تهران بهشت گمشده من (۱)

1402/05/02

قسمت اول
«این یک داستان واقعی نیست و تمامی اشخاص و اتفاقات آن خیالی می‌باشند هرگونه تشابه صرفا تصادفی میباشد»
[تقدیم به علی و ندا بهترین دوستانم که همیشه سعی میکنم با گذاشتن اسمشون روی شخصیت های اصلی یادشون زنده نگه دارم]

لعنت به جبر جغرافیا ۸ میلیارد جمعیت دنیاست ۸۰ میلیون جمعیت ایران یعنی احتمالا اینکه جز این ۸۰ میلیون باشی ۱ درصده فقط ۱ درصد
توی ایران تو یه شهر مرزی خیلی کوچک که جمعیتش نهایتا ۲ هزار نفر بود تو غرب کشور اواسط دهه شصت به دنیا اومدم پدرم یه آدم دیکتاتور بود که اگه کوچکترین اعتراضی به شرایط میکردی سریع در خونه رو بهت نشون میداد و می‌گفت اگه ناراحتی میتونی بری یه ضرب المثل خیلی مزخرف هم همیشه تو این شرایط می‌گفت که حتی بعد این همه سال الان هم می‌شنوم عصبی میشم می‌گفت کلاغ که از باغ قهر کنه یه گردو به نفع باغبونه و همیشه با این جواب دهنم می‌بست چون عملا پول تو جیبی نداشتم و هر جایی هم که میخواستم کار کنم بابام می‌رفت یه جوری منو پیش اونا خراب میکرد که از روز بعد میگفتن دیگه نیا حالا استدلالش واسه این کارش چی بود؟پسر حاج حسن بره پیش نمی‌دونم مثلا پسر غلامعلی خیاط کار کنه؟مردم چی میگن؟هر دفعه هم بهش میگفتم شما که به من پول تو جیبی نمیدین چرا نمیزارین برم کار کنم می‌گفت تو الان کارت درس خوندنه درس از هر چیزی مهمتره
اینجوری ۱۸ سال تمام منو زیر سلطه خودش نگه داشت خواهر برادرهای کوچکترم اصلا این شرایط نداشتن بزرگتر ها هم که عروس داماد شده بودن رفته بودن سر خونه زندگیشون این وسط من که دقیقا بچه وسط هم بودم ۱۸ سال زجر کشیدم و شکنجه و تحقیر شدم مادرم هم این وسط بدتر از پدرم بود تا وقتی سنم کم بود که دائم به بهونه های مختلف کتکم میزد وقتی هم بزرگتر شدم دائم با نادیده گرفتنم آزارم میداد همیشه جلوی جمع های خانوادگی منو تحقیر میکردن جوری شده بود که عمو و عمه و خاله و دایی همه زبونش روی من دراز بود وقتی تو سن بلوغ بودم همه ظاهرم مسخره میکردن جوری که عملا وقتی ۱۸ سالم شده بود هیچ اعتماد به نفسی نداشتم و هیچ دوستی هم نداشتم به خاطر اینکه همیشه بی پول بودم و لباس هام کهنه و پاره بود خجالت می‌کشیدم برم سمت کسی فکر میکردم تقدیرم اینه که همه از من بدشون بیاد واسه همین کل کارم بود مدرسه خونه و هیچ جای دیگه ای نمی‌رفتم بابام خیلی وضع مالیش خوب بود کل خانوادش توی جنگ کشته شده بودن و کلی زمین که حتی خیلیاشون اصلا نمیدونست کجا هست همش رسیده بود بهش ولی مثل گداها زندگی میکردیم تا اواخر دهه ۷۰ حتی تلویزیون نداشتیم تو خونه یا مثلا من تا زمانی که ۱۸ سالم شد و دانشگاه اومدم تهران رستوران نرفته بودم هتل نرفته بودم موز نخورده بودم پیتزا نخورده بودم و کلی نخورده بودم های دیگه …
خلاصه ۱۸ سالگی کنکور دادم و تهران دانشگاه دولتی قبول شدم وقتی پرس‌وجو کردم فهمیدم خوابگاه هم داره با خودم گفتم میرم تهران اونجا دیگه کسی نیست بخواد جلو کار کردنم بگیره یه کاری پیدا میکنم و با خودم میگفتم هر اتفاقی هم بیوفته از این وضعیتی که هستم بهتره چون تا اون موقع هر شب حداقل ۱۰ دقیقه به خودکشی فکر میکردم پس چیزی واسه از دست دادن نداشتم
اومدم تهران و رابطه ام کلا با خانواده ام قطع کردم اون زمان هنوز موبایل خیلی کم بود و منم نداشتم از طرفی شماره خوابگاه هم به کسی ندادم پس منتظر کسی هم نبود
وقتی وارد دانشگاه شدم فهمیدم اونقدر ها هم که فکر میکردم زشت و بد قیافه نیستم چون همه دختر ها و پسرها یه جوری با لبخند نگاهم میکردن و چون واقعا آدم ساده ای هم بودم و چون خیلی از بچگی تحت سلطه بودم شخصیت آرومی داشتم واسه همین همه دوستم داشتن و واقعا کسی نبود که ازم خوشش نیاد
قدم حدودا ۱۸۸ بود و وزنم نزدیک ۹۰ کیلو ولی ژنتیکی بدن عضلانی داشتم ( همه فکر میکردن حداقل چند ساله باشگاه میرم ولی اون موقع اصلا تو شهر ما باشگاه نبود اگه بود هم پولی نداشتم که بخوام شهریه باشگاه بدم حتی خیلی روزها توی مدرسه اینقدر گرسنگی می‌کشیدم که به شدت دل درد میشدم جوری که میفرستادنم خونه جوری بود که من حتی پول نداشتم یه نون بگیرم بخورم) با چشمهای آبی روشن و موهای بور تو دانشگاه فهمیدم از همه ی پسرهایی که اطرافم هستن سر ترم و همین خیلی بهم کمک کرد دوباره اعتماد به نفس پیدا کنم از طرفی به خاطر اون شخصیت آرومم که حتی با افرادی که باهام بد رفتاری میکردن اون اوایل هم خیلی محترمانه برخورد میکردم کلی دوست پیدا کرده بودم که خیلیاشون بچه مایه دار بودن و وضع مالیشون واقعا خوب خلاصه همون ترم اول یکی از دخترها بهم پیشنهاد کار توی کارخونه پدرش داد که من اونجا به عنوان راننده مشغول به کار بشم ولی چون کسی رانندگی بهم یاد نداده بود و پول آزمون راهنمایی رانندگی نداشتم گواهی نامه هم نداشتم واسه همین شدم انتظامات ورودی کارخونه وضعشون خیلی خوب بود یعنی واقعا خوب بود در حدی دختره خودش ماشین و خونه جدا داشت من دقیقا نمی‌دونم واسه چی درس میخوند من یواش یواش با نازی مچ شدم و جوری شده بود که دیگه خوابگاه نمی‌رفتم تو این مدت نازی تو یه باشگاه خوب ثبت نام کرده بود منو انواع مکمل واسم می‌خرید منو آرایشگاه می‌برد واسم لباس می‌خرید یه جورایی از اینکه جلوی دوستای غیر دانشگاهیش پز منو بده کیف میکرد آخه بچه های دانشگاه که از اول منو دیده بودن میدونستن من شهرستانی هستم و سر و وضع منو توی اول دانشگاه دیده بودن ولی بعد چند ترم اونا هم دیگه منه اصلی رو فراموش کرده بودن و منو عروسکی که نازی درست کرده بود میدیدن
خلاصه بعد ۱ سال من کلا یه آدم جدید شده بودم تمام بدنم به لطف ورزش و مکمل های که نازی گرفته بود شده بود عضله اون موقع حدود ۹۵ کیلو عضله خالص داشتم شکمم کاملا ۶ تکه بود ولی خیلیا میگفتن تو ژنت کلا انگار ایرانی نیست چون هیچکس به این سرعت بدنش اینقدر عضلانی و حجیم نمیشه اونم بدون یه ذره چربی
وقتی ۲۰ سالم شده بود دیگه کلا شده بودم یه آدم جدید هر شب از این مهمونی به اون مهمونی هر جا میرفتم سریع دورم شلوغ میشد و دختر ها و پسرها دائم سعی میکردن دور و برم باشن منکه تازه از اون زندان راحت شده بودم واسم سوال بود اگه ظاهرم جور دیگه بود باز هم اینقدر محبوب بودم؟یا اصلا به ظاهرم ربطی نداره و واسه اخلاقم که اینقدر آروم و مودب و حرف گوش کن هستم همه دوستم دارن سوالی که هنوز هم جوابش پیدا نکردم خلاصه تا دانشگاه تموم بشه تعداد دخترهایی که مستقیما بهم پیشنهاد رابطه دادن از دستم در رفته بود این غیر از افرادی بود که غیر مستقیم ابراز علاقه میکردن ولی من چون توی عمرم از طرف کسی محبت ندیده بودم و رسما نازی اولین کسی بود که بهم توجه میکرد و محبت میکرد حاضر نبودم تحت هیچ شرایطی بهش خیانت کنم و این باعث شده بود نازی خیلی بیشتر از اوایل بهم علاقه مند بشه یادمه یکبار که شب خونه نازی بودیم دوستش سارا هم اونشب اومده بود سارا واقعا ۱۰ لول از نازی سرتر بود لعنتی بدنش انگار با الماس تراش داده بودن اگه الان بود میگفتم ۱۰۰ درصد پیکار تراشی کرده ولی خب اون موقع ها از این خبرا نبود سارا چشمهای عسلی درست با لبهای قلوه ای گوشتی با پوست بی نهایت سفیدی داشت اون شب یه شلوار جین خیلی جذب ابی روشن پوشیده بود با یه بافت جذب قرمز یقه اسکی که سینه ها و کونش داشت لباسش جر میداد و کس تپلش از جلوی شلوارش قلمبه زده بود بر خلاف وقت های دیگه که وقتی مهمونی نبود مشروب نمیخوردیم اون شب نازی یه شیشه ویسکی اسکاچ آورد و گفت امشب خیلی سرده بخوریم گرم بشیم شروع کرد به ریختن و ما هم خوردیم و خوردیم خوردیم تا مست مست شدیم ساعت حدودا ۳ بود و چون فردا جمعه بود کلاس نداشتیم نازی بعد رقص و مسخره بازی گفت بچه ها من خیلی خوابم میاد میرم بخوابم منم به رسم ادب گفتم پس عزیزم من هم میام بخوابیم دیگه که نازی گفت عزیزم مهمون داریم زشته مهمون تنها بزاری من میرم بخوابم شما هم هر وقت خوابتون گرفت بخوابید بعد هم شب بخیر گفت و تلو تلو خوران رفت سمت اتاق خواب بعد نیم ساعت سارا چند بار بلند نازی رو صدا زد ولی جوابی نشنید بعد رو به من گفت چقدر گرمه میخواستم ازش یه لباس بگیرم چون نازی خیلی بدش میاد بدون اجازه لباس هاش بپوشی و سراغ کمد لباس هاش بری بعد دست انداخت زیر بافتنیش و یه دفعه از تنش در آورد گفت اخیش راحت شدم
من برای اولین بار بود سارا بدون لباس می‌دیدم یه سوتین سبز تیره توری تنش بود من چون خیلی مست بودم واسه چند لحظه خیره شدم به سینه هاش که یه دفعه سارا بشکن زد گفت خوشگله خوردی منو حواست کجاست سریع سرم انداختم گفتم ببخشید سارا جان حواسم جای دیگه اصلا متوجه نشدم به کجا نگاه میکنم سارا در حالی که دست انداخت دکمه شلوارش باز کرد دست انداخت دو طرف شلوار جینش و کشید پایین ولی چون شلوار خیلی تنگ بود پایین نمیومد و تقریبا وسط کونش یه کم بالاتر گیر کرد وای خدا خیلی سکسی شده شده بود یه شرت ست سوتینش هم تنش بود خرامان خرامان اومد سمتم بهم گفت علی جون میشه کمکم کنی شلوارم در بیاری؟میخوام بخوابم با این شلوار تنگ خوابم نمیبره گفتم نازی بیاد ببینه ناراحت میشه ها
+نازی که الان نیست فقط من و تو هستیم چشم قشنگ من
-راستش من خودم هم خیلی خستم میرم بخوابم
تا اومدم بلند شم خودش انداخت روم و گفت کجا فرار می‌کنی تا شلوارم در نیاوردی جایی نمیری من چون ذاتا حرف گوش کن بار اومده بودم و نمیتونستم نه بگم از طرفی هم اصلا دوست نداشتم به نازی خیانت کنم چند بار بلند نازی صدا کردم ولی نه جوابی شنیدم نه دیدم سارا از روم بلند میشه گفتم باشه در میارم ولی فردا باید به نازی بگی چه اتفاقی افتاده و خودت گفتی کمکت کنم سارا ایندفعه با لحن خیلی آروم گفت نمی‌دونم این نازی چی داره که تو این همه مدت باهاش موندی هر پسری هیکل و قیافه تو رو داشت هر شب با یکی بود مردم شانس دارن به خدا یکی مثل تو یکی هم مثل اون اشکان اشغال (دوست پسر سابقش) با اون قیافه و تیپ داغونش که حیوون با خواهرم بهم خیانت کرد بعد دوباره بلند گفت باشه بابا فردا به نازی میگم خودم گفتم کمکم کنی بعد کونش کرد طرف من گفت من از جلو میکشم تو از عقب یه دفعه شلوارش کشید پایین جوری که نصف شرتش هم تا وسط کونش اومد پایین بعد همونجوری با کون نشست روی پام و خودش چسبوند بهم من کیرم راست شده بود آروم شروع کرد مالیدن کونش روی کیرم بعد سرش آورد عقب خیلی آروم گفت لعنتی اونجات هم خارجیه با ایرانیا فرق داره چقدر بزرگه من دیگه داشتم کنترلم از دست میدادم و میتونم بگم بین همه دخترایی که دیده بودم یه جورایی رو سارا کراش داشتم ولی نا خودآگاه یه دفعه کل کارایی که نازی واسم کرده بود از جلوی چشمم رد شد کار پیدا کردن لباس خریدن باشگاه فرستادن من تو کل عمرم مجموعا اینقدر بهم توجه نشده بود که نازی تو این چند وقت بهم توجه کرده بود با تمام زورم نا خودآگاه بدون اینکه بخوام به سارا آسیب بزنم از روی خودم پرتش کردم روی کاناپه و بلند شدم حس کردم شوکه شده بهش گفتم قصد نداشتم بهت آسیب بزنم ببخشید مستم تو هم هرچی میگم گوش نمیکنی اگه محکم هولت دادم عذر میخوام امیدوارم منو ببخشی بعد سری رفتم سمت اتاق خواب یه پتو بالشت آوردم مبل واسش تخت کردم گفتم خوب بخوابی رفتم سمت اتاق نازی لباسم در آوردم به هر سختی بود مسواک نخ دندون کردم و با یه شرت رفتم روی تخت دراز کشیدم رومو کردم سمت نازی دیدم چشماش بازه ولی خیسه اشکه سریع بلند شدم روی تخت نشستم
+چی شده نازی چرا بیداری هنوز؟من بیدارت کردم؟ گریه می‌کنی فدات شم؟
-علی واقعا نمی‌دونم چه خاکی تو سرم بریزم
+چرا قربونت بشم چی شده مگه؟
-مطمئنم تو زندگیم دیگه پسری مثل تو پیدا نمیکنم
+خب من هستم دیگه چرا دنبال یکی دیگه بگردی
-قربونت بشم می‌دونم تو هستی واقعا بعد این همه مدت اینکه میبینم این همه دختر هر روز بهت آمار میدن با اینکه خیلیاشون از من بهترن ولی تو باز هم بهشون محل نمیزاری باعث میشه به خودم افتخار کنم
+عزیزم تو که می‌دونی من بهت پایبندم
-اره ولی هرکی جای تو بود با این تیپ و قیافه ای که داری تا الان ۱۰۰ بار پاش لغزیده بود علی خیلی خوشحالم که تو زندگیم با تو آشنا شدم فهمیدم اگه کسی واقعا دوستت داشته باشه حتی اگه یه دختر خوشگل مثل سارا هم خودش جلوش لخت کنه باز هم بهت خیانت نمیکنه و همه اینایی که خیانت میکنن یعنی واقعا طرفشون از ته دل دوست ندارن
+به خدا خودش گفت کمکش کنم من چند بار صدات زدم جواب ندادی میخوای از خودش بپرس
آروم انگشتش گذاشت روی لبم گفت خودم به سارا گفتم این کارها رو بکنه میخواستم میخواستم امتحانت کنم
+خوب حالا به نتیجه ای که خواستی رسیدی؟
یه دفعه بغضش ترکید بغلم کرد شروع کرد هق هق کردن جوری که شونه هاش تکون میخورد دائم می‌گفت خدا آخه چرا چرا داری اینکارو با من می‌کنی من چه گناهی کردم من تعجب کردم مخم هنگ کرده بود گفتم عزیزم ولی من هیچ کاری نکردم به خدا دستم بهش نخورد نازی یه دفعه با حالت عصبانی گفت کاش دستت بهش می خورد کاش بوسش میکردی کاش اصلا باهاش سکس میکردی گفتم چی میگی نازی خوبی؟مستی ها بخواب فردا صحبت میکنیم نازی در حالی که حق حق میکرد گفت حالا من چجوری فراموشت کنم؟گفتم چی؟؟؟؟فراموشم کنی؟؟؟؟نازی چی میگی؟
بهم توضیح داد که قراره تا چند روز آینده کلا خانوادگی از ایران مهاجرت کنن برن آمریکا گویا باباش با مجاهدین خلق در ارتباط بوده و اونا رو ساپورت مالی می کرده و بهش گفتن رخنه اطلاعاتی داشتن و یکی از رابطاشون دستگیر شده و تا چند وقت دیگه لو میری و چون شخصا با خود مریم رجوی ارتباط داشته گفتن بگیرنت حتما اعدامی و اگه زن و بچت پیدا کنن اونا رو میکنن اهرم فشار تا برت گردونن ایران واسه همین ساناز حتی مجبوره قید دانشگاهش هم بزنه
من مخم داشت سوت میکشید هنگ هنگ بودم صدای نازی رو نمیشنیدم فقط می‌دیدم دهنش تکون میخوره
+علی
-جون علی عزیزم
+خیلی دوستت دارم
-نمیشه کاریش کرد؟
+بابام با کلی آدم مشورت کرده هیچ راهی نیست و چون سیاسیه با پول حل نمیشه
-کی باید برین؟
+این آخرین باره که همو میبینیم
ناگهان بی اختیار اشک از چشمام راه افتاد همه حرفاش به کنار این که گفت این آخرین باره که میبینمش مثل پتک خورد تو صورتم باورم نمیشد از فردا دیگه نازی نیست نازی منو با دنیای جدیدم آشنا کرده بود اون منو آورده بود تو این بازی بهم زندگی داده بود اصلا منو نازی آدم کرده بود حالا بدون اون چیکار کنم؟تو اون لحظه اینکه الان چند وقته نازی داره خرج زندگیم میده و هر چیزی لازم دارم واسم میگیره اصلا واسم مهم نبود فقط نبود خودش واسم مهم بود
نازی پاشد رفت کمدش لباس هاشو باز کرد لباساش کشید کنار وسائل کف کمد برداشت کفپوش هم برداشت دست انداخت یه تیکه از چوب کف کمد کشید بیرون اندازه یه مستطیل ۴۰ در ۶۰ از چوب کف کمد در اومد یه گاوصندوق کف کمدش بود واسه همین دوست نداشت کسی بره سراغ کمد لباس هاش یه کیف سامسونت برداشت و کلی بسته ۱۰۰ دلاری و سکه ریخت داخلش کیف آورد نصفش با دلار پر کرده بود نصفش هم سکه بود گفت این هدیه خداحافظیمونه
+عزیزم این خیلی پوله من نمیتونم قبول کنم
-علی این یه قطره از اقیانوس ثروت بابام هم نیست مطمئنم حتی بابام نمیدونه این دلار ها و سکه ها وجود دارن
+نازی من قبول نمیکنم
-علی خواهش میکنم پاداش وفاداری تو خیلی بیشتر از اینهاست
در کیف بستم گذاشتم کنار کشیدم بغلم شروع کردم خوردن لبهاش جوری می‌خوردم که انگار واقعا دیگه قرار نیست هیچ وقت طعم لباش بچشم نازی بافتنی تنش درآورد سینه های خوشگلش با سوتین مشکی گیپورش افتادن بیرون سرم گرفت محکم فشار داد بین سینه هاش دست انداختم از پشت سوتینش باز کردم با ولع افتادم به خوردن سینه های نرمش اونم آروم از شرت کیرم میمالید و قربون صدقم می‌رفت بعد چند دقیقه شرتم از پام در آورد و شروع کرد به ساک زدن در حالی که سعی میکرد تمام کیرم بکنه تو دهنش تا جایی که میتونست سرش نگه می‌داشت در حدی که نفسش بگیره و اوق بزنه بعد سرش می آورد بالا در حالی که صورتش قرمز شده بود و آب دهنش آویزون بود زل میزد تو چشمام می‌رفت سراغ تخمام در حالی که زیر تخمام لیس میزد مستقیم توی چشمام نگاه میکرد و چشماش خمار میکرد خوب که خورد شلوارش در آورد و اومد روم و آروم نشست روی کیرم و شروع کرد تکون دادن کونش بعد چند دقیقه خودش توی بغلم ولو کرد و دهنش برد کنار گوشم آروم گفت
+میخوای سارا هم صدا کنم بیاد؟
-نه عزیزم زشته این چه حرفیه
+اگه نمی‌خوای چرا پس کیرت سفت تر شد تو کسم شیطون؟
-سارا ناراحت میشه ولش کن
+تو به ناراحتی سارا کاری نداشته باش میخوای یا نه
-نه عزیزم من از رابطه ام با تو راضیم
+از لای در نگاه میکردم زل خوب زل زده بودی به سینه های گنده دوستم
-مستم عزیزم حالت عادی نیستم بعدم شک شدم یه دفعه لخت شد
+سینه های گندش دوست داری عزیزم؟میخوای بیاد با اون پستون های گندش بهش لا پستونی بزنی؟
-وااای نازی نگو اذیتم نکن
+جووون کیرت همینجور داره سفت تر میشه دوست داری نوک سینه های گندش دندون بزنی
-نازی داری دیوونم می‌کنی بس کن
+دوست داری با اون لبهای گوشتیش واست ساک بزنه؟کیر گندت تا ته بکنه تو حلقش؟میدونی سارا دوست داره مثل جنده ها جرش بدن؟عاشق سکس خشنه؟موقع سکس می‌زاره پارتنرش هر کاری میخواد باهاش بکنه دوست داره موقع سکس برده باشه
-وااااای ناااااااازی ابم داره میاد
+جووووون اسم دوستم آوردم حشری شدی؟معمولا ۲۰ دقیقه طول می‌کشه تا ارضا شی الان ۵ دقیقه هم نشده
من آبم با تمام فشار اومد و چون روز امن نازی بود همش خالی کردم توی کسش و ولو شدم و نازی هم در حالی که کیرم هنوز نخوابیده بود با تمام توان کونش بالا پایین میکرد تا بالاخره ارضا شد و روم دراز کشید
+علی بیا تا صبح سکس کنیم
-عزیزم سارا تو هاله صدامون میشنوه زشته
+بشنوه دوست پسرمی مال خودمی مال اون نیست که حسودیش بشه
-اخه
در حالی که شروع کرد کیرم مالیدن
+میخوای اصلا به سارا هم بگم بیاد که اونم حسودی نکنه؟جووووون تا اسم دوستم میاد کیرت دل میزنه حششششششری میشی عشقم؟
-خب نه ولی تا حالا از این چیزا نمیگفتی جدیده واسم
+جووون فدای اون کیر گندت بشم امشب شب آخره باید یه فرقی داشته باشه دیگه با اون کون گندش نشست روی کیرت حشری شدی؟جووون همینجوری کیرت داره بزرگتر میشه
کیرم دوباره راست شده بود آروم به پشت دراز کشید و منو کشید روی خودش منم آروم شروع کردم به تلمبه زدن
+دوست داشتی الان سارا کنارم بود؟
-وااای آره دوست دارم
+در حالی که داری منو می‌کنی یه کس گوشتی هم کنارم باشه؟
-اره عزیزم می‌خوام
از زیر بالشت یه چشم بند خواب در آورد داد بهم زدم به چشمم
+حالا تصور کن داری سارا می‌کنی
-اااااه سارا چقدر کست خیسه
+لباش بخور
شروع کردم خوردن لبهای نازی با تصور اینکه الان سارا زیرمه و دارم لبهای اونو میخورم
+لبهای دوستم خوشمزه است؟خوب بهت سرویس میده؟دوست داری دوستم جنده شخصیت کردی؟
از حرفهای نازی من واسه بار دوم ابم اومد وقتی ارضا شدم نازی هم سریع شروع کرد مالیدن چوچولش اونم بعد چند لحظه ارضا شد
+واااای علی چقدر سکس باهات حال میده
-به منم خیلی حال میده عزیزم
ندا بعد چند دقیقه دوباره رفت سراغ کیرم و شروع کرد خوردن
+حال میده؟
-اره عزیزم
+فکر کن اگه سارا با اون لبای سکسیش واست بخوره چقدر حال میده جووووون دوباره تا اسم دوستم اومد کیرت شروع کرد سفت شدن تو دهنم چشمات ببند فکر کن سارا داره میخوره
چشمام بستم با تصور اینکه سارا داره واسم ساک میزنه داشتم حال میکردم
+دوست جنده حشریم خوب میخوره واسه اربابش؟
-اره خیلی خوبه
+دستت بنداز پشت موهاش سرش محکم به کیرت فشار بده اصلا نگران نباش که اذیت میشه یا نه فکر کن داری یه جنده خیابونی می‌کنی هر وقت اذیت بشه خودش با دست میزنه روی پات
منم سر نازی رو گرفتم محکم فشار دادم به کیرم واسه اولین بار کیرم تا ته رفت تو دهنش نازی دائم اوق میزد ولی روی پام نمی‌زد که ول کنم منم توی همون حال شروع کردم تلمبه زدن توی دهنش کمتر از ۳۰ ثانیه با تصور اینکه دارم دهن سارا رو میگم ته حلقش ارضا شدم تا ابم اومد نازی سریع زد روی پام وقتی در آوردم شروع کرد سرفه کردن و نفس عمیق میکشید رنگش کبود شده بود آب کیر از بغل دهنش می‌ریخت دقیقا شبیه جنده های فیلم پورن شده بود بعد با انگشت آب کیر اطراف دهنش پاک کرد و کرد توی دهنش و همش خورد و اومد کنارم دراز کشید
+چسبید عزیزم؟
-وای نازی واقعا حال داد
+حالا فکر کن اگه واقعا خودش بود چی میشد
-مسخره تو دوستم داری این کارو واسم می‌کنی وگرنه کی حاضره اینقدر اذیت بشه واسه اینکه یه نفر دیگه حال کنه
+قربونت بشم که تو اینقدر فهمیده ای علی واقعا تو بهترین هدیه خدا تو این زندگی به من هستی منم می‌خوام امشب بهترین هدیه ای که میتونم بهت بدم واسه همین دارم سعی میکنم اینقدر حشریت کنم که تا آخر عمر امشب یادت بمونه
-مرسی عشقم خیلی چسبید برو مسواک بزن بخوابیم
+بخوابیم؟هنوز قسمت اصلی نمایش مونده
-به خدا من دیگه نا ندارم دیگه راست نمیشه
+میخوای ۲ کلمه از سارا بگم کیرت مثل فنر بپره بالا
-واقعا نا ندارم دیگه
نازی دوباره کیرم گرفت و شروع کرد حرف های سکسی زدن در مورد سارا ولی من چون چند بار ارضا شده بودم دیگه کیرم راست نمیشد
+خوب میریم سراغ پلن بی
-پلن بی چیه!
نازی بلند شد دستم گرفت بهم اشاره کرد آروم برم دنبالش دیدم داره می‌ره تو هال بهش گفتم کجا میری دیوونه؟اروم اشاره کرد ساکت دستم گرفت برد تو آشپزخونه سارا لخت با شورت سوتین روی کاناپه تخت شو دراز کشیده بود دمر من از بغل قشنگ اون کون گنده اش میدیدم که پهن شده روی تخت یه دفعه نازی رفت پایین و شروع کرد خوردن کیرم وای خدای من در حالی که اندام سکسی سارا می‌دیدم نازی هم واسم ساک میزد سریع کیرم سیخ شد یه نگاه به نازی کردم دیدم داره یه لبخند شیطانی میزنه بلند شد پشت اپن سرپا قمبل کرد و بهم گفت بکنم توی کسش از پشت بعد بالاتنش کامل روی اپن دراز کرد جوری که جلو دید منو نگیره و سارا راحت ببینم من که داشتم جلوی سارا اونم وقتی لخت بود نازی رو می گاییدم از هیجان زیاد واسه بار چهارم ارضا شدم و دیگه نتونستم سرپا بمونم نشستم کف آشپزخونه نازی هم نشست رو به روم در حالی که زانوهاش توی سینش جمع کرده بود آب من که از کسش میومد میمالید وجق میزد تا بالاخره اونم ارضا شد
+حاضری برای راند پنجم؟
-جون نازی نا ندارم
+راند آخر و هیجان انگیز ترین رانده ها شاید تونستی جلوی من سارا هم بکنی جووون باز که کیرت داره سیخ میشه حشری من
بلند شد رفت از اتاق خواب چشم بند آورد به من گفت تو آشپزخونه قایم شم جوری که به هال دید داشت بعد گفت هر وقت گفتم بیا ، تا اومدم چیزی بگم کونش لرزوند و رفت دیدم آروم رفت جای سارا و شروع کرد لای پای سارا که دمر دراز کشیده بود مالیدن سارا با حالت منگ گفت چی شده نازی هم سریع چشبند زد به چشم سارا گفت هیچی خواب میبینی بخواب چیزی نیست سارا هم دوباره خوابید نازی بهم اشاره کرد برم تو هال آروم آروم رفتم کنارش نشستم نازی آروم دست منو گرفت گذاشت رو کپل گنده سارا وااای خدا چقدر نرم بود مثل پنبه بود خودش هم رفت پایین شروع کرد خوردن کیرم من داشتم کون سارا رو میمالیدم رو ابرا بودم آروم دستم بر م لای پاش و شروع کردم مالیدن کس گوشتیش بعد چند لحظه سارا ناله اش در اومد بعد پاهاش باز کرد و یه کم کونش آورد بالا اینجوری کامل به کسش دسترسی داشتم کسش قشنگ خیس آب بود شرتش کاملا خیس شده بود کسش میمالیدم و آروم با ریتم بهش سیلی میزدم و با هر ضربه سارا یه آه میکشید و کونش بالاتر میداد نازی اومد شرتش آروم از پاش در آورد خود سارا هم همراهی میکرد قشنگ کونش داده بود بالا وقتی کسش دیدم کیرم چند بار دل زد یه کس تپل گوشتی بدون یه تار مو خیس آب نا خودآگاه شرت سارا برداشتم بردم سمت صورتم و یه نفس عمیق کشیدم نازی که این صحنه رو دید یه جووون آروم گفت و شرت ازم گرفت دور کیرم حلقه کرد شروع کرد جق زدم واسم منم کس سارا رو میمالیدم سارا دیگه پیچ و تاپ میخورد و دائم ناله میکرد نازی بلندم کرد فرستادروی کاناپه و سرم گذاشت جای کس سارا منم شروع کردم خوردن کس سارا نازی هم از پشت در حالی که من قمبل کرده بودم تخمام میخورد و با شرت دوستش واسم جق میزد بعد چند دقیقه سارا دیگه قشنگ ۴ دست و پا شده بود و دائم برمیگشت در حالی که چشم‌بند داشت لباش گاز می‌گرفت و ناله میکرد بعد یه مدت نازی بلند شد رفت زیر سارا دراز کشید سارا خواست چشم بند در بیار بیاره که نازی سریع گفت نه همینجوری خوبه بعد در حالی که زیر سارا بود شروع کردن لب گرفتن از هم تا حالا همچین صحنه اروتیکی ندیده بودم نازی گفت معطل چی هستی جرش بده این جنده دوزاری رو دیگه تا نازی بهش گفت جنده سارا انگار حشرش ده برابر شده بود خودش انداخت روی نازی کامل و با دو تا دستاش لپ های کونش باز کرد و گفت ارباب خواهش میکنم بردتون رو جر بدید منم مثل وحشیا کیرم تا دسته چپوندم تو کسش که یه دفعه نفس سارا گرفت و چند ثانیه شروع کردم لرزیدن وقتی ارضا شد من شروع کردم گاییدنش ۵ دقیقه نشد گفتم دارم میام سارا سریع گفت تو دهنم ارباب لطفا خودتون تو دهنم خالی کنید منم رفتم سریع کیرم کردم تو دهنش سارا هم بدون هیچ مشکلی کیرم تا دسته کرد تو حلقش جوری که صورتش چسبیده بود به بدنم بعد با دستاش از پشت کونم گرفته بود و سعی میکرد بیشتر فشار بده من ابم اومد همش خالی کردم ته حلق سارا اونم بعد چند ثانیه کیرم در آوردم بعد اینکه آبم از دهنش ریخت لای سینه هاش یه نفس عمیق کشید و شروع کرد مالیدن کسش دائم ناله میکرد بهم میگفت گردنش فشار بدم بعد دهنش باز کرد گفت تو دهنش تف کنم و به صورت و سینه هاش سیلی بزنم دائم می‌گفت محکم‌تر بیشتر صورت و سینه هاش قرمز قرمز شده بود بعد کیر خواب منو کرد تو دهنش در حالی که تا ته تو دهنش بود کسش میمالید تا بالاخره ارضا شده و اونجا من اولین بار پاشش آب خانمها رو دیدم
همونجا کف هال ۳ تایی از حال رفتیم فردا بیدار شدم ساعت ۲ ظهر بود دیدم هیچکی نیست یه نامه رو میز بود با شورت و سوتین سارا تو نامه که از طرف نازی بود نوشته بود که بهترین شب زندگیش دیشب بوده و بهترین روزهای زندگیش زمانی که با من بوده و ازم خواسته بود نهایتا تا ۱ هفته دیگه خونه رو خالی کنم چون ممکن بود واسم مشکل پیش بیاد در آخر هم نوشته بود اگه باهات تماس نگرفتم بدون فقط واسه امنیت خودته چون دوست ندارم تو دردسر بیوفتی پایین نامه ها هم داخل پرانتز نوشته بود راستی شورت و سوتین سارا هم ازش گرفتم نذاشتم بپوشه تا همیشه یادش بمونه ارباب جدیدش کیه…

ادامه...

نوشته: علی بابا


👍 49
👎 4
39301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

939141
2023-07-24 01:43:07 +0330 +0330

من تخریب نمیکنم ک دروغه و این حرفا
داستان قشنگی بود

0 ❤️

939144
2023-07-24 01:45:36 +0330 +0330

اینکه واقعی نیست طبق گفته خودت ولی چرا باهاش نرفتی آمریکا؟

1 ❤️

939147
2023-07-24 01:52:13 +0330 +0330

یه ممد اصیل
نوشته ام داستان خیالی هست چی تخریب نمیکنی؟وی دروغه؟
خودم که اول داستان نوشتم دروغه

2 ❤️

939150
2023-07-24 02:01:30 +0330 +0330

آره،واسه اینکه واقعی باشه زیادی خوبه

0 ❤️

939160
2023-07-24 02:50:24 +0330 +0330

SCALLETA54
به نظرم کارکتر داستان اینقدر هول نیست که با اولین دختری که توی عمرش آشنا شده یه دفعه پا شه بره یه کشور دیگه

3 ❤️

939163
2023-07-24 03:08:50 +0330 +0330

دمت گرم بخاطر وقتی که گذاشتی،
داستان جالبی بود.👏💐

1 ❤️

939176
2023-07-24 06:20:06 +0330 +0330

نازی، ساناز یا ندا بالاخره؟

1 ❤️

939208
2023-07-24 09:31:54 +0330 +0330

تا اون جاش خوندم که دختر کارخونه دار پولدار باهات دوست شد و برات خرج میکرد!!!
خخخخ
توهم زدی؟ آرزو بر جوانان عیب نیس
عقده گشایی کنید لطفا گوش میکنیم…

1 ❤️

939252
2023-07-24 15:59:45 +0330 +0330

خوب بود ولی چند تا ایراد
کوچولو داشتی

0 ❤️

939253
2023-07-24 16:32:45 +0330 +0330

خیلی عالی و درجه یک

0 ❤️

939259
2023-07-24 17:07:21 +0330 +0330

نازی ساناز ندا؟ کیر کروکدیل بورکینا فاسویی تو کونت با این خالی بندیات

0 ❤️

939268
2023-07-24 19:43:51 +0330 +0330

کیریا ۳ بار داستان خوندم بعد ارسال کردم حالا یکی دو جا اسم ها اشتباه نوشته شده باید اینقدر بهتون فشار بیاد؟پول نمیدین مفت مفت میخونین جقتون هم میزنین طلب کار هم هستین؟خداییش ملت حروم لقمه تر از ما ایرانیا نیست
به خدا آخوند از سرمون اضافه هم هست

2 ❤️

939272
2023-07-24 21:25:28 +0330 +0330

بابا طرف میگه داستان ، واقعی نیست .
داستان خوبی بود ، فانتزی قشنگی هست ، خوبم نوشته بودی ، حالا مهم نیست یه نقطه پایین بالا بشه ، دمتم گرم ، فانتزی همین دیگه دوستان قرار نیست همه چیش واقعی باشه . جالب بعد یکی زیر داستان خواهرم جنده شد نوشته یه عکس از خواهر و مادرت بگذار؟! 😛 😛 😛

1 ❤️

939351
2023-07-25 13:01:49 +0330 +0330

از صد تا داستان که اینجا بارگذاری میشه ۹۹ تاش دروغ و توهم یا نهایت فانتزی نویسنده است که میاد به عنوان خاطره واقعی از خودش می‌فرسته بعد عده ای خیلی راحت میپذیرن بعد اینجا که نویسنده خودش گفته داستان خیالی میان باز بش ایراد می گیرن
من نمی‌دونم این خواننده های شهوانی از یه نویسنده معمولی چه انتظاری دارن
انتظار دارن همه صادق هدایت و الکساندر دوما و ویکتور هوگو… باشن
نه عزیزم اینجا شهوانیه و این داستان یکی از بهترین‌های شهوانی می‌تونه باشه پس ایراد الکی نگیرید
دوست عزیزم علی بابا با قدرت ادامه بده من که لذت بردم دمت گرم

3 ❤️

939373
2023-07-25 16:52:09 +0330 +0330

چند جا اشتباه داشت، زیادی هم اغراق شده بود تو داستان ولی بازم داستان قشنگی بود، عمده جذابیت داستان همون اول داستان بود که نویسنده نوشته بود، واقعی نیست، این یعنی اینکه نویسنده محترم قصد توهین به خواننده رو نداشته و همین موضوع هم باعث شده داستان رو جذاب تر بنویسه.
دمت گرم، امیدوارم داستان های جذابتری از شما ببینیم

1 ❤️

939497
2023-07-26 15:33:43 +0330 +0330

خیلی باحال بود دمت گرم

0 ❤️

940712
2023-08-04 06:33:58 +0330 +0330

من که تازه جق زده بودم با این داستان کیرم بلند شد وای به حال علی😂😂

1 ❤️

940723
2023-08-04 08:36:25 +0330 +0330

با چشمان آبی روشن و موی بور بچگیت معلومه خوب کونی بودی.
البته تو تهرون با این مشخصات سی سالت هم باشه قطعاً میکننت😁

0 ❤️