خیانت ، یا لذت انتقام

1393/04/28

این خاطره ای که می خوام بنویسم بر می گرده به پارسال . اول یکم از خودم بگم تا ویژگیهای اخلاقی و ظاهریم آشنا بشید. من بردیا 30 سالمه و استاد یکی از دانشگاههای تهران هستم. البته زیاد بچه درس خون نبودم که فکر کنید زود استاد شدم اتفاقاً خیلی هم بچه شری بودم و همیشه جزوه تنبلای کلاس بودم ولی خوب آی کیوی خوبی داشتم تو دبیرستان در حد قبولی درس می خوندم و بزور واحد پاس می کردم. تو دانشگاه هم که وارد شدم دیگه رسماٌ ریدم و چند ترم مشروط شدم و کارم به شورای دانشگاه کشید و با هزارتا تبصره گذاشتن درس بخونیم. فقط از ترس سربازی درس می خوندم که برم یه سطح بالاتر چند سالی راحت شم. تا اینکه شدیم دانشجوی دکتری و جور شد که بریم دانشگاه درس بدیم (البته از دوره کارشناسی ارشد تدریس و شروع کرده بودم) . ظاهرم خوبه و به دختر بازای تیر میخوره ولی خوداییش هیچ وقت لاشی نبودم .دوست دختر زیاد داشتم ولی همیشه تک پر بودم و به دوست دخترام وفادار بودم. اصولاً ذهنم تا زمانی که با کسی بودم سراغ کس دیگه نمی رفت. این اواخر من یک سالی بود که با یه دختره دوست بودم و فکر کنم بیست و سومین دوست دختر زندگیم بود و دیگه حس می کردم باید یواش یواش به فکر ازدواج بیافتم و سعی کنم همین و به عنوان همسر بپذیرم. از طرفی هم خیلی خیلی سکسی هستم و هات و تو سکس هم هیچ رو دربایستی با کسی ندارم واسه همین کسی که باهاش بودم اونطوری که می بایست نمی تونست ارضام کنه . تو دورانی که هنوز دانشگاه درس نمی دادم خیلی کونده بازی در آورده بودم و انواع سکس ها رو تجره کرده بودم ( البته زمانهایی که با کسی دوست فابریک نبودم ) یه جورایی دیگه از اونایی شده بودم که ادعامون می شد خار عالم و گاییدیم دیگه ، و الان باید دیگه طرز زندگی و عوض کرد. تو مدتی که با نیلوفر بودم ( همین مورد اخیر رو می گم ) داشتم یه دوستی عاشقانه رو تجربه می کردم، ولی خوب سکس هم سمت دیگه قضیه بود و مهم بود دیگه ! ولی هر بار که فکر می کردم نیلو ( نیلو صداش می کردم) اونطوری نمی تونه منو ارضاء کنه به خودم می گفتم خوب زندگی مشترک چیزای دیگه داره دیگه !!! تو هم که دیگه دهنه خودتو تو این چیزا گاییدی، بسته دیگه! برو به فکر یه زندگی پاک و از این جو چیزا باش …
از اون جایی که من استاد جوونی محسوب می شدم و تریپمم بقول دوستان دختر کش بود ( فش ندید خودم قبول ندارم زیاد، اینطوری می گن) دخترا دهن منو تو این سه سالی که دانشگاه درس می دادم ( از دورانی که دانشجوی ارشد بودم) سرویس کرده بودن . واسه نمره گرفتن ، کلاس خصوصی و … و هر بهونه ای سعی می کردن که بهم نزدیک بشن . البته از شانس بعد دقیقاً زمانی من افتاده بودم تو معدن دخترا که به یکی متعهد شده بودم ( نیلو) واسه همین این همه دختر با رنگ های مختلف و نمی دیدم . یعنی واقعاً نمی دیدم نه اینکه نخوام ببینم ( کسخلم دیگه ) . دوستام وقتی شرایط منو می دیدن می گفتن “دیگه از تو خوشبخت تر وجود نداره،… دهن سرویس راه به راه می کنیا! خوش بحالت…” . حتی یادمه یه روز یکی از دوستای دوران لیسانسم و بردم دانشگاهی که درس می دادم، اومد سر کلاس نشت و بعد کلاس گفت:" کونده چطوری می تونی درس بدی جلوی این همه کس؟!! من که شق درد گرفتم دو دقیقه اینجا نشستم". بعضی وقتا فکر می کردم که شرایط به این خوبی چرا استفاده نمی کنم واقعاً…؟! قبلاً ( قبل دانشگاه و یا دوره لیسانس ) خیلی بیشتر عشق و حال می کردم هر جا موقعیت بود سه سوت مخ می زدم و می بردم ترتیب می دادم ولی حالا چرا اصلاً ذهنم دنبال این چیزا نیست؟!. اینا که دارن خودشونو پاره می کنن و روزی نیست که چند تا پیشنهاد نداشته باشم. ولی با خودم می گفتم باشه در عوض زندگی تمیزی دارم و با نیلو عاشق همیم. بزرگترین مشکل من نیلو این بود که اصلاً حرف همو نمی فهمیدیم و هر دو مغرور و لج باز بودیم سر هر چیزی دعوامون می شد. از بستن در ماشین بگیر تا وارد شدن به رستوران و رانندگی و کس خواهر زن کلینتونو… واااای… یعنی سر هر چیزی که فکرشو کنید ما بحث داشتیم و دعوا می کردیم. گذشت تا اینکه اختلافات منو نیلو بالا گرفت تا جایی که دیگه از کنار هم بودن لذتی نمی بردیم و هر دومون واسه هم غیر قابل تحمل بودیم از روی رفع تکلیف یه زنگی بهم می زدیم و سعی می‌کردیم قبل از اینکه دعوامون شه قطع کنیم گاهی همین زود قطع کردن سوژه‌ی جدید دعوا می شد و خلاصه اگه یه روز دعوا نمی کردیم مریض بودیم. زندگیمون یه روند یک نواختی گرفته بود و بیشتر همدیگر و تحمل می کردیم تا اینکه بهم آرامش بدیم. شاید از سر عادت کنار هم بودیم . خلاصه روزای من می گذشت و زیاد آدم شادی نبودم که به نسبت شرایط زندگیم بتونم لذت ببرم. پدرم وضع مالی خوبی داشت و بهترین ماشین و خونه رو داشتم. تک پسر بودم و از نظر مالی شرایطم خیلی خوب بود و از نظر کاری هم تونسته بودم هیئت علمی یکی از دانشگاهها بشم . خوب سرتونو درد نیارم و یواش یواش بریم سر اصل داستان… تو همین اوصاف و احوال بودم تا اینکه یه روز موقع خروج از در دانشگاه دیدم که یک دختر شاسی بلند با موهای بلوند بود اومد سمتم و گفت " استاد چند لحظه می تونم وقتتونو بگیرم ؟!! باهاتون کار دارم… ." واسم جالب بود که چرا یه همچنین دختری با این تیپ خاص و من اصلاً سر کلاس ندیدم… دلم واسه خودم سوخت که چقدر سر به زیر شدم. هیکلش باربی و صورتش مثل عروسک بود. یعنی با دیدنش آدم ارضاء می شد چه برسه با کردنش. ولی من تو اون لحضه واقعاً این حس و نداشتم و خیلی محترمانه گفتم بفرمایید در خدمت هستم. تو این فکر بودم که اینو با این تیپ چی جوری راه دادن دانشگاه ؟!! گفت ببخشید استاد ماشین آوریدن یا نه؟ گفتم نه (چون معمولاً ان روز صبحش تو انقلاب کار داشتم بخاطر طرح ماشین نمی بردم) بعدش پرسید که مسیرتون کدوم وره چون من ماشین و تو کوچه کنار دانشگاه زدم تا اونجا بریم اگه مسیر تون با هام یکیه برسونمتون و حرف بزنیم. من که زیاد موردای اینجوری بهم می خورد، واسه به خطر نیافتادن موقعیت کاری اصلاً راه نمی دادم که طرف تا همین جاشم بیان جلو بخواد درخواست کنه که منو برسونه. ولی نمی دونم چی شد حس کردم که واقعاً مشکلی داره و می خواد کمکش کنم. گفتم می رم سمت تهران پارس و اون گفت که اتفاقاً مسیرش همون طرف ( بعداً فهمیدم زر می زده ) سوار شدیم و راه افتادیم و تو مسیر گفتم که حرفشو بزنه . تو ذهنمم این بود که الان شروع می کنه و از درس نخوندن و مشکلات خانوادگیش می گه یا اینکه می گه من عاشق شما شدم و از این کس و شعرا . خلاصه بعد از کمی که از طول مسیر گذشت گفت چند وقتی هست که نمی تونه درس بخونه و یه موضوعی ذهن شو به هم ریخته و می خواد خود کشی کنه و … (منم با خودم گفتم ای بابا اینم مثل بقیه درست حدس زدم) . گفتم چرا مگه چی شده ؟ گفت نمی تونم بگم و خجالت می کشم و قابل گفتن نیست و از این چیزا … ولی اگه به شما بگم فکر کنم خالی بشم. منم هی اصرار که بگید تا راحت شید و فلان …تا اینکه چیزیو گفت که اصلاً فکرشو نمی کردم!!!. گفت که دوست پسرش که 2 سال باهاش دوست بوده یک ماه پیش اومده خونشون و با هم سکس کردن و بعد پردشو زده و الان هم دیگه خبری ازش نیست ! گفت بعداً فهمیده که پسره از قبل برنامه رفتن به دوبی رو داشته و صبح همون روز قرار بوده برای همیشه از ایران بره … (عجب خواهر کوسسه ای بوده اون دیگه …) گفت که تو این مدت دو بار اقدام به خودکشی کرده و فقط مادرش از این موضوع با خبره. و الان از اینکه دیگه دختر نیست و در آینده کسی اونو نمی پذیره و از این چیزا… غصه داره و افسردگی گرفته و فکر می کنه که همه چیز زندگیشو از دست داده و باید بمیره دیگه. من همینجوری به یک سمت خیره شده بودم تو فکر بودم… و نمی فهمیدم که چرا این حرفا رو به من گفت…؟!!! با خودم می گفتم حرفاش یا راسته یا دروغ …اگه راست باشه خوب چرا به من می گه ؟ مگه من پرده دوزم !!!؟ نصاب پرده ام ؟!!! یا تو واردات پرده ام ؟!!! یا اگه دروغ می گه هدفش چیه ؟ اگه دروغ باشه پس این دختره هدفش مثل بقیه دخترا زدن مخ من واسه ازدواج نیست و هدفش اینکه که بگه من الان اوپنم و اگه خواستی بیا بزن توش. خلاصه بعد از کلی آنالیز و پردازش اطلاعات، من بنا رو به واقعیت گذاشتم و گفتم فرض کنم راست می گه و کمکش کنم و یه جوری بهش بفهمونم که داشتن پرده یعنی انقدر اهمیت داره که بخوای خودتو بکشی و اینکه اتفاق خاصی نیافتاده ( حقیقتاً هم از نظر خودم چیز خاصی نبود که بخواد خود کشی کنه ) . واسه همین برای کوچیک کردن موضوع شروع کردم به کس شعر بافتن‌های منطقی از جمله " به سخره گرفتن باروهای دینی مبنی بر اهمیت داشتن پرده در زن" و مشکلات فکری بنیادی در فرهنگ غلط جامعه که موجبات دغدغه های فکری در افراد اون جامه پایه ریزی می کنه و سبب میشه که مسائل بی اهمیت برای ما تبدیل به تعصبات بی موردی بشن که ما رو تا مرز جنون بکشن و … یعنی یک کس شعرایی می گفتم و از خودم و شر و ورایی در می آوردم که نگو…! اصلاً نمی فهمیدم این سخنان و از کجام در می آوردم و تحویل دختره می دادم. توجه شما را به بابی از این سخنان جلب می کنم: اصلاً پرده چیه ؟ بیخیال بابا فکرتو مثل اروپایی‌ها کن . 90 درصد دختراشون تا قبل 18 سال پرده ندارن. ول کن بابا مگه چی شده که بخوای خودتو بکشی. ببین عزیزم این تابوهایی که واسه ما از قدیم ساختن جز سخت تر کردن زندگی ما و دست و پا گیر بودن هیچی توش نیست. انقدر ما رو درگیر خرافه کردن و انقدر که یک سری مسائل کوچیک و واسه ما بت کردن که دختری به سن سال تو و با این تحصیلات هم هنوز این مسائل واسش دغدغه محسوب می شه. از نظر من هیچ اتفاقی نیافتاده که تو حتی بخوای نارحت باشی چه برسه که بخوای خودکشی کنی و از این چیزا.
حرفام که تموم شده دیدم یکم آروم تر شد. وقتی دیدم حالش بهتره بحث و عوض کردم و یه کم راجع به درساش براش صحبت کردم و از اینکه چه طوری باید درس بخونی و برنامه ریزی کنی و به آینده فکر کنی. گفتم باید سعی کنی با قدرت از کنار این مسئله بگذری و طوری رفتار کنی که انگار اصلاً اتفاقی نیافتاده و مطمئن باشی که هستن در آینده آدمایی که این موضوع رو راحت قبول کنند. اونم گفت نه اصلاً همچنین مردایی پیدایی نمی شن و پسرای ایرانی واسشون این چیزا … گفت الان خود شما واقعاً با دختری که پرده نداره (البته مودبانه می گفت انقدر رک صبحت نمی کردیم ) و با دوست پسره قبلیش رابطه سکسی داشته ازدواج می کنید؟ معلومه که نمی کنید! منم گفتم برای خود من به شخصه این چیزا اهمیت نداره و واقعاً فقط خود طرف مهمه و این روابط حق همه هستش و اینکه رابطه سکسی چه فرق داره که منجر به از دست رفتن پرده بشه یا نشه بالاخره انجام شده دیگه … مثلاً این همه دختر تو همین دانشگاه که همشون سکس داشتن حالا اونایی که پرده دارن پاکن و بقیه ناپاکن ؟ اصلاً مگه پاکی به این چیزاس؟ من خودم شخصاً اهمینتی نمی دم ( وجداناً اینو راست می گفتم نه واسه اینکه آروم شه) دیگه سرگرم این حرفا بودیم که رسیدم به نزدیکای مقصد یعنی خونه بنده . موقع پیاده شدن گفت می توم شمارتونو داشته باشم استاد عزیزم؟ گفتم خواهش می کنم و شمارمو بهش دادم گفتم که هر وقت نیاز به کمک داشتی می تونی تماس بگیری. گذشت تا اینکه جلسه بعد سر کلاس دیدمش عجب تیپی زده بود!. اومده بود میز اول هم نشسته بود و چاک سینه اشم باز گذاشته بود و هی تا چشمم بهش می افتاد شروع می کرد ادا و اصول در می آورد. با خودم گفتم احتمالاً حرفای اون روزش کس و شعری بیش نبوده و خانم جنده تشریف دارن. بدم نمی یومد بکنمش ولی فکر درد سراش که می افتادم بی خیال می شدم . اینجا به یکی می خندیدی هزارتا حرف واست در می آوردن چه برسه به اینکه ترتیب یکیو بدی !
بعد از کلاس کنار خیابون اومدم ماشین بگیرم دیدم یکی جلوی پام زد ترمز و گفت بفرمایید در خدمت باشیم استاد.!!! دیدم بعععععله، کس خانموم هستن (اعتراف کنم که کیرم تو کلاس داشت شرتمو پاره می کرد وقتی چاک سینشو می دیدم) . خلاصه واسه رسوندن من به مقصد هی تعارف و اصرار از اون و چُس کردن و انکار از من، تا اینکه دوباره سوار شدم ، ولی پشیمون بودم و با خودم گفتم کسی نبینه حرف در بیاره واسمون که یه دفعه گفت: ممنون از حرفای قشنگ هفته‌ی پیشتون خیلی آرومم کردین و بخدا قبل شما پیش روانشانس رفته بودم ولی نتوسته بود اینجوری که شما صحبت کردید روم تاثیر بزاره ( کس و شعر می گفت دیگه … آقایون عزیزی که دارید می خونید در جریان که هستید؟!) . بعد شروع کرد به سئوالات شخصی پرسیدن که مجردید یا متعهل ؟ گفتم مجردم ولی در حال متعهل شدن هستم. این و گفتم که اگه فکری هم داره بی خیال شه. (بازم می گم، من تا اینجاشم خداییش اینو اصلاً نمی دیدم و بیشتر به چشم یه دردسر می دیدمش تا یه فرصت جز همین امروز که سر کلاس شق کردم. می دونم اگه پسری این مطلب بخونه می گه کسخولی!!) تو راه گوشیم زنگ خورد. یکی از دوستام به اسم طاهر که اونم استاد دانشگاه بود (و در وصف دیگر فضائل ایشان باید بگم کونده‌ی عالم بشریت) بهم زنگ زد. چطوری بردی کجایی؟ گفتم فلان مسیرهستم، گفت بیا کتابی که بهت گفتم و بدم ببری واسه‌ی فلانی. گفتم که با کسی هستم بعداً می‌یام . اونم شروع کرد مثل همیشه کس شعر گفتن که “کونده با کی هستی‌ای؟! کیرم دهنت تک خوری می کنی؟! " منم می خواستم این دختره شاگردم نفهمه که اون چی می گه ( چو من به هر حال استادش بودم و احترام و از این کس شعرا دیگه) صدای گوشیو کم کردم و گفتم : عزیزم عرض کردم که جایی هستم نمی تونم بیام خدمتتون خودم باهاتون تماس می گیرم. یهو دختره گفت : من می رسونمتون هر جا که باشه گفتم آخه زحمت می شه اینجوری که؟!! گفت خوشحال می شم بیشتر باهاتون باشم.(طاهر هم از پشت گوشی داشت می شنید می گفت آره کونده بیا کیرم دهنت کس کشت بیان ببینم با کی هستی ؟!) منم قبول کردم و تا اینکه قرار گذاشتم جلو هتل آزادی . کس کش زودتر از ما رسیده بود اونجا منتظر بود. اصلاً بوی کس که به مشامش می رسید از خود بی خود می شد.بوی کس و از صد فرسخی استشمام می کرد ( یعنی عاشقشم بهترین دوستمه ) طاهر اومد و سلام و احوال پرسی و این چیزا. بعد طاهر منو کشید کنار گفت عجب کُسی دمت گرم!!! وااااااای تا حالا همچین چیزی ندیده بودم این دیگه چیه !!؟ دمت گرم بابا دست مارم بگیر و … خلاصه بدجوری تو کف دختره مونده بود. منم گفتم ببین مال خودت من که می دنی الان تو چه وضعیتی هستم. گفت " گفت زر نزن بابا از تو کونده تر نیست ما رو باش که فکر می کردیم وفاداری و از خودمون بدمون می اومد نگون آقا کونده تر از این حرفا هستن” گفتم بقران من نظری ندارم من هنوز همون احمقم نمی تونم به نیلو خیانت کنم . واقعا می گم اگه خواستی مال خودت. گفت “راست می گی؟!!” گفتم آره بخدا می خوای باهاش صحبت کنم ؟!! اینم که خداییش به خر ماده هم رحم نمی کرد، گفت" این کار و یعنی می کنی ؟!! “گفتم OK ببنیم چی می شه ؟
خداحافظی کردیم و نشستم تو ماشین . خلاصه … دختره از اینکه من بهش گفتم کسی تو زندگیم هست خیلی شاکی شده بود و تو خودش بود. یه دفعه برگشت گفت که یه چیزی بگم ؟ گفتم بفرمایید؟ گفت حوصله حاشیه روی ندارم من دوستتون دارم استاد… منم که آمادگی این حرف و داشتم خیلی راحت گفتم که ممنون شما لطف دارید و خودم زدم به کس خلی گفتم من هم همه شاگردام و از جمله شما رو دوست دارم… گفت از اون مدل دوستاشتنا نه خودتون نزدید به اون راه …گفتم منم فهمیدم بهتره راجع بهش حرفی نزنیم دیگه … گفت چرااااااااااا؟ گفتم حس شما رو درک می کنم ولی شرایط شو ندارم و عرض کردم که من متعهد هستم. شروع کرد به التماس که تورو خدا انقدر سریع جواب ندیدن یه کم راجع بهش فکر کنید و منم گفتم نیاز به فکر کردن نیست و من جوابم کاملاً مشخصه ( می دونم که خاک بر سر تشریف دارم پس فحش ندید بهم گاهی خریت حد و مرزی نداره). گفت کاش نمی گفتم دوست پسرم چی کار کرده باهام و نباید رازم و می گفتم شاید اینجوری شما قبول می کردید و هی گریه می کرد. آره شما پسرا همش شعار می دید . شما که روشن فکرید داشتن پرده دختر و اینکه با دوست پسرش رابطه نداشته مهمه چه برسه به آدامای دیگه . منم گفتم بخدا ارتباطی به اینکه من راز شما رو می دونم یا نمی دونم نداره . من واقعاً شرایط شو ندارم. بعد از کلی بحث آخرش گفت پس من چیز زیادی ازت نمی خوام فقط بزار تو حاشیه زندگیت باشم و تو با عشق خودت باش. ولی منو پس نزن هیچوقت … من چیز زیادی ازت نمی‌خوام. منم گفتم نه به هر حال خیانت خیانته دیگه!!! و خواهش می کنم دیگه در این رابطه صحبتی نکنید. در طول مسیر دیگه هر دو ساکت بودیم و داشتیم حرفایی که زده شده رو مرور می کردیم و یه سکوت سردی حاکم بود. بیچاره انگار تمام امید و آرزوهایش خراب شده بودند. خلاصه جدا شدیم و اون رفت . یه چند روزی گذشت تا اینکه یه شب دیدم از شماره ناشناس یه اس ام اس واسم اومد با این متن : ( یه نیلوی خوشگل واسه زندگیت نمی خوای!! واست جوجو بشه ) منو می گید! شاخام زد بیرون یعنی چی… ؟ نیلو…؟!!! سریع به نیلو زنگ زدم گفتم الان از فلان شماره تو اس ام اس دادی؟!! اونم گفت نه بخدا چه شده ؟! گفتم یه همچین اس ام اسی امده واسم … گفت نمی دونم بخدا من نزدم . حرف شو بارو کردم چون اصلاً از این عادت ها نداشت و اتفاقاً واسه اونم موضوع جالب شده بود و گفت توروخدا اگه ته و توشو درآوردی به منم بگو… به همون شماره یه اس دادم که شما؟ جواب اومد نیلوفر شاگردتون دیگه استاد باهوش من… !!! پاک گیج شده بودم . با خودم گفتم یعنی این دختره هم اسمش نیلوفره ؟! رفتم لیست شاگردار و چک کردم دیدم بله همچین اسمی تو لیست هست. دیگه با خودم گفتم این یه امتحان الهیه و طرف هم که دیگه هم اسمه فلانیه و پس من اصلاً دیگه نزدیکش نمی شم و از این چیزا… خلاصه از فردای اون روز گیرای دختره بیشتر و التماساش بیشتر شده بود که من تنهام و نیاز به حضور یکی مثل شما تو زندگی حسم می کنم. من حتی طاهر و بهش پیشنهاد دادم که خیلی هم شاکی شد و گفت من می گم از تو حس خوبی می گیرم یکی دیگه رو پیشنهاد می دی؟ خلاصه ول کن نبود و اصرار داشت که فقط یه بار از نزدیک منو ببینه و تنها باشیم. منم که این کار رو مساوی خیانت می دونستم همش امتناع می کردم. خیلی زدم تو حال بیچاره دیگه خودم دلم می سوخت واسش. تا اینکه گذشت و رابطه منو نیلو ( اولی ) روز به روز بیشتر به گوه کشیده می‌شد و دیگه به بی احترامی رسیده بود و به نظرم قدر منو نمی دونست و به نظر اونم من قدر اونو نمی دونستم و واقعاً از هم خسته شدیم بودیم و یه جورایی رابطمون تموم شده بود. ( از اون دور بودن های نزدیک…!!) حتی یه روز که دیگه خیلی دعوامون بالا گرفت و از همه چیز هم ناراحت بودیم، من بهش گفتم که تو باید قدر منو بدونی که اینقدر به تو متعهد هستم!.. و اون هم برگشت گفت: متعهد؟!!! وظیفته… پس بیا و نباش! تازه کی گفته هستی، معلوم نیست تو اون جنده خونه ( بزارید توضیح بدم خدمتتون که منظور ایشان از جنده خانه همان دانشگاه بود!!! ) چه غلطی می کنی؟ …اینو که گفت یعنی دنیا رو زدن تو سرم با خودم گفتم خاک تو سر خرت بردیا ( اینو خدمت خانمهای محترمی که این داستان و می خونن بگم که هیچ وقت در هیچ شرایطی تهمت این طوری به طرف مقابل نزنید که همه چیز خراب خواهد شد) . خیلی بهم ریختم و رو تخت دراز کشیده بودم هرچی فحش کش دار بودم نثار خودم کردم و مثل آدمایی که انگار دنبال بهونه بودن با خودم گفتم که یعنی حالا که اینطوریه واسه اینکه آش نخورده و دهن سوخته نشه ، همرو میکنم دیگه ، اصلاً حالا که اینطوری گفت مرد نیستم اگه روزی یه نفرو از اون جنده خونه نکنم . اصلاً باوتون نمیشه حرفش کس خلم کرده بود. یه چند ساعتی تو فکر بودم و دراز کشیده بودم، که تو همین احوال نیلو ( دومی) Sms زد که “آدما گاهی خیلی بد قولن بر خلاف خوش تیپیشون. استاد عزیز یه سئوالی داشتم ازتون… بین خوشتیپیو بد قولی رابطه معکوس وجود داره ؟ " اس دادم که یعنی چی ؟ چه بدقولی کردم به شما؟ اس داد که شما گفتید حاضرید همیشه کمکم کنید! اس دادم در خدمتیم ! اس داد که خدمت از ماست استاد جونم. میشه امروز بعد از ظهر یا شب جایی ببینمتون؟ اس دادم چیزی شده ؟ جواب داد که می خوام یه قهوه و اگه موافقید شام مهمونتون کنم. توروخدا شام مهمون من باش امشب و همین یه درخواست و واسه آخرین بار دارم. منم که اعصابم از اونجا خورد بود، کرمم گرفت و اس دادم به شرطی که آخرین در خواستت باشه‌ها !!! اس داد بخدا آخریشه . بعد اس داد که می شه تماس بگیرم اگه مزاحم نیستم ؟ یه OK فرستادم . زنگ زد و بد از احوال پرسی گفتم خوب کجا؟ گفت هر جا شما بگید استاد جونم . گفتم من یه کم کسلم و حوصله راه دور و ندارم یه جا نزدیک ما. گفت اصلاً می خواهید شام از بیرون بگیرم و بیام پیشتون اگه مهمون ندارید؟! وااااااااااای یعنی دیگه از این بهتر نمی شد گفتم باشه و آدرس دقیق خونمو دادم گفتم ساعت 9 بیا. نمی دونم چرا این کارو کردم انگار یه حس انتقام جویی از کسی می خواستم بگیرم که قدر پسر خوبی مثل منو ندونست هر چند که هنوزم فکر خیانت و نمی کردم. تا اینکه ساعت 9 زنگ زد به گوشیم و گفت جلوی در ساختمونه و گفت که اجازه داره ماشینو بیاره تو پارکینگ؟ گفت که چون لباس مناسبی نداره و سختشه که بخواد تو کوچه قدم بزنه . با خودم گفتم مگه چی پوشیده که نمی تونه از ماشین پیاده شه ؟! رفتم پایین و ریموت و بردم و درو باز کردم براش و خودم سریع از پله ها رفتم بالا که همسایه های خایه مال آمار نداشته باشن که به کیه!! در آپارتمان و باز گذاشتم تا بیاد تو. خودم رفتم آشپزخونه چایی گذاشتم . حس عجیبی داشتم. این همه رابطه سکسی قبلاً داشتم ولی این یکی با اینکه هنوز اتفاق نیافتاده بود، من حالی به حالی بودم. شاید چون حس گناه باهاش بود حساس تر شده بود. تخمام تو دهنم بود. خودم تعحب کرده بودم مثل کس ندیده ها شده بودم و مایع پری اجکولیشن ( همون پیش آب) شرتمو خیس خیس کرده بود. مثل رودخونه آب ازمون می یومد. خلاصه نیلو وارد شد. واااااااااای چی می دیدم ؟!!! یه هوری بود یه فرشته بود. موهاشو صاف کرده بود و به خدا قسم می خوردم تا زیر رونش بود . یعنی قشنگ به ساق پاش هم می رسید. طلاییه طلایی . یه دامن کوتاه پوشیده بود و زیرش یه ساپورت مشکی . برای اولین بار بعد از مدتها گرمای شهوت وجودم و گرفت . اومد تو و یه جبعه شیرینی و یه پلاستیک که توش پیتزا بود دستش بود و انو گذاشت روی اپن آشپزخونه . گفت چه طوری استاد خوش تیپ من ؟ زبونم خشک شده بود. خلاصه تعارف کردم و نشستیم چایی خوردیم و یکم پذیرایی کردم ازش . گفت بد اخلاق چطوری؟ گفتم خوبم چرا بد اخلاق؟ گفت چون باهام مهربون نیستی ( با صدای بچه گونه و لوس بازی دخترونه گفت) دوباره شروع کرد به ابراز علاقه کردن و دوباره اصرار از اونو انکار از من. تا اینکه یک ساعتی که از اومدنش گذشته بود گفت گرمه می تونم کتم و در بیارم؟ گفتم راحت راحت باش. ( بد جوری شق درد گرفته بودم ) کتی رو که پوشیده بود در آورد که آویزون کنه که واااااااااای چی می دیدم باز دوباره ؟ چه هیکلی یعنی از این سکسی تر تو دنیا وجود نداشت. دو ر کمر باریک و یه باسن که اصلاً بهش نمی اومد واسه این بدن باشه یعنی یه مدل به تمام عیار. کثافت خیلی سکسی بود. یه تاپ بنفش داشت که از جلوی یقش پستونای سفید و بلوریش داشتن چشمک می زدن. کتش و آویزون کرد و امد نشت روبروم و تو چشمام نگاه کرد گفت خیلی نا مهربونی . گفتم می تونی حس دوست دختر منو درک کنی و خودتو جای اون بزاری . گفت آره و وقتی به این موضوع فکر می کنم حالم از خودم بهم می خوره ولی مغزم فرمان هیچ تصمیمی و نمی ده و فقط می خوام داشته باشمت و با هات باشم. گفت که حس قدرت بهم دست می ده. گفت وقتی می بینم که شاگردات اینجوری خودشونو می کشن که بهت نزدیک شن و من الان ساعت 10 شب تو خونه تو هستم حس قدرت می کنم و می خوام از این نزدیک تر شم و هیچی مهم نیست برام . بهش گفتم ولی برای من خیلی مهمه چون خیانت نمی کنم. گفت بهتون نمیاد اینقدر وفا دار باشین. تو کلاس خیلی چیزا راجع به شما می گن ناراحت نشینا ولی می گن صد تا دوست دختر داره و از اون چیزای تیره ! گفتم از اون چیزا یعنی چی ؟ گفت روم نمیشه بگم چیزا دیگه ؟ ( منظورش بکن تیر بود ) منم دیگه پی سئوالم و نگرفتم و گفتم که نظر دیگران مهم نیست مهم اینه که من اینم. گفت به دوست دخترت حسودیم می شه کاش قدرتو بدونه .ولی مطمئنم نمی دونه و پشیمون میشی یه روز… . گفتم مطمئنی؟ گفت آره همیشه سزای آدمای خوب و متعهد آدمای قدر نشناسن. چقدر این حرفش با شرایط اون لحظه من جور در می اومد. گفت که من زیاد اصرار نمی کنم چون دیگه دارم خیلی خرد می شم و کوچیک . خودتون می دونید دختری مثل من لنگ دوست شدن با دیگران و دوست پسر داشتن نیست ولی نمی تونم با هر کسی باشم. ولی اگه تو بخوای ok من میرم ولی امیدوارم یه روز پشیمون نشی از اینکه پای چیزایی واستادی که بعداً بخندی و بگی چه حماقتی کردم. گفتم من پای همه اعمال وا می ستم شما خیالتون راحت. از طرفی دیدن این هیکل دیگه به جایی رسیده بود که داشت دست و پام می لرزید و صدام هم دیگه کاملاً به لرزه افتاده بود. نیلو گفت می شه اقلاً واسه بار آخر یه خواهش کنم …؟ گفتم باشه… ؟ ( اینجا دیگه کِرم خودم انقد بالا زده بود که هر چی فحش بود بخودم می دادم که چرا کاری کردم که طرف داره کلاً بیخیال می‌شه ) گفت بزار فقط یه بوس از لبات کنم و برم … منم که دیگه واقعاً دلم می خواست این کارو کنه ولی موندم چی بگم … از طرفی کلی خودم و چس کرده بودم که نه من نمی تونم خیانت کنم و … از طرفی هم دیگه این بیچاره داشت شرتم و پاره می کرد. با حالت بی میلی گفتم : والا چی بگم باشه فقط امیدوارم که آخرین درخواستت باشه… اومد و نشت روی کاناپه ای که من نشسته بودم و سرش و آروم جلو و منم آروم به بهش نزدیک شدم . موهاش می خورد رو لپم و بوی عطر مست کننده ای زده بود ( فکر کنم ایف سن لورن بود ) لبای داغش و آروم گذاشت روی لبام یعنی دنیام زیر و رو شد. تو همون حالت لب تو لب پا شدیم هر دومون و دیگه در حالت ایستاده حال می کردیم و اینبار من بودم که ول کن لباش نبودم. تو همون حال با صدای لرزون گفتم می خوای شام بخوریم بعد؟ گفت بعد چی؟ گفتم : عشق و حالو…( یعنی صدام داشت می لریزید و وایییی… چه کُسی بود). گفت شام من تویی عشقم… یه لب ساده الان تبدیل شده بود به عشق بازی کامل. حسی که داشتم در رابطه با هیچکدوم از تمام لحضات سکسیم نداشتم. نمی دونم چرا شاید واسه اینکه اینبار خیانت قاطیش بود موضوع رو حساس تر کرده بود واسم …ولی واقعاً وجودم داشت می لرزید. نیلو هم دیگه آخ و واخش در اومده بود. چنان آخ و اوخ می کرد که آنگار وسط سکس گروهیه . لبوم به شدت می مکید و منم خودم همون جوری از رو شلوار بهش می مالیدم. دستم و بردم پشت کمرش و آروم اوردم روی باسن شو فشارش می دادم بخودم. تو همون حالت لب تو لب ایستاده بردمش سمت اتاق . تو اون لحظات هزارتا فکر با هم قاطی شده بود. هزارتا نگرانی از اشتباه بودن کار … ولی بقدری شهوت منو گرفته بود که فقط به این فکر می کردم که اول کارمو بکنم بعد می شینم به عواقبش فکر می کنم. تو همون حال به سمت اتاق حولش می دادم اونم با همه وجود همکاری می کرد و می می اومد و با صدای سکسی و شیطنت دخترونه می گفت " یواش عوض چی کار می کنی؟!!.. باشه اومدم یواش تر… .” یعنی کثافت خیلی وارد بود چی جوری حرف بزنه. می گفت” اومدم عشقم ، مرد سکسیه من که همه می گن خیلی سکسیه… کجان الان ببینن که من الان تو بغل استاد سکسیه ام " “. یواش شیطون من یواش " . واااااااااااااااای حرفاش روانیم کرده بود بوی عطرش مست مستم کرده بود . هولش دادم رو تخت افتادم روش شروع کردم گردنش و خوردن . می دو نستم چی کار کنم در حالی که خیلی غیر قابل کنترل شده بودم ولی حواسم هم به کارام بود. فقط در گوشش گفتم می توم تو سکس راحت باشم …؟ گفت یعنی چی ؟ گفتم تو استفاده از کلمات رکیک می تونم راحت باشم یا تو رفتارام ؟ چون رابطه ما استادو شاگردیه می گم … (آخه من تو سکس خیلی خاص رفتار می کنم یه چیزی بین خشونت و هوس و عشق و همچنین تحقیر آمیز رفتار کردن و دوست دارم) . گفت آره عشقم آره زندگیم …راحت باش. منم سریع کمک کردم و تاپش و در آوردم . زیرش سوتین نبسته بود سینه هاش سفید سفید بود مثل برف و نوک قهوه ای کم رنگی داشت و به نسبت هیکلش بزرگ بودن و روانی کننده. و شروع کردم به خودن وحشیانه سینه هاشو و اونم داد می زد آره ه ه ه ه ه ه ه آره بخورشون همشو بخور… از جا بکنشون، گازشون بزن ، فشار بده، منم که مثل کس ندیده‌ها حمله کرده بودم می خورم و با صدای کلفت آخ و آوخ می کردم چون می دونستم بیشتر حال می کنه اینطوری.(یعنی مثل حیون نعره می زدم. این عادت و موقع سکس دارم ولی الان بطور طبیعی صد برابر شده بود) که دقیقاً بلافاصله گفت قربون اون صدای مردونه و کلفتت برم وااااااااااای دارم دیوونه می شم… سریع لباس خودم در آوردم و بعد شلوار جینمو پرت کردم یه طرف و نشستم رو سینه ش ولی شرتومو در نیاورودم . از روی شورت کیرمو می مالیدم به دهنش اونم با لباش از روش شورت لمس می کردشون . دستاشو گرفته بودم نمی ذاشتم که به کیرم دست بزنه . اوم سعی می کرد با دندوناش کیرم و از بغل شورتمو در بیاره ولی نمی تونست. داشتم دیوونش می کردم. می گفت :” می خوامش اونجاتو می خوام در بیارش …دارم دیوونه می شم می خوام بخورمش" روش نمی شد بگه کیرتو می خوام…منم گفتم اسمشو بگو چی می خوای وگرنه نمی دم بهت بخوریشا!!!.. گفت آلتتو می خوام…گفتم نشد دیگه… اسم سکسی شو بگو زود باش… (آروم با پشت دست می زدم تو صورتش ) گفت کیرتو می خوام لعنتی…کییییییییییییییییییرتووووووووو… آخ چه حس خوبی بود… گفتم حالا شدی دختر خوب آفرین. کیرمو خودت درش بیار بخورش. دستاشو ول کردم و سریع مثل تشنه‌ها شورتمو کشید پایین (البته زیاد نه چو روی سینه اش نشسته بودم) و کیرمو کرد تو دهنش … آآآآآآآآآخ چه حالی داد داغ داغ بود . کیرمم خیس خیس بود و لیز شده بود دیگه به شق ترین حالت رسیده بود . شروع کرد در همون حال ساک زدن . چقدر خوشگل بود موقع ساک زدن. کیرمو از دهنش در آوردم دوباره گذاشتم رو دهنش و گفتم بخور جنده خانم بخور زود باش. اونم کل کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد خوردن یعنی همه وجودم می لرزید وقتی ساک می زد. سریع کیرمو در آوردم یه لب وحشی ازش گرفتم و دوباره کیرمو گذاشتم تو دهنش و تا ته فشار دادم تو حلقش… با چشماش جوری نگاه می کرد که می شد از نگاش فهمید که داره می گه یعنی استاد شمایید…؟!! دو باره کشیدم بیرون و لب و گذاشتم رو لباش و وحشیانه لباش و خوردن… تمام صورتش تف مالی شده بود . سریع رفتم سمت دامنش یه کم سعی کردم بازش کنم دیدم سخته واسه همین از پایین دادمش بالا که ساپورتشو در بیارم. سفیدی رونش از زیر ساپورت کش اومدش مشخص بود و حتی می شد شرتشو دید. خودش گفت نه وایستا در بیارم راحتر باشیم خلاصه خودش کمک کرد و دامنش و در آورد و بعد من ساپورتشون کشیدم پایین …وای خدای من مثل برف بود سفید و بدون مو با رونهای تپلی که به کمر باریکش نمی خورد. یه شورت قرمز سکسی پوشیده بود که جلوش حالت توری بود و خط کسش مشخص بود. سرمو بردم نزدیک کسش از روی شرت یه لیس جانانه زدم آهش بلند شده و دیدم شرتش خیسه خیسه . یه کم بغل کسشو خوردم و مثل وحشیا شورتشو در آوردم یعنی انقدر ترشح کرده بود که خیسه خیس بود با دست تمام ترشحات رو از روی شرتش برداشتم مالیدم رو سینش داد می زد دیوونه ی سکسی کشتی منو . معلوم بود که تازه اپیلاسیون کرده . عجب کس تپل و سفیدی . گفت دوست داری کسمو ؟!!! واسه تو تمیزش کردم … ( یعنی می دونست قرار ترتیبشو بدم؟) گفتم آره قربونش می رم. چقدر تمیز بود کسش … یعنی باکیفیت ترین سکس زندگی بود. خیلی تمیز بود و بوی عطر از کسش می اومد . یه کم کس شو لیس زدم بعد پاهاش دادم بالا تا دم سوراخش کونشم یه کم لیسیسدم. داد می زد جوری که گفتم الان همسایه ها یان دم در … واسه همین انگشتمو کردم دهنش که داد نزنه و اونو بخوره… یه کم که کس لیسی کردم گفت بکن منو عشقم زود باش بکن منو… پا شدم و بعد دوباره کیرمو بردم دم دهنش تا ته کردم تو و گفتم ساک بزن جنده می خوام جرت بدم . وای چه ساکی می زد حسابی که خورد دو باره یه لب وحشیانه گرفتم و خوابدم روش . کیرم گذاشتم دم سوراخش یه حول محکم دادم که بره تو ولی در رفت لای پاش ولی همین لاپایی هم کلی حال می داد. کیرم که لای پاش سر می خورد لذت وصف نشدنی می داد بهم. دو باره گذاشتم فشار دادم تو تا ته یه آهی کشیدم و یه داد بلندم اون کشید و شروع کردم تلمبه زدم . چه حسی بود وقتی کیرم رفت تو کسش … به حالت خوابیده روش افتادم ولی با فاصله بعد موهای دو طرف گوشش و گرفتم تو دستم و نمی ذاشتم سرش تکون بخوره و اونم داد می زد بزن بزن بزن دارم می شم… . فقط بزن و منم تندش کردم یه جوری که صدای تالپ تولوپش و گفتم الان همسایه ها می شون . در حالت ارضاء از قیافه اش فهمیدم که داره ارضاء می شه و تند تر زدم یه دفعه جیغ کشیده آاااااااااااااه اااااااااااااااه منم همین طور ادامه دادم تا اینکه صدای جیغش بلند تر شد و دوباره آااااااااااااااااه آاااااااااااه کشید و خوابیدم روش شروع کردم گوششاشو خوردن که داد می زد دیگه ولم کن خواهش می کنم . رنگش پریده بود دیگه . ولی حالا دیگه نوبت من بود کیرم از تو کسش در آوردم ولی خیلی با احتیاط گویا خیلی حساس شده بود بعد خواستم دوباره بزارم توش گفت نه یه کم وایستا الان دستت بخوره بهش می لرزم . یه کم لب گرفتم ازش و گفتم می خوام از پشت بکنم مشکلی نداری که ؟ گفت نه فقط یه کم رعایت کن اولش می ترسم. برش گردوندم گفتم خودت کیرمو تنظیم کن دم سوراخت اونم همین کارو کرد و گفت فشار بده . وای خدا یعنی کونی به این زیبایی تودنیا وجود نداشت به نظر من . هی زور زدم دیدم سختشه . گفتم ساک بزن بدو کثافت بدو. شروع کرد تا ته کیرمو کرد تو دهنش. گفتم ارضاء شدی باید منو ارضاء کنی جنده . گفت باشه عشقم بکن هر جوری می خوای… . خلاصه فشار دادم تو کون تنگش البته در فرم سگی . چقدر تنگ بود شروع کردم تلنبه زدن که نرم نرم شدو لیز لیز صدای شالاپ شلوپی می داد که خودش می گفت صداش داره دیوونم می کنه بزن بزن بزن . منم کون به این تنگی کم دیده بوده با توجه به کلماتی که این موقع سکس استفاده می کرد سرعتمو زیاد تر کردم . از کونش در می آوردم دو باره می کردم تو شاید 20 دقیقه از کون می کردمش و هر بار که در می آوردم و می کردم تو تا خایه… صدای هواگیری می داد خودشم خوشش می اومد. از فرم سگی دیگه هر دو خسته شدیم پاهاش داشت می لریزید درازش کردم رو تخت و چند دقیقه اونطوری کردمش و بعد گفتم برگرده با شکم به سمت بالا . یه بالش گزاشتم زیر کونش که بیاد بالا و گذاشتم تو کونش و شروع کردم به زدن تلمبه و همزمان خوردن لباش . در حالت ارضا گفتم داره میااااااااااااااااد داد میزدم اونم می گفت جووووووووووووون بکن بریز تو همشو که بعدش منم با فشار تمام کل آب و خالی کردم تو کونش و همونجوری افتادم روش و نفس نفس می زدم… حال نداشتم از کونش در بیارم دیگه… بعد از کونش در آوردم و گفتم بیا آخرشو بخور اونم شورع کرد به ساک زدن . (البته چون از کونش در آورده بودم با اکراه می خورد) در همون حال موهاشو گرفته بودم و با بی شرمی سرشو فشار می دادم روی کیرم . بعد کنارش افتادم یه کم لب بازی کردیم. حدود نیم ساعت کس و شعر عاشقانه گفتیم. بعدش من بهش پیشنهاد دادم و گفتم بریم دوش بگیریم ولی او گفت که خیلی دیرش شده . ساعت نزدیک 12 بود. گفتم لااقل شامی که اووردیو واستا بخوریم ولی واقعاً دیرش شده بود. پا شد رفت دستشویی ( همون جوری کون لخت و من داشتم به زیبایی بدنش نگاه می کردم و تو کفش بودم) از دستشویی اومد بیرون و دیگه لباساشاو پوشید و یه کم دیگه سرپایی لب گرفتیم و رفت. از اون موضوع مدت زیادی می گذره و من دیگه با نیلو (اولی) رابطه ندارم و سر همون اختلافا بهم زدیم ولی هنوز درگیر کاری هستم که با نیلو ( دوم) کرد و هنوز نمی تونم درست با قضیه وجدان کنار بیام و نمی دونم خیانت کردم یا نه . هر چند که من خیلی تحمل کردم و پا نمی دادم ولی شرایط جوری شد که از اونجا به بعدش دست خودم نبود. ولی اگه گناهی هم کرده باشم پای غذابش هستم چون خیلی شیرین بود.

نوشته: بردیا


👍 0
👎 0
53693 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

427675
2014-07-19 13:04:31 +0430 +0430

زیاد بود نخوندم ولی مثل ایتکه تکراری گذاشتی پس ریدم تو اون مغز پوکت :-D ;-)

0 ❤️

427676
2014-07-19 15:18:02 +0430 +0430
NA

ممنون قشنگ بود من که خوشم اومذ

0 ❤️

427677
2014-07-19 15:28:21 +0430 +0430
NA

باحال بود که…کلی خندیدم از حرفا خخخخخخخخخ

0 ❤️

427678
2014-07-19 15:32:47 +0430 +0430
NA

واقعا جالبه تاحالا فکر میکردم تو سایت شهوانی یه عده کسخل و یه عده جلقی هستن نگو استاد دانشگاه هم پیدا میشه

0 ❤️

427679
2014-07-19 16:30:13 +0430 +0430
NA

خاک بر سر جامعه ما که یه همچین اساتیدی دارن خیلی شرم اوره معلومه دروغی بیش نبوده احمق

0 ❤️

427680
2014-07-19 16:44:52 +0430 +0430

عطر ایف سن لورن زده بود؟دیوث اون “ایو سن لورنِ” بی سواد از پشت کوه اومدی!!!
کردی تو کونش بعد دادی ساک زد بعد لب گرفتی!.! یعنی جوری که خودتم نفهمیدی از کونش خوردی.نوش جونت :))))

0 ❤️

427681
2014-07-19 19:25:06 +0430 +0430

خط اولو خوندم، خیلی طولانی بود… خاک بر سر روده درازت
به خوندن کامنتای دوستان اکتفا کردم و متوجه شدم بقیه ی داستان چه کس شعری بوده… خدا باهام بوده که نخوندم…
استاد دانشگاه، آره کونی؟
فوقش علمی کاربردی درس میدی دیگه، اونجا همه استاداش بی سوادن! مثل تو…

0 ❤️

427682
2014-07-19 21:00:47 +0430 +0430
NA

عاشقتم :))))) کاراکترت عین خودمه… کون لق همه اونا که میگن کوس نوشتی. اینه زندگی سگی ما…
چنتا نیم‌فاصله هم داشتی تو تایپ کردنت که خوشم اومد… بنویس مستفیض شیم… با همه قلت املاییات میخامت

0 ❤️

427683
2014-07-19 23:36:54 +0430 +0430
NA

تکراری بود . قبلا فحشت دادم.

0 ❤️

427684
2014-07-20 02:09:36 +0430 +0430
NA

آخه کسکش بیسواد مادرجنده کجا تو یه کس مغز استاد دانشگاهی استاد طویله هم نیستی ریدم تو مغز ملجوقت متاهل نه متعهل کسکش

0 ❤️

427686
2014-07-20 08:38:12 +0430 +0430
NA

این همه مزخرفو چه جوری نوشتی نمیدونم؟ارزش خوندن نداره همون اولشو که خوندم فهمیدم چرتو برته.دست دوستان درد نکنه جوابتو دادن.البته حقت بود بیشتر از اینا فحش بشنوی

0 ❤️

427687
2014-07-20 09:10:25 +0430 +0430
NA

خوب بود حال کردم ولی از استادی مثل تو این غلط املایی ها بعیده (متعهل!!!)

0 ❤️

427689
2014-07-20 15:06:54 +0430 +0430
NA

ali bod azizam kone laghe hame inayi ke fosh midan vali ye meghdar tolani bod ke onam be ali bodanesh miarze ba in ke lezam vali koli hal kardam bazam benevis

0 ❤️

427690
2014-07-20 15:35:55 +0430 +0430

داستان بود یا سریال ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
biggrin

0 ❤️

427691
2014-07-20 15:51:15 +0430 +0430
NA

از یه استاد دانشگاه بعیده اینقدر غلط املایی داشته باشه…یه سری اشتباهاتو بهش میگن غلط تایپی.مثلا ادم دستش میخوره به حرف بغلی اما شما اشتباهاتی دارین که براتون اینحوری هضم شوده…مثل هول دادن که حول نوشتیش.یا اوپن اشپزخونه رو اپن نوشتی و هیلی های دیگه که الان دیگه حضور ذهن ندارم.این نشون از این میده که یه ادم مبتدی و بچه پشت این کامپیوتر نشسته داره برای ما داستان مینویسه نه یه استاد دانشگاه…بعدشم اضافه گویی زیادی تو داستانت داری که بدجوری دل ادمو میزنه و هیچ ربطی هم به موضوع داستانت نداره.در ضمن استاد فرسنگ درسته نه فرسخ

0 ❤️

427692
2014-07-22 21:00:13 +0430 +0430
NA

منم قبول دارم نوشتنت رو دادا. ملت چه انتظاراتی از هم دارن طرف که صادق هدایت نیستش که جمله بندی ها رو رعایت بکنه و بدون غلط املایی بنویسه. هر کی بهت میگه کس شعر نوشتی مطمعنم خودش جلقیه و به تو داره تهمت میزنه. در ضمن اونایی که سکس رو تجربه کردن میدونن که وقتی کیرت راسته متوجه رفتار و کارهات توی سکس نمیشی و شاید کون دختر رو.هم بلیسی شاید

0 ❤️

427694
2014-07-30 19:38:55 +0430 +0430
NA

hahaha
rast mige ostad

0 ❤️