بردگی در استانبول (۱)

1401/03/11

این داستانی که میخوام براتون بنویسم کاملا واقعی هست و موضوع ارباب و برده هست که شاید برای خیلی از افراد جالب نباشه و خواهشا اگر علاقه ای به این رابطه ندارید این داستان رو نخونید.
من سام هستم و 26 سالمه و قد بلند و هیکل خوبی دارم و از 21 سالگی گرایش و علاقه به رابطه ارباب و برده داشتم و هنوز هم دارم و میخوام یکی از بهترین خاطرات زندگیم رو براتون تعریف کنم. من خیلی در سایت ها و اینستاگرام و… دنبال ارباب واقعی بودم ولی متاسفانه اکثرا یا فیک بودن یا دنبال کسب درآمد بودن و شارژی بودن. من واقعا جرات نداشتم برم خونه هر اربابی و فقط دوبار رفتم حضوری برای بردگی که اگر خواستید بعدا داستانش رو براتون تعریف میکنم.
داستان اصلی از اینجا شروع شد که من پیج اینستا داشتم و نوشته بودن برده هستم برای خانم ها و دوجنسه ها که یک روز دیدم یه آی دی ناشناس بهم دایرکت داده و گفته برده میخواد و ازم اطلاعات و عکس خواست و علایق و لیمیت من رو پرسید که من گفتم فقط مدفوع نمیخورم و نمیخوام در رابطه آسیب جدی ببینم مثلا ضربه محکم به تخم هام و… که قبول کرد و گفت اون منو برای ده روز میخواد و ایران هم نیست و باید برم استانبول و خودش برام بلیط میگیره . ولی رفتم اونجا کامل در اختیار ایشون و دوستاشون هستم . منم بعد از چندتا سوال که چکارایی باید بکنم و کجا میخوابم و اینا پرسیدم و قبول کردم و گفت عکس پاسپورت و کارت ملی و… ازم گرفت . چند روز بعد دیدم که بلیط رو برام فرستاد و گفت یه آقا و خانم میان دنبالت توو فرودگاه به اسم امیر و مریم که مریم لباس قرمز پوشیده. و حتما کاملا بدنت رو صاف کن و همه جاتو موبر بزن که ده روز مهمون ما هستی و اگر خوب باشی، حسابی بهت خوش میگذره.
بهم گفت هیچ جیزی لازم نداری با خودت بیاری. من نزدیکای روز پروازم ، خودمو حسابی تر و تمیز کردم و آماده شدم برای رفتن به فرودگاه و خیلی استرس داشتم که اونجا قراره چه اتفاقی برام بیافته و اونجا هم نه زبان بلد بودم و نه کسی رو میشناختم ولی اینقدر حس بردگی داشتم و علاقه به اینکه زیره چندتا خانم باشم که همه این ریسک ها رو قبول کردم.
وقتی رسیدم فرودگاه بعد از چک کردن پاسپورت ، رفتم بیرون فرودگاه که دیدم یه خانم با لباس قرمز و یک آقا که خیلی هیکلی و بدنساز بود که واقعا ترسیدم ولی چاره ای نداشتم. رفتم خودمو بهشون معرفی کردم. مریم خانم خیل خشن گفت سام توله تویی ؟ گفتم بله خانم . گفت راه بیفت بریم که خیلی کار داریم. توو ماشین من و مریم خانم رفیم عقب و امیر اقا پشت فرمون بودن.مریم توو راه بهم گفت ببین توله سگ، اینجا همه چیزت در اختیار من و ارباب هست بجز اون سه تا لیمیت دیگه هیچ حق اعتراضی نداری و هر وقت بخوای دست از پا خطا کنی با امیر و دوستش طرفی که جرت میدن و دوست امیر یک سیاه پوست هیکلی بود که بعدا باهاش اشنا شدم و زور داشتن و من در مقابل اونا هیچی نبودم. و بهم گفت هر کسی از ما بهت دستور بده فقط باید بگی چشم و اجرا کنی. داخل خونه باید همیشه لخت باشی .و بهم اینترنت داد که به خانواده یا هر کسی میخوام هر پیامی بدم و توو این ده روز هیچ راه ارتباطی با بیرون ندارم و گوشی و لباس هام رو همون اول کار باید تحویل بدم تا روز آخر که گفتم چشم و به خانواده گفتم من اینجا اینترنت ندارم و نمیتونم پیام بدم و نگرانم نباشن . بعد مریم خانم گوشی منو گرفت و خاموش کرد .
رسیدیم به یه خونه ویلایی و خیلی شیک و خوب ولی خیلی بزرگ نبود. ولی استخر داشت و باغچه و یه هال بزرگ و 3 اتاق خواب . وقتی رفتم داخل ، دیدم دوتا خانم نشستن روو مبل و منو دیدن و گفتن به به خوش اومدی توله سگ، و ارباب اصلی که این مدت باهاشون چت میکردم و عکسشون رو برام فرستادم رو از نزدیک دیدم و گفتن برم بشینم روو مبل . رفتم نشستم دیدم مریم اومد پیش اون دوتا خانم و نشست . ارباب اصلی اسمشون مرجان خانم بود و اون دوستشون هم مهناز بود. ارباب مرجان بهم گفت : ببین بچه جون ما اینجا چندتا خانم مجرد و مطلقه هستم که باهم خونه گرفتیم و لز هستیم و برای خودمون محافظ داریم که یکیش همین امیر هست بیرون خونه هست و هر زمان ما دستور بدیم، میاد و جوری جرت میده که تا عمر داری یادت بمونه و اینجا هم کسی نیست که به دادت برسه پس بهتره یک درصد هم فکره خطایی نکنی . گفت چشم سرورم . گفت : افرین فعلا که توله خوبی بودی و امیدوارم همینجور باشی.
از الان دیگه حق نشستن روو مبل نداری و بلند شو برو کامل لخت شو بیا . رفتم دم در و لباس هامو در اوردم و گذاشتم یه گوشه و برگشتم که خانم ها زدن زیر خنده و گفتن عجب کیری داره این برده توله سگ ، چون کیرم هم کلفته هم سیاه و 18 سانت و گفتن بیا اینجا و رفتن نزدیگشون و نشستم رو زمین که حاسبی منو دستمالی کردن و برانداز کردن و گفتن امیرررر ، امیر اومد توو و یه کیسه دستش بود و داد به ارباب و رفت. دیدم از تووش یه قفل برای کیرم اوردن و چون سیخ شده بود جاش نبود و مریم یکی زد توو کیرم و خایه هام ، که از درد کیرم خوابید. مرجان خانم قفل رو زد به کیرم که خیلی تنگ هم بود و کیرم جا نداشت اصلا و گفتن این کیر باید هر زمان که ما بخوایم سیخ بشه و اختیار کیرت دسته ما هست . بعد دیدم مریم خانم از توو کیسه یه پلاک در اورد که تقریبا کوچیک بود و یه دم بهش وصل بود و گفت کونمو بدم بالا و اون پلاک رو کرد توو کونم که از درد یه داد زدم و خندیدن و گفت این هنوز اولشه و من واقعا ترسیده بودم. با دمم بازی میکردن و میخندیدن.از توو کیسه یه قلاده هم بیرون اوردن و انداختن گردنم و سفت کرد و بعد گفتن توله سگ ما سه شب اینجا پارتی داریم که تقریبا سکس پارتی هست و تو مسئول پذیرایی هستی و قبلش همه کارای تمیز کاری و نوکری با توهه توله سگ. اون سه شب تا صب بیداری و سرویس میدی و روز بعدشم تمیز کاری خونه.
مهناز که از همه سنش بیشتر بود و سینه های بزرگی هم داشت اومد گفت مرجان جون من دیگه طاقت ندارم میخوام دهن این توله سگ رو امتحان کنم و قلاده منو کشید با خودش برد توو اتاق و خوابید روو تخت و پاهاشو باز کرد و گفت توله، اینقدر باید بلیسی تا توو دهنت ارضا بشم . این کار رو باید هرروز وقتی از خواب بیدار میشم برام انجام بدی و منم گفتم چشم سرورم و سرم رو بردم لای پاهاشون و شروع کردم به لیسیدن و حدود 20 دقیقه ای لیسیدم تا سرمو فشار داد به کصش و ابش پاشید روو صورتم و توو دهنم . کسشون یه ذره مو داشت ولی خیلی توپول و خوب بود و گفت برم لای کونش رو هم بلیسم که یه ذره لیسیدم و قلاده منو گرفت برد توو هال که مرجان خانم منو دید که صورتم خیسه و خندید و به مهناز گفت معلومه حسابی خودتو خالی کردی تو این توله سگ ، حالا خوب بود زبونش ؟ که گفت آره هنوز تازه نفسه و خوبه و منم سرم پایین بود و واقعا کیرم درد داشت با وجود این 3 خانم خوشگل و سکسی و… که یهو مریم و مرجان گفت پس ما هم امتحان کنیم که یهو قلادمو کشیدن منو بردن توو اتاق خواب که من به ارباب گفتم میشه خواهش کنم کیرمو باز کنید چون خیلی درد داره که گفتن نه توله سگ ! هنوز باهاش کار داریم ! اگر توله خوبی باشی شب باز میشه و حسابی تخلیه میشه .در ضمن فردا شب مهمونی داریم اونجا کامل کیرت بازه ولی حسابی ازش استفاده میشه
اگر براتون جذاب بود در کامنت ها بگید تا ادامشو بنویسم

نوشته: سام


👍 37
👎 2
32801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

877043
2022-06-01 01:49:48 +0430 +0430

خاک تو سرت با کس شعری که تف دادی سبک مغز

0 ❤️

877054
2022-06-01 02:05:54 +0430 +0430

قشنگ بود ادامه بده ❤️😘

0 ❤️

877058
2022-06-01 02:11:56 +0430 +0430

ارباب و برده دوس ندارم کلا. اما نگارش و سوژه این متن جالب توجه بود…

0 ❤️

877075
2022-06-01 02:40:07 +0430 +0430

بنویس

1 ❤️

877083
2022-06-01 03:51:28 +0430 +0430

کونی نبنویس

0 ❤️

877142
2022-06-01 14:14:05 +0430 +0430

بذار بقیش هم ببینیمچیه

1 ❤️

877145
2022-06-01 14:22:08 +0430 +0430

حت اگر تخیلی هم باشه خوبه ادامه بده
داستان جذابیه

0 ❤️

877182
2022-06-01 21:05:25 +0430 +0430

من هم الان خیلی وقته دنبال برده ام و همه فیکن پس فقط ارباب ها فیک نیستن
مخصوصاً تو شهرهای کوچیک مثلاً همین بجنورد که من هستم فیک هم گیر نمیاد😂😂😂

1 ❤️

877351
2022-06-02 20:42:01 +0430 +0430

ادامش بذار

1 ❤️

878347
2022-06-08 07:12:29 +0430 +0430

این داستان رو من نوشتم، خواهشا نظراتتون رو برام بفرستید

0 ❤️

879187
2022-06-13 04:51:26 +0430 +0430

مطئنی دنبال برده بودن؟ بنظرم بیشتر دنبال یه کلفت بودن که مفتی کارای خونه رو بکنه

2 ❤️

879524
2022-06-14 22:36:28 +0430 +0430

عالی بود ادامه بده

1 ❤️

881717
2022-06-26 20:06:33 +0430 +0430

کیر تو روحت پفیوز این چه کصشعری بود نوشتی دیوث😐😂

0 ❤️

908041
2022-12-25 01:10:51 +0330 +0330

عاالییی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها