اهورا در باشگاه

1402/11/22

سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
من اهورام ۱۷ سالمه و این خاطره م مربوط میشه به سه سال پیش که باعث شروع دوره جدیدی از زندگی من میشه.
۱۴ سالم که بود یه باشگاه نزدیک خونمون بود که من واسه کنگ فو اونجا میرفتم.بدن نرمالی داشتم با اینکه یه مقدار لاغر بودم ولی کون و پای تپلی داشتم و پوستم کاملا سفید بود و هنوز هیچ مویی هم در نیاورده بودم.
باشگاهمون یه نگهبان داشت به اسم مرتضی که یه جوون فک کنم ۲۷ ۲۸ سالی سن داشت.آدم خوبی به نظر میومد و تقریبا با همه بچه ها برخورد گرمی داشت.ولی همیشه به من میگفت تو با بقیه برام فرق میکنی و من خدایی فکرم جای بدی نمی رفت.
چون خونم ن نزدیک باشگاه بود تقریبا هر روز می دیدمش و بعضی وقتا هم میرفتم پیشش می نشستم.
یه روز از سوپر مارکت بر میگشتم داشتم از کنار باشگاه رد میشدم که مرتضی صدام زد و رفتم پیشش گفت اگه بیکاری بیا پیشم بشین حوصلم سر رفته.منم قبول کردم رفتم پیشش نشستم.
رفتارش یه جوری شده بود همش می چسبید بهم همش میخواست یه چیزی بگه و بعدا می گفت نه هیچی نیست.چند دقیقه گذشت و خواستم بلند شم برم که مرتضی هم بلند شد چیزی که میدیدم باورم نمیشد .نگام قفل شلوارش شده بود که یه چیزی داشت ازش میزد بیرون انقدر بزرگ بود که قشنگ از رو شلوارم مشخص بود.
تو فکر بودم که مرتضی با خنده گفت آه از دست این این دوباره بیدار شد
یکم با چاشنی ترس گفتم مگه بیدارم میشه؟که مرتضی از فرصت استفاده کرد و گفت عه مگه مال تو بیدار نمیشه.یکم با خجالت نگاش کردم و گفتم نمیدونم تا حالا توجه نکردم.
یکم اومد جلو منم رفتم عقب.قدش یه جوری بلند بود که سر من تا زیر سینه اش می رفت و همش کیرش جلوی چشمام بود
اومد جلو تر و اروم در گوشم گفت میخوای مال تو ام بیدار کنم.ترسیدم و بهش گفتم باید برم خونه دیرم شده و سریع خودم رو جمع و جور کردم رفتم بیرون.شب موقع خواب همه فکرم شده بود کیر مرتضی و به کیر خودم نگاه میکردم و می گفتم چطور ممکنه کیر اتقد بزرگ باشه.ته دلم دوست داشتم یه بهتره بگم کنجکاو بودم که ببینمش و یا حتی با دستام بگیرمش.فردای اون روز بعد از ظهر باشگاه داشتم و طبق معمول خودم رو آماده کردم و رفتم باشگاه.خواستم دزدکی بدون اینکه مرتضی بفهمه برم داخل که نشد مرتضی من رو دید و صدام زد.روم نمیشد برم ولی سرم رو انداختم پایین و نزدیکش شدم
بهم گفت اگه بابت دیروز ناراحت شدی ببخش قصدی نداشتم که بهش گفتم نه بابا چه ناراحتی خواهش میکنم خواستم برم داخل دستم رو گرفت و یواش گفت پس اگه ناراحت نشدی بعد باشگاه بیا پیشم سانس بعدی کسی نمیاد.این حرف رو گفت یه جورایی مو به تنم سیخ شد سرد شدم چیزی نگفتم و رفتم داخل.
در طول تمرین همش فکرم پیش مرتضی بود و دو دل بودم از یه ور میترسیدم برم از یه ورم کنجکاوی داشت مخم رو میخورد که بالاخره تصمیم گرفتم بعد باشگاه همه که رفتن برم پیشش
بچه ها که رفتن منم رفتم در اتاقش رو زدم و با لبخند اومد در رو باز کرد و گفت میدونستم میای رفتم تو و نشستم و مرتضی هم به این ور اون ور نگاه میکرد که نکنه یکی دیده باشه.در رو بست و اومد تو .اتاقش پنجره نداشت یه تخت یه نفره داشت با یک یخچال کوچیک .
مرتضی گفت خب حال اهورای من چطوره و شروع کرد پرسیدن درباره باشگاه و این چیزا ولی میدونستم داره مقدمه میچینه که حرفش رو بزنه.با صدای لرزون و با خجالت گفتم عمو مرتضی میشه ببینمش.خندید و گفت آره که میشه چرا که نه ولی شرطش اینه که از این به بعد بهم بگی مرتضی نه عمو.با اینکه آدم خجالتی ام و سخت بود برام قبول کردم.
گفت الان خوابه و اگه میخوای ببینیش باید بیدارش کنی.من با تعجب پرسیدم چجوری.
بهم گفت بیا جلو بشین رو پام.رفتم جلود نشستم رو پاش و ازم خواست که دستم رو بزارم رو کیرش و اجازه بدم که با دستاش من رو بماله.
من داشتم با کیرش از رو شلوار ور میرفتم اونم به کون و رونم که یه دفعه بلندم کرد کامل کونم رو انداخت رو کیرش.خواستم بلند شم که با کونم کیرش رو یکم احساس کردم و بدم نیومد و مرتضی هم آروم گردنم رو بوسید و در گوشم گفت الان وقتشه. پاشدم و مرتضی هم ایستاد کمربندش رو باز کرد و شلوارش رو در اورد و فقط یه شورت پاش موند که قشنگ گنده بودن کیرش مشخص بود که اونم کشید پایین
وای باورم نمیشد اندازش از آرنج تا مچ دستم میشد و چون تا حالا اینجور کیری رو ندیده بودم بهش زل زده بودم.
داشتم به کیرش نگاه میکردم که اومد جلو گفت اگه دوست داری با دستت بگیرش.دستای لرزونم رو که واقعنی هم برا کیرش کوچیک بود بردم جلو و گرفتمش .داغ داغ بود یکم فشارش دادم و دوبارە رفتم عقب.
یە نگاە بە ساعت کردم دیر شدە بود بعد باشگاه اگە دیر میرفتم خونە نگران میشدن.بهش گفتم میخوام برم کە گفت ما تازە شروع کردیم قسمتای خوبش موندە هنوز
من کە نمیدونستم منظورش چیه گفتم باشه برا فردا الان اگه دیر برم خونه نگران میشن.با ناراحتی قبول کرد و من رفتم.همش کیرش جلو چشمام بود گرمای کیرش که به دستام خورده بود رو یادم بود و دوست داشتم دوباره ببینمش و این بار بیشتر تو دستام نگهش دارم.
فردای اون روز به مادرم گفتم میرم گیم نت یکم دیر میام که با کلی اخم و اصرار قبول کرد.
رفتم دم باسگاه در بسته بود انگار کسی اونجا نبود رومو کردم اونور که برگردم یهو صدای در رو شنیدم که مرتضی واش کرد یه نگاه به این ور و اون ور کردم و رفتم تو.
مرتضی از همون در ورودی دستش رو گذاشت رو شونم و من رو چسبوند به خودش و منو برد تو اتاقش.گفت میشه بوست کنم که لپم رو بردم جلو ولی سرم رو چرخوند یه بوس به لبم زد با اینکه لبم رو خیس کرد و یکم چندشم شد گفت هروقت بهم بوس دادی از لبات بده که خیلی خوشگله.منم چیزی نگفتم و نشستم.
یکم باهم حرف زدیم و ازم خواست که برم بغلش خواستم برم که گفت این بار تو لخت شو که پوستمون بهم بخوره
خجالت کشیدم و گفتم اخه که حرفم رو قطع کرد و گفت اخه نداریم به حرف من گوش کن اگه بد گذشت بعد حرف بزن
لباس رو در آوردم و رفتم عقب وایستادم مرتضی اومد جلو و همش رو بدنم دست میکشید و از سفیدی و تمیزیم تعریف میکرد.اونم رفت عقب لخت مادرزاد کرد خودش و اومد جلو و زیر بغلم رو گرفت و بلندم کرد و ازم خواست که با پاهام دور کمرش حلقه بزنم.بی مقدمه شروع کرد به گرفتن لب ازم و خوردن گردنم نفسم بند اومده بود و از طرفی هم چون زورم به زورش نمی رسید تسلیم شده بودم ولی کم کم داشت خوشم میومد که یکی اینجوری داره لبا و گردنم رو میخوره.
بعد یکم همینجوری و با عجله اول با پشت خوابوندم رو تخت و بعد روم رو برگردوند و رفت سراغ کونم .مثل دیوونه ها داشت میخورد و من نفس نفس میزدم و با خودم میگفتم این چندشش نمیشه.ولی اون ادامه میداد کونم رو میخورد.
خسته که شد اومد جلو صورتم و گفت حالا نوبت توعه .من موندم که باید چیکار کنم از یه ور چندشم میشد از یه ورم انقد مصمم بود که راه دیگه ای نداشتم.با دستم کیرش رو گرفتم و سرش رو کردم دهنم
همش دندونم به کیرش میخورد و چون بلد نبودم ساک بزنم.از خواست که سعی کنم با لبام و زبونم بخورم که کم کم تونستم این کارو انجام بدم کیرش انقدر بزرگ بود که تو دهنم جا نمیشد ولی به زور میکرد دهنم.
دیگه خسته شده بودم و همش از یه چیزی میترسیدم و تنها چیزی که میخواستم این بود برم خونه دهنم و کونم رو بشورم.
اون روز تا همین حد رابطمون طول کشید
اگه دوست داشتین بقیشم براتون میزارم

نوشته: اهورا


👍 33
👎 6
18901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

970620
2024-02-11 23:31:30 +0330 +0330

جفنگیات فراوون
یه دست بزن به صابون
صابون که گلنار باشه
شومبولتم تار باشه
هی میزنی دو دستی
میری عالم مستی
خسته میشی کمر،تا
گه میخوری هزارتا

5 ❤️

970630
2024-02-11 23:59:17 +0330 +0330

فکر نمیکنم راست باشه ولی فانتزی قشنگیه
حشری شدم دلم خواست جای مرتضی بودم حال داد

3 ❤️

970726
2024-02-12 15:02:54 +0330 +0330

آره خیلی دوست دارم تفکرات بیمارگونه یه کونی مجلوق و بخونم!
بشین بینم با…

0 ❤️

970750
2024-02-12 19:28:31 +0330 +0330

حال مرتضی رو تو اون لحظه خریدارم 🔥🔥🔥
نگهبان باشگاه رزمی خودش کونباز از اب در میاد
قشنگ نوشتی
حلالت کونی که دادی به مرتضی و زندگیت از اون لحظه عوض شده
ادامه بده
ببینیم زیر کیر به اون بزرگی چه دردی کشیدی

1 ❤️

970804
2024-02-13 01:48:46 +0330 +0330

اهورا تابحال کسی واست کسلیسی نکرده؟ ساک نزده؟ حالا ببین چقدر کسلیس پیدا میکنی اینجا

0 ❤️

970806
2024-02-13 01:53:57 +0330 +0330

همه یاد گرفتن یک توهم از نوع حشری بنویسن تا جایی کمی جذاب هست بعد یهویی آنچه در هفته آینده خواهیم دید …و در ادامه مطلب حواله های ارزی انواع آلت های جنسی طبیعی و مصنوعی حواله نویسنده که واقعا حفقش بیشتر از این همه وراجی

0 ❤️

970869
2024-02-13 14:30:56 +0330 +0330

بنویس عشقم حال میده اوووففف

0 ❤️

970928
2024-02-14 01:22:00 +0330 +0330

به نظرم حقیقت داره. تا یه حدی زیادی چنین چیزی رو من هم تجربه کردم.

0 ❤️

971074
2024-02-15 02:26:48 +0330 +0330

تنها زندگی میکنم

0 ❤️

971892
2024-02-20 14:43:48 +0330 +0330

عکس کیرشو بزار

0 ❤️

971908
2024-02-20 17:52:11 +0330 +0330

قشنگه ادامه بده

0 ❤️

978345
2024-04-05 02:04:20 +0330 +0330

منتظر بقیشم

0 ❤️