… قسمت اول که براتون نوشتم چطوری شد با ژیلا (دختر عموی زنم ) دوست شدم و تو واتساپ باهم دیگه چت می کردیم البته چون بار اولم بود داستان مینوشتم یکم از لحاظ نوشتاری متن بد بود ولی به جز اسمها که مستعار هستن داستان عین واقعیت بود و هست بگذریم:
بعد یک مدت که با ژیلا از طریق واتساپ ارتباط داشتیم و به شدت به همدیگه علاقمند شده بودیم و به هر بهانه ای سعی میکردیم همو ببینیم و بخاطر شرایط خاص خانواده ها یکم دیدن هم سخت بود ولی هر وقت همو میدیدیم ( البته تو مهمونی ها و پیش دیگران میتونستیم همو ببینیم و موفق نشده بودیم یه جایی تنها باشیم ) از چشم های هر دوتامون شهوت و احساس نیاز به همدیگه موج میزد و سعی میکردیم تابلو نکنیم پیش بقیه ولی خانوم ام متوجه شده بود و کمی حسادت زنانه و کمی هم نگران بود که چون باهم راحت هستیم باهاش صحبت کردم و قضیه بینمون حل شد خلاصه تو عروسی ها و مراسم خانوادگی که میدونستم ژیلا هم میاد منم حتما میرفتم به هر بهونه ای که شده اونم که همیشه آرایش غلیظی میکنه واقعا منو حشری میکرد ولی من نمیتوانستم کاری کنم و احساسم بهش شدت میگرفت این قضایا ادامه داشت تا یک شب وقتی ما خونه پدر زنم مهمون بودیم ژیلا با بچه هاش اومد اونجا البته باهم هماهنگ کرده بودیم که میریم اونجا ولی شوهرش نیومد داخل پرانتز بگم واستون که یکم با شوهرش مشکل پیدا کرده بود که بعدها این مشکل بیشتر شد و کم مونده بود کارشون به طلاق بکشه که ژیلا بخاطر بچه هایش کوتاه اومد و هنوز باهم هستند اون شب یه فکری به سرم زد و تو واتساپ با ژیلا و خانوم ام هماهنگ کردم اولش قبول نمیکرد و میترسید ولی خوب راضی اش کردم خونه پدر زنم بزرگ هستش و علاوه بر سرویسی که خودشون میشین ان داخل حیاط یک ساختمون دارن که مثلاً به عنوان انباری استفاده میکن ان من یکی از دوستام اس ام اس دادم که به من زنگ بزن و بگو بیا کار فوری باهات دارم اونم بعد چند دقیقه بهم زنگ زد و کاری که ازش خواسته بودم انجام داد منم زود آماده شدم و زدم بیرون ولی چون زمستون بود و هوا خیلی سرد بود نزاشتم کسی بیاد تا حیاط (خونه پدر زنم ویلایی هست و وقتی از ساختمون میای بیرون باید از حیاط بزرگشون رد بشی و بری تو کوچه) و منم به جای اینکه برم کوچه رفتم تو انباری که تقریبا بغل درب حیاط بود و به خانوم ام پیام دادم که من انباری هستم و بعد ده دقیقه به ژیلا بگو به یه بهونه ای بیاد و تابلو نکنه اونم چون خونه شوهرش نزدیک خونه پدر زن ام بود اونجا میگه میرم به خونه یه سر بزنم و برگردم تا بچه ها مزاحمش نشن خیلی دلهره و استرس داشتم و از یک طرف هم چون هوا به شدت سرد بود دیگه بدنم شروع کرده بود به لرزیدن از یک طرف داشتم به یک آرزوی دیرینه (عشقبازی با دختر عموی زنم ) می رسیدم و از طرف دیگه ترس از بی آبرو شدن و بقیه مسائل داشت اذیتم میکرد .
ژیلا در انبار رو باز کرد و با یه لحن مظلومانه ای گفت : خوب چی میخوای زود بگو ولی داخل نیومد و همزمان که با یک حالت خجالتی داشت منو نگاه میکرد حواسش به اطراف بود احتمال اینکه تو اون هوای سرد کسی بیاد داخل حیاط یا انباری خیلی کم بود و چون با همسرم هم هماهنگ بودیم و گفته بودیم حواسش باشه خیالمون یکم راحت بود ولی بالاخره هرچی باشه استرسمون زیاد بود مال من خیلی زیاد به حدی که از شدت لرزش دندونام به هم میخورد و صدا میداد ژیلا میخواست برگرده و بره که دستشو گرفتم و کشیدمش داخل اول یه چند ثانیه به چشماش زل زدم و هیچی نگفتیم ، بعد با همون حالت لرز که ژیلا هم متوجه شده بود گفتم : یعنی نمیدونی چی میخوام
ژ: مگه میشه مگه میتونیم تو زن داری ، دختر عموم چی
من : اون راضیه حرفی نداره اگه تو مشکلی نداشته باشی
نمیخواستم هیچی رو تحمیل کنم بهش میخواستم باهام راحت باشه و خودش تصمیم بگیره
ژ: آخه هر چی باشه اونم زنه و اذیت میشه …
دستم راستمو گذاشتم پشتش و صورتمو بهش نزدیک کردم اونم مقاومتی نشون نداد ولی کامل بغل اش نکردم گفتم رابطه منو دخترعموت(زنم) یه رابطه خاصه و هرچی بهت توضیح بدم شاید سخت بتونی متوجه بشی و درک اش کنی همین قدر بدون که از طرف اون مشکلی نداریم اینو که گفتم احساس رضایت رو تو چشماش دیدم و بغل اش کردم و صورتم رو بردم سمت گوش اش و آروم گفتم خیلی وقته میخوامت ، خیلی وقته منتظر این لحظه هستم اینو که گفتم اونم بغل ام کرد (البته خیلی داشت خجالت میکشید) و گفت چرا داری میلرزی گفتم سردمه و لبامو گذاشتم رو لباش چند ثانیه اول من داشتم ازش لب میگرفتم و اون فقط بغل ام کرده بود ولی بعد اونم شروع کرد به لب گرفتن بعد تقریبا چند دقیقه که لبای همدیگه رو خوردیم زبونم رو کردم بین لباش و اونم زبونش رو آورد جلو و همزمان که لبامون روی هم بود زبون همدیگه رو لیس میزدیم خیلی حرفه ای بود من نمیخواستم اون لحظه تموم بشه ولی چون وقتمون کم بود و حواسم به کمبود وقت هم بود دستمو گذاشتم رو سینه چپ اش ولی لبامون همچنان روی هم بود ( ژیلا یک پالتو تنش بود و زیرش هم یک بلوز دکمه دار ، البته فقط یقه بلوزش سه تا دکمه داشت ) بخاطر لباس زیادش یکم کارم سخت بود تا دستمو برسونم به سینه هاش لباشو ول کردم و اول دکمه های پالتوش و بعد دکمه های بلوزش رو باز کردم و بالاخره موفق شدم دستمو از بین سینه بندش برسونم به پستون سمت چپش و بکشم بیرون برعکس جثه کوچیک ژیلا (تقریبا ۱۶۰ قد و ۵۵ کیلو وزن) واقعا ممه های محشری داشت ، سفت و خوش دست شروع کردم به خوردنش متوجه نشدم کی بلوزش رو زده بودم بالا و دوتا پستون نازش دستم بودن و داشتم مثل ندید بدیدا میخوردم واسش واقعا زن خجالتی هستش با این که داشت حال میکرد و به شدت حشری شده بود سعی میکرد صداش در نیاد ولی نفس هاش تند شده بود و هیچی نمی گفت دوباره برگشتم سراغ لباش و ایندفعه دستامو رسوندم به کونش که پالتوش رو در آورده بودم و شلوار لی تنش بود و هرچی قدرت داشتم کونش رو با دوتا دستام فشار میدادم ( آخه واقعا بدن فیتنسی داره بدون یه ذره چربی ) وقتی کونشو لمس کردم تازه متوجه شدم قراره چه جیگری رو بکنم و نمیخواستم ولش کنم رفتم پایین و دکمه شلوار لی اش رو باز کردم و زیپ داشت اونم باز کردم همزمان لبام بیکار نبودن و ناف اش رو لیس میزدم شلوارش رو تا زانو کشیدم پایین ( چون فضای محیط تاریک بود رنگ لباساش و بخصوص لباسهای زیرش رو ندیدم ولی یه شورت بیکینی سفید تنش بود) شورتش رو در نیاوردم چون خیلی بهش میومد و بدنش رو سکسی کرده بود سعی کردم زبونم رو از بغل شورتش برسونم به کوسش و اطراف کوسش رو واسش لیس میزدم حتما با ابعاد هیکلی که ازش براتون گفتم متوجه شدید که همچین هیکلی باید یه کوس ناز داشته باشه بله دیگه تحمل نکردم و شورت سفید نازش رو کشیدم پایین اونم دستاش رو گذاشته بود رو سرم و خیلی حرفه ای همکاری میکرد با نفس زدنهاش داشتم چی میدیدم یه کوس ناز و کوچیک که بین پاهاش بود بدون درنگ شروع کردم به لیس زدن اش فک کنم حداقل ده دقیقه سر پا واسش لیس زدم با دستام هم کونشو بغل کرده بودم بعدها متوجه شدم خیلی دوس داره کونشو براش بمالم و از اون ناحیه زیاد تحریک میشه دیگه حشرم زده بود بالا و بیشتر از یک ساعت بود باهم بودیم و میترسیدم کارمون نیمه تموم بمونه( اونایی که تو این موقعیت ها سکس داشتن دقیقا متوجه میشن چی دارم میگم سکس عجله ای اونم اگه اولین بار باشه با طرف ات واقعا شرایط خودش رو داره ) ژیلا میخواست خودش شلوارمو در بیاره و واسم ساک بزنه ولی گفتم دیگه دیره بمونه واسه سری بعد شلوارمو زود در آوردم (دیگه تحمل هر دوتامون تموم شده بود هردومون میدونستم چی میخوایم) و برش گردوندم و دوستاشو گذاشت روی یک میز که اونجا بود و یکم خم شد آروم از پشت گذاشتم تو کوسش وقتی داشت وارد میشد تو کوسش برای اولین بار صدای ژیلا در اومد و یه آخ آروم از روی شهوت گفت و منو تحریک کرد تقریبا ده دقیقه ای با ریتم های متفاوت ، تند ، آروم و … براش تلمبه زدم متوجه شدم که کمی دیر ارضا تشریف دارن خانوم منم که چاره درد این کیس ها هستم بغلش کردم گذاشتم نشست روی میز و ازش یه لب هم گرفتم شلوارشو آروم در آوردم که کثیف نشه و هر وقت خواست بتونه زود بپوشه گذاشتم کنار و پاهاشو گرفتم اونم بغل ام کرد کوسش خیلی خیس شده بود گذاشتم توش و شروع کردم به تلمبه زدن دم گوشش گفتم خشن دوس داری گفت خیلی منم که همینو شنیدم تندترش کردم بخاطر اینکه بدنش خیلی رو فرم بود و اصلا شکم نداشت همش توش جا میشد (تقریبا ۱۷ سانته) یه پنج دقیقه هم تند تو اون حالت واسش تلمبه زدم که دیدم بدنش شل شد و محکم بغل ام کرد متوجه شدم که ارضا شده ولی منه بدبخت هنوز کار داشتم تا آبم بیاد از روی میز آوردمش پایین (لامصب جایی هم نبود بتونیم دراز بکشیم) ولی حواسم بهش بود تا زمین نخوره بغل اش کردم و شروع کردیم آروم به لب بازی تا یکم حالش جا بیاد و دوباره بتونه ادامه بده که موبایلم زنگ خورد دیدم همسرم هستش زود از هم جدا شدیم ( چون به همسرم گفته بودم حالت اورژانسی پیش نیاد زنگ نزن) به ژیلا گفتم زود لباسات رو بپوش و به موبایل جواب دادم همسرم گفت چه خبرتونه الان نزدیک دو ساعته اونجایید اونم که میدونست من کارم خیلی طول میکشه واسه همین زنگ زده بود تموم کنیم لامصب ما هم اصلا متوجه گذشت زمان نشده بودیم گفت بچه های ژیلا بی تابی میکن ان ساعت ۱۲ شب بود خلاصه هردومون لباسامون رو پوشیدیم و به ژیلا گفتم تو برو گفت پس تو چی گفتم بقیشو شب دختر عموت جور تو رو میکشه ( دخترعموش ، خانوم ام هم که شب بهم گفت دو بار اومدم پشت در گوش وایسادم و خیلی حشری شده بودم میخواستم بیام تو که این گفته اش باعث شد بعدا روی بیاریم به تریسام که در قسمت های بعد اونم واستون مینویسم) خلاصه منم شب برنگشتم خونه پدر زنم و آخر وقت زنگ زدم به عشق خودم خانومی خودم که دم در منتظرم بیایید بریم خونه بقیه داستان رو در قسمتهای بعد واستون مینویسم البته اگه خوشتون بیاد که چطوری تریسام زدیم و …
ممنون
ادامه دارد…
نوشته: کیارش
منم همه کس زنمو تو سکس میگم ولی تو واقعیت اگه اتفاق بیفته چوب تو کون می کنند این زنا چه برسه خودش راضی باشه مثلا دختر عموشو بگای اینو زیاد اغراق کردی ه می نوشتی دزدی زدیش زمین قابل قبول تر بود.
میگم من از آرایش متنفرم
شما چطور با آرایش حال می کنید و شق می کنید ؟
واقعا برام سواله
جوابمو بدین
از سرما یخ زدی و تو سرما دوساعت میکردی،ای کیر شوهر دخترعموی زنت تو دهن زنت اگه راست گفتی😂
تا همونجا خوندم که گفت تو زن داری آخه زنت گاییدم جقی اگرم راست بگی زنت که رضایت داده واسه اینه که خودش زیاد میده حس تنوع طلبی زیر دلت درک میکنه قوطی رانیم تو کسش…
زنت خودش یکی دیگه رو میفرسته برو شوهرم بکنت یعنی تمام کسها طایفت گاییدم اگر دروغ میگی
اینها که کس و شعره ولی در یه صورت امکان پذیره که تو هم دوستات بفرستی بگی برید زنم بکنید والا زن این قدر حسوده صحبتش رو بکنی تخمات میکشه بگه برو بکنه بماند
کیارش نبوده این کیرش بوده بسکه مدت سکسش طولانی بوده میخواستند بنویسند کیرش هر اندازه کشش دادن تو آبت نیومد شده کیییییییییاااااااااارش
.
ولی به زنت بگو برو کس دختر عموت ببوس چون باعث شد من بفهمم تو از به چند نفر دادن خوشت میاد و گروپ میرسیم خدمتت کس دختر عمو به تو فایده نداشت آبت نیومد برا کس زنت فایده داشت و تو به جنده بودنش پی بردی
خب ببین با توجه به این که تو در حال حاضر یک نویسنده سایت هستی و بی شک کارتم بد نیست مخصوصا این که داستان دنباله دار نوشتی.
من نظر خودم رو از منظر روانشناسی و دیدگاه های دکارت و ماکیاولی میگم.
“تو ییک مجلوق متوهمی”.
همین که به زنت گفتی میخام بزارم در دختر عموت اونم خیلی ریلکس گفت حله چشاته ینی تو ، تاکید میکنم تو یک “کسخلی”.
ممنون بابت داستانت نا امید نشو ادامه بده.🫡
کیارش کمان کج ارش از بلندای البرز تا فرخنای دست کویر بر ماتحت باد
ای کیارش
بدو بیارش
در کونت بمالش
دختر عموی زنت را سگ بگایش