حاج خانم سجادی (٢)

1402/01/13

... قسمت قبل

دوست دخترم اومد تو قسمت پارتیشن بندی من ( تو خبرگذاریمون برای هر خبرنگاری یه پارتیشن درست شده بود که کارش با دیگران تداخلی نداشته باشه)
و در حالیکه خشکم زده بود بهم گفت چی شده ؟چرا رنگت پریده ؟
سرمو تکانی دادم و گفتم نترس چیزی نشده.
-حامد تو بچه خرمشهری دیگه ؟
سرمو تکانی دادمو گفتم آره چطور مگه؟
-میخواهیم برای هفته دفاع مقدس درباره اون روزها مطلب جمع کنیم مخصوصآ خانوادهایی که عزیزاشونو از دست دادن و قبرستان و غسالخانه جنت آباد
با گفتن جنت آباد یهو یاد کیفی افتادم که از کنار پاترول برداشته بودم . کیفی که تو این همه سال یادم رفته بود
سریع بلند شدم و زدم بیرون و اومدم سمت خونه
مادرم از اینکه اون ساعت اومده بودم تعجب کرد و قبل اینکه سوالی بپرسه گفتم کار دارم
به سرعت رفتم سمت انباری و کوله ای که با خودم از خرمشهر در بچگی آورده بودم
کیفو از کوله بیرون کشیدم
هنوزم سنگین بود .با کیف اومدم سمت اتاقم کمی با قفلش ور رفتم و با رسیدن به شماره 583 قفل کیف باز شد
یه پارچه انداختم روی زمین و محتویات کیفو خالی کردم
یه لحظه نفسم بند اومد . کیف پر بود از پلاستیکهایی که توشون پر از تیکه های طلا بود
از گردن بند گرفته تا خلخال و النگو و گوشواره
چند تا کاغذ هم تو یه کاور بود که با خوندنش فهمیدم صورتجلسه طلاها بود
یه کیف پول هم بود که چند تا کارت شناسایی و یه حکم ماموریت هم بود یکی از کارتهای شناسایی رو برداشتم
علی … نماینده دادستان خرمشهر
با مطالعه کاغذها فهمیدم این طلاها برای زنان و دخترانی بود که تو بمباران کشته شده بودند و نماینده دادستان قرار بود طلاها رو به دست خانوادشون برسونه
سریع از تو اینترنت اسم نماینده رو سرچ کردم و فهمیدم اون روز در بمباران کشته شده بود
جلوی من یه ثروت باد آورده بود ، ثروتی که این سالها پیشم بود و از وجودشون بیخبر بودم
بین طلاها پول و دلار و دینار و فلس عراقی هم به چشم میخورد
بعضی از طلاها خون آلود بودند
مقداری از طلاها رو برداشتمو بقیه رو به کیف منتقل کردم
فردا رفتم طلا فروشی دوستم
دوستم طلاهارو که دید برق از چشمش پرید و… تونستم اون چندتا تیکه طلا رو با قیمت خوبی به دوستم بفروشم
هنوز تا ساعتی که قرار بود برم خونه حاج خانم چند ساعتی مونده بود
از خونه تمام شورت و کورستهاشو برداشتم و به سمت خونه حاج خانم حرکت کردم
تو راه یه نیم کیلو شیرینی خریدم .چند ساعتی تو خیابونها چرخ زدم تا نزدیک قرارم شد
رفتم دم خونه حاج خانم و یه ربعی صبر کردم تا ساعت 7 شد . با جعبه شیرینی رفتم خونه حاج خانم زنگ اف اف رو زدم و خودمو معرفی کردم و رفتم تو
دهانم کمی خشک شده بود تو اتاق نشستم تو اتاق پر بود از عطر بدن و ادکلن خانمها
یادم افتاد که بابام گفته بود حاج خانم کلاس قرآن برا خانمها داره
حاج خانم اومد و نشست دم همون مبل کنار در و با آرامش شروع کرد به صحبت :
-آقا حامد من از شما توقع نداشتم که شما بخواهید این کارو انجام بدید ، من به شما اعتماد کردم اون وقت شما آخه این چه کاری بود که شما کردید …
سرمو پایین انداخته بودم نفسهام سنگین شده بود و چیزی نگفتم
با چندتا ببخشید گفتن و با دستان لرزانم از توی کیف رودوشیم پلاستیک لباسها رو در آوردم و روی میز گذاشتم و بلند شدم
حاج خانم فهمیده بود حالمو و ادامه داد من این دفعه رو به بابات چیزی نگفتم امیدوارم شماهم دیگه این کارو تکرار نکنید
و از رو مبل بلند شد . یه لحظه دیدم چادرش کنار رفت و گردی پستانش رو دیدم و همین باعث شد تا تصویر لختی که توی کودی دیده بودم بیاد جلوی چشمام . برای من همین کافی بود که حشریتم بالا بزنه و به نوای عقلم گوش نکنم ،به سمتش حمله کردمو بغلش کردم
حاج خانم چند ثانیه اول شوکش زد ولی فهمید چه اتفاقی داره میوفته . شروع کرد به دادزدن و تقلا که خودشو از بغلم در بیاره اما زورش بهم نمیرسید آروم با یه فت پا انداختمش روی زمین و خودمم نشستم روش
بسختی چادر و ، روسریشو از سرش در آوردم
موهاش مدل مصری بود و کمی هم لخت
شروع کردم به باز کردن دکمه مانتوش
حاج خانم با اینکه نمیذاشت دکمشو باز کنم ولی باز زورش بهم نمیرسید دکمه مانتوشو که باز کردم دیدم یه پیرهن مردانه پوشیده دو طرف پیرهنو گفتم و با یه حرکت تمام دکمه هاش جر خوردو کورست دخترونش نمایان شد
حاج خانم با چشمان پر از اشک منو به هر چیزی قسم میداد که عفتشو لکه دار نکنم ولی من دیگه گوشم به این حرفها بدهکار نبود
حاج خانم با دستاش محکم کورست و پستانهای کوچیکشو گرفته بود خوابیدم روش و با زحمت یکی از دستاشو برداشتم و کورستشو بالا دادم
هنوز مثل اون قدیمها بدنش سفید بود و نوک پستانهاش صورتی
معطل نکردمو دهانمو گذاشتم روی نوک پستونش و شروع کردم به خوردن
با این کارم مقاومت حاج خانم یهو تموم شد دیگه مقاومت نمیکرد کمی بلندش کردم و از پشت قفل کورستشو باز کردم و کلآ بالا تنشو لخت کردم و شروع کردم به مکیدن پستانهاش . آه و نالش در اومده بود پستانشو در آوردم و اومدم بالا و لبهاشو شروع کردم به خوردن و بعد هم از لاله گوشش تا گردنشو لیس میزدم و میک میزدم
آروم دستمو بردم سمت شلوارش و دکمه شلوارش و زیپشو باز کردم تا اومد باز جلمو بگیره دستمو کردم تو شرتش
شرتشو حسابی خیس کرده بود .
سریع از روش بلند شدم و خودمو رسوندم بین پاهاش . بادستام دو طرف شلوار و شورتشو گرفتم و کشیدم پایین
ووووای چه کص خوشگلی داشت ، انگار یه کص تراشیده دختر 20 ساله قرار گرفته بود
چوچوله هاش زیاد نزده بود بیرون و همین به زیبایی کصش کمک کرده بود
دهنمو گذاشتم رو کصش و شروع کردم به خوردن .
برخلاف کص دوست دخترم مزه کصش خیلی عالی بود ، لای کصشو که باز کردم چقدر ترشح سفید توی ورودی کصش جمع شده بود
با یه لیس همشو جمع کردم و مزه کردم
آخخخخخ که چقدر خوشمزه بود . همون جور که کصشو میخوردم حاج خانم شروع کرد به لرزیدن فهمیدم که داره ارضا میشه و ارضا شد
شروع کردم به در آوردن لباسهام
تیشرت و رکابیمو که در آوردم سینه پر از پشممو گذاشتم رو پستانها و شروع کردم به مالیدن خودم بهش
بلند شدم و شلوارمو که در آوردم میخواستم شورتمم در بیارم که حاج خانم با صدای کوتاه گفت : آقا حامد من اینجا دارم عذاب میکشم
میدونم که تو کارتو میکنی میشه بریم بالا رو تخت ؟
بلند شدم و آروم بلندش کردم ، زیر بغلشو گرفتم و باهم رفتیم بالا
اتاق تختش رو تاحالا ندیده بودم یه تخت دونفره تمیز با ملافه زرد گل دار
کنار تخت نشستیم و تا اومدم بغلش کنم حاج خانم باز گفت : آقا حامد میدونم هرچی بهت بگم باز کار خودتو میکنی ولی میشه یه خواهشی بکنم ؟
-بفرمایید
-اگر میشه منو صیغه کن که گناهی نکنیم
-من صیغه رو بلد نیستم
-لطف کن از پایین رساله و چادر منو بیار ، من خودم صیغه رو میخونم
-باشه
سریع رفتم پایین و چادر و رسالشو برداشتم
از کیف خودم هم کاندوم و ژل روان کننده برداشتم و رفتم طبقه بالا
حاج خانم رو تخت نشسته بود با دیدن من بلند شد و چادرشو گرفت و سرش کرد رساله رو گرفت و باز کرد و بعد چندبار ورق زدن شروع کرد به خوندن
برای 3 ماه با مهریه 500 هزار تومن (که البته ازم نگرفت ) و چندتا شاخه گل به عنوان مهریه صیغم شد
حاج خانم که اسم کوچیکش صدیقه بود شد زن صیغه ایم
چادرشو برداشت و این بار او بغلم کرد
خوابوندمش روی تخت و پاهاشو باز کردم و شروع کردم به ساک زدن . بعد مدتی شورتمو در آوردم من بخاطر اینکه جنوبی هستم کیرم هم بزرگه و هم کلفت ( چند بار هم توی سایت گذاشتم عکس کیرمو )
صدیقه با دیدن کیرم کمی لبهاشو برچید و
گفت  :
-حامد جان تو با این کیرت که منو جر میدی
-نترس گلم چیزیت نمیشه ، برام ساک میزنی ؟
نشست بین پاهام و دهانشو باز کردو کیرمو گذاشت تو دهنش
ساک خوبی میزد ولی حیف که بیشتر از نصف کیرمو نمیتونست بکنه تو دهنش
کمی که ساک زد خوابوندمش رو تخت و کمی ژل زدم به کیرم
کیرمو رو خط کصش بازی دادمو آروم آروم کردم تو
کص صدیق داغ بود و آتیشی ، ناله اش در اومد
آروم خوابیدم روش و بغلش کردم
کیرم تا نصف رفته بود توی کصش و باز هم داشتم میکردم تو
صدیقه داشت آخ آخ میکرد
تا آخر کیرمو کردم تو ، کمی صبر کردم تا کصش به کیرم عادت کنه
بعد چند دقیقه شروع کردم به تلمبه زدن
داد صدیقه در اومده بود و بعدش هم داد من
کصش اینقدر داغ و تنگ بود که حس میکردم کصش داره کیرمو میخوره!
بعد چند دقیقه صدیقه دوباره ارضا شد اما من تازه موتورم روشن شده بود
کیرمو در آوردم از صدیقه خواستم تا مدل داگی بشه
بنده خدا نمیدونست داگی چیه
گفتم سجده نماز بشه و کمرشو بیاره بالا
تا خواستم بکنم تو کصش کونشو دیدم
کونشم مثل کصش خوشگل بود ولی الان وقت کونش نبود
کیرمو دوباره مالیدم به کصشو کردم تو و تلمبه زدم
آخ که تنگی کصش چقدر بهم حال میداد
صدیقه باز دوباره ارضا شد
همونجور که تلمبه میزدم سرعتمو بالا بردم و توی کصش ارضا شدم
همونجور که آبم تو کصش میریخت صدیقه داد زد حامدددد سوختم
تا آخرین قطره آبم خالی نشد کیرمو از توی کصش در نیاوردم
بی حال افتادم کنارش ، وضعیت صدیقه بهتر از من نبود
تا اون موقع چند بار ارضا شده بود
از پشت بغلش کردم و پستانهاشو مالیدم کمی سر شونه هاشو بوسیدم
-چجوری بود ؟ خوب بود ؟
-تا حالا اینجوری ارضا نشده بودم
برشگردوندم و سرمو گذاشتم رو پستوناش
خوابم گرفته بود
همانطور که سرم روی پستوناش بود نیم ساعتی خوابم برد
با صدای ضربان قلب صدیقه بیدارشدم

ادامه دارد…

نوشته: حامد


👍 64
👎 6
141401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

921401
2023-04-02 00:47:00 +0330 +0330

بد نبود.

0 ❤️

921412
2023-04-02 01:11:18 +0330 +0330

خوب بود ، واقعی به نظر میومد

1 ❤️

921443
2023-04-02 02:28:16 +0330 +0330

احتمالا بخاطر اینکه جنوبی هستی آفتاب و گرمای جنوب باعث شده که آبت اینقدر گرم باشه که توی کوس پیرزن بدبخت رو سوزوندی😂😂😂😂
داداش جقت رو که زدی ،کسشعرت رو هم که گفتی،به خودت و بقیه لطف کن ادامه جفنگیاتت رو ننویس

5 ❤️

921444
2023-04-02 02:34:50 +0330 +0330

جسارتا روشنفکرترین مجتهد هم حتی میرینه تو این صیغه ای ک بعد از یکبار ارگاسم خونده شده؟؟؟ 😂

0 ❤️

921505
2023-04-02 09:57:13 +0330 +0330

نه خوشم اومد،سوتی کیفو که دفعه قبل یادت رفت و رهاش کردی،خوب جمع کردی
اینکاره ای
هاا کوکا

0 ❤️

921518
2023-04-02 13:24:57 +0330 +0330

Like

0 ❤️

921525
2023-04-02 14:26:08 +0330 +0330

راستو دروغو کار ندارم اما قشنگ نوشتی ادامه بده

0 ❤️

921535
2023-04-02 16:01:38 +0330 +0330

من که میدونم تو کارت میکنی ولی خوب بکن🤣

0 ❤️

921639
2023-04-03 06:39:14 +0330 +0330

احتمالا زخم بدی از یه خرمشهری با آلت کلفت و پشمالو خوردی وگرنه ذات کثیف و هرزه خودت رو به خرمشهر نسبت نمی‌دادی با یک داستان برعکس امان از حاج آقا های خرمشهری

1 ❤️

922557
2023-04-09 03:50:57 +0330 +0330

چوچوله هاش کوچیک بود ، نوک سینه هاش صورتی بود مثل دخترها،
معذرت میخوام مگه چند تا کس داشت، مطمئنی نوک سینه شو خوردی نه لاک صورتی روی ناخنش. آخرش کسش را کردی یا کصش یا کش شلوارش
قطعا سنت زیر هجدهه و تا حالا هرچه زن دیدی توی فیلم بوده و هرچه کردی توی خواب بود،
قطعا هم کیر ۱۸ اینچ طول و شش اینچ دورشه البته اون کیری که کردن توی کونت که سر از مغزت در آورد و آبش رو ریخت توی جمجمه ت که لابد فکر می کنی اون آب کیر توی جمجمه ت مغزه ، شاید سلولهاش خاکستری باشه ولی با سلولهای خاکستری مغز خیلی فرق داره و
آخه کس مشنگ جقی اول لااقل اول یه کم تحقیق کن و اطلاعاتت را زیاد کن بعد این تراوشات مزخرف که از آب کیر توی مغز جق زده ت تراوش کرده بنویس، آخه ریدم توی چرخ اون گاری که باباتو آورد شهر وگرنه حداقل الان مشغول کردن کس خر بودی و اون چهار پنج تا سلول خاکستری که توی کله ت بود هم از بین نمی رفت

0 ❤️

922590
2023-04-09 11:15:32 +0330 +0330

هیچی به اندازه گاییدن زنهای مومن و هیئتی لذت بخش نیست.
لامصبا کس دادنشون هم فرق داره.

1 ❤️

922949
2023-04-12 06:42:48 +0330 +0330
0 ❤️

922955
2023-04-12 07:25:19 +0330 +0330

سلام پس ادامش

0 ❤️

923386
2023-04-14 15:18:30 +0330 +0330

پس ادامه نمیدی

0 ❤️

923469
2023-04-15 01:29:55 +0330 +0330

منتظر ادامه ش هستم
لایک دادم

0 ❤️

934903
2023-06-26 11:28:45 +0330 +0330

جدیدا زن شوهر دار صیغه میشه؟لعنتی قوانین اسلام رو جابجا کردی

0 ❤️

938550
2023-07-20 02:48:36 +0330 +0330

کیرم تو سوراخ کون سردبیر اون روزنامه ای که تویه بیسواد خبرنگارشی… ولی خوب بود٬ بهم امید دادی برم برای سی ان ان اقدام کنم…

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها