به سمت جندگی

1402/02/20

سلام
فاطمه هستم 32 ساله و میخوام داستان خودم رو براتون بگم
اون موقه ها یه کم ریزه تر بودم اما الان 170 سانتی متر قدمه و 54 کیلو هم وزنمه البته تقریبا
مجردم پوستم سفیده و از نظره قیافه هم که هیچ دختری نمیگه من زشتم ولی من قیافه خودمو معمولی میدونم
دوم دبیرستان بودم تقریبا فکر کنم سال 87 بود
یه دوست صمیمی داشتم به اسم مریم که شیرازی بودنو ساکن شهری که ما توش بودیم دختر خوبو باحالی بود با یه پسره دوست بود به اسم حامد پسره صاحب خونشون بودو طبقه ی بالاشون زندگی میکردن…
پسره رو خیلی دوست داشتو تو دردو دلایی که میکرد میگفت رابطشون یه کم خراب شده…
اخرای سال بودو تو امتحانا بودیم
که باهام حرف زد و هماهنگ کردیم که یه جوری بپبچونیمو بعد از امتحان بعدی نریم خونه
گفت میخواد با حامد بره بیرون و گفتم دوستشم بیاره که با تو اشنا شه
اوکی شدیمو پس فرداش بعد از امتحان به بهونه درس خوندن و اینکه میریم کتابخونه تونستیم بپیچونیمو بریم بیرون
ساعت تقریبا 11 صبح بود که یه کوچه اونطرف تر از کتابخونه اومدن دنبال ما
حس بدی داشتم واقعا احساس غریبی میکردم چون ن حامدو میشناختم نه دوستشو
مریم معرفی کرد حامد رو بعدشم اشکانو
اشکان یه پسره معمولی بود قد بلند تر از من یه خورده هم هیکلی
رفتیم خارج از شهر یه پارکی بود که چون هم وسط هفته بود هم سر ظهر بودو ورودی شهرم بود خلوت بود
دیگه مریمو حامد شروع کردن به معرفی کامل اشکانو که اینکه جفتتون تنهاییدو بیایید با هم باشیدو چهارتایی خیلی بیشتر خوش میگذره از این حرفا…
نسبت به این داستان کاملا خنثی بودم…
کلی حرف زدیمو نزدیکای ساعت 1 بود که با اشاره به مریم گفتم بریم
مارو رسوندن دمه کتابخونه و قبل از پیاده شدن اشکان شمارشو بهم دادو گفت اگر دوست داشتی باهام تماس بگیر
پیاده شدیمو رفتیم تو کتابخونه از اونجا به بابام زنگ زدم که بیاد دنبالم
توراه خونه همش داشتم به این قضیه فکر میکردم
به شرایط خودم و به خانواده ای که توش بودم
چند روزی گذشت و من کاملا از فکر این قضیه اومده بودم بیرون که مریم تو مدرسه ازم دربارش پرسید

قضیه رو براش روشن کردم
گفتم که من تو بد شرایطیم خودت میدونی
راحت نمیتونم برم بیرون و مسخره ترین جای داستان اینه که من گوشی ساده ترین چیزی که باید داشته باشمم ندارم
میدونی که بابام چیه
بابام معتاد بودو بیکار و چون همش تو خونه بود هیچ کاره دیگه ای نداشت جز گیر دادن به منو مامانمو خواهرم
مامانم کارمند بودو تمام بار زندگی رو دوشش بود
به مریم گفتم که بیخیال شه و من نمیتونم
گفت پس با اشکان حرف میزنم
عصرش زنگ زد به خونمون و گفت با اشکان حرف زدمو شرایطتو براش گفتم
اونم خوشش اومده از تو گفته قضیه گوشیو حل میکنه وسخت نگیر بذار ببینیم چی میشه منم قبول کردمو گفتم باشه
امتحانا تموم شدو ما دیگه تو مدرسه همو ندیدیم تا اینکه مریم زنگ زدو گفت اگر خونه ای عصر بیام خونتون…به مامانم گفتمو گفتش که نه جایی نمیریم
مریم اومدو رفتیم نو اتاقمون مشغول حرف زدن که دیدم یه کیسه از کیفش دراوردو داد بهم گفت اشکان داده
توشو دیدم خندم گرفت
یه گوشی نوکیا از این لوپ لوپیا بود به مریم گفتم توله سگ من اینو کجام بذارم
آخه بفهمن که میکشنم
گفت راه زیاده بشین خودت پیداش کن

استارت دوستی منو اشکان خوردو اشکان شد اولین دوست پسر من
من تو هفته فقط میتونستم دو یا سه بار ببینمش اونم یک ساعت و زمانی که با مامانم میرفتم اداره
کم کم ازش خوشم اومدو به مرور هی علاقم بیشتر شد چون زمان کمیو میتونستیم بیرون باشیم ببیشتر زمانمون صرف خوش گذرونیو تمرین رانندگی من میشد
اوج لذتمون تو بغلو بوسه ی موقع خداحافظی بود
دبیرستانم تموم شدو رفتم پیش دانشگاهی
ازاد تر بودمو حس میکردم بعد یکسال یه اتفاق جدی تری باید بین منو اشکان رقم میخورد تقربیا بعد از چند ماهه اول دوستیمون بود که منو به مامانش معرفی کرد…اون موقع زود بود که به این نتیجه برسم اشکان دنبال یه رابطه جدیه
کم کم پام به خونشون باز شده بود و با مادرش در ارتباط بودم خانوم مهربونو دوست داشتنی بود
با بیشتتر شدن رفتو امدمون من توی اوج اعتماد بودم و حالا بیشتر با اشکان تو خونه تنها میشدم
حرف ازدواج پیش اومد
منو میخواستو منم عاشقش بودم ازمن 7 سال بزرگتر بود و اصلا برام مهم نبود چون خیلی باهاش مَچ شده بودم
بهم پیشنهاد سکس داد
منم از خدا خواسته قبول کردم
شانس من دقیقا تو هفته ای که خونشون خالی شدو موقعیتش بود من پریود شدمو این مساله باعث شد تقریبا دو سه هفته ای این داستان بیوفته عقب
بالاخره زمانش رسیدو اومد دنبال منو رفتیم سمت خونشون تا دمه در همه چیز خوب بود ولی همین که پامو گذاشتم تو خونه استرس شدیدی کل وجودمو فرا گرفت احساس اون روزم واقعا غیر قابل بیان بود یه جورایی دستو پام شل شده بود انگار واقعا داشتم میمردم
اشکان متوجه حالم شد
دستمو گرفتو برد تو پذیرایی منو نشوند رو مبل شالمو از سرم دراورد کش مواهمو باز کرد برام آب اوردو نشست کنارمو باهام صحبت کرد
با حرفاش ارومو اروم تر شدم و بهش تکیه دادمو سرمو گذاشتم رو شونش
بعد از چند دقیقه نوازش موهام یه آرامشی خاصی اومد سراغم
دستشو گرفتمو گذاشتمش روی سینم
یواش یواش شروع کرد به نوازش سینم
منو خوابومد تو بغلشو شروع کرد به دست کشیدن روی بدنم ازپهلوم دست میکشید تا رون پاهامو گه گداری دستشو میکرد توی شلوارمو بهم گفت نمیخوای لباساتو در بیاری که گفتم خجالت میکشم یه کم
گفت پس اول من
تیشرتو شلوارشو دراوردو شورتشم دراورد و لختکی نشت کنارم
خندیدمو رومو کردم اونطرف
گفت حالا نوبت شماس
پاشدم جلوش پشتمو کردم بهشو وایسادم
مانتومو دراوردم و بعدش تیشرتو بعدشم شلوارمو
یه ست قرمز تقریبا معمولی تنم بود
پاشد بند سوتینمو باز کرد شرتمو کشید پایینو شروع کرد به لیس زدن کونم
لاشو زبون میکشیدو بوسشون میکرد حس خوبی بود واقعا تحریک کننده بود
از پشت سینه هامو گرفت تو دستش همینجوری که سینه هامو میمالید شروع کرد به خوردن گردنم برم گردونو شروع کردیم به لب گرفتن
سفتی کیرشو تو شیکمم حس میکردم
از پایین سینه هام دستشو رو بدنم سُر داد تا دستش رسید لای پاهام
برای اولین بار دستش خورد به کسم
گرمی دستش وقی که داشت کسمو میمالید اتیشم میزد خیلی لذت بخش بود برام
نشوندم رو لبه مبلو پاهامو باز کرد تکیه دادمو چشمامو بستم
زبونشو رو پاهام میچرخوند میومد تا نزدیکی کسم ولی کسمو نمیخورد
دور تا دور کسمو لیس میزدو قشنگ داشت دیوونم میکرد که سعی میکردم با تاب دادن به بدنم کاری کنم که شاید اتفاقی زبونش برای یه لحظه هم که شده کسمو لمس کنه که بالاخره با یه بوسه روی کسم نفسمو بند اورد
یواش یواش بهش بوسه میزد
من واقعا رو آسمونا بودم
خیلی اروم شروع کرد به لیس زدنش زبوشنو میچرخوندو میکرد تو کسم
من تا اون روز واقعا حس نمیکردم که شهوت اینقدر میتونه قشنگ باشه و به ادم بچسبه
اومد سمت لبامو شروع کرد به لب گرفتن
تو اون حالت سره کیرش کسمو لمس میکرد خودشم کیرشو میمالوند به کسم
بهم گفت که دوس داری الان زنم شی ؟
تو اون حالت که من مست شهوت بودمو جلوی آدمی که عاشقش بودم به جز بله هیچ کلمه دیگه ای سره زبونم نیومد
نشست جلومو با دست شروع کرد به مالیدن دوباره کسم
با انگشتش اروم اروم کرد تو چون یواش میرفت تو داشت بهم فشار میومدو دردم میگرفت بهش گفتم درد دارمو قرار شد که انگشتشو یهویی بکنه که یه شوکه کوچیکی بهم وارد شد درد زیادی نداشت اما سوزش شدیدی داشتم که دیدم انگشت اشکان خونیه یه بیست دقیقه ای از سوزش زیادش از جام نمیتونستم تکون بخورم بالاخره با بدبختی بلند شدمو رفتم دستشویی
خودمو قشنگ تمیز کردمو اماده سکس شدم
رفتیم رو تختش همینکه خواست سرشو بکنه تو باز این سوزش شدید نذاشتو در نهایت اون روز ما بیخیال سکس شدیم چون من واقعا داشتم اذیت میشدم
گذشتو اشکان رفت تهرانو دو سه هفته ای نبود منم که بهم مزه داده بود شبا با خودم ور میرفتمو خود ارضایی میکردمو برای اطمینان خودم چند بارم که خودم انگشت کردم توش دردو سوزش نداشتم و من فقط منتظر اشکان بودم که برگرده و من باهاش باشم
اشکان برگشتو برنامه ی کوه گذاشته بودن دوستاش به منم گفتو تونستم شرایطو اوکی کنم که منم باهاشون برم
قرار بر رفت روز 5 شنبه صبح بودو برگشت هم جمعه عصر با اکیپ دوستاش همگی رفتیم کوه و اونجا چادر زدیمو بزنو برقصو همشونم مست بودن ولی من نخوردم و اشکانم چون من نخوردم کم خورد و دیدیم یواش یواش همه دارن اماده میشن بخوابن ما هم رفتیم تو چادرمون
من واقعا خسته بودم از بالا رفتنو تا سرمو گذاشتم رفتم
نمیونم ساعت چند بود که حس کردم دستشو از زیر لباسم اورده و داره سینمو میماله حس خوبی داشت ولی خوابم میومدو پیش خودم گفتم بذار کارشو بکنه
کم کم تیشرتمو داد بالا یهو برگشتو رفت سره اصل مطلب شورتو شلوارمو دراوردو افتاد به جون کسو کونم و تا میتونست خوردشونو لیسشون زد
قشنگ که کسمو خیس کرد اومد پشتم خوابیدو اونجا بود که کیرشو بین پاهام حس کردم از پهلوم گرفت و کشیدم عقب سمت خوشد که قشنگ کسم در اختیارش باشه سره کیروشو دم کسم حس کردم یواش یواش داشت میکرد توش که من دیگه نمیتونستم خودمو به خواب بزنم چون داشت صدای ناله هام در میومد با دستش جلوی دهنمو گرفتو یواش یواش سرعتشو بیشتر کرد تا قبلش من حتی تو فیلمم کیر ندیده بودم که بخوام مقایسه کنم که خوبه یابده
اما برای من این سایز خوب بود داشتم از کس دادنم لذت میبردم قشنگ میفهمیدم که لای پام خیس از آب کسمه
سه چهار دقیقه ای بیشتر طول نکشید که آبش اومدو ریخت روی کونم
دستمال آوردو خودشو خودمو قشنگ تمیز کرد برگشتم ازش لب گرفتمو خوابیدیم
فرداش یکی از دوستاش بهم متلکشو انداخت که دیشبم حالت خوب نبودا ناله میکردی که من محلش ندادمو عصرش برگشتیم

سکسای ما شروع شدو یکی از یکی بهتر تا زمانی شد که من پام به دانشگاه رسید و آزادیه من سر به فلک کشید
بودن با پسرای دیگه یا چت کردنو بیرون رفتنامون با اکیپ هم کلاسیامون

برای من عادی به نظر میرسیدو اشکان نگران
نگران از تغییر من
من با یه پسری به اسم میلاد که خوش قیافه بود زیاد شوخی میکردیمو مسخره بازی در میاوردیم
رابطمون کم کم بیشتر شدو نشست زیر پام که با من باشو اون به دردت نمیخوره و از این حرفا نمیدونم انگار از اشکان زده شده بودم انگار دنبال چیزای جدید بود خودمم نمیفهمیدم چمه
تولد یکی از دوستام بود
خارج از شهر باغ گرفتن که همه هم کلاسیایی که با هم راحت بودیم رفتیمو اونشب برای اولین بار من لب به عرق زدم
مست شده بودم واقعا حالم دسته خودم نبود حس میکردم میلاد بیشتر داره نزدیکم میشه رفتم از مهمونی بیرون که یه هوایی بخورم
یه باغ دلبازی جلوی چشمام بود هوای خنک میلاد اومد پیشم یه کم سر به سرم گذاشتو رسما داشت دستمالیم میکرد قاعدتا باید جلوی کارشو میگرفتم ولی یه حسی نمیذاشت
انگار سکس میخواستم
قشنگ وا داده بودم که منو برد روی پشت بوم یه کمی مالیدم تا دید که خودمم میخوام دیگه قشنگ دستش تو شورتم بودو کسمو میمالیدو منم مست بودم هم مست عرق هم مست شهوت و به خودم میپیچیدم
نمیدونست که اوپنم
میخواست از پشت بکنه سره کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم که بهش گفتم دست نخورده و دستم نمیخوره
هر کار کرد نذاشتمو خودم کیرشو کردم تو کسم تا ته که کرد توش پشت شونمو محکم گاز گرفت دردو لذتی که بهم میداد برام صد چندان تحریک کننده بود
یه جوری منو تو بغل خودش قفل کرده بود که نمیتونستم تکون بخورم
اونشب منو دوبار کرد
صبحش احساس میکردم جنده شدم
از خودم بدم میومد اما سکس بد جوری مزه میدادو من نمیتونستم بیخیالش بشم
میلاد بیشتر دمه دستم بودو بیشتر ارضام میکرد
رابطم با اشکان تیره و تیره تر شد تا از هم جدا شدیم
با میلاد هر روز مست بودم
گُل میزدیم
سکس میکردیم
تا یه روز که خونشون بودمو گُل زده بودیمو بالا بودیم شروع کرد دست مالی کردنمو بهم گفت حس خوبیه ؟
گفتم آره
واقعا دوست داشتم زیر دستش باشم
داشت کسمو میخوردو انگشتشو میکرد تو کسم گه گفت ببین این چه حالی داری
من دو تا دستمو یه زبون
حالا فکر کن چهار تا دست باشه و دوتا زبون
عشقو حالت میشه چند برابر
منم هر چی میگفت تایید میکردم نزدیک بود ارضا شم که ول کرد همه چیو
گفت سه نفره اوکی؟

ینی من فقط میخواستم ارضا شمو گفتم هر چی تو بگییو سرشو چسبوندم به کسمو خورد تا ارضا شدم
پاهامو جمع کردم و سرشو بین پاهام فشار دادم
از بعد از این قضیه هی از خوبیاش سه نفره میگفت
مثل یه معتادی بودم که از خوبیای مواد براش تعریف کنی خر کیفو به هیچیم فکر نمیکنه
اما حسم میگفت اینکارو نمیکنه وهمش در حد حرف تا برنامه کویر چیندو قرار شد بریم
توراه کویر بود که بهم گفت خودنو اماده کن که امشب قراره خیلی خوش بگذره
تو راه هماهنگ شدیم دیدم سه تا ماشین دیگه هستن
وقتی رسیدیم چهار تا دختر بودیمو شیش تا پسر
اهنگ گذاشتنو شروع کردن رقصیدنو عرقم بودو سه چهار تا کامم از گُل گرفتیمو رفتیم تو اسمونا که خیلی داشت حال میداد که بچه ها کم کم رفتنو منو میلادو یکی از دوستاش موندیم
ما همچنان میزدیمو میرقصیدیم وسط تاریکی که میلاد گفت یه لحظه بیا
رفتمو گفت میخوام لخت شیو برقصی گفتم زشته
گفت خجالت نداره که اصلا هم زشت نیس اینو تو دیگه فردا نمیبینی میره شهرش یه امشبه و بیا حاال کنیم
لباسمو دراوردمو رفتم وسط
تو حال خودم بودم که دیدم میلاد باز عرق اوردو منو بیشتر مست کردو شروع کرد به مالیدنم
خیلی حشری شده بودم که کم کم شروع کرد به دراوردن لباسای خودشو تا به خودم اومدم دیدم هر سه تاییمون لخت داریم میرقصم
پیش خودم گفتم چیه مگه یه شبه و یه سکس باحال
میلاد از جلو چسبید بهمو اون پسره از عقب
میلاد کسمو میخورد اون پسره کونمو میلاد راست میگفت که دوتا زبون رو بدن یه حال دیگه ای داره
من سه بار وسط این دوتا ارضا شدم
از همونجا دولا شدمو پسره کیرشو تفی کردو یواش کرد تو کسم
تا دلم میخواست با صدای بلند داد زدمو ناله کردم
کیر میلادو گرفتمو گذاشتم تو دهنم
پسره خیلی تند میکرد بخاطر همین کیر میلاد تو دهنم نمیموند که بهش گفتم وحشی تا صبح مال خودته یواش تر بکن که خندیدو گفت بیا پس حالا که ساک زدن دوس داری مال منو بخور میلاد بره پشت
خسته شدم از ایستاده دادن
داگی شدمو میلاد رفت سر وقت گاییدن کسم
برای پسره کوچیکتر از میلاد بود بخاظر همین تا ته میشد بکنم تو حلقم چند دقیقه براش خوردم همه آبشو خالی کرد تو دهنم
مونده بود میلاد که اونم تا ابش خواست بیاد اومد جلوم و اونم ریخت توی دهنم
یه کمی استراحت کردیم برگشستیم سمت شهر که من یه بار دیگه برای جفتشون تو ماشین ساک زدم
دیگه بعد از اون ماجرا تا یکسالی برنامه ما شده بود سکس سه نفره تا جایی که به خودم اومدم دیدم فقط داره ازم استفاده میشه و درستع که خودمم لذت میبرم اما داره زندگیمو به سمت نابودی میبره
الان مستقل شدمو برای خودم زندگی میکنم
برگشتم به گذشته و خواستم که با اشکان باشمو متاسفانه خبردار شدم توی تصادف جون خودشو از دست داده
وقتی به گذشته فکر میکنم میبینم خودم خودمو زندگیمو نابود کردم
ببخشید که زیادی سکسی نبود

نوشته: فاطمه


👍 24
👎 8
66901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

927280
2023-05-10 01:02:08 +0330 +0330

اشتباهات این هست که میخوای همه چی رو تجربه کنی و به همه اعتماد کنی . البته تجربه شد برات ولی مراقب باش دختر اینجا گرگ زیاده جوری زندگی آدم رو نابود می‌کنند که نمیشه دیگه برگشت به گذشته

0 ❤️

927291
2023-05-10 01:50:42 +0330 +0330

متاسفانه با داشتن پدر معتاد و نبودن یکی که حواسش بهت باشه این بالاها سرت اومده و تا اخر عمر هم نمیتونی مثل بقیه ی ادما زندگی بکنی اون حس تو تو بوجود اومده نمیتونی دیگه سرکوبش کنی سعی کن کمتر به سمت جندگی کشیده بشی

0 ❤️

927338
2023-05-10 08:26:07 +0330 +0330

کل داستانو از دادنات گفتی تهش نوشتی ببخشید سکسی نبووووود؟ دو دیقه نده ببینم چی میگی

6 ❤️

927410
2023-05-11 00:05:33 +0330 +0330

بسلامتی و دل خوش😐😐

0 ❤️

927494
2023-05-11 09:33:34 +0330 +0330

عشق و حال ربطی به نابودی زندگی نداره
می تونی کار و تحصیلات و اخلاق و پال داشته باشی و روحیه سکسی بالا و فعالی هم داشته باشی.
مدیریت زمان و احساساته که سخته

1 ❤️

927513
2023-05-11 13:19:18 +0330 +0330

خفه شو جنده

0 ❤️

927532
2023-05-11 18:02:23 +0330 +0330

بزگترین اشتباهت این بود که احساس ی ادمو گشتی و فقط به عشق
و حال خودت فکر کردی اگر با همون اشکان میموندی الان هم شوهر
هم زندگی داشتی و اون بدبختم شاید نمیمرد
بدی کساییکه خیلی دوست دارن تنها باشن و برای خودشون به استلاح
مستقل و خونه داشته باشن فقط یچیزه فساد و دورهمی تا بخودت بیایی
میبینی با رفیقاتی داری مواد میزنیو چند تا دخترو زن و سکسو از این برنامه ها
ولی اگر مکان نباشه به این راحتیا نیست و محدودتری
بدی جوانای ما اینه که دوست ندارن ازدواج کنن یا میگن شرایطش سخته
نه اینجوراهم نیست اگر بگردی کسیو هم سطح خودت باشه همو دوست داشته باشین باقیش کم کم حل میشه ،سکس ی غریضس و همه ما داریم تا وقتی میمیریم ولی بتونیم درست ازش استفاده کنیم اون خوبه
فقط نذار کسی ازت سوء استفاده کنه زود شوهر کن و برای خودت زندگی تازه ای رو شروع کن و از همه اون کساییکه تورو یاد قبل میندازه دوری کن حتی
محلتو عوض کن تا کسی تورو نشناسه امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی 👙👠💄

2 ❤️

927607
2023-05-12 09:23:24 +0330 +0330

ما که آبمان آمد
باشد که رستگار شوی 🌹

1 ❤️

927610
2023-05-12 09:44:30 +0330 +0330

چرا فکر کردی لیاقت اشکانه رو داری؟

1 ❤️

927642
2023-05-12 12:58:50 +0330 +0330

درون هر زنی یه کس زندگی میکنه که دوست داره به من بده.تو همون زن هستی معطل نکن.فقط یه پیام بده بقیش با من… 😍 🌹 😏

0 ❤️

927655
2023-05-12 14:49:06 +0330 +0330

ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س.سکس و شهوت عین مار ب آدم میپیچه…کافیه چاشنیش هم کمبود محبت و بی پناهی باشه دیگه ته نخواهد داشت.
الانم دیر نیس برای شروع تازه

0 ❤️

930186
2023-05-28 05:21:25 +0330 +0330

اشکان که مُرد، ولی فکر کردی اگه زنده بود ۱۰ سال منتظر تو نشسته بود با یه شاخه گل تا ببینه کِی از دادن و مواد زدن و عرق خوردن خسته میشی و میری سمتش؟!
دخترها خدایی از این فکرها نکنین، یه پسر هرچقدرم عاشقتون باشه، یا هولتون باشه،۶ماه منتظر میمونه و به اصطلاح راه برگشت بازه نه یه عمر!!! (جقنورد) 😁

1 ❤️

932297
2023-06-09 18:20:05 +0330 +0330

هر چی فهش تو دنیا نثارت باد. جنبه ی عشق و رابطه نداشتی
خاک تو سرت کنن
خداروشکر اون بدبختم مرده وگرنه زنش می‌شدی بعد دو سال دوباره جنده بازی هاتو در میاوردی

0 ❤️

932646
2023-06-12 03:01:08 +0330 +0330

بالاخره کون دادی یا نه ؟؟؟
اگه ندادی بیا پیش خودم ، یه کونی ازت بکنم که عاشق کون دادن شی ! اینو همه میدونن ، همه !!!

0 ❤️

957606
2023-11-12 01:48:55 +0330 +0330

کلا میدادی بعد نوشتی ببخشید سکسی نبود ؟
تو کویر اخه شن نرفت تو سوراخاتون ؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها