دریاچه قو

1402/06/02

می خوام یه اعتراف داستانی تعریف کنم!

من چند سال پیش دیوانه وار عاشق شدم، وقتی که فقط ده سال داشتم؛
عاشق یه دختر لاغر و قد بلند شدم که عینک ته استکانی می زد و پانزده سال از خودم بزرگتر بود! اون هر روز به خونه پیرزن همسایه میومد تا پیانو یاد بگیره…
از قضا زنگ خونه پیرزن خراب بود و معشوقه دوران کودکی من زنگ خونه ما رو میزد، منم هر روز با یه دست لباس اتو کشیده می رفتم پایین و در رو واسش باز می کردم، اونم می گفت ممنون عزیزم، لعنتی چقدر تو دل برو می گفت عزیزم!
پیر زنه همسایه چند ماهی بود که داشت آهنگ ‘دریاچه قو’ چایکوفسکی را بهش یاد می داد و خوشبختانه به اندازه کافی بی استعداد بود تا نتونه آهنگ رو بزنه، به هر حال تمرین رو بی استعدادی چربید و داشت کم کم یاد می گرفت…
اما پشت دیوار حال و روز من چندان تعریفی نداشت، چون می دونستم پیرزن همسایه فقط بلده همین آهنگ ‘دریاچه قو’ را یاد بده و دیگه خبری از عزیزم گفتن ها و صدای زنگ نیست
واسه همین همه هوش و ذکاوت خودم رو به کار گرفتم.
یه روز با سادیسمی تمام یواشکی ده صفحه از نت های آهنگ رو کش رفتم و تا جایی که میتونستم نت ها رو جابجا کردم و از نو نوشتم و گذاشتمشون سر جاش!
اون لحظه صدایی تو گوشم داشت فریاد میکشید، فکر کنم روح چایکوفسکی بود
روز بعد و روزهای بعدش دوباره دختره اومد و شروع کرد به نواختن ‘دریاچه قو’ !
شک ندارم کل قوهای دریاچه داشتن زار می زدن، پیرزن فقط جیغ می کشید، روح چایکوفسکی هم تو گور داشت می لرزید!
تنها کسی که لذت می برد من بودم، چون پیر زنه هوش و حواس درست و حسابی نداشت که بفهمه نت ها دست کاری شده…
همه چی داشت خوب پیش میرفت،هر روز صدای زنگ، هر روز ممنونم عزیزم و هر روز صدای پیانو بدتر از دیروز!
تا اینکه پیرزنه مرد،فکر کنم دق کرد!
بعد از اون دیگه دختره رو ندیدم
ولی بیست سال بعد فهمیدم تو شهرمون کنسرت تکنوازی پیانو گذاشته…
یه سبد گل گرفتم و رفتم کنسرتش، دیگه نه لاغر بود و نه عینکی، همه آهنگ ها رو با تسلط کامل زد تا اینکه رسید به آهنگ آخر!
دیدم همون نت های تقلبی من رو گذاشت رو پیانو…این بار علاوه بر روح چایکوفسکی به انضمام روح پیرزنه، تن خودمم داشت می لرزید؛ ‘دریاچه قو’ رو به مضحکی هرچه تمام با نت های اشتباهی من اجرا کرد، وقتی که تموم شد سالن رفت رو هوا!
کل جمعیت ده دقیقه سر پا داشتن تشویق می کردن
از جاش بلند شد و تعظیم کرد و اسم آهنگ رو گفت،اما اسم آهنگ ‘دریاچه قو’ نبود!
اسمش شده بود ‘وقتی که یک پسر بچه عاشق می شود’
فکر می کنم هنوزم یه پسر بچه ام!

نوشته: Emir


👍 18
👎 6
9501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

944060
2023-08-24 23:56:34 +0330 +0330

چه درامای خاطره انگیزی ؛ ممنون از انتقال این حس خوب

0 ❤️

944109
2023-08-25 02:54:35 +0330 +0330

تکراریه که!!
همون پیانو حواله‌ت بادا ابله متقلّب سارق الدنگ!!

1 ❤️

944134
2023-08-25 05:23:59 +0330 +0330

کار زشتی کردی که این داستان قشنگ و دزدیدی …من چندین باراین داستانو خوندم .

1 ❤️

944139
2023-08-25 07:30:31 +0330 +0330

قشنگ بود، خیلی خوب نوشته بودی.

0 ❤️

944143
2023-08-25 07:41:58 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده

0 ❤️

944241
2023-08-25 22:54:23 +0330 +0330

کتاب قهوه ی سرد آقای نویسنده نوشته ی روزبه معین
خیلی زشته این‌کارت، دزدی! 😤😤😡

2 ❤️

944386
2023-08-26 18:37:43 +0330 +0330

دزد ابله

0 ❤️

972401
2024-02-24 10:10:40 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها