حجله من با دایی جونم

1403/02/05

سلام دوستان
این داستانی کـه در ادامه میخونید مربوط میشه به چن هفته قبل شب جمعه
من متین هستم
قد170… وزن 73 کیلو (بخاطر این ک باشگاه رایگانه و مربی سخت گیر دارم بدن رو فرمی دارم فقط باسنم یکم بزرگه ) سن 17 بدنم یکم دخترونه و کم مو هست یعنی کلن با دو بسته واجبی تا 1 ماه سفیدم و همین مسئله موجب آزار من در مدرسه شده
ت سن 10 سالگی بخاطر مشکلاتی پدر و مادرم جدا شدن و من از اون موقع تا الان خونه مامابزرگم زندگی میکنم (خونه مادر بزرگم سه تا واحده یکیش برا خودشون یکیش برا من بود. یکیش هم دو سال پیش ک داییم عروسی کرد رفت اونجا ) اختلاف سنی من و دایی هام کمه و دایی بزرگم الان 25 سالشه اسمش حسین هست و مربی رشته بدنسازی هست و از،17 سالگی شروع به ورزش کرده {قدش 185 آدمو دیوونه میکنه😁} و تقریبا باهاش خیلی راحتم و همیشه بعد مسابقات (بدن هارو سیاه میکن) و اوایل شروع باشگاهش بعد باشگاه من بدبختِ ِخوشبخت و همین مسئله باید بدنشو کیسه میکشیدم و همیشه ت واحد من بود و مزاحم درس خوندم بود (کنکوری 1403 هستم رشته انسانی )
و عامل اصلی جـــ…ق و خیالات من شده بود و چند بار تو خواب چون اکثر پیش من میخوابید دستی ب سالارش می کشیدم نمیدونم خودشو ب خواب میزد یا متوجه نمیشد حالا بگذریم
با دایی کوچیکترم هم که 2 سال اختلاف داریم و الان تازه میخواد 20سالش بشه
ماجرا از اونجایی شروع شد که دایی کوچیکم نامزد کرد و من باید کاسه و کوزمو جمع میکردم و میرفتم تو اتاقکی که تو راه پله بود و…

ماجرایی اصلی…
…ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ…ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ…

شب عروسی دایی کوچیکم (دایی حسینم و زنداییم دعوا کرده بودن و تقریبا سه ماهی میشه ک فقط میرفت باشگاه و میخوابید تو خونه خودش و با کسی حرفی نمیزد)
مهمونا تو خونه مادربزرگم خوابیدن و برا من جایی نموند و با داییم رفتم خونشون بخوابیم
تا بحال دایی رو تو این وضعیت ندیده بودم و متوجه شدم مست کرده و بهش گفتم دایی من تا الان عرق نخوندم و میترسم دوستهای ناباب بخورم بلایی سرم بیارن میشه امشب باهم بشینیم اولش گفت زر زر نکن😂 بخواب ولی با اصرار بی پایان من کوتاه اومد و کلید ماشین رو داد و رفتم و یکم هم خوراکی و عرق خریدم و اومد(عرق تو ماشین بود)
یکم دلم شور میزد ک یهو خراب کاری نکنم و بگم روت کراشم و…
وضعیت رو بخوام توصیف کنم هردومون کت شلوار پوشیده بودیم و رو مبل لش کرده بودیم ﴿داییم تو این لباس هرکسی رو گی میکرد کت شلوار مشکی با پیراهن سفید و کراوات مشکی و موهای سشوار کشیده ی بلند و چشم ابروی بور بدنم ک دیگه نگم براتون﴾
داییم یه پیک ریخت و گفتم دایی کم کم بریز برام و گفت نمیشه باید یه اندازه بخوریم بعد اونی ک برا من ریخته بود رو نصف کردیم و اولی رو با کلی بدبختی خوردم بعد خورن پیک دوم من گفتم بسته این چیه چقدر بد مزه و داییم مسخره کرد و خودش خورد و من یه چیزی پیشنهاد کردم ک دایی بیا بازی کنیم همیشه بازی هامون کتکی بود <مثلا سنگ کاغذ قیچی با دبه و پس گردنی > گفتم همون سنگ کاغذ قیچی ولی هرکی باخت باید یک تیکه از لباسش رو دربیاره و یا سیلی بخوره گفت بریم ک بزنمت 😂و شروع کردیم
دست اول: رو من بردم و خیلی رمانتیک کراواتش رو در آوردم
دست دوم: رو داییم برد و نامرد گفت یا پیرهنتو دربیار یا سیلی منم ک تا الان جلوش لخت نبودم گفتم سیلی بزن و یکی محکم زد تو گوشم کثافت (خودش میدونست ک خیلی خجالتیم و درخواست نابجا کرد )
دست بعدی: من بردم و گفتم یا شلوارتو دربیار یا سیلی ک بی تربیت گفت کشید پایین (و بازم اون پاها و سالارش از زیر این شرت بابا بزرگی هایی ابی خودنمای میکرد )
دست چهارم: باز من بردم گفتم شرت یا سیلی بالاخره سیلی زدم و راحت شد دلم
بعد تازه بازی جدی شده بود
دست پنجم: ( آغاز دوران حکومت دایی ) رو داییم برد و گفت شلوار دربیار منم من برداشتم و ن گذاشتم جملشو تموم کنه کشیدم پایین این اولین بار بود با شورت هفتی منو میدید( قبلا ت باشگاه با شلوارک دیده بود ها)
متوجه تغییر نگاه پاییم شدم و یهو گفت چرا موهایی بدنتو میزنی مگه دختری و منم یکم حرف الکی زدم و…
شیش:
گفت پیرهنتو دربیام منم گفتم هنوز کت دارم باید اول اینو در بیارم گفت باشه بکن
دست هفت: بالاخره پیراهن رو در آوردم و فقط با یه کروار و جوراب سفید و شرت سیاه نشسته بودم
و داییم گفت واقعا ت ام خوب چیزی بودی ها حق داشتم سر ت با بچه های باشگاه درگیر بشم
(چن باری ت باشگاه بهم تیکه و حتی پیشنهاد گی داده بودن )
بعد من یه داااااییـــــــــــــــــــــــــــیی بلند گفتم در ادامه
دست هشت رو هم برد و گفت چک یا شرت گفتم چک و نکبت کشید تو گوشم و واقعا گریم در اومد و اونم
گفت «میخوای گریه کنی گریه کن بی تربیت»
دست بعد من بردم و گفت پیرهن یا سیلی ک (کت و کراوات و پیراهن و زیر پیراهن رو در اورد(مثل من لوس بازی در نیاورد) )
/(توصیف وضعیت: دایم با شورت و دهن اب افتاده منو شورت و جوراب فقط )/
دست دهم: حسین خان برد و میخواست بزنه تو گوشم ک پیشنهاد وسوسه کننده رو دادم ک بجایی ۱چَک ۳چَک سکسی بزن (یعنی از کون بزن جا صورت) ک با موافقت ،100 درصد زد و خیلی خوشش اومده بود و فهمید چک سکسی او درد داره
دست بعدی من برم و چون یکم منو گرفته بود گفتم یا سیلی یا لب ک جواب داد پرو شدی ها ولی سیلی ک لب تا پشتت بسوزه
رفتم جلو و چن تا بوس از لبش کردم و یه لیس هم زدم (واقعا اولین تجربه ی چیز دیگس خیلی نایس و شیرین بود ولی بو گند عرق میداد )
و با جمله اه گمشو دیگه نشستم سر جام
دست بعد من برم و بازم لب یا چک
گفت خودت گفتی تکراری نداریم و
گفتم خب 1دقیقه لیسیدن بدن و گوش و گردن
ک گفت «خوشت اومده خفه شو بابا خوشت اومده»
و گفتم نه ولی از کف دستی ک بهتره و یکی زد تو سرم گفت شروع کن
تایمر رو گذاشتم و من چون میخواستم حشریش کنم از لاله گوش یه گاز ریز برداشتم و رفتم زیر گردن و سینه و سر سینشو مکیدم و لحظات آخر ب سمت شکم و نزدیکی شرت رو بود کردم و سرش رو اورد عقب گفت بسته بگیر بخواب پرو شدی
رفت تو تخت منم خیلی آروم رفتم مکان تفکر (-wc-) و گفتم من باید امشب کون بدم و رفتم کنارش داشت با گوشی ور میرفت و گفتم دایی جون ناراحت شدی و پریدم بغلش و از صورتش ماچ کردم یه عالمه و انداختم این ور گفتش نه دایی ناراحت نشدم بخواب با ناراحتی البته
منم گفتم دایی میخوای ادامه بدیم تو رو هدا (هـ=خ) از من اصرار از داییم انکار ولی باز پیروز میدان من بودم ولی با تغییرات ک بازی شد جرئت حقیقت و شروع کردیم
دایی ازم پرسید جرات یا حقیقت؟
گفتم جرات
گفت خوب الان بگم یه دس ساک بزن خیلی تند گفت منم سرمو انداختم پایین
گفت یه لیوان پر عرق بخور یا پامو لیس بزن
گفتم دایی اول بازیه ها
گفت میخوام اخرش باشه میخوابم ها
منم بل اجبار انگشت هایی پاشو لیس زدم و شصت پاشو میک زدم و دیگه نتونستم و رفتم دهنمو شستم و نکبت داشت میخندید بهم
نوبت من بود ک گفت جرئت (انگار جفتمون از حقیقت میترسیدم)
گفتم یا شرتت رو در بیار یا پاهامو لیس بزن(مدتش 1دقیقس کلن هر بازی)
ک با اشتیاق شروع ب لیسیدن جورابم و در اوردنش کرد و من ک از خنده رو دل شده بودن اون ادامه داد و به مرز رون تجاوز کرد و تایم تموم شد
گفتم همچین بدتم نیومد ها گفت والا از پاهایی زنم تمیز تره پاهات و اگه میخوای یه دور دیگه بخورم برات
ک گفتم بسه بسه نقطه ضعف خودتو رو کردی
و نوبتش گفتم حقیقت
گفت:(متین تو گی هستی و تا حالا کسی بهت دست درازی کرده )
سکوت همه جا رو فرا گرفت و گفتم هرچی اتفاق بیفته بین خودمون میمونه دیگه
گفت اره دایی جون راحت باش
گفتم دایی راستش رو بخوای تا الان تو مدرسه خیلی بچه ها اذیت میکنن ولی در حد انگشت کردن و فرار کردن ولی ن خیلی ها خواستن ولی با خیلی هاشون درگیر شدم و ب دایی حسن گفتم و اون زده ت شون
درباره گی بودن هم گی نیستم ولی رو جنس مخالف و موافق نظر دارم یه جورایی سو سو ام 50/50
گفت چ مارموز تو خونه داشتیم و خندید گفت نظرت الان رو پسر خواستی نیست (منظورش خـودش بود )
و گفتم داره 3 تا سوال میشه ها و گفتم جرات یا حقیقت
گفت جرات گفتم بکش پایین
ک در آورد و اولین بار بود این طور کامل لخت میدیدمش یه کیر نیمه راست ک همین الانش،14 سانت میشد و خیلی کلفت و میخواستم همین الان بزارم دهنم و تا صبح براش بخورم ولی سکوت کردم و گفتم ماشاالله ماشاالله برا خودش مردی شده براش آستین بالا بزن
ک گفت نوبت تو عه
گفتم جرات گفت میخوام انگشت کنم
اولش تعجب کردم ولی گفتم تازه خودت گفتی از کف دستی ک بهتره و هرهر خندید
و ب زور برم گردوند گفت قمبل کن و قشنگ قمبل کردم براش خیلی عادی کشید پایین شرتمو و اولش یه جون بلند گفت و یه چن تا لیس و ماچ کرد یه تف ک انگار از صبح داشتم جمع میکرد با حجم زیاد انداخت وسط و انگشت هایی بزرگی رو گذاشتم رو سوراخش و واقعا تا الان فقط برا ریدن ازش استفاده کرده بودن و بزرگ ترین چیز ک گذاشته بودم توش شیاف بود
و با درد خیلی زیاد انگشتش رو کرد داخل و من واقعا دردم اومد و گریم گرفت (تو دلم میگفتم انقدر ت شهوانی میگن انقدر حال میدن کون دادن همینه دارم میمیرم ) ک التماس کردنم شروع شد ولی افاقه نکرد و انگشت دوم رو ب زور چپوند داخل کونم (1دقیقه طول کشید کلن)و راس 1دقیقه پریدم جلو و از دستش یه گاز گرفتم گفتم خیلی بدی اومد بغلم کرد و گفت ببخشید عشقم (اولین بار بود اینجوری صدام میکرد)

و چند تا بوسم کرد و منو خر کرد ک ادامه بدیم یهو دیدم کیرش مثل شمشیر سهراب حرب مبارز میکنه یه کیر ک واقعا تا الان تو هیچ کدوم از بچه های سایت ندیدم کلم سفید و کلفت و بدون تیرگی و رد ختنگی و طولش الان به 20سانت می رسید و از سرش مایعی ک اول جق میاد و شفافه زده بود بیرون
بالش رو گذاشت رو پاش و از خجالت ساکت شدیم و
گفت هر کدوم رو میخوای بگو
گفتم هر دوتاش گفت چشم عسلم (واقعا این کلمات منو ک از بچگی تو کفش بودم رو دیونه میکرد)
گفتم از کیه سکس نداشتی
گفت متین من و زن دایی تا الان سکس نداشتیم و من با دوست دخترم سکس کردم اخرین بار 8 ماه پیش گفتم چرا گفت زنیکه لوس نمیزاره بهش نزدیک شم و چون خونمون جوریه ک صدا میاد خونه ننه اینا نمیتونستم باهاش کاری کنم و به خاطر همون کلن 16 ماه بعد ازدواج کارمون به دادگاه کشیده
رفتم جلو و بغلش کردم گفتم ببخشید سوال نابجایی پرسیدم
گفتم اشکالی نداره عسل دایی و ماچم کرد
(رسما راست کرده بود روم و میخواست بکنه 😂)
خودمو کشیدم عقب و گفتم جرئتم اینه ک ابتو بیارم دلم برات سوخت
خندید و گفت ای جونم بفرما گل پسر
رفتم جلو گفتم خیلی بزرگه زن دایی حق داشته و خندیدم و یه تف انداخت رو کیرش و من خودمون کشیدم عقب چرا کثیف بازی در میاری گفت معذرت میخوام
با دستمال تمیز کردم و فهمیدم ک ناراحت شد
خود دستمون گرفتم جلو دهنش و گفتم تف کن گفت نمیخواد خودت تف کن باز ناراحت میشی
و سریع لبمون گذاشتم رو. لباشو بوسش کردم و اینبار خودشو انداخت رو من و و دیدم چاره ای ندارم همراهیش کردم
و پاهامو دور کمرش حلقه کردم و کیرش افتاد جلو سوراخم و خودش یکم تف زد بین پاهام و کیرش و منی ک دیوونه شده بودم لب هاش رو ول نمیکردن و اونم کیرش رو میمالید به سوراخم و لاپایی میذاشت یهو لبم رو ول کرد منم شروع کردم ب لیس زدن گردنش و گوش وقتی زبونم ب گردند تازه شیو شده و صورت آنکارد شدش می خورد میرفتم رو ابرا یهو خوش رفت گوشمو گاز گرفت و با صدایی لرزان گفت برام ساک میزنی
خیلی آروم گفتم به عنوان جرات ک نوبتم هست مجبورم و خندیدم 😂 و خیلی شیک و مثل فیلما از رو انداختمش بغل و خودم نشستم روش و یکم در همون حالت نشسته مالیدم ب خودم و دلا شدم روش و باز از لبش شیرینی برداشتم برای ادامه راهم وقتی میخواست ادمه بده دستم رو اورم و ب نشانه هیسس یا ساکت گذاشت رو لبش و رفتم پایین تر و سینه هاش رو مکیدم (داییم بدنش رو لیز کرده بخاطر مسابقات یعنی بالا تنه مو نداره) و رفتم رو شکمش و وارد محوطه کیرش ک تازه شیو شده بود و بویی افتر شیو میداد رو بوس کردم و رفتم سراغ سر کیرش ک افتاده بود سمت چپ و بلندش کردم سرش رو کردم داخل دهنم و یکم مک زدم واقعا کلفت بود ولی ن اونجوری ک دوستان مبالغه میکنن که تو دهنم جا نشد و این حرفا در حد پر کردن دهن بود و یهو گفت گاز نگیرم ک فهمیدم (ساک زدن هم مثل درس منطق یا دوچرخه سواری با فیلم ادم یا نمگیره و باید به.صورت عملی کارو دست بگیره 😂 ) و با تلاش فروان مؤفق شدم تا نیمه هایی راه رو برم و گفت بسه خایه هامو بخور رفتم دیدم حظ کردم انگار یه تخم مرغ محلی 😂
واقعا درشت بود (یه مقاله خوندم ک میگفت اگر اب بدن رو تخلیه نکنی خیلی بزرگ میشه و فهمیدم راست میگفت 8ماه جق و سکس نداشتم 😂)
خلاصه یکم لیس و مل زدم البته سالار رو رها نکرده بودم و درحال جق زدن براش بودم
و باز اومدم سراغ کیر خوش فرم و رگ دار دایی و یکم ک ساک زدم اب دایی با فشار بالا پمپاژ شد و دهن مبارک بنده رو مطهر کرد و داغی و حجمش زیاد بود(تازه فهمیدم بچه هایی سایت شهوانی میگفتن کونم آتیش گرفت یعنی چی مزه خوبی هم داشت یه چیز شیرین رو حس کردم ولی امتحان نکنید ب نظرم)
و با فشار دستان پرتوان حسین جانم تمام کیر و آب معدنی دایی رو ب عنوان میان وعده خوردم
و زمانی ک داشتم از شدت خفگی دار فانی را وداع میگفتم سرمو ول کرد و نفسی چاق کردم و شروع کردم با لطافت به دایی فحش دادم و ب بار کت بستم و گفت هیس بسه الان میشنون و خیلی بی حال کنارش دراز کشیدم و بغلم کرد یه عالمه ماچم کرد و گفت دوست دارم خیلی خوبی تو واقعا بهتر شب زندگیم شد برام
با خنده گفتم مثلا قرار بود طبقه اخر شب حجله باشه این طبقه شد و خندیدم و یه نگا ب گوشیم انداختم دیدم ساعت 5 صبح شده
(دوستان عزیز میدونم کمر خرم این همه سفت نیست ولی کلن این واقع ک براتون تعریف کردم 15 الی 20 دقیقه ساک زنی بود )

و برگشتم سمتش گفتم حقیقت میخوام بگم گفت بفر عروس خانوم با شنیدن این کلمه بهم بر خورد ولی ب رو خودم نیاوردم و گفتم میدونی از کی روت کراش دارم دایی گفت تقریبا میدونم گفت یعنی چی گفت یادته میومدم پیشت میخوابیدم و دستت رو میکشیدی رو سالار من من خواب نبودم بیدار بودم و ب روی خودم نمی اوردم تا گی نشی عزیزم حتی اون موقعی ک داشتی از لایی در بعد از لیف زدن ب بدن من زل میزدی و من با شرت دوش میگرفتم میدونستم داری دید میزنی و حتی اون موقع هاییی ک ت خواب راست میکردم و خودتو می مالیدی بهم و همش رو نه ولی یه جاهایی از خواب بیدار میشدم
گفتم خوبه خوبه حالا بسته همه چیزو میدونی خیلی قبل تر از این جریانات عاشقت شدم گفت میگفتم یادته 9 سالم بود اومدم خونتون منو بغل کردی اون موقع من عاشقت شدم و ت رو به عنوان سرپناه دونستم برا خودم عزیزم

گفت نوبت منه گفتم چی گفت حقیقت بگم
گفت تو میدونی از کی روت نظر پیدا کردم گفتم کی گفت یادته اومدی باشگاه 3سال پیش وقتی،14سالت بود و کل باشگاه رو شیفته خودت کرده بودی منم متوجه زیبایی هات و حرکات و حتی نخ دادنت شدم و اون باری ک ت حموم باشگاه لخت دیدمت دیوونت شدم متین دایی
و باز هم اومد روی من و سکس واقعی شروع شد بعد از یکم لب خوردن رفت و سوراخمو انقدر انگشت کرد و بوس کرد و خورد و ابم ریخت رو شکمم (قبل از انجام عملیات کبری 11 گفت برو تخلیه کن و آب پر کن تو کونت و خالی کن 3بار ) عوضی اب خودمو برداشت و ریخت رو سوراخم و گفت از بغلت (کشوی پاتختی ) تاخیری و کاندم رو بده منم دادم نکبت وقتی من دستشویی بودم قرص خورده بود و ادامه داد ب انگشت کردن و الان علی رغم این ک دوتا انگشت ت کونمو بود لذت رو هم احساس می کردم و اه و نالم اتاق رو برداشته بود
ولی یهو ورق برگشت و کیرش رو گذاشت رو سوراخ و ت حالت قاشقی میشه فک کنم(من رو کمر خوابیده بودم پاهام رو با دستم سمت سرم نگه داشته بودم اونم کنار تخت ایستاده بود )
سر کیرشو هدایت کرد داخل و افتاد رو و نگهم داشت ولی نتونستم کنترل کنم و خودمو جابجا کردم و در اومدم گریه کردم گفتم نمیتونم نمیتونم نمیخوام گفت تروخدا و یکم نازم کرد (خرم کرد) گفتم اروم ترو خدا و دوباره تکرار کرد حرکت رو ولی نیفتاده رو و بعد رفتن سرش گفت کم کم میکنم توش نگاهم ب ساعت بود و تقریبا 10 دقیقه با هزار زحمت و درد احساس کردم خایش خورد ب پشتم و افتاد روم و گفتم تموم شد گفتم بزار جا باز کنه میخوام شروع کنم گفتم دددااااااایییییییییی ولی گفت خره تازه میخوایی لذت ببری
و لبمو خورد واقعا با وجود بوی عرق لب گیری خیلی خوب بوود و حال میکردم مخصوصا زمانی که لب بالاش رو گاز میگرفتم و سبیل هاش یه حالت خارش رو زبونم احساس میکردم
و گفت بریم گفتم من ک امادم واقعا درد نداشتم دیگه
یهو تا سر کیرش رو کشید بیرون و احساس کردم مادر شدم و بچه ایی رو ک ت 10ماه (10دقیقع ) تو خودم پرورش دادم رو ب دنیا اوردم واقعا احساس کردم جایی خالیش رو 😂
و زمانی ک شروع کرد ب تلمبه زدن واقعا درد و لذت باهم ترکیب بی نظیری ساخته بودن و احساس خوشایندی داشتم
باهاش چشم تو چشم شدم و پاهامو رو گذاشتم رو شونه هاش و همزمان با تلمبه های عمیق و محکم ولی تقریبا آهسته شروع به لیسیدن پاهام کرد و تقریبا بعد 5 دقیقه خسته شد و گفت بشین روش نشستم و یه اسب سواری مشتی کردم براش (اینو از فیلم های پورن ایرانی سایت یاد گرفته بودم )
واقعا لذت برم بعدش با یه حرکت کمرم رو حل داد پایین و در حالت قمبل تلمبه هایی برق آسا رو شروع کرد و واقعا رو ابرها بودم و چشمام رو بسته بودم و فارغ از جهان مادی به جهان ماوراء دست یافته بودم ک از لرزش ریز متوجه شدم سیل در راه است و بله دریچه سد رو باز کرده بود
با پمپاژ آب کیر و لرزش دایی جونم و گرمایی ک تو وجودم بود رو احساس کردم و داییم افتاد کنارم و در همون حالت موندیم با چند تا تکون از زیرش در اومدم و بغلش پناه بردم و بغلش احساس ارامش رو چشیدم
و ساعت 12ظهر بود با صدایی در متوجه مادر بزرگم شدم و وقتی خودم و عشق دوران کودکیم رو دیدم دست و پاچه شدم و گفتم الان مباییم خواب بودیم گفت نمیخواد بیاید دیگه بیدار نکن دایتو ما رفتیم خونه دایت مراسم پاتختی
نون خریده آقا جون بیار و صبحونه بخورید و رفت
احساس خوبی داشتم تمام اتفاقات واقعی بود چون واقعا هم به چنین چیزی فکر نمیکردم و خواستم رمانتیک باشم رفتم کیر دایی رو ک انگار ن انگار همون کیر دیشبه که منو آواره کرده و خیلی فسقلی و کوچیک شده رو بازی دادم و کردم دهنم و مکیدم تا یکم جون گرفت تازه داشت از خواب زمستانی بیرون میومد ک داییم از خواب پرید و گفت چه مرگته چ غلطی میکنی خشک شدم گفتم شاید شوخی میکنه و دوباره کردم دهنم ولی این بار هولم داد و افتاد روم دیشب چ غلطی کردی چرا اینجایی و چرا لختیم و زد تو گوشم و گفت این چکاری بود کردی
من کپ کرده بودم گفتم خودتو زدی ب اون راه یعنی چی
گفت مگه چیه؟
گفتم یادت نیست یعنی منم خرم گوشام کو پس
گفت درست حرف بزن ببینم چه غلطی کردی توووو
خیلی جدی بود انگار هیچی یادش نبود ولی داشت یه چندتا فیلم از سکس وبازی گرفته بودم و یه عالمه عکس حتی زمانی ک داشت تلمبه میزد (من عکاسم و دوره کامل دیدم تو تابستون و بخاطر همین علاقه زیادی ب عکاسی داروم و از هر موقعیتی عکس میگیرم دیشب هم با گوشیم عکس گرفتم )
خلاصه
وقتی دیدم خودشو زده ب اون راه یا واقعا یادش نیست فیلمو عکس هارو نشون دادم و کل ماجرا رو براش تعریف کردم
و شروع کرد ب خودش فحش دادن ک من تورو بدبخت کردم مست بودم حالیم نبود و گریه میکرد رفتم جلو و دستمو گذاشتم رو لباش گفتم هیش هیسسس اگر خودم نمیخواستم میدونم هیچ وقت انجام نمیدادم خودمم عاشقتم و ازش لب گرفتم گفتم یعنی تو منو دوست نداری گفت دیشب ک بهت گفتم کی عاشقت شدم و گفتم یعنی الکی نبود و از سر مستی گفت متین جا اینو بدون ادما وقتی مست میشن دروغ نمیگن درسته حرف خالی خیلی میزنن ولی دروغ نه الانم بیا بغل دایی جو و تکیه داده بود به تاج تخت و رفتم بغلش و کیرش رو خیس کردم کردم تو خودم درسته درد داشت ولی تحمل کردم و بعد چن تا تلمبه بلند شد ایستاده کرد واقعا مثل فیلما بود خیلی قوییه عشقم
بعدش گوشیش زنگ خورد و
جواب داد به به اقایی داماد … گفت اره بیدارم… بیا بیا پایینم فقط متین خوابیده منم برم حموم بیا
و قط کرد و گفت دایی داره میاد پایین بریم حموم گفتم من نمیام پایین همون جوری برد همون و بعد چسبوند ب دیوار و تا جون داشت کردم و آبش رو ریخت رو صورتم تازه رفتیم زیر آب که یهو صدایی در اومد و گفت اخ اخ بدوووو و خودش رفت گفت تو خودتو بشور و رفت و من بعد خودارضایی البته در حال سکس دو بار آبم اومده بود غسل کردم و اومدم بیرون لباس پوشیدم دیدم نشستن و خیلی عادی رفتار کردم
و…

دوستان چون خیلی طولانی و خسته کننده نشه چن پارت کردم و میزارم براتون

تا درودی دیگر بدرود

نوشته: Matin


👍 18
👎 13
19801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

980991
2024-04-24 23:33:41 +0330 +0330

خیلی قشنگ نوشتی متین جان، دمتگرم.
البته من با راست و دروغ داستان کاری ندارم.
ادامه بده آفرین❤️❤️

2 ❤️

981003
2024-04-25 00:40:55 +0330 +0330

متین جان از اینکه غسل کردی ورفتی بیرون ممنونم پیام اخلاقی خوبی دادی به همه


981018
2024-04-25 02:48:43 +0330 +0330

منتظر پارتای بعدی هستیم
فقط جزئیات قسمتای اروتیکشو زیاد کن

2 ❤️

981023
2024-04-25 03:31:24 +0330 +0330

یعنی خوشم میاد اعتقادات هنوز بین جوانها زنده است طرف گی میکنه ولی غسل رو فراموش نمیکنه 😂 😂


981029
2024-04-25 08:09:14 +0330 +0330

دیگه دارید حرمتارو از بین میبرید از اون طرف مادر و پسر حالا هم دایی و خواهر زاده. چقدر حال بهم زنید شما.

3 ❤️

981049
2024-04-25 15:38:04 +0330 +0330

میشه یا خودت بیای پشم یا داییت بچه کجایی

0 ❤️

981137
2024-04-26 08:00:31 +0330 +0330

هنوزم اعتقادات سرجاشون هست خدارو شکر. غسل رو میگن

0 ❤️

981150
2024-04-26 14:08:48 +0330 +0330

واقعا چی میشه گفت ،،، دایی و خواهر زاده ،مگه میشه آخه ،،،

0 ❤️

981327
2024-04-27 23:32:03 +0330 +0330

خیلی قشنگ نوشتی 👌❤️
حتما اگه ماجراهات با دایی ات ادامه داشت بازم بنویس

1 ❤️

981595
2024-04-29 22:13:41 +0330 +0330

عالی بود … خوشم میاد داستانهای سکسی پیامهای مذهبی هم داشته باشند … خخخ… عالی

0 ❤️