دختر عموی میلف

1401/09/20

سلام من ۱۷ سالمه و عید ۱۴۰۰ یه خاطره برام ساخته شد که هییییچ وقت یادم نمیره.سریع بریم سر اصل مطلب.
دختر عموی من(۳۰ سالشه)به برادرم پیام داده بود که اهنگایی که توی استوریت هست رو برام بفرست.داداشمم چون اهنگارو نداشت و اهنگا روی خود فیلم بود به من گفت برو توی گوگل من استوری رو پلی میکنم و گوگل اهنگو پیدا کنه و تو براش بفرست،گفتم اوکی.
اهنگارو پیدا کردم و و براش فرستادم.اولین باری بود که باهاش چت میکنم و درست حسابی حرف میزدم.اهنگارو فرستادم و کلی تشکر کرد و یزره حرف زدیم،ازم پرسید رل داری گفتم نه ،گفت چطور تو رل نداری گفتم روم نمیشه مخ بزنم و…
یزره خندید و راجب خانواده پرسید و خدافظی کردیم.
سری بعد که داشتیم صحبت میکردیم ساعت حدودای ۱۱ شب بود که راجب همچی حرف میزدیم(باشگاه،کار،درس،دخترش و شوهرش و…)
یدفعه گفت که حوصلش سر رفته و نمیدونه چیکار کنه،منم گفتم بیا جرعت حقیقت بازی کنیم،گفت اوکی.
رفتم سریع یه ربات جرعت حقیقت توی تلگرام پیدا کردم و بازی شروع شد.جرعت حقیقتی که ما بازی میکردیم هم جرعت حقیقت +۱۸ داشت هم معمولی.اولش همش معمولی میزدیم که سوالای کسشر میپرسید،مثل اینکه رل داری یا نه و امثال این سوالای کسشر.یزره گذشت من گفتم حال نمیده که یدفعه زد رو حقیقت +۱۸ و سوال این بود که اخرین بار کِی جق زدی،وااااای اینو پرسید من ریدم به خودم گفتم این چیههه ولش کن و… خندید و چیزی نگفت،منم یدونه حقیقت معمولی زدم ولی اون ایندفعه بازم حقیقت +۱۸ زد و سوال این بود که رنگ کصت چه رنگیه،بازم پشمام ریخت ولی اینسری نگفتم ول کن و اون جواب داد عین رنگ پوستمه.من پرام ریخت و منم زدم رو حقیقت +۱۸ و ربات گفت اگه پسری چند سانته اگه دختری سایز ممه ات چنده.
من ریدم ولی واقعیتو گفتم (۱۷ سانت)یزره خندید و بازی ادامه پیدا کرد.
چندین ماه همینطوری بازی میکردیم و کسشر میگفتیم و میخندیدیم،فیلم برا همدیگه میفرستادیم و…
گذشت و گذشت و عید نوروز شد و ما رفتیم روستا،اون هم با همسر و بچه هاش اومده بود.
شانس من بابا بزرگم اینا یه خونه قدیمی دارن که ته حیاطه ،من هم اونجارو دستمال کشی و … کردم تا ۴,۵ تا پسری که بودیم اون مدت تعطیلات عید رو اونجا بمونیم.
اون مدت هی چت میکردیم که یدفعه وسط همین بحثای سکسی گفتم اتفاقا الان خونه خالیه پاشو بیا و…(بالاخره روم تو روش باز شده بود)
بحثو به خنده گرفت و نیومد و بهونه اورد.منم نشستم به فکر گاییدنش جق زدم.
فرداش دوباره همین داستانو‌ راه انداختم و گفتم بیا اینجا کارِت دارم و بیا تشق حال کنیم که گفت بچه پر رو میاماااا.
منم گفتم عمرا تو بیای،گفت بزار کارامو بکنم بعد ناهار میام،منم گفتم ببینیم و تعریف کنیم.
(اون خونه پدر بزرگش بود و منم خونه پدر بزرگ خودم)
ناهار رو خوردم و بهش پیام دادم گفتم چیشد پس؟گفت میام وایسا و رفت.
حدودا ۱ ساعت بعد پیام داد گفت دارم میام بیا تو حیاط اگه کسی بود نیام داخل(بالاخره ۳۰ سالش بود و داستان میشد)همین که گفت دارم میام قلبم تند تند زد و ریدم تو خودم،رفتم تو حیاط و منتظرش موندم که دیدم بعلههه از دور داره با چادر میاد.یزره کشیک دادم و خونه اصلیه بابا بزرگم کسی نبود،خودشون بودن که اونم خواب بودن.
رسید جلو در سلام و احوال پرسی کردم با کلیییی خجالت،گفت دیدی اومدم منم خندیدم ولی ریده بودم تو خودم،گفتم برو پایین منم الان میام.رفت جلو در وایساد منم بیرونو نگاه کردم و بدو بدو رفتم ته حیاط سمته خونه دومی.
گفتم بفرمایید و فلان که رفت داخل گفتم واقعااا اومدی،کسی ندیدت و …گفت نه بابا گفتم میرم عید دیدنی.
منم پشمام ریخت و هیچی نگفتم و نشستیم،هیچی هم نبود که برا پذیرایی بیارم،اونجا فقط محل خواب ما جوونا بود.
نشستیم حرف زدیم که یدفعه گفت سرده چقدر اینجا،منم بخاریو کشیدم بالا و یه پتو دادم بهش که گفت خودتم بشین بغلم،بازم ریدم تو خودم نشستم کنارش،فیس تو فیس بودیم،کلا ۲۰ سانت با لباش فاصله داشتم،همینطوری تو چشمای هم زل زدیم و یدفعه خندش گرفت و دستشو محکم کوبوند روی رون پام،دستشو همونجا نگه داشت،ظربان قلبم رسیده بود به ۱۰۰۰ یزره رون پامو مالید و گفتش خودتم میدونی برا چی اینجام و ظربان قلب من دوبرابر شد،خودمو بهش نزدیک تر کردم و اونم دستشو برد سمت کیرم و کیر منم که عین سنگ شده بود رو گرفت و بازم خندید.چیزی نگفتم،گذاشتم یزره بماله تا منم بتونم بمالمش دستمو گذاشتم روی رون پاش و یواش یواش بردم سمت کسش دیدم که چقدر گرمهههه و فهمیدم عین سگ حشری شده،منم که صد برابر اون حشری فقط میخواستم بگیرم و بکنمش،دستمو‌ که مالیدم به کوصش یه نفس عمیق کشید و کیرمو فشار داد،چه حسی بود وای خدا.
یدفعه رو به روی هم شدیم و لباشو اورد سمت من (لبای خیلی جالبی نداشت ولی منم تا حالا پشه ماده نیشم نزده بود)پس لبامو گذاشتم رو لباش و اولش عین اوسکلا لب میگرفتم ولی چند دقیقه بعد یاد گرفتم و بهتر شد.
دستمو گذاشتم رو سینه هاش،واااای چه سینه های بزرگ و نرمی داره این زن،نوک سینه هاش عین سنگ شده بود و برای سکس له له میزد.
همونطوری خوابوندمش رو زمین و یه بالشت گذاشتم زیر سرش و افتادیم رو لبای هم و منم داشتم سینه هاشو فشار میدادم،بعد چند دقیقه حس کردم که داره آبم میاد و بهش گفتم اونم سر کیرمو بشگون گرفت و کیرم یزره خوابید،بعد بشگون گرفتن بلند شد و لباساشو خواست دربیاره که کمکش کردم و گفت اووووف چه پسری،وای پسر چی دارم میبینم،۲ تا ممه سایز ۹۵ شایدم بیشتر که زیر یه سوتین سرمه ای بودن ،داشتم بال درمیاوردم که بهش گفتم اینم دربیار دیگه،یه نیش خند زد و سوتینشو کند،وای چشمام دارن چی میبینن ممه های لخت و بزرگ دختر عمو که جلو چشمامه مو میگه منو بخور،سریع پریدم رو ممه هاش و داشتم میخوردم که نفس نفس زنان گفت توام لباستو بکن.
لباسامو در اوردم و با شرط نشستم جلوش دوباره ممه هاشو خوردم و در همون حال داشتم از روی شلوار بهش تلمبه میزدم اونم آههه میکشید.
با دستش سرمو هول داد سمت کسش و منم شلوارشو کشیدم پایین و شرت سفید رنگشو دیدم،وای پسر صبر نداشتم که بکنمش همون موقعه شرتش هم در اوردم و با دیدن کسش کم مونده بود غش کنم،یه کوس تقریبا قهوه ای ،اما نه جوری که حالت بد بشه،گفت کوصمو بخور که با تردید نگاش کردم گفت شستمش بخور،سرمو انداختم پایین داشتم کوسشو لیس میزدم و اونم آه میکشید،یززه نگذشت که گفتم بریم گفت بریم،شرتمو کندم و کیرم عین سنگ به هرجا میگرفت لب پر میکرد.
یزره رو کسش مالیدم و اونم فقط آه آه میکرد،(چون فیلم سوپر زیاد دیده بودم میدونستم کجا باید بکنم ‌‌‌‌و ساف زدم تو سوراخ کسش،همون موقعه یه آه بلند کشید که همون آه داشت باعث میشد که آبم بیاد ولی اینسری خودم سر کیرمو بشگون گرفتم و یزره آرومتر شدم،کیرم تو کوص دختر عموم بود و داشتم تلمبه میزدم اونم میگفت بکن و آه میکشید،۴,۵ دقیقه نگذشته بود که دیدم داره آبم میاد و کیرمو در اوردم گفتم داره میاد،همون موقعه گفت پاشو و کیرمو کرد تو دهنش و برام ساک میزد،وای پسر رو فضا بودممم،۳۰ ثانیه برام ساک زد و ابمو تو دهنش خالی کردم و از خستگی افتادممم.اونم سریع پاشد و تف کرد تو سینک ظرفشویی و اومد کنارم خوابید.پسر چه عشقی میکردیم جفتمون،چند دقیقه بدون حرف زدن تو بغل هم بودیم که گفت باید برم ، تا کسی نیومده مارو ببینه.لباساشو پوشید ولی شرتشو ازش گرفتم گفتم این مال من و گفت مال خودت، اون رفت و من موندمو یه شرت سفید و جق های پشت سر هم با اون شرت…

داستان طولانی شد چون باید جزیات میگفتم،امید وارم خوشتون بیاد.
داستان دیگه ای برای تعریف ندارم و این اولین سکس من بود…

نویسنده : مهدی

نوشته: مهدی


👍 9
👎 12
57001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906222
2022-12-11 01:25:53 +0330 +0330

مادرج.نده انقد ریدی ب خودت حالمون بد شد

2 ❤️

906225
2022-12-11 01:33:00 +0330 +0330

کصشر

0 ❤️

906226
2022-12-11 01:34:30 +0330 +0330

مهدی جان فکر کنم مسئولی ،مدیری چیزی هستی و وضعیت مملکت هم بخاطر اینهمه ریدن جنابعالی اینجوری شده!!! احتمالا اسم واقعیت سیدعلی نیست؟؟
راستی گل پسر محض اطلاع نیشگون درسته نه بشگون😂😂😂

3 ❤️

906274
2022-12-11 09:17:44 +0330 +0330

حالا خدا رو شکر فیلم سوپر دیده بودی و میفهمیدی باید کجاش بکنی.
من از اول داستان نگران بودم سوراخو پیدانکنی.
خدا رو شکر پیداش کردی افرین به تو ای پسر جقی 😂

2 ❤️

906282
2022-12-11 10:00:47 +0330 +0330

تو راس میگی

ماهم ک ساده

1 ❤️

906296
2022-12-11 13:09:37 +0330 +0330

یک عن که قابلیت نوشتن داره. چه موجود عجیبی هستی

0 ❤️

906305
2022-12-11 13:41:16 +0330 +0330

اینقد ریدی به خودت کونت رو هم شستی یا با کون گهی کص دختر عموت رو تو خونه بابابزرگت گاییدی؟!🤣🤣
امان از جق
جق بلای خانمان سوز
پکیج ترک اعتیاد به جق
با مشاوران ما تماس بگیرید
جقققق بلای خانمان سوز

4 ❤️

906318
2022-12-11 16:24:24 +0330 +0330

الان میخواستم فحشت ندم کصکشع جقی ولی نشد…برو کونتو بدع کع پسران سرزمین هم اینقدر نیان اراجیفع تویع جقیو بخونن…

1 ❤️

906357
2022-12-12 01:22:00 +0330 +0330

همون فیلم سوپرتو ببین و برین دیوث از بس نوشته ریدم ریدنپون گرفت مجبورشدیم برینمون روش ای ریدم تو روحت

0 ❤️

906359
2022-12-12 01:26:05 +0330 +0330

یه دستت شل نیست؟به قول دوستمون با این همه ریدن معلومه مقام عظمایی داری

0 ❤️

906401
2022-12-12 08:56:03 +0330 +0330

تا من هفده سالمه خوندم

0 ❤️

906435
2022-12-12 17:14:30 +0330 +0330

میگم یه دقیقه نرین به دهن ببینیم داستان چیه اَه
تا دختره با چادر امد خوندم ولی دیدم باز نوشتی ریدی «تو دهنت ریدی با این نوشتنت» باعث شد پشیمون شدم و دیگه نخونم و دیس بدم

0 ❤️

906450
2022-12-12 22:52:01 +0330 +0330

نصف داستان تو ریدی نصف دیگشم یارو خندیده

1 ❤️

906453
2022-12-12 23:38:40 +0330 +0330

انقدر ریدی به خودت که همه جا بلانسبت بلانسبت بو عـــــــــــــن میاد😐
اخه مگه مجبوری فانتزیتو به اسم داستان بنویسی؟

شما چجوری مخ همه فامیل رو میزنید و میکنیدشون؟
نکنه فقط ماها که داستان میخونیم نمیتونیم مخ بزنیم؟
یکم از توهمات بیاید بیرون ، حداقل بیرون هم نمیاید ، بنویسید داستان فانتزیه و ساختگی

داستانای قدیم کجا ، این داستانا کجا ، هوففففف

کاک رستم کجایی که این داستان کامنت خودت رو کم داره

1 ❤️

906727
2022-12-15 00:52:28 +0330 +0330

کو.ص ما.در تک تکتون که فحش دادید.
آبج.یتون رو سگ گا.یید ماد.ر جند.ه های تخم حروم

0 ❤️

906745
2022-12-15 01:53:25 +0330 +0330

مهدی مادرج.نده که از شدت فشار کص ننت تبدیل به واشر سر سیلندر شده، کسشعر های ساخته ذهن جقیتو ننویس اگه خیلی ناراحتی بهت فحش میدن

0 ❤️