تنبیه سخت شراره

1401/11/03

اومد دنبالم، دم در محل کارم. سلام کردم و سوار ماشینش شدم. جواب نداد. تمام مسیر تا خونه‌اش هیچ حرفی بینمون رد و لدب نشد. هیچ احساسی توی صورتش نبود. رو به جلو خیره شده بود و حرف نمی‌زد. خواستم دستش رو که روی دنده بود بگیرم، دستم رو پس زد. ترسیدم. از شب قبل که از رستوران برگشتیم ازش ترسیده بودم‌‌. دوباره گند زدم. دوباره خراب کردم. لعنت به من.
من هنوز بچه‌ام. تقصیر خودم نیست، فقط ۲۰ سالمه. اون ۳۷ سالشه. توقع داره من بالغانه رفتار کنم. اما من نمیتونم، انگار زیرم آتیش روشن کرده باشن، همیشه ناآرومم. اما این بار دلخورش کرده بودم. شاید حتی دلش رو شکسته باشم. به صورتش نگاه کردم. ناراحت بود، چشماش ناراحت بودن، ولی سعی می‌کرد توی صورتش نشون نده.
انگار هزار سال طول کشید تا برسیم خونه. از ماشین پیاده شد. همیشه در رو برای من باز می‌کرد، ولی این‌بار فرق داشت. نکرد. حتی منتظر من هم نموند. رفت سمت در خونه. پیاده شدم و پشت سرش دویدم.
-ناتان…
صداش زدم. حتی برنگشت که نگاهم کنه.
-ناتان… لطفا. ببخشید. ببخشید. ببخشید.
گریه‌ام گرفت. با صدای لرزان ادامه دادم:
-ببخشید… مست بودم.
برگشت سمتم.
-اصلا نمیخواستم ناراحتت کنم. مست بودم. من هیچوقت مست نمی‌کنم، خودت میدونی! اولین بارم بود! ببخشید!
بالاخره باهام حرف زد:
+بديش اینه که دفعه‌های قبل تو هوشیاری این کار رو کردی. مستی بهانته شراره. اگر اینقدر از دخترا خوشت میاد، چرا با من ازدواج کردی؟
-چون دوستت دارم!
+خودم رو، یا پولم رو؟
پوزخند زد. از این حرفش متنفر بودم. از وقت‌هایی که این حرف رو می‌زد متنفر بودم. دلم می‌خواست بخار بشم و با بارون سال بعد بیام پایین.
سکوت کردم. جوابی نداشتم. می‌دونست دوستش دارم. چطور می‌تونست فکر کنه دوستش ندارم؟ طوری که بدنش رو لمس میکنم، طوری که نگاهش می‌کنم، به معنای واقعی کلمه می‌پرستمش. تنها آرامشی که توی زندگی پرتلاطمم داشتم. چطور میتونستم دوستش نداشته باشم؟
سرم رو انداختم پایین. در خونه رو باز کرد و پشت سرش رفتم تو.
+برگرد. پشتت به من باشه، سرت پایین.
اطاعت کردم. قفل قلاده‌ام رو باز کرد. قلاده که نه، یه گردنبند دور گردنی ظریف نقره‌ای، با یه قفل کوچیک.
هیچوقت این کار رو نمی‌کرد. امروز انگار همه چیز فرق داشت. کاش دیشب دستم می شکست ولی مست نمی‌کردم. دیشب توی حال مستی دختری رو جلوش بوسیدم. به بوسیدن ختم نشد، صبح توی خونه دختر بیدار شدم. یه مسیج بیشتر روی گوشیم نبود: (بعد از کارت میام دنبالت. دم در ساختمون محل کارت منتظرم باش.)
بار اولم نبود. بهش با دخترهای مختلف خیانت کرده بودم. آخرین بار دیشب بود، ولی دیشب خیلی فراتر رفت. جلوی چشم‌های خودش بهش خیانت کردم. چقدر عوضی بودم. چقدر عذاب وجدان دارم.
قلاده‌ام رو انداخت روی زمین و لگدش کرد. قفل کوچیکش زیر پاش شکست.
من دیشب قلبش رو شکستم، حالا نوبت اون بود.
+میخوای مال من باشی؟
-بله. میخوام مال تو باشم.
+تو نه، شما. برمیگردیم به اول رابطمون. منو ارباب صدا میزنی.
-بله، میخوام مال شما باشم ارباب.
+باید امشب به دستش بیاری. قراره اینقدر درد بکشی که ببخشمت. سیف‌ورد نداری، راه برگشتی نیست. اتاق بازیمون رو میبینی؟ پات رو بذاری اونجا هیچ حد و مرزی برام وجود نداره. کارهایی باهات میکنم که تا بحال نه من، اون دخترها هم باهات نکردن. انتخاب با خودته، میری تو اتاق، کاغذی که روی میزه رو امضا میکنی، لخت میشی و منتظر من میمونی یا برای همیشه از خونه من میری. کاغذهای طلاق رو برات میفرستم و دیگه هیچوقت من رو نمی‌بینی.
اشک از چشمام جاری شد.
-ناتان… نه… لطفا…
میدونستم بدون سیف‌ورد چقدر قراره ازش بترسم. میدونستم اگر لیمیت‌هام رو بشکنه گریه میکنم، التماسش میکنم و در هم میشکنم. نمیخواستم من رو اونقدر شکسته ببینه. نمیخواستم بهش التماس کنم که بس کنه. هیچوقت زیر دستش گریه نکرده بودم، هیچوقت التماس نکردم. همیشه ساکت و با وقار درد کشیدم و از درد کشیدن لذت بردم. با قصد لذت بهم درد می‌داد، اما این بار انگار قصدش درد بود و من از این می‌ترسم.
+انتخاب کن.
رفتم سمت در اتاق بازی. نفس عمیق کشیدم و وارد اتاق شدم. روی میز یه کاغذ بود. رضایتنامه و نامه‌ای که نوشته بود برای هیچ نوع آسیب فیزیکی ازش شکایت نمی‌کنم. بدون فکر امضا کردم، داشتن ناتان برام ارزشمندتر بود. از فکر این که ممکنه بهم آسیب جدی بزنه موهای تنم سیخ شد. نگاهم به اون طرف اتاق افتاد. تشک رو از روی تخت روی زمین انداخته بود. به جای دستبند و پابندهایی که معمولا استفاده می‌کنیم روی تشک چند تا زنجیر پیچیده بود. چرا تشک روی زمین بود؟ نمیخواستم بدونم. آروم لباس‌هام رو در آوردم و روی تشک زانو زدم.
وارد اتاق شد. کاغذهای روی میز رو برداشت.
+فکر نمی‌کردم امضا کنی.
-برای داشتنت هر کاری می‌کنم.
+هر کاری غیر از خیانت نکردن!
به محض تموم شدن جمله‌اش هجوم آورد به سمتم. موهام رو توی دستش گرفت.
+هر کاری برای من می‌کنی شراره، غیر از پاهات رو برای دخترا باز نکردن!
محکم زد توی صورتم. تا حالا بهم سیلی نزده بود. همیشه می‌گفت به نظرش خیلی تحقیرآمیزه، دوستم داره و نمی‌خواد تحقیرم کنه. سیلی دوم، محکمتر. سیلی سوم و چهارم. گونه‌هام سرخ شده بودن.
دستاش رو دور گردنم حلقه کرد و فشار داد. سرم رو کوبوند روی تشک و زانوش رو گذاشت روی کمرم.
+نفس بکش! چرا نفس نمی‌کشی؟
خندید و گلوم رو محکمتر فشار داد. نمیتونستم نفس بکشم. دست و پا میزدم. سرم رو از روی تشک بلند کرد، زانوش رو از روی کمرم برداشت و نشست رو به روم.
+منو نگاه کن.
نگاهش کردم. تف کرد توی صورتم و دوباره زد توی صورتم. این دفعه بدون مکث، چپ و راست.
+فکر کردی هر کاری بخوای میکنی؟ چند بار اول گذشت کردم. اما جلوی چشم خودم؟ جلوی چشم من؟ هرزه!
تف انداخت به صورتم. سیلی‌هاش دوباره شروع شدن. چپ و راست، محکمتر و محکمتر.
+حالا که هرزه‌ای، مثل هرزه‌ها باهات برخورد میکنم. سر روی تشک، باسن بالا.
اطاعت کردم. نفسهام تند شده بود.
+سکس آنال لیمیتت بود، نه؟
-بله
محکم با لگد به کمرم زد. پرت شدم اون طرف تشک. لگدش محکم بود.
داد زد:
+بله چی؟
-بله ارباب. سکس آنال لیمیت منه.
+امشب قراره لیمیتت رو بردارم.
-اما شما از سکس آنال بدتون میاد ارباب
خندید:
+من? من نه. یه نفر دیگه.
رفت سمت در اتاق. در رو باز کرد. یه مرد دیگه وارد اتاق شد. از فکرش سرم گیج رفت. می‌خواست یه مرد دیگه بهم تجاوز کنه؟ جلوی خودش؟
همراه مرد اومدن سمتم. معذب شدم، خواستم خودم رو بپوشونم.
ناتان خم شد روی من:
+تا چند دقیقه دیگه قراره کیرش تا ته توی کونت باشه. چرا خودت رو میپوشونی؟
با همدیگه خندیدن.
ناتان شروع کرد با مرد حرف زدن
+من نگهش می‌دارم، تا حالا آنال نداشته. قطعا دست و پا میزنه‌. باید ببندیمش.
یه طناب از دیوار برداشت و اومد سمتم. مجبورم کرد روی سینه بخوابم، پاهامو جمع کنم توی شکمم و دستام رو به پاهام بست.
ناله کردم:
-ارباب، لطفا. لطفا نه.
ناتان با حالت تهدید آمیزی انگشتش رو تکون داد
+اگر تقلا کنی همزمان با آنال دو تا سوزن میره تو نوک سینه‌هات. اینم لیمبتت بود، نه؟
-بله ارباب.
سوزن؟ از فکرش هم میلرزیدم. بی حرکت موندم تا کامل با طناب منو بست. نشست جلوم و سرم رو گذاشت روی پاش. به مرد اشاره کرد که بیاد نزدیک. مرد قدبلند و هیکلی بود، هم‌سن و سال من. لخت بود.
مرد نشست پشت سرم و کمرم رو با دستاش گرفت. صدای باز کردن قوطی پلاستیکی رو شنیدم و بعد ریختن یه مایع سرد روی سوراخ پشتم.
تا بخوام سردی مایع رو هضم کنم، سوزش شدید و عجیبی احساس کردم. خودش رو کامل فرو کرده بود، توی یک ثانیه‌. نتونستم خودم رو کنترل کنم. به ناتان نگاه می‌کردم و جیغ می‌زدم. بی اختیار گریه می‌کردم، اشک از چشمام میجوشید.
-ارباب، لطفا. خیلی درد داره. خواهش میکنم.
محکم زد توی صورتم.
+خفه شو!
با دست به مرد اشاره کرد. مرد شروع کرد به وحشیانه عقب و جلو رفتن.
ناتان با دو تا دستش شونه هام رو روی پاش فشار می‌داد تا تکون نخورم. مرد هم محکم کمرم رو گرفته بود.
گریه می‌کردم و جیغ می‌زدم. دردش وحشتناک بود.
-ارباب لطفا بگید بس کنه.
دوباره زد توی صورتم. حتی محکمتر‌.
+دیشب با دخترا دیدمت؟ میخوام با پسر‌ها هم ببینمت.
عصبانی بود. حق داشت.
-ارباب واقعا متاسفم. ببخشید. خواهش میکنم بگید تمومش کنه.
در کمال ناباوری ارباب ولم کرد روی تشک و رفت سمت در اتاق. در رو باز کرد و رفت بیرون. من موندم و مرد.
با رفتن ارباب، مرد حرکت‌هاش سریعتر و خشن‌تر شد. بلند جیغ می‌زدم و ارباب رو صدا می‌کردم. از مرد ترسیده بودم. گریه می‌کردم، سعی می‌کردم تکون بخورم، اما دست هام به پاهام بسته بود و مرد خیلی قوی‌تر بود. درد سکس آنال وحشتناکتر از چیزی بود که فکر می‌کردم. غرورم اجازه نمی‌داد به مرد التماس کنم. ارباب رو صدا می‌زدم و التماس می‌کردم. حرکت‌های مرد به اوج رسید و فهمیدم داره ارگاسم میشه. مرد با ناله بلندی ارضا شد و بعد چند ثانیه خودش رو ازم خارج کرد. نفس راحتی کشیدم. ارباب برگشت توی اتاق. رفت سمت کمد و شلاق گاو نر رو برداشت. خم شد روی صورتم و در گوشم زمزمه کرد:
+توی خوابم هم نمی‌دیدم یه روز باهات این کار رو بکنم.
شلاق رو برد بالا. روی باسنم فرود اومد. سعی کردم جیغ نکشم، سعی کردم تکون نخورم.
ضربه دوم، ضربه سوم، چهارم، پنجم، بدون مکث. با هر ضربه نفس عمیق می‌کشیدم. میخواستم دختر خوبی باشم. میخواستم درد بکشم تا ببخشتم. اگر ببینه خوب تحمل میکنم، شاید من رو زودتر ببخشه‌.
تا ضربه پنجاه شمردم. شلاق رو انداخت زمین. بدنم رعشه گرفته بود. سردم شده بود. دست و پام خواب رفته بودن. میدان دیدم محدود شده بود و داشتم بیهوش می‌شدم. درد سکس آنال توی شکم و پهلوهام می‌پیچید. جای شلاق میسوخت. تحقیر شده بودم و تشنه ذره‌ای محبت از طرف ارباب بودم. پاش رو گذاشت جلوی صورتم:
+لیس بزن.
چکمه چرمی پوشیده بود. تا به حال اینقدر تحقیرم نکرده بود. چکمه رو با ولع میلیسیدم. نوک چکمه‌هاش رو لیسیدم تا چکمه دیگه‌اش رو گذاشت جلوی صورتم.
+حالا این یکی.
در حال لیس زدن چکمه‌اش بودم که پاش رو کشید عقب‌. صورتم رو به چکمه تکیه داده بودم، با کشیدن پاش صورتم محکم خورد زمین.
بی تفاوت به ضربه دیدن صورت من رفت سمت کمد وسایل‌. سطل آب رو برداشت و از شیر آب پرش کرد. با سطل اومد بالاسرم. توی چشمام نگاه کرد و تا بخوام بفهمم چه خبره سطل رو خالی کرد روم. آب یخ بود. بدنم وارد شوک شد. نفس هام بریده شده بود و میلرزیدم.
پاش رو گذاشت روی کمرم.
-هیسسس‌. تکون نخور.
سردم بود. حس میکردم دارم بیهوش میشم.
+ارباب. لطفا. ببخشید. دیگه… نمیتونم…
صدای ویبره چیزی رو شنیدم. به دست ناتان نگاه کردم و ماشین اصلاح مو رو توی دستش دیدم.
-آخرین تنبیهته.
ماشین رو برد سمت سرم. برخورد آهن سرد با سرم رو حس کردم. موهام افتادن زمین. باورم نمی‌شد. داشت کچلم می‌کرد. من عاشق موهام بودم. از شوک حتی نمیتونستم گریه کنم. حرکت نمی‌کردم.
دستش رو کشید به سرم.
+خوشگلتر شدی.
طناب رو از پاهام باز کرد. بلندم کرد و منو برد سمت حموم. دوش آب گرم رو باز کرد و بدنم رو آروم شست.
+دختر خوب.
گریه می‌کردم و خودم رو توی بغلش فشار می‌دادم
-منو بخشیدید ارباب؟
+بخشیدمت. دیگه لازم نیست بهم بگی ارباب.
-ممنونم ناتان.
حوله رو پیچید دورم و منو برد توی اتاق خواب. از کشوی کنار تخت یه جعبه در آورد. جعبه رو باز کرد.
+قلاده جدیدت.
یه قلاده چرمی نازک با یه قفل کوچیک توی جعبه بود.
قلاده رو انداخت دور گردنم و قفل رو بست.
+این بیشتر شبیه قلاده‌اس. فقط با کلید باز میشه‌. برای اینه که یادت بمونه اگر دوباره گند بزنی، چی میشه. شاید ۲ تا سوزن از کلیتوریست رد کنم، شاید ببندمت به شوک الکتریکی، شاید اینقدر شلاقت بزنم که جاش تا آخر عمرت روی تنت بمونه. شاید داغت بزنم. شاید این دفعه به جای یه مرد، با ۱۰ تا مرد توی اتاق تنهات بذارم. دختر خوبی باش‌.
-بله ارباب.
+امشب از سکس معافی. میتونی توی بغل من بخوابی.
روی زخم های شلاقم پماد زد و بعد محکم بغلم کرد‌.
+شب به خیر.

نوشته: شراره


👍 13
👎 7
78901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911812
2023-01-23 01:30:41 +0330 +0330

برگشت کسی که دوستش داری.فقط بی ریا و حقه باشه عمل میکنه⚛️🧿

0 ❤️

911820
2023-01-23 01:43:05 +0330 +0330

جقی احمق

0 ❤️

911824
2023-01-23 02:08:56 +0330 +0330

عنوان داستان رو دیدم نخوندم. امشب همه داستانها دنباله دار اپلود شده فقط این یکی دنباله دار نبود . حسابی تو ذوقمون خورد. معتاد های داستان امشب همه خمار 😘

0 ❤️

911841
2023-01-23 03:41:00 +0330 +0330

خوشم اومد تو این داستان از مراقبت های بعد از رابطه bdsm هم گفته شد

0 ❤️

911847
2023-01-23 04:25:47 +0330 +0330

مادر هر چی کوسخول رو سگ گایید.احمق توهمی شیشه ای

1 ❤️

911874
2023-01-23 11:18:11 +0330 +0330

سلام
اگه مشهد خانمی دوست داشت رابطه جنسی مطمئن داشته باشه پیام بده

0 ❤️

911892
2023-01-23 15:08:17 +0330 +0330

کس خول اخهد۵۰ تا شلاق یکیشم نمیتونی تحمل کنی چی میگی بچه کونی

0 ❤️

912321
2023-01-26 17:35:13 +0330 +0330
  • ممممم … خوشمان آمد … داستان چفت و بست خوبی داشت …
    لااقل داستان بود … آورین آورین
0 ❤️

943202
2023-08-19 22:37:58 +0330 +0330

شماها حس ندارید فتیش نیست عملا کسخولید

0 ❤️

958639
2023-11-18 18:22:37 +0330 +0330

قشنگ بود🥲

0 ❤️