داخل ماشین نشستم تا مشتریهاش برن. همش به این فکر میکردم خب برم داخل مغازه بگم چی؟ از ی مغازهء لوازم آرایشی که لباس زیر زنونه هم میفروشه من چی میخوام؟ بگم واسه زنم میخوام خرید کنم لو نمیرم؟ اما بالاخره باید برم داخل و منو ببینه. باید بفهمم منو میشناسه یا عکس منو دیده یا نه. این از همه مهمتر بود. اگه خیلی زود ازم سکس خواست چی؟ من که باز نیستم. آخرینباری که با همجنس خودم خوابیدم دوران دبیرستان بود که با فرید همدیگرو می مالیدیم و انگشت میکردیم. بعد از اون دیگه با هیچکس نبودم. حس میکردم نمیتونم به کس دیگه اعتماد کنم. حس گرایش به همجنسو توی وجود خودم کُشتم. اما اینبار بارِ آخره فقط خدا کنه منو ندیده باشه و نشناسه. اگه حتی عکس منو دیده باشه همه نقشه هام خراب میشه.
دو تا دختر مدرسه ای از مغازه اش اومدن بیرون. دیگه تنهاست. وقتشه برم داخل مغازه. توی آینه ماشین به خودم نگاه کردم. باید جذاب باشم براش. صورتمو کامل تراشیده بودم. موهای بلندمو پسرونه حالت داده بودم تا سنمو کمتر نشون بده. ی شلوار جین و تیشرت جذب. به نظر خودم خوب شده بودم. از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت مغازه اش. داخل مغازه شدم. داشت گوشیشو چک میکرد. خودمو مشغول تماشای جنس ها نشون دادم ولی زیرچشمی نگاهش میکردم. اگر منو بشناسه توی نگاه اولش مشخص میشه. سرشو بالا آورد و منو نگاه کرد. ی لبخند قشنگ روی لباش نقش بست. عالیه. از مرحله اول عبور کردم. منو تا حالا ندیده.
ـ میتونم کمکتون کنم؟
+بله حتما
ـ درخدمتم. چی لازم دارید؟
+چند مدل لاک. رژ . راستی لباس زیر و لباس خواب هم دارید؟
ـ بله. پشت سرتونه. فقط جسارت نباشه میخواید هدیه بدین؟ چون خانما به رنگ و طرح خیلی حساسن.
+بله میدونم ولی…
ـ برای لباس زیر چه سایزی میخواید؟
سرمو بالا آوردم و به چشمای قشنگش نگاه کردم. سمتش رفتم و باوجودی که کسی توی مغازه نبود آروم نزدیک گوشش گفتم برای خودم میخوام. مبهوت به چشمای من نگاه کرد ولی خیلی زود تبدیل به لبخند دلنشینی شد.
ـ اکی عزیزم. اینجوری بهتره حداقل سلیقه خودتو میدونم
+البته سلیقه شما هم برام مهمه
ماشینو توی پارکینگ پارک کردم. خریدهای لباس زیر و لوازم آرایشو برداشتم رفتم سمت انبار. باید جایی قایمش میکردم که ستاره پیداش نکنه. برگشتم سمت ماشین خریدهای خونه رو برداشتم و سمت آسانسور رفتم. به طبقه خودمون که رسیدم صدای موزیک ستاره کل طبقه رو برداشته بود و طبق معمول از سر کار برگشته بود و داشت ورزش میکرد. شانس آوردیم که سه تا واحد دیگه طبقه ما همه مجردن و اهل پارتی وگرنه با این صدای موزیک هر روز دعوا داشتیم.
در خونه رو باز کردم. ستاره داشت بالا پایین میپرید. همیشه بهش میگفتم این ورزش نیست که ورجه وورجه اس. هنوزم مثل روز اول برام جذاب بود با اندام توپر و تپلش. همیشه بهش میگفتم ورزش میکنی عیب نداره ولی نباید یه ذره اون سینه های درشتت و باسن بزرگت کوچیک بشه. اونا مال منه. اونم لبخند کودکانه شیرین میزد و با دست میکوبید رو باسنش و میگفت این کون گنده کوچیک نمیشه سینا جان. واسه سرویس دادن به آقامونه. اسم اصلی زنم شهره اس اما چون تک ستاره زندگی من بود بهش گفتم میخوام ستاره صدات کنم. خریدهارو گذاشتم روی اوپن آشپزخونه و رفتم سمتش. همونجور که سینه هاش بالا پایین میشد بغلش کردم و ازش لب گرفتم.
بعد از شام خوشمزه ولو شده بودم روی کاناپه و فوتبال نگاه میکردم. خانمی برام چای آورد و کنارم نشست. بدنمو نوازش کرد و دستشو رسوند به سر کیرم. آروم مالیدش و سرشو به سمت من چرخوند.
ـ لب میخوام
لبامون به هم گره خورد و دستای ستاره به کیرم چنگ زد.
ـ عشقم امروز خیلی خسته شدم. سر کار خیلی شلوغ بودم. خوابم میاد. تو خوابت نمیاد؟
+چرا عزیزم ولی باید دوش بگیرم وگرنه صبح کوفته بیدار میشم
ـ باشه فدات شم. پس زود بیا
یک ساعت بود که ستاره خوابیده بود. لباسامو پوشیدم و خیلی آروم رفتم پایین توی انباری. گوشی دوممو از توی جاساز درآوردم. توی پارکینگ هیچ کس نبود. در انباریو بستم و لباسمو درآوردم. رفتم توی تنظیمات دوربین مداربسته مخفی که توی گچبری سقف خونه کار گذاشته بودم. توی زمانهای مختلف گشتم و پیداش کردم. درست مثل قبل سر ساعت اومده بود. این که توی تصویر میدیدم ستاره نبود شهره بود که داشت لخت میشد. زن همیشه حشری من. امون نداد لخت بشه زود کیرشو از شلوارش درآورد و گذاشت دهنش. بیشرف چرا هنوز راست نکرده برای شهره. اوف همیشه ساک زدن های شهره رو دوس دارم. محکم و عمیق مک میزنه. پیشآب کیرم راه افتاده بود. ویدئورو بردم جلوتر. هر دو تا لخت روی تخت بودن. چشمام گرد شد وقتی دیدم شهره کون گنده اش رو قمبل کرد و به سوراخ کونش اشاره کرد. برام قابل باور نبود. شهره هیچوقت از کون بهم نداده ولی الان از اون میخواد از کون بکنتش. آبم با فشار پاشید بیرون ولی با ولع داشتم نگاه میکردم. به زور داشت کیر بزرگ و درازشو توی سوراخ کون شهره جا میکرد. صدای جیغ زدن های شهره توی گوشم میپیچید. ی نگاه به کیر معمولی خودم کردم و کیر بزرگی که داشت کون شهره رو جر میداد. چشمم به ساعت گوشی افتاد. دیروقت شده بود. صبح خواب می موندم. حسی از عصبانیت، غیرت و لذت همزمان توی وجودم موج میزد.
با صدای بلند ستاره که از آشپزخونه داد میزد “عزیزم دیرت میشه” از خواب بیدار شدم و خوابآلود اومدم آشپزخونه. ستاره آماده شده بود و داشت سر پا صبحونه میخورد. از پشت بغلش کردم و سرشو برگردوندم و با حرص و ولع لباشو خوردم. آروم پشت سرش نشستم و کونشو نوازش کردم.
ـ چیکار میکنی دیوونه؟ الان وقتش نیس
شلوار و شورتشو با هم کشیدم پایین. ستاره میخندید و تکون میخورد " نکن دیوونه" سرمو کردم لای کونش و بینیمو چسبوندم به سوراخ کونش. میخواستم بوی آبکیرو از سوراخش حس کنم ولی هیچ بودی نداشت جز بوی عطر که بعد از حموم روی همه بدنش خالی میکرد.
+چیه عشقم؟ من نمیتونم سر صبح کون زنمو ببوسم؟
ـ چرا عزیزم ولی اگه من حشری بشم سر صبح توی اداره چیکار کنم؟ تو که نیستی اونجا
+برو دستشویی اداره کستو بمال بهش بگو آروم باش. شب سینا میکنتت
ـ دیشب که خبری نبود
+امشب خبری هست
دو ماه گذشته بود و من با اشکان حسابی صمیمی شده بودم و میدونست من متاهل هستم. تقریبا هر هفته ازش خرید میکردم. شورت، سوتین، لاک های رنگارنگ و انواع لوازم آرایش مختلف. وانمود کرده بودم مفعولم ولی هنوز خطر نکرده بود ازم درخواست کنه. هفته پیش به دوستم گفته بودم که ی جنده خوب پیدا کردم و اگه اشکال نداره برم خونه تو. اونم مجرد بود و کلید خونه اش رو بهم داده بود. جنده ای سراغ نداشتم فقط میخواستم توی خونه دوستم لباس زیر بپوشم و از خودم عکس بگیرم. عکسای خوبی که از کونم گرفتم نگه داشتم و بقیه اش رو پاک کردم. وقتی اشکان عکسارو دید حس کردم خیلی هات شده و کیرش بلند شد.
ـ اوووووففففففففف چقد بهت میاد
+سلیقه توئه که عزیزم
ـ از فیست با آرایش عکس نگرفتی؟
+نه موقعیت نشد. دوستم کار داشت زود براش ساک زدم و تموم
ـ نکردت؟
+نه عزیزم. خیلی وقته ندادم. حسابی تنگ شدم. دوستم فقط ساک دوس داره
ـ چه حیف. این کون کردن داره
+آره والا
زیرچشمی دیدم چشماش برق زد ولی چیزی نگفتم تا خودش به وقتش پیشنهاد بده.
ـ دوس دارم بیشتر باهات آشنا بشم. نه به خاطر اینکه ازم خرید میکنی چون ازت خوشم اومده
+منم همینطور عزیزم ولی چون متاهلم باید فرصتش پیش بیاد. امروز وقت دارم تو چی؟
ـ امروز نمیتونم. با دوس دخترم قرار دارم. خیلی حشریه هر چی میکنمش بازم میخواد. از کاسبی منو انداخته
+نوش جونت عزیزم. کس و کون واسه کردنه دیگه
ـ عاشقتم. بهت خبر میدم
+باشه فدات شم.
آخره وقت بود و خیلی خسته بودم. تمام نقشه ام رو مرور کردم. با اشکان قرار سکس گذاشته بودم که بیاد خونه. رسیده بودم به آخره خط. تلفنو برداشتم و به یکی از دوستان قدیمم زنگ زدم که الان افسر پلیس بود. تلفنشو از یکی از دوستام گرفته بودم. اون بهم گفت افسره پلیس شده و خیلی نفوذ داره.
ـ چه خوب. بچه هم داری؟
+نه. بچه چیه؟
بهش گفتم یک مورد زنای محسنه اتفاق افتاده ولی نگفتم زن خودمه. گفتم زن دوستمه و میخواد از زنش انتقام بگیره. داره دیوونه میشه و غیرتش به جوش اومده. زنش هم تموم نمیکنه. و قرار شد وقتی با هم هستن بهش خبر بدم. سروقت بیاد و جفتشونو بازداشت کنه.
*
**
قرار شد با ماشین من بریم. اشکان دستشو گذاشته بود زیرم و داشت ور میرفت.
ـ جون چه کونی. بکنمش
+عزیزم قول دادی اول گشادم کنیا. خیلی تنگم
ـ گشادت میکنم کونی من. اففف تا حالا کون مرد متاهل نذاشتم چه حالی بده. کاش بیغیرت هم بودی
+نیستم عشقم. حرفشو نزن
ـ باشه عزیزم. ببخش
پیچیدم توی کوچه. رنگ صورت اشکان عوض شد.
ـ خونه تون اینجاس؟
+آره عزیزم ولی نگران نباش اینجا کسی به کسی کاری نداره.
با ریموت در حیاط باز کردم و با ماشین رفتم توی پارکینگ. اشکان هیچی نمیگفت. ماشینو پارک کردم و خاموش کردم.
+چرا ماتت برده عزیزم؟ پیاده شو دیگه. هوس کیرتو کردم.
پشت در خونه که رسیدیم حس کردم زانوهای اشکان داره میلرزه. سریع درو باز کردم و آوردمش داخل.
ـ سینا جونم؟ یادم افتاد ی کاری دارم…
درو بستم و زانو زدم جلوی پاهاش و سریع شروع کردم شلوار و شورتشو درآوردن.
+تا منو نکنی نمیذارم هیچ جا بری عشقم. مگه نگفتی کونم کردن داره؟
کیرشو از توی شورتش درآوردم و شروع کردم ساک زدن. کیرش بلند نمیشد. محکم کوبیدمش به زبونم
+دل بده عزیزم. دلم آبکیر میخواد
ی نگاه به چشمام کرد. شهوت توی چشماش داشت جوونه میزد. انگار خیالش راحت شده باشه سرمو نوازش کرد.
ـ باشه عزیزم بهت آبکیر میدم کونی من
سرمو محکم گرفت و شروع کرد تلمبه زدن توی دهنم. حس میکردم کیرش داره توی دهنم بزرگ میشه. دهنم جا نداشت. کیرش بد مزه بود ولی برام مهم نبود. کیرشو تا ته کرد توی حلقم. عوق زدم.
ـ آه چقد دهنت کوچیکه واسه کیرم. همینجا میخوای بکنمت؟
+نه عزیزم بریم اتاق خواب
جفتمون لخت روی تخت بودیم. حسابی با انگشت سوراخ کونمو گشاد کرده بود. حالا وقت کون دادن من بود.
ـ قمبل کن کونی من
داگی قمبل کردم. کیر بزرگ و درازشو گذاشت روی سوراخم و یهو فشار داد داخل. به تخت چنگ میزدم و بلند داد کشیدم. درد توی تمام وجودم پیچید. بالشو گاز میزدم. اصلا نفهمیدم آبم ریخت و خودمو خیس کردم. اشکان پهلوهای منو گرفته بود و فقط فشار میداد. جای فرار نداشتم و نمیخواستمم فرار کنم. نفسم بالا اومد و با التماس گفتم.
+یواشتررررر
سیلی محکمی زد به لپ کونم.
ـ خفه شو کونی. باید جر بخوری زیرم زن جنده
به پهنای صورتم اشک میریختم
+من بیغیرت نیستم به زنم فحش نده اشکان
ـ بیغیرتت میکنم کونی. زنتم میارم زیر کیرم میگامش
+نهههههههههههه خواهش میکنم نگوووو
شورت زنونه ای که تنم بود و درش آورده بودم از روی تخت برداشت و فرو کرد توی دهنم و شروع کرد تند تند تلمبه زدن.
ـ تو بیغیرت کونی منی. فهمیدی؟
بعد به صورتم سیلی میزد. پشت سر هم.
ـ با چشمات بگو فهمیدی
با چشمای خیسم بهش فهموندم که فهمیدم.
ـ زن جنده انقد کونت تنگ بود داره آبم میادددد.
آهههههههههه
داخل کونم سوخت. آتیش گرفت. یهو کیرشو کشید بیرون. درد همه وجودمو گرفته بود. صدای جیغ ستاره تمام فضای خونه رو پر کرد.
ستاره توی درگاه در اتاق خواب ماتش برده بود از صحنه ای که دیده. روی زانو افتاد. اشکان هنگ کرده بود و ناخودآگاه با دست کیرشو پوشوند. به زحمت از روی تخت بلند شدم. شورتو از دهنم تف کردم. لباسامو برداشتم و پوشیدم. به ساعت دیواری اتاق نگاه کردم. وقتش بود. از کنار ستاره رد شدم و برگشتم به سمت جفتشون و به اشکان گفتم
+لباساتو بپوش حرومزاده. الان مهمون میاد.
اشکان به خودش اومد و سریع لباساشو برداشت تا بپوشه و فرار کنه که زنگ خونه رو زدن. رفتم پشت در از چشمی نگاه کردم. خودش بود. درو باز کردم. دوست افسر پلیسم با دو تا سرباز و یک خانم محجبه اومدن داخل. بغلش کردم.
+خوش اومدی داداش
ـ تو اینجا چیکار میکنی؟
+بیا تو برات میگم
***
عکس ها و مدارک روی میز سالن بود. به دستای اشکان و ستاره یا بهتره بگم شهره دستبند زده بودن. فلش مموری از جیبم درآوردم و بهش دادم. مات منو نگاه میکرد.
+اینا مدارک زنای محسنه زنم با این حرومزاده اس. اما مدرک در مورد گی من و این آقا
گوشی دوممو از جیبم درآوردم و بهش دادم.
+نرم افزار دوربین مداربسته خونه پین کد نداره. واردش میشی فیلم گی امروز ما اونجاست.
نقشه من کامل و بینقص اجرا شده بود.
ـ تو میخواستی انتقام بگیری ولی چرا از خودت؟
+من تحمل بیغیرتیو ندارم
ـ میدونی حکم هر سه نفر شما چیه؟
لبخند عمیقی زدم مثل روزهای اولی که برای ستاره لبخند میزدم.
+میدونم. اعدام.
پایان
نوشته: sina101s
داستان با وجود پایان بندی کمابیش منطقیش و پیرنگ جالب توجهش، حیف بود. یعنی چه؟ یعنی تا قبل از اینکه بخواد نشون بده که میتونه چند مرده حلاج باشه، با لحن و روایت پر نقصش، خواننده رو از خوندنش بی انگیزه کرده.
گرچه آنچنان هم دست بالایی توی پیرنگ نداره. چون داستان زیادی کوتاه هست و پرداختی درمورد شخصیت ها نمیبینیم که رفتار و اعمالشون منطقی بشه.
نویسنده میتونست با وقت گذاشتن بیشتر، داستان پدر و مادر داری ازش بسازه. اما چه حیف …
سلام به نویسنده محترم.
-عدم رعایت فرم و چینش درست دیالوگها در چند مورد و وجود غلط املایی و نگارشی نشانگر این بود که زحمت زیادی برای ویرایش داستان نکشیدین متأسفانه.
-شخصیت پردازی خیلی ضعیف بود.
-توصیفات بسیار ابتدایی و ساده بودن.
-و بزرگترین نقطه ضعفی که نمیشه چشمپوشی کرد، منطق داستان بود.
“چه لزومی داشت اگر شخصیت مرد میخواست از زنش انتقام بگیره، خودش هم کون بده؟”
“اگر انقدر شهوتی میشد با خیانت زنش، پس آیا انتقام لازم بود؟”
“اگر میخواست از زنش انتقام بگیره، کون دادن خودش برای چی بود؟”
“اگر گرایش به همجنسش داشت، چرا رفت به کسی که زنش رو میکنه داد؟”
“چرا انقدر برای اعدام شدن ذوق کرده بود؟ یعنی انقدر ساده و راحته پذیرفتن از دست دادن جان؟”
با جواب دادن به این سوالات خودتونم متوجه میشید که منطق محکمی پشت داستانتون نبود.
تبریک لیمویی میگم بابت جرئت و شرکتتون در جشنواره. امیدوارم داستان های بهتری از شما بخونیم.
پ.ن:
داور گرامی، ما یک اصول پایهای برای نمرهدهی داریم و نمیشه چندان سلیقه شخصی رو وارد نمرهدهی کرد و این کار هم منطقی نیست که سلیقهای عمل بشه، اونم در جشنواره؛ اما شما تا حدی سلیقه شخصی رو دخیل کردین در نمرهدهی به این داستان. شما به داستانهای برگزیده نمرهی ۸ دادین که بسیار هم عالیه. به این داستان نمرهی ۷ دادین، عملا یک نمره کمتر از داستانهای برگزیده. آیا این داستان نسبت به داستان هیدنمون فقط با یک نمره اختلاف، بهتر هست؟ اگر بخوام این داستان رو با داستان نفر اول این دوره مقایسه کنم، کم و کاستیهای این داستان بسیار بسیار زیادتر از داستان اول هست با توجه به همون جدول ارزیابی که دستمون بود؛ در همون بخش نگارشی و املائی داستانهای برگزیده چند هیچ این داستان رو جلو میزنن.
به عنوان یه داور وظیفه خودم میدونم جایی کوتاهی یا ناعدالتی شد، گوشزد کنم. هرچند تا حالا پاسخ قانع کننده دریافت نکردم.
این داستان به نظرم با هیچ منطقی جور در نمیاد.
اگه آدم اینقد عاشق همسرشه، چطور دلش میاد چنین کاری کنه اونم به این نحو؟ اگه همجنسگراست، چرا ذره ای براش اهمیت نداره که تو این کشور با قوانین نا عادلانهش، گرایشی که داره چنین حکم سنگینی براش هست؟
اینقدر راحت به استقبال مرگ خود و معشوق رفتن، واقعا انسانی به نظر نمیاد.
انگار نقش اصلی ماجرا خیلی هم خوشحاله از تصمیماش و این منو حیرت زده و ناراحت میکنه چون انگار که عواطف انسانی کاملا نادیده گرفته شدن!
به مسایل غیر منطقی دیگهی داستانتون هم بقیهی دوستان به درستی اشاره کردن و نیازی به تکرارش نیست.
نویسندهی گرامی، گرایش های جنسی ما محترم هستن. جان ما انسان ها ارزشمنده و در مقابل، قوانین ضد انسانی ج.ا. غیر ارزشمند و شایستهی اعتراض و نقد صریح هستن.
شما توانایی نوشتن و سناریو سازی دارین، حیفه واقعا. ای کاش دیگه چنین داستان هایی ننویسین.
موفق باشین🌹
شخصیت پردازی کاراکتر اصلی نصفه و نیمه موند. شخصیت پردازی انجام شده بود اما کاملتر نیاز بود. اینکه چرا با وجود اینکه از بیغیرتی خوشش نمیاومد اما با فیلم سکس زنش و مرده لذتجویی کرد؟ چی اون رو به این حد رسونده بود که نقشهی مرگ خودش رو هم کشید؟ اینکه فقط از اون دوتا انتقام نگیره و خودش رو هم پایین بکشه.
از اونجایی که محوریت این سایت و داستانهاش اروتیکه، منطقیه که انتظار اروتیک جونداری رو از داستانا داشته باشیم. داستان کوتاه بود، توی نوشتن اروتیک دست باز داشتید، میتونستید بیشتر هنرنمایی کنید.
یک چیزی که در نظرم غیرمنطقی اومد عبارتی بود که کاراکتر اصلی داستان گفت که همسرش هیچوقت بهش کون نداده بود. ما اولای داستان میخونیم که به زنش میگه که با ورزش باسنش رو لاغر نکنه و زنش گفت که نه این کون هیچوقت کوچیک نمیشه و برای سرویس دادن به آقامونه.
سپاس از شرکت در جشنواره
به نویسنده محترم:
ممنون از زمانی که برای نگارش داستان گذاشتین و شرکت در جشنواره
نکات مثبت:
پیرنگ
فضاسازی
نکات منفی:
توصیفات
لحن داستان
با خوندن این داستان دقیاقاً اولین جملهای که در ذهنم نقش بست این بود:یاد کاربر نیکان بخیر که جوری برای گِی داستان مینوشت که منی که دگرجنس گرا هستم میتونستم راحت داستان رو بخونم. چرا؟ چون دقیقا برای گرایش جنسی خودش ارزش قائل بود و من مخاطب هم این ارزش رو میدیدم از شخصیت پردازی که یک رکن اساسی گرایش های جنسی است تا توصیفات که در اروتیک داستان بسیار موثر هست. با ارزش پوزش هرکی گذاشت کون شخص دیگه که نمیشه راحت اسم گِی رو براش به کار ببریم.
خط داستان خوب بود اما دیالوگ ها خیلی سطحی بودن و توصیف به خصوص در متن وجود نداره. هیچ زمان کشیدن حروف، توسط نویسنده مثل “یواشششترررر” را متوجه نشدم که در داستان های سایت فراوان هست و قطعا علتش چیزی جز ضعف در توصیف نیست.لطفا به توصیف در روایت تون بیشتر بها بدین. قلمتون توانایی بهتر نوشتن رو داره.
براتون آرزوی موفقیت دارم
قلمت خنیاگر اندیشهَت🌺🌺
عرض پوزش این هوش مصنوعی کیبورد همه جا ما را به فنا دهد پس باز هم با عرض پوزش😁😁
دوست عزیز
sina101s
اگه به کامنتهای شما در زیر داستانهای دوره قبل مراجعه کنیم
و نظر بدیم…!
با نظرات کریمی آقای منگلی و نگار93 خیلی موافقم.
مرسی از همه مرسی . پاسخ سوالاتی که مطرح کردید در داستان هست .
خانم نگار این داستان قوانین ج.ا تایید نکرده و به گرایشهای جنسی هم بی احترامی نکرده. سینا از این قوانین استفاده میکنه برای انتقام جویی از خودش و همسرش . 🌹 😎
جناب سینای گرامی، منظورم از اینکه گفتم گرایشهای ما محترم هستن این نبود که شما مستقیما بهشون بی احترامی کردین ولی وقتی کوچیکترین نقد و ناراحتی ای به قوانین ضد اون ندارین و تازه ازشون استفاده هم می کنین، مثل اینه که بی احترامی قوانین به گرایش ها رو پذیرفتین. در واقع اینکه شخصیت اصلی با خوشحالی چنین نقشهای بکشه و عملیش کنه، این حس رو به خواننده القا می کنه که مشکلی با این قوانین نداره و کاملا پذیرفته اونو.
به نظرم اگه شما تا حالا واقعا عاشق کسی شده بودین و اگر خودتون واقعا همجنسگرا بودین، شاید بهتر متوجه نقدی که بهتون داشتم میشدین. شاید هم اشتباه میکنم.
قبلا هم گفتم که شما بلدین بنویسین، نقشه بچینین و غافلگیر کنین ولی این کار باید منطقی هم باشه.
بازم موفق و پیروز باشین🌷
negar93
نظرتون برام قابل احترامه. شما هم موفق باشید 🙏 😎
داستان جذابی بود در مورد کسی که میخواد از خودش انتقام بگیره، فهمیدنشم سخت نبود. 👏 👏 🌹 ❤️
من هیچ من نگاه
سینای عزیز، این نظرو با توجه به داستانای قبلیت که تا حدی قابل قبول بود مینویسم،
موضوع فوق العاده غیر واقعی، نچسب و غیر قابل قبول که هیچ تلاشی برای شناخت محاطی و محیطی اون برای خواننده نداشتی، شخصیت پردازیت ضعیف بود و تغییر صحنهها دلچسب نبود.
به شخصه توقع داشتم این داستانت از قبلیا بهتر باشه.
Shoqi-bahar
الهی شکر اینسری حواست بود اکانتو سوییچ کنی 👌
بنظرم پایان داستان خوب نبود. شاید اگر بعد از به دام انداختن همسر خائن و معشوقش، شخص اول داستان بنحوی خودکشی میکرد، واقعی تر بنظر میرسید.
شاهین1347
مرسی که خوندین. به ذهنم نرسید. جالب میشد 👏 😎
کونی فیلمای تارکفسکی را زیاد نبین
مخت همینجوری گوزیده