دلبر قشنگ من (۱)

1400/10/02

سلام دوستان عزیز شهوانی من ترانه هستم سی ساله از تهران ترسی هم از گفتن حقیقت ندارم گرچه این خاطره من به کل ، زندگی منو تغییر داد ، تو سن 21 سالگی نامزد کردم با یک پسر خوش استایل و خوشتیپ البته از نظر مالی ضعیفتر از ما بودن اما امیر هم جذاب بود هم خوشتیپ قیافه خوبی هم داشت .
شب خواستگاری وقتی با امیر تنهاشدیم از من قول گرفت خیانت نکنم بهش وفادار باشم و پدر و مادرش عین پدر مادر خودم قبول کنم اونم قول داد تمام تلاششو برای خوشبختی من بکنه قول قرارها بین من و امیر و بین بزرگترها گذاشته شد و من با هزار امید راهی خونه امیر شدم در تمام دوران نامزدی امیر در تلاش بود خودشو به خانوادم ثابت کنه و‌من هم به خانواده امیر نشون بدم که چقدر دوستشون دارم .
زمان نامزدی ما کوتاه بود و فقط دو دفعه برای امیر ساک زدم اونم همون دودفعه منو لاپایی ارضام کرد هرچی گفتم بکون توش گفتش نه که نه فقط شب زفاف پرده منو میزنه خلاصه عروسیمون سر گرفت و ما ازدواج کردیم و شب زفاف امیرو من اصلا نا نداشتیم که سکس کنیم اما بخاطر اینکه ایل و طبار امیر به پرده عرپس حساس بودن اونشب امیر پرده منو زد و دستمال خونی تحویل مادرش داد و فرداش هم مادرش برای من یک کادو گرفته بود زن شدنم تبریک گفت و ارزوی خوشبختی کرد ،
اصل اتفاقی که میخوام تعریف کنم از یکسال بعد از ازدواج ما و درست شب سالگرد ازدواجمون رخ داد ،
امیر برای سورپرایز کردن من کلید ویلای دوستش گرفته بود اومد دنبالم و من فکر میکردم سالگرد ازدواجمون یادش رفته و داشتم کم کم غر میزدم سرش که فکر نمیکنی چیزی فراموش کردی و اونم میخندید و میگفت امشب میفهمی که نکردم فقط زود اماده شو بریم که میخوام یک هال اساسی بهت بدم ،
خوب یکسال زندگی ما پر از سکس بود هفته ای سه یا چهاربار سکس داشتیم هردو هات هات بودیم من از امیر و امیر از من لذت میبرد و خونه دلمون گرم بود ،
رفتم لباس پوشیدم و سوار پراید سفید قسطی خودمون شدیم و راه افتاد تا رسید به یک روستایی اطراف شهریار همه جا تاریک و ظلمانی بود من واقعا ترسیده بود به امیر گفتم دیوونه اینجا کجاست گفت بهشت پنهان ،گفتم چرت نگو برگرد میترسم گفتش نترس عزیزم من پیشتم ، خلاصه رسیدیم ویلا که دیوارهای بلندتری داشت نسبت به دیوار معمولی کلید انداخت در باز کرد ماشین برد داخل و چراغهای حیاط که روشن کرد عشق کردم چراغانی کرده بود حسابی ، ویلاش خوشگل بود یک بنای سیصد متری دوبلکس داشت و دور تا دور درخت وسطش هم یک حوض کوچیک بود که با گلهای شب بو و رز و محمدی کنارش یک حال و هوای رویایی داشت اما این ذوق و شوق من و امیر دوامی نداشت یک لحظه یک سگ درشت پارس کنان سمت ما حمله کرد و من از ترسم دوییدم سمت امیر و امیر بین من و سگه قرار گرفت ، همه تنم میلرزید سگه پاچه شلوار امیر گرفته بود ول نمیکرد یکدفعه کشید امیر انداخت زمین با اینکه امیر با لگد میزد تو پوزه سگه ولی ولکن نبود یکدفعه چشمم افتاد به پای امیر که نمیدونم سگه گازش گرفته بود یا با پنجه هاش زده بود پای امیر و تیکه پاره کرده بود که از حال رفتم .
وقتی بهوش اومدم دیدم تو بیمارستانم و سرم زدن بهم سراغ شوهرمو گرفتم گفتن که حالش خوبه و ایشالا تو یکی دو روز مرخصید ، من عصر همان روز مرخص شدم رفتم ملاقات امیر که برادرش امین نزاشت ببینمش تعجب کردم و هرچی باهاش حرف زدم سربالا جواب میداد بناچار نشستم تو حیاط بیمارستان تا شب که پدرم اومد منو برد خونه خودش .
فردا و پس فرداش هم همینطور تا اینکه متوجه شدم امیر خودش گفته که من نباید ببینمش و بهانش هم این بوده که جون منو که بهم دلبر میگفت بخطر انداخته ، من هرچی به امین و مادرش و خواهرش و پدرش گفتم تقصیری نداشت امیر برای هرکسی ممکن بود پیش بیاد نزاشتن امیر ببینم دوماه من بدون اینکه بتونم با امیر حتی یک کلمه حرف بزنم دادخواست طلاق به درخواست امیر جلوی من بود من متعجب برگه رو برداشتم رفتم خونشون با دادو بیداد گفتم بیا بیرون ببینم چی شده چه مشکلی هست که من نباید بدونم و زندگیم نابود بشه بعد از دوساعت داد زدن بالاخره امیر اومد پایین از همسایه ها عذر خواهی کرد منو برد داخل مستقیم برد تو اطاق خودش سلوارشو دراورد تازه فهمیدم مشکل چیه سگه کیر امیر گاز گرفته بود .
امیر گفت که دیگه نمیتونم سکس داشته باشم و ارضات کنم نمیتونم وظایف شوهریمو بجا بیارم توهم خیلی هات هستی برو دنبال یک شوهر دیگه راستش یک لحظه خندم گرفت گفتم بزار ببینم کیرت اخه چرا گاز گرفته امیر فکر کرد مسخرش کردم منو عقب هول داد گفت حالا پاشو برو .
یک ماه تمام تلاش کردم زندگیمو حفظ کنم و همینطور هم شد و بالاخره امیر راضی کردم وبرگشتیم سر خونه زندگیمون بدون اینکه کسی بدونه حتی خانوادم اما من مشکل سکس داشتم و نمیتونستم پنهان کنم از امیر و هر دوشب یکبار لخت میشدم و امیر منو با خوردن و انگشت کردن ارضام میکرد تا اینکه امیر یک سگ کوچولو اورد خونه و گفتش تو‌خیابون موندن بود من با اینکه ترس داشتم ولی این سگ کوچولو بردم شستمش و غذا دادم بهش و خلاصه خیلی ناز بود دلم نیومد امیر ببره جای دیگه ضمن اینکه تنها بودم و نیاز به یک همدم داشتم تا بدون اینکه به کسی بگه باهاش درد دل کنم و چی بهتر از یک سگ ناز و مامانی ،
یک هفته از اوردن سگ نازمون میگذشت و من حسابی حشری بودم شلوارمو دراوردم دامن پوشیدم شرتمو هم دراوردم تصمیم گرفته بود با خیاری بادمجانی هویجی یا شبیه اینا خودارضایی بکنم همینکه دراز کشیدم خیار بمالم سگم که اسمش دلبر کوچولو گذاشته بودم سریع ظاهر شد و سرش برد لای پام ، من فکر کردم الان میخواد گازم بگیره اما اون شروع به لیسیدن من کرد منم حشری گفتم بزار کار خودشو بکنه ببینم چه مزه ای میده ، وای جوری لیسم میزد که اب از کوسم که هیچ از همه سوراخهای بدنم ابم داشت بیرون میزد برگشتم داگ استایل شدم که راحتتر بلیسه سوراخ کونمو جوری لیس میزد که کونم قشنگ باز شده بود یکدفعه دیدم پنجه های جلوشو گذاشت دورکمرم پشتم لیس میزد فکر نمیکردم که منپ بکنه اما چند بار که کیرشو به بدنم مالید جا کرد تو‌کونم و با یک فشار تا ته چپوندش تو با اون قد و قوارش کیرش بدک‌نبود کوچیک بود اما از خیار بهتر بود انقدر حشری بودم که حتی نخواستم دستم ببرم نزارم منو بکنه گذاشتم کارشو بکنه .
دو سه دقیقه ای تلمبه زد با سرعت که یکبار ارضا شدم ، یکدفعه ته کیرشو با زور چپوند تو کونم بزرگ شدن کیرشو حس کردم قشنگ قفل کرد تو کونم شروع کرد ارضا شدن حدود سی ثانیه طول کشید ارضا شدنش نبض زدنش تا اینکه اروم شد و کیرشو کشید بیرون شروع کرد به لیس زدن کیر خودش منم کونم داشت میسوخت اما نه زیاد چون امیر در هفته دوبار منو از کون میکرد قبل از اینکه کیرش از کار بیفته ، خیلی بهم مزه داده بود سگم کونمو خوب گاییده بود .
ببخشید طولانی شد ولی اوائل زندگی‌مشترکم باید میگفتم اگر دوست داشتید ادامه سکسم با سگم و فهمیدن امیر برای شما عزیزان در قسمت بعدی که سکسهای بیشتری داره میگم .
ادامه دارد
دلبر

نوشته: دلبر


👍 15
👎 6
35301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

849256
2021-12-23 01:15:35 +0330 +0330

دیگه واقعا جمله «سگ بگادت🐕» برازنده شماست.بابا اینارو از کجاتون در میارین ناموصا؟ کیر دلبرت بگا رفت دلبر کوچولو گاییدت🤏🏾؟؟؟

1 ❤️

850455
2021-12-29 21:11:37 +0330 +0330

😂 جدید بود انصافاً

0 ❤️