تجربه عاطفه

1389/09/09

خواهش ميكنم كه اين قصه و واقعيت علمي و حقيقي را تا آخر بخوانيد بعد چشمانتان را ببنديد و خوب فكر كنيد تا از زندگي تان لذت ببريد . زندگي خيلي كوتاه است و مشكلات بسيار فراوان پس بايد بسيار هنرمندانه زمان و مكان را مديريت كرد تا رنج روزگار پيرتان نكند .
من عاطفه هستم37 سال سن دارم و ليسانس روانشناسي دارم آنچه رابرايتان مي نويسم عين واقعيت است . در زندگي هيج مشكلي ندارم خودم معلم هستم و شوهرم در دانشگاه تدريس مي كند .
زندگي هر انساني دو وجه دارد : يكي وجه رسمي و عادي كه همه مردم دارند و دوم وجه عشقي و رومانتيك كه باعث مي شود از زندگي لذت بيشتري ببريد .
ما زنها با همسرانمان زندگي مي كنيم و اكثريت زنان هم وضعيت مشابهي دارند . زندگي با شوهر وجه رسمي زندگي است . زن با شوهرش به صورت رسمي زندگي ميكند و بسياري از رازها و حرف هاي دلش را نمي تواند به او بگويد . اصلا وقتي فكر مي كنيد مي بينيد كه شوهر شما هرگز شنونده خوبي براي حرفهاي شما نيست . و اين وجه غالب طبيعت است كه مرد بصورت شوهر رسمي درگير مشكلات و مسايل زندگي هست و نمي تواند بنشيند و ساعت ها ناز و عشوه هاي زنش را بگوش بگيردو از طرفي زنان هم دوست داريم كه ناز و عشوه بكنيم و كسي هم باشد كه برايش حرف بزنيم . چرا كه شوهر براي اين كار آفريده نشده است . ممكن است زن جواني در ابتداي زندگي فكر كند كه شوهر او استثنا هست و ساعتها نازش مي كشد اما مطمن باش كه هر چه زمان بگذرد اين وجه زنگي مردان كمتر و رسمي تر مي شود . من با تجربه 19 سال زنگي با شوهرم اين حرف را مي زنم(( در 18 سالگي ازدواج كرده ام)) .شوهرم خيلي آدم خوب سرحال و عاشق من است اما زنان بيشتر دوست دارند تا مردي وجو.د داشته باشد كه روزانه ساعتها حضوري يا تلفني پاي صحبت او بنشيند و نازش بكشد و حرفي كه خاطرش را برنجاند ، نگويد .
من پس از گذشت 6 سال از زندگي مشترك متوجه اين كمبود و خلا در زندگيم شدم و شوهرم علي رغم اينكه هر شب و حتي برخي روزها با من سكس داشت ، اما كمبود فردي كه بتواند اين خلا را پر كند احساس مي كردم .
لذا تصميم گرفتم تا همدم مناسبي را پيدا كنم كه بيشتر بنوانم با او حرف بزنم و ناز بكنم و نازم بكشد . چرا كه كم حرف زدن و خالي نشدن رازهاي درون باعث ايجاد عقده در فرد مي شود .
با حس روانشناسانه خودم به دنبال راهي يا فردي بودم كه كمكم كند در محيط كار ، در بين همكاران ، بين دوستان و آشنايان و حتي بين شوهران دوستان و همكارانم بدنبال فردي بودم كه فقط كار سكسي از من نخواهد و همدم همديگر باشيم چه بسا بسياري از مردان هم اين مشكل را داشته باشند . آنها هم از صحبت با زنانشان سير نشوند و دنبال همدمي باشند و به قول شاعر :
سينه مالامال درد است اي دريغا مرحمي دل ز تنهايي به تنگ آمد خدايا همدمي
پس از مدتي بالاخره يكي را نشان كرد و ارداه كردم كه به دستش بياورم ، خيلي سخت است . چگونه مردي را بيابي كه مطمن باشي تو را دوست دارد و راز دار باشد و تا آخر عمر ماندگا و به قول برخي دوستانم : شوهري در سايه باشد و نازت را بكشد .
به هر حال تلاش كردم و به او نزديك شدم رابطه ي سلام و عليكي را با او گرم كردم چون زنش دوستم بود . ابتدا او نشاني دريافت نمي كرد و عكس العملي نشان نمي داد . در مسير راه او قرار مي گرفتم ، برخي كارهاي كوچك را به او مي گفتم برايم انجانم بدهد و حتي بيشتر به زنش نزديك مي شدم . شايد باور نكنيد كه حدود 2 ماه طول كشيد تا با انحاء مختلف به او فهماندم كه دوستش دارم . بالاخره او جواب داد و متوجه منظور من شد . تلفنم را از گوشي زنش پيدا كرده بود و يك روز به شماره ام زنگ زد .باور كنيد قلبم از تپش ايستاد. الكي احوال زنش را پرسيد كه با شما هست يا نه و از اين حرفها . من هم شماره اش را ذخيره كردم . 2 روز بعد دوباره زنگ زد و تيكه هاي بهم انداخت كه من هم با زيركي جوابش دادم . بالاخره بار سوم زنگ زد و گفت كه تحويل نميگيريد و يك بار هم شما زنگ بزنيد . من سرسختي نشان دادم و ميخواستم تا در همين ابتدا نازم بكشد و بدانم چقدر اصرار دارد . باور كنيد هر روز زنگ مي زد و بهانه اي پيدا مي كرد و اس ام اس ميداد . تا اينكه يك بار بهم گفت مي خواهد حرفي بزند و بايد قسم بخورم كه بين خودمان مي ماند و ناراحت نمي شوم . اصرار كرد كه جوابم هر چه باشد بين خودمان بماند . و قتي بهش اطمينان دادم ، با اطمينان گفت كه (( دوستت دارم )) قلبم فرو ريخت و اين آغاز يك عشق طولاني و راستين شد . ابتدا با اكراه قبول نكردم اما او مداوم تكرار مي كرد و قسم مي داد. از او فرصت خواستم و دليل كارش را پرسيدم . بالاخره بعد از يك هفته شروطم را بهش گفتم ::
1-براي سكس با هم دوست نمي شيم .2- همديگر را از نظر روحي و رواني ارضاء كنيم 3-هميشه به ياد هم باشيم 4- راز دار بمانيم . از آن روز صحبت هاي تلفني ما با هم شروع شد . باور كنيد كمتر روزي بود كه يكساعت با هم درد دل نكنيم . هر چه نمي توانستم به شوهرم بگويم به او مي گفتم . قهر و آشتي مي كرديم . هديه به هم مي داديم . بعضي وقتها هم حضوري در مكاني مطمن با هم حرف مي زديم و هر بار احساس مي كردم كه سبكتر شده ام . با شوهرم هم صميمي تر از گذشته بودم چرا كه حرف ناگفته اي نمي ماند و عقده اي در دلم وجود نداشت . بخدا تا تجربه نكنيد نمي فهميد كه من چه مي گويم . الان مي فهمم كه چرا اكثر دخترها دوست پسر دارند. چيزي كه من هرگز نداشتم. چند ماهي گذشت و ما بيشتر به هم نزديك مي شديم . تا اينه يك روز در يك محل مطمن به هم رسيديم و دستش را به سويم دراز كرد و به هم دست داديم . باور كنيد نفهميدم چي شد و چطور شد كه همديگر را بغل گرفتيم وبه هم فشار مي داديم و اشك چشمانمان صورتمان را خيس كرد. آنقدر سبك شده بودم كه احساس كردم بار سنگيني از دوشم برداشته شده و مي خواهم پرواز كنم . بخدا قابل درك نيست فقط قابل احساس هست . شنيدن كي بود مانند ديدن .
پس از 3 ماه براي اولين بار در روزي كه در خانه خودشان تنها بود ، براي يك روز صبح دعوتم كرد . مانده بودم كه چه بگويم ، اما شرط دوستي نبود كه نروم . ساعت 9 به خانشان رسيدم . موسيقي آرام و دلنوازي گذاشته بود . فضاي رومانتيكي بود دستانمان در هم گره خورد و براي اولين بار گرماي لبانش را حس كردم . زبانش را در دهانم فرو كرده بود و قانون نا نوشته بين مان ناخودآگاه در حال شكسته شدن بود . بدون هيچ حرفي در آغوشش قرار گرفتم . لاله گوشم و پشت گردن و سپس نافم را مي مكيد و مانند بجه ي 6 ماهه پستانم را در دهانش قرار داده بود و آرام و مطمن مي مكيد و گاهي نيشگوني مي زد . موي سرم را نوازش مي كرد و من هم ناخواسته به آه و آه آه آه آه كردن افتاده بودم حالتي در من ايجاد شده بود كه هرگز تصور نمي كردم ، در آسمان سير مي كردم . دستش را بين پاهام قرار داد و آرام آرام مالش مي داد . آب از بين پاهام جاري بود و مانند شاگردي تنبل ساكت بودم و خودم را به دست او سپرده بودم . انگشت دستش را آرام در بين خط وسط پاهام حركت مي داد . ديگر برايم قابل تحمل نبود . دستم را در بين موي سرش فشار دادم و چنگ مي زدم . آه آه هايم به ناله تبديل شده بود و وقتي با 2 انگشت آنجايم را مالش ميداد بدنم شل شد و احساس بزركترين آرامش زندگيم مي كردم . لباسهايم را در آورد و اين بار پاهايم را باز كرد زبانش را وسط پاهام كشيد ودوباره رعشه اي سراسر بدنم را فرا گرفت . شوهرم هرگز اين كار را نميكرد . باور كنيد با كل زبانش تمام دستگاهم را ليس مي زد و آه مي كشيدم كه براي بار دوم ارضاء شدم . آنگاه لباسهاي خودش را در آورد و جلوم قرار گرفت 2 بار من را ارضاء كرده بود ولي خودش هنوز هيج . دستم را درون شرتش فرو بردم و آلتش را لمس كردم و ماليدم . وقتي شرتش را پايين كشيدم ، نفسم گرفت . خيلي از آلت شوهرم بزرگتر بود . به زور آنرا در دهان فرو كردم . باور كنيد خيلي حال مي داد . اين بار صداي آه آه آه آه او خانه را فرا گرفته بود . چند بار ساك زدم آبش آمد و روي سينه ام خالي كرد . سپس مرا روي تخت دراز كرد و سر آلتش را با آب دهانم خيس كردم . سرش را جلوي آن قرار داد . و تا دسته تاآخر در آن فرو كرد . آنجنان جيغي زدم كه دستش را جلوي دهانم قرار داد . سپس تلمبه زدنش شروع شد . درد من هم جاي خود را به لذت داده بود و هر لحظه بيشتر لذت مي بردم . آن روز 6 بار ارضاء شديم كه سهم هر كدام 3 بار بود وقتي لباس مي پوشيدم ، ساعت از 12ظهر گذاشته بود . باور كنيد زيبا ترين سكس زندگيم بود . قرارمان بر اين شد كه هر ماه يك بار با هم سكس داشته باشيم .
باور كنيد سنگ صبورم شده است و هيچ خواسته ي غير معقولي از من ندارد. در هر زمان و هر مكاني كه بگويم حاضر مي شود و مانند برده در خدمتم هست. راهنماي من در تمام كارهاست . الان حدود 10 سال هست با هم رابطه داريم . راز دار هم هستيم و هيچكس هم از موضوع بويي نبرده است .
باور كنيد خيلي جالب است پيشنهاد مي كنم در زندگيتان يك دوست خوب و مطمن كه از صميم قلب دوستتان داشته باشد ، را پيدا كنيد . تمام نيازهاي رواني و حتي جسمانيتان را برآورده ميكند .
ببخشيد كه عجله نوشتم و خلاصه كردم .
زندگي دنيا خيلي كوتاه است پس از آن استفاده بكنيد. هر انساني لازم است يك دوست راستين و واقعي داشته باشد .

فرستنده: محسن


👍 1
👎 1
26185 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

269418
2010-11-30 21:14:23 +0330 +0330
NA

جنده با کلاس یعنی این منهم دوست خوبی می شوم جنده خانم

8 ❤️

269419
2010-12-01 17:51:12 +0330 +0330
NA

ey khak bar sare khianat karet jendeye avaziiii [(

4 ❤️

269420
2010-12-05 08:23:43 +0330 +0330
NA

اين خانم به ظاهر ادعاي يك داستان علمي داره.من شاشيدم تو اون دانشگاهي كه به تو مدرك روانشناسي داده.تو روانشناس نيستي،روان پريشي.
جنده جان بذار برات توضيح بدم مشكلت چيه:اولا تو تا 18 سالت شده زرتي شوهرت دادن و قبلش هم اينقدر امل و بدبخت بودي كه كسي محلت نميداده كه باهات رفيق شه(خودت گفتي دوست پسر نداشتي)بعدش هم جنده جان بايد بدوني كه سكس يه رابطه دو طرفه است و تو خودت داري ميگي مثل تاپاله وايسادي و دو بار ارضات كرده و هيچ گهي نخوردي من جاي شوهرت بودم ماهي يه بار هم نميكردمت وقتي از جات جم نميخوري.
تو داستان سكسي مينويسي بعد ميخاي مودبانه حرف بزني و ميگي التش رو كرد تو شكاف بين پاهات!خاك بر سر املت كنن اون اسمش كيره اون يكي اسمش كوسه.ياد كه گرفتي شوهرداري هم ياد ميگيري اون وقت كه شوهرداري ياد گرفتي شوهرت هم به حرفات گوش ميده و ادم حسابت ميكنه باهات حرف بزنه عقده اي.دلم واسه شوهرت سوخت كه با چه نفهم جنده اي داره حرف ميزنه.
ما تو مملكتمون مثل تو جنده زياد داريم نياز نيست تو بقيه رو به جنده بودن دعوت كني.تو به رفيقت هم رحم نكردي و رفتي سراغ شوهرش.من اگه تو رو ببرم خونه تمام كمدها رو قفل ميكنم،چون تو ذاتا دزدي.
تازه سر 40 سالگي يادش افتاده رفيق بازي كنه.

5 ❤️

269422
2010-12-08 00:57:27 +0330 +0330
NA

kos kesh to shohareto eshteba entekhab kardi chera falsafe mibafi
masalan man ba zanam harfe eshghoolane nemizanam
alanam baghal dastame va oonam harfamo taeed mikone
na man va na oon hich vaght be ham khianat nemikonim
faghat be in site miaim ke atishemoon bezane bala bad …

dige zere moft nazan
age to ravan shenasi labod manam fazanavardam

kooooooooooooooooonnnniiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii

3 ❤️

269423
2011-12-11 07:42:14 +0330 +0330

حالم نه تنها از ت بلکه از سایت و اینترنت و زندگی و…
اشکول نمی دونم به کودوم مسلکی هستی ولی همه جای دنیا به این کار می گن خیانت
خیانت به عمانت اعتماد اگه این کار بین همه جابیوفته که خینت کنن دیگه به هیچ چی نمی شه اعتماد کرد ادم ها تبدیل می شن به پست ترین حیوانات
که اون وقته که هیچ احساساتی مفهوم نداره
تو این شرایطم بازم سرت بی کلاتها می مونه
حداقل کثافت کاری می کنی اونو رواج نده
کیرم تو هرچی خائن چه مردش چه زن ش که اولیش توباشی

0 ❤️