دستمالی های دختر خاله‌م (۱)

1401/12/11

سلام ارسلان هستم ۲۰ سالمه این داستانی که میگم مربوط میشه به ۱۰ سال پیش که من تازه کلاس سوم اینا بودم ما و خالم همیشه محرم و عید زودتر از بقیه میرفتیم خونه مادر بزرگم که توی روستاست خالم یه دختر داره اسمش ارغوانه ۲ سال از من بزرگ تره داستان از اینجا شروع شد که یه سال رفتیم و مثل همیشه ما اولین نفرا بودیم یادمه اون زمانا تبلت های لنوو اینا مود بود من یکی داشتم و دختر خالم هم دقیقا مثل مال من یکی داشت (با هم خریده بودیم) من اون زمان اصلا نمی‌دونستم سکس چیه یه آدم کسخل بودم که تو مدرسه بچه ها حرف میزدن راجب اینجور چیزا من فکر میکردم حرومه و این چیزا خلاصه😂
وارد خونه مادر بزرگم که شدیم برقا رفته بود نزدیک غروب بود و اونا هم چون گاز ندارن روستاشون و بخاری ها نفتی بود زمستون های سردی هم داره خلاصه ما رفتیم و اینا سلام علیک کردم با خالم و رفتیم با دختر خالم با تبلپ هامون بازی کنیم یادمه یه بازی بود میشد چند نفره بازی کرد مینی مینی بود فکنم به همچین چیزی نشستیمو هوا که سرد بود بیرونم نمیشد بری تا شب بازی کردیم تو شارژ تو اتاق و اینکه خونه مامان بزرگم دوتا اتاق داره و یه سالن بشدت بزرگ ولی کلا بخاری یکی از اتاق هاش که خودش می‌خوابه و خیلی هم کوچیکه روشن بود برا همین چون کم بودیم هنوز دایی هام اینا نیومده بودن باید تو اون اتاق میخوابیدیم خلاصه مامانم صدام کرد گفت بیا شام شام خوردیمو بعد ۲ ساعت اینا همه خسته بودن خدایی راه طولانی از شمال بری یه روستا توی خراسان رضوی جر میخوری اینهمه راه خلاصه جا انداختن و خیلی تنگ بود جامون ها جوری که من زیر خالم له شده بودم گفتم اون زمان بچه بودم و کنار زنا می‌خوابیدم همیشه هم پیش مامانم می‌خوابیدم😂🫤 دختر خالم هم جلوی من بود خوابم برد خلاصه نمی‌دونم ساعت چند بود از خواب پریدم چون یچیزی که بهم مالیده میشه حس کردم ولی نصف شب بود دیگه هوا تاریک بود قشنگ هم چند ساعتی خواب بودم خلاصه من ا خواب بیدار شدم من و دختر خالم دوتا پتو رومون انداخته بودیم انقد که سرد بود بازی یخ میزدیم خلاصه دست دختر خالم روی کیرم بود و منم اصلا اون زمان هیچ درکی از این حرکت نداشتم تنها چیزی که فکرم بود اون موقه این بود چرا کیرم بزرگ شده😂😐 (سیخ شده) ولی یه لذتی هم داشت همینجوری که میمالید من چون کسخل بودم یکم ورداشتم در گوشش آروم گفتم چیکار می‌کنی که دستشو کشید و خوابید دیگه از اون ماجرا ۷ سال گذشت ما رفتیم تهران خونمون عوض کردیم و رفتیم یه واحد ۱۵۰ متری دوخوابه از ساختمونی که خالم اینا میشستن خریدیم من اون زمان یه پسر جذاب بودم که خیلی هم دیگه سرم میشد از سکس و اینا ۲ بار هم سکس داشتم تا اون زمان با دوتا از دوست دخترام که داستانشو هم براتون می‌نویسم من قدم ۱۸۵ وزنم ۶۵ و ارغوان هم کلاس رقص می‌رفت یک داف حقی شده بود اون موقع ها تو کفش بودم قدش ۱۷۰ میشد قد بلنده وزنشم پرسیدم ۴۸ ایناست کلا بدن رو فرمی داره و قیافه قشنگی هم داره راستی هم من تک فرزندم هم دختر خالم خلاصه روزی که می‌خواستیم اسباب کشی کنیم رفتیم اونجا نصف وسایل آوردیم بعد شوهر خالم نیسان داره و یه سمند با نیسان کار می‌کنه عشقی بابای منم نیرو انتظامی سرهنگه انتقالی گرفته بود تهران که اومدیم بعد بعد چند ساعت رسیدیم تهرانو اینا وسایل خالی کردیم و قرار شد مامان بابام برن بقیه وسایل بیارن بعد شوهر خالم گفت با ماشین ما بریم منم کار دارم شمال خالم هم گفت منم میام دیگه پس ارسلان تو پیش ارغوان باش غروب میاد بعد منم گفتم باشه (بشدت بهم اعتماد داشتن چون تا اون سن حتا یبارم حرفم در نیومده یا کاری نکردم که فامیلام بفهمن خلاصه بابام با ماشین راه افتاد و مامانم هم باهاش بود شوهر خالم و خالم هم رفتن منم رفتم خونه ارغوان اینا خونه نبود رفته بود کلاس رقص غروب میومد منم همینجوری رفتم تو گوشی ۱ ساعت اینا که دوستم چند تا سوپر فرستاد تو روبیکا اون زمان روبیکا تازه اومده بود چند سال میشد ۲ سال اینا بعد منم نگاه کردم کیرم شق شد من یه کیر ۱۸ سانتی دارم از همون ۱۷ سالگی ۱۸ بوده و تا الان هم رشدی نکرده همونی که بوده هست خلاصه خیلی حشری شدم میخواستم جق بزنم ولی یهو ماجرای ۷ سال پیش یادم اومد که دختر خالم چیکار کرده منم خیلی روش کراش بودم گفتم یعنی میشه مخشو بزنم ؟ خلاصه ما ۲ شب تنها بودیم دیگه چون تا برسن اونجا شب میشه خوالم مامانم اینا و شوهر خالم هم کار داشت ۲ شب پس تنها میشدیم و دقیقا ۲ شب تنها بودیم بعد نزدیک ساعت ۵ بود که یهو صدای در اومد منم مثل فشنگ😂😐 رفتم درو باز کردم چی میدیدم ارغوان با دوستش بود منم پشمام ریخته بود ارغوان خیلی داف بود بعد سلام علیک کردم و ارغوان منو به دوستش معرفی کرد و اینا نشستیم گفتم به ارغوان چیشده و امشب قراره اینجا باشم بعدش رفت چای آورد برا منو دوستش دوستش یه ۱ ساعتی بود بعدش رفت منم دیگه طاقت نیاوردم و شروع کردم بحث های کسشر چیکارا میکنیم چخبر و اینا انقد حرف زدم که نگو بعد من ساکم تو اتاق گذاشته بودم رفتم حموم در اومدم لباس راحتی پوشیدم و دیگه نزدیک شام شده بود منو صدا زد تخم مرغ درست کرده بود اصلا یه وضعی یادم نداشت خودم درست میکردم بهتر بود ولی خوب چند وقت بعدش فهمیدم داشته امتحانم میکرده خلاصه نمی‌دونم چی زده بود تلخ شده بود اصلا من خوردم گفت چطوره گفتم عالی هیچی نگفت و اینا بعد شام رفت درس بخونه تو اتاقش منم تو حال بودم هنوز تو فکر بودم که چیکار کنم یهو یه پیام اومد از ارغوان که قشنگ بعد ۲ سال ۱ پیام اومد آخرین دفه عکس چادر فرستاده بود به مامانم نشون بدم😂 خلاصه نوشته بود چیکار می‌کنی گفتم هیچی نشستم بیکار گفت بیا اتاق بازی کنیم بعد منم نمی‌دونم چیشد کسخل بودم یا از دهنم در رفت گفتم مثل اون بازی که نصف شب ۷ سال پیش کردیم هیچی نگفت بعد چند دقیقا فهمیدم چه عنی خوردم که نوشت یادم نمیاد چیبازی کردیم مینی مینی رو میگی منم که ریده بودم گفتم آره اونو میگم خودش میدونست چیو میگم ها بروی خودش نیاورد رفتم اتاق گفتم چرا پیام دادی همون کنار بودم که صدام میزدی بعدش یکی زد به شونم گفت تکنولوژی برا این روزاست دیگه گفتم درست تموم شد؟ گفت آره بیکارم گفتم چه بازی کنیم ؟ اون زمان خیلی جرئت حقیقت مد بود بعد گفتم جرئت حقیقت گفت باشه بعد نوبتی قرار شد چون دو نفر بودیم دور اول من جرئت انتخاب کردم که مثلا بگم شجاعم و اینا😂 گفت پیرهنت در بیار منم پشمام ریخت هااااا شاید باور نکنید ولی موهای تنم جدی سیخ شد😂 من ۲ سال بدنسازی میرفتم و شکم نداشتم سیس پک داشتم ولی اونقدرام تو دید نبود و نمیام تو داستان خودمو رونی کلمن بگم ولی بازم بدنم رو فرم بود و بدنسازی بود در آوردم پیرهنم به شوخی گفت جون که باز من شق کردم😂 بعد گفتم حالا نوبت منم میرسه بعد یچیزی گفت پشمام فر خورد گفت میخای منم در بیارم ؟ به لحن شوخی منم هیچی نگفتم اون حقیقت انتخاب کرد منم چون تو حال خودم نبودم گفتم تابحال سکس داشتی که یهو بغض کرد و ناراحت شد و از اتاق رفت منم ریده بودم داشتم فکر میکردم که چطور از دلش در بیارم که پیام اومد نه از ارغوان گفتم چی نه گفت جواب سوالی که پرسیدی گفتم چرا پس رفتی گفت خجالت می‌کشیدم بعد من گفتم حاجی تو پیرهن منو در آوردی بعد از این خجالت کشیدی بعد نوشت که پبرهنمو در میاوردی انقد خجالت نمیکشیدم منم به شوخی نوشتم بیام الان در بیارم به یه استیکر خنده😂 بعد هیچی نگفت اومد اتاق ادامه بازی من دوباره جرئت انتخاب کردم ( خیلی خودمو شجاع میدونستم و سر همین شجاعتم خیلی بگا رفته بودم) گفت لبامو ببوس که من شوکه شدم گفتم جدی گفت آره جرعت حقیقته دیگه باید انجام بدی من رفتم قرار بود یه بوس کوچیک باشه ولی دیگه نتونستم خودمو نگه دارم قشنگ ۱۰ دقیقه لب گرفتم ازش ولی یهو به خودم اومدم جدا شدم بعد گفت پسر خاله قرار بود یه بوس باشه ها منم سرخ شدم ساعت نزدیک ۱۱ بود گفتم بخوابیم دیگه گفت باشه من رفتم تو حال اونم تو اتاقش تو تخت بعد نیم ساعت پیام اومد خوابیدی نوشتم نه خوابم نمی‌بره به شوخی گفت الانم باید کنار یکی بخوابی فکردم بزرگ شدی منم همینجوری ب شوخی نوشتم اره دیگه چیکار کنیم بعد اون جدی گرفت گفت اگه خوابت نمی‌بره بیا تو اتاق پیش من بخواب کسی که نیست و نمی‌فهمه منم از خدا خواسته گفتم باشه رفتم تو اتاق رو تختش کنارش خوابیدم قشنگ جلوی بدنم پشت بدنشو حس میکرد کیرم شق بود انداخته بودمش بالای شلوارم منم مثل بچه ها رفتار کردم و دستمو انداختم روی ارغوان طوری که بغلش کرده باشم اونم هیچی نگفت کرم بشدت داشت منفجر میشد که دیگه اعصابم انقد خورد شد دلو زدم به دریا گفتم نهایتش ابرو ریزی میشه دیگه اصلا برام مهم نبود که چیمیشه گفتم ارغوان که یهو برعکس شد و ازم لب گرفت منم همکاری کردم مثل مار به هم میپیچیدیم لباشو انقد خوردم باد کرده بود لباسامون نمی‌دونم چطوری در آوردم ممه هاشو مثل چی می‌خوردم اونم تو اوج لذت بود گفتم ۶۹ بریم؟ گفت ۶۹ چیه براش توضیح دادم رفتیم سر حرکت من برا اون می‌خوردم اون برا من که یهو بدنش لرزید ارضا شد بی‌حال افتاد روی تخت رفتم روش گردنشو میخوردم کیرمو گذاشتم لاپاش جوری که به کصشم برخورد میکرد یه ۲۰ دقیقه ای عقب جلو میکردم و همونجورب لباشو گردنشو میخوردم ابم داشت میومد اونم معلوم بود دوباره داره ارضا میشه که آبش اومد منم بعد چند لحظه آبم اومد گفتم بریم حموم دوتایی گفت چشم اقاییم منم جدی انگار عاشقش شده بودم گفت آقایی یه حسی داشتم رفتیم حموم کلی لب بازی کردیم و اینا اومدیم لباسم تنمون نکردیم همون‌جوری لخت خوابیدیم چه حالی داد
این داستان ادامه دارد … اگه میخاید پارت دومش بزارم بگید .

نوشته: ارسلان


👍 14
👎 12
66601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

917228
2023-03-02 02:17:43 +0330 +0330

نه تو فقط بکن و تمرکزت بزار براش🤣🤣

1 ❤️

917237
2023-03-02 02:38:21 +0330 +0330

نه عزیزم لطف کن ادامه رو نزار
مرسی 😘

3 ❤️

917259
2023-03-02 05:43:54 +0330 +0330

انقد داستانت قشنگ و واقعی بود راستش توان خوندن پارت بعدی ندارم افسردگی میگیرم مگنه لطفا ننویس دیگه لعنتی

3 ❤️

917285
2023-03-02 09:00:14 +0330 +0330

تو هفده سالگی سیکس پک داشتی ؟ پس کون قمبل و خوبی باید داشته باشی!
میخوامت😀😀

1 ❤️

917296
2023-03-02 10:35:57 +0330 +0330

تو اوج خداحافظی کن

1 ❤️

917334
2023-03-02 18:02:16 +0330 +0330

کیرم تو کوست ارسلان 😀

3 ❤️

917346
2023-03-02 20:28:57 +0330 +0330

قد ۱۸۵ وزن ۶۵ خیلیم جذابی بردپیت. جلوت عددی نیست بابا🤦🏻‍♂️

1 ❤️

917352
2023-03-02 22:18:15 +0330 +0330

فحشت بدم یا اصلح میشی خودت؟

1 ❤️

917354
2023-03-02 22:27:49 +0330 +0330

کاش ننویسی خخخ

1 ❤️

917355
2023-03-02 22:56:37 +0330 +0330

دلامصب میرسم قدم ۱۸۵ اصلا یکی توی مخم میگه داره گوه میخوره داره گوه میخوره پسر جذاب !

1 ❤️

917361
2023-03-02 23:47:05 +0330 +0330

همون خاطرات کودکی رو بعنوان داستان ادامه می دادی بهتر بود ، بقیه اش تکراری و هیچ چیز خاص جدیدی نداشت

1 ❤️

917408
2023-03-03 03:46:48 +0330 +0330

20سالته و از ده سالگی جقی بودی… همون سه کلمه اول رو خوندم نتیجه شد این که برات نوشتم

1 ❤️

917477
2023-03-03 22:41:15 +0330 +0330

قد 185 و وزن 65 میشه شلنگ! نمیشه جذاب کص خل

2 ❤️

917634
2023-03-04 23:37:57 +0330 +0330

برقا رفته بود بعد تبلتت تو شارژ بود، گفتن جقی کم حافظست اما نه در این حد 🤣

1 ❤️