جامعه باعث شده بود که من برعکس جنسیتم و غریزه ام علاقه داشته باشم به اینکه یه مرد پشتوانه ام باشه و لوس و ظریف باشم بقیه بخاطره من با هم رقابت کنن و لذت میبردم از این رفتارهایه اطرافیانم .
من یه پسر متاسفانه یا خوشبختانه ! خوشگله بسیار ناز هستم که الان هم با اینکه 19 سالمه هنوز بخاطرم دعوا پیش میاد و دو هفته ی پیش یه بنده خدایی بخاطر من چاقو خورد با اینکه من نه بهش میدم نه حتی باهاش حرف میزنم !
16 سالم شده بود و مثل قبل دیگه نمیترسیدم که شاید منو کسی بکنه و این حرفا و برعکس لذت میبردم از اینکه بقیه چقدر سعی میکنن چقدر جلوم با نمک باشن و نشون بدن خیلی زور دارن و انواع اقسام خرج ها که برام میکردن و …
بخاطره همین چیزا که میدیدم خیلی دوست داشتم یه بار هم که شده طعم دادن و بچشم.
ولی میترسیدم، 2 تا چیز بود که منو میترسوند :
1 :دردش
2 :دهن لقی
همیشه همه رو به چشم بکن واسه خودم میدیدم و رفتاراشونو میسنجیدم …
ولی فقط در حد فانتزی.
تا اینکه اواخر 16 سالگیم بود که با یه بنده خدایی رفیق شدم بنام سروش …
35 ساله متاهل هیکلی پرووو، که میتونم بگم در مقایسه با خودش و هیکلش عاشق یه فسقلی شده بود !
میدونم اینو بگم حتما میگید دروغ میگه …
ولی برای من صبح تا شب گریه میکرد، میدونم غیر قابل باوره ولی واقعا عاشقم بود، منم لذت میبردم از شکنجه دادنش، اگر سرد جوابش و میدادم هم بغض میکرد !
ولی کم کم این علاقه داشت برای من دردسر ساز میشد و علنی …
شده بودم 17 ساله که دیگه واقعا داشتم از این رابطه لطمه میدیدم، ازش خواستم دیگه بیخیالم بشه، بعد از سه ساعت بحث ازم درخواستی کرد که خشکم زد ! گفت یبار بهم بده فقط لایی بهت میزنم دیگه ولت میکنم به جون مادرم قسم … کوتاهش میکنم خلاصه بعد 2 هفته راضی شدم و اوکی و بهش دادم و التماسش کردم از سوراخ منو نکنه (درسته فانتزی دادن و داشتم و علاقه داشتم امتحان کنم ولی به وقت عمل واقعا دیدم سخته و خیلی ترس داره).
وقتی اوکی و دادم همون روز گفت خانمم و میفرستم خونه باباش و ساعت 9 شب بیا خونمون …
ساعت شد 9 شب از دره خونمون تا خونش پنج دقیقه راه بود که برام صد سال طول کشید تا برسم خونش …
پاهام میلرزید بدنم تو اون گرما یخ کرده بود.
زنگ اف اف و زدم گفت کیه ?
گفتم مبینم.
گفت سریع بیا بالا.
پله هارو با تردید میرفتم بالا تا رسیدم به در خونه، تا امدم در و بزنم سروش در و باز کرد با چشماش که گرد گرد شده بود داشت منو میخورد …
با صدای لرزون سلام کردم، بغلم کرد فشارم داد تو سینش و منو برد داخل …
بدون هیچ حرفی تیشرتم و داد بالا و شروع کرد به مکیدن سینه هام …
کفشم و هنوز در نیورده بودم منو گذاشت رو پاش، واقعا تو بغلش با اون هیکلش گم شده بودم و ترس تمام جونمو فراگرفته بود کفشم و در آورد پرت کرد به سمت در ما وسط سالن بودیم.
جورابام و از پام در آورد و شلوارم و ریز ریز کشید پایین که تا رونم نمایان شد مثل وحشی ها با اینمه هنوز شلوارم و کامل در نیورده بود دست گذاشت رو شرتم و شلوار اسلشم و باهم از پام در آورد .
اون لحظه وقتی اندام جنسیم و دید خیلی خجالت کشیدم و پشیمون شدم. از امدنم وای خودم و راضی کردم که بجاش دیگه بیخیالم میشه …
شروع کرد به خوردن کیرم، ولی من راست نکرده بودم و ناراحت بودم . میخواستم زود تموم بشه، من در حالتی که رو پاهاش بودم منو برگردوند و دستش و کشید رو سوراخ کونم.
چرا دروغ بگم وقتی انگشتش رو سوراخم کشیده شد یلحظه یه آه کوچولویی کشیدن که البته نشنید .
همونجور منو لخت گذاشت زمین و فقط تیشرتی که تنک بود و در آورد کاملا لخت بودم دیگه الان .
رفت از اتاق یه پتو مسافرتی آورد و تو همون سالن پهن کرد و خودش منو دراز کرد رو پتو و نشستم بغلم و شروع کرد به کندن لباساش .
من منتظر بودم کیرش و ببینم که وقتی شرتش و کشید پایین و کیرش و دیدم فهمیدم کیر من یه شوخیه در مقابله اون هیولا :|
کامل لخت شده بودم، دو طرف کونم و گرفت و باز کرد یه دستمال از بغلش برداشت و کشید رو سوراخ کونم و من منتظر حرکته بعدیش بودم.
که صورتش و برد طرف سوراخم و شروع کرد به لیسیدن سوراخ کونم …
اووووووووف وااااااقعا لذت بردم، به لیس سوم نرسید که جیغ زدم از شهوت.
اینقدر برام لذت بخش بود که حالت شکنجه بهم دست داد.
مثل مار به خودم میپیچدم.
حس میکردم نبضم داره تو سوراخم میزنه.
امد روم سرم و برگردوندم و این صحنه خیلی برام جذاب بود … هیکل کوچیک و سفید و خوشگلم با یه قوس واقعا زیبای باسنم که پشتش یه مرد هیکلی تیره پوست بود یه پارادوکس خیلی جذاب.
یه نگاه به سوراخم کرد و بلند شد رفت تو اتاق و با یه کرم نرم کننده پوست برگشت، یه مقدار زیادی از کرم با انگشتاش کشید و مالید به سوراخ کونم و کیرش، انگشت کوچیکش و با کرمی که رو کونم بود چرب کرد و آروم آروم و با حوصله فرو کرد …
سوزشی که حس کردم منو به فکر چند دقیقه بعد انداخت !
که این انگشت اینچنین دردی داره کیرش بره تو کونم که میمیرم، یخورده با انگشت تو سوراخم بازی کرد و با دستش کیرش و تنظیم کرد رو سوراخم.
با یه فشار کامل سره کیرش رفت تو کونم …
صدام در نمیومد امدم به خودم بپیچم که کیرش از سوراخم بیاد بیرون که با دستای قویش پهلوم و گرفت و اجازه حرکت بهم نداد، یلحظه نفسم و صدام باز شد و جیغ بلندی کشیدم و زدم زیر گریه …
هنوز دردم خوب نشده بود که کامل کیرش و فرو کرد تو کونم …
ببخشید اینجوری میگم و واقعا دست خودم نبود و همین فرو کردنش باعث شد من مثل اسهال ازم مدفوع خارج بشه …
ولی کاش همه ی خجالت و شرمندگی و درد به همینجا ختم میشد، صدای باز شدن در باعث شد قلبم از ترس وایسه، شیدا خانم زن سروش امد …
و درحالی که سروش کیرش تو کون من بود و من مقداری مدفوع ازم خارج شده بود داشت تماشام میکرد، من با چشمای گریون و بدن لخت عرق کرده یلحظه باهاش چشم تو چشم شدم، جفت دستامو گذاشتم رو صورتم، زن سروش بدون هیچ حرفی وارد شد و رفت تو اتاق و بلند داد زد سریع این کثافت کاری و جمع کنید …
ببخشید خیلی طولانی شد اگر دوست داشتین ادامش و براتون مینوسم ممنون میشم نظراتتون و بدون توهین بگین و به این موضوع واقف باشین که داستانم دروغ نیست …
نوشته: مبین
نظرم اینه خودت و جمع و جور کن و به فکر آینده باش
هم سن تو که بودم یبار با رفیقم نشستیم تو باغشون رویه صندلی و کم کم دستشو کرد تو کونم و انگشتش و یکم فرو میکرد تو سوراخم و با سوراخم بازی میکرد انقدر لذت میبردم که قابل وصف نیست (اشتباه نشه نه من کونی بودم نه اون بکن فقط با هم ور میرفتیم بعضی وقتها) یه لحظه یه سایه دیدم که در حال دور شدنه، دمش گرم باباش دیده بود ولی به رومون نیاورده بود فقط بهش گفته بود امیر دیگه نبینم تکرار شه، همون یکبار کافی بود که تو خلوتمونم دیگه تکرار نکنیم الان به تو میگم بخدا لذتی که کس کردن داره هزاران برابره همجنس بازیه
چه مفعول باشی چه فاعل تهش پوچیه شک نکن
وای خیلی بد بود قلبم اومد تو دهنم… ببین من به بچه ها میگم تو خیلی کیوتی اما جان مادرت دیگه ننویس باشه؟ خودشم بدون کاندوم سکس نکن… بعدم لوبریکانت… خب؟؟؟ ایدز میگیری گوه کونت وارد خونت میشه بگا میریا
سلام دااش
من سروشم
شرمنده که زنم از خونه انداختت بیرون اما خداییش خودت نفهمیدی که من بخاطر کونت اشک میریختم نه عاشقت بودم؟!
بیخیال در هر صورت خوشم اومد اونجور از هیکل و کیرم تعریف کردی
لذت دادن : به همون لحظه توش رفتنه که تجربش کردی
خب داستان رو نمی پذیرم. دلیلش هم کاملا مشخصه ! یک پسر بچه هفده ساله اولا با یک نره خر ۳۵ ساله چطوری آشنا شده و ثانیا اون ننه و بابای تو نمی گن سال ۹ شب کدوم کوری می خوای بری ؟ ثالثا نویسنده نامحترم ! سکس با کودکان رو ترویج نده ! سکس با برون کاندوم رو ترویج نده ! سکس وحشیانه رو ترویج نده ! تعریفی که تو از سکس آنال داشتی منجر به خروج مدفوع نمی شه ! بلکه دقیقا باعث خونریزی معقد و حتی پارکی روده می شه . واقعا تعجب می کنم که چرا این داستان سراسر انحراف لایک گرفته و هنوز دیسکلایکی نصیبش نشده !!!
حاجی این همه ادم تو جامعن که کونی نیستن او وقت جامعه باعث کونی شدن تو شده ؟
تو می میگفتی فقط میخواستم لاپا بدم و از دادن خیلی میترسیدم
بعد بدون مقاومت گزاشتی بزار توت؟؟؟!؟! (dash)
ببین پسر خوب دلیلی وجود نداره که هر کسشعری که تو گفتی ما قبول کنیم…این داستان به نظرم زاییده ی تخیل تو بود…ولی چن تا نکته:اول اینکه بر فرض که واقعی باشه داستانت چرا کاندوم نزاشتی؟بدبخت ایدز میگیری آخرش…دوما ی مرد متاهل صبح تا شب برای ی پسر کونی گریه میکنه؟؟جمع کن دروغ نگو بچه…در ضمن به فاعلت بگو دفعه بعد خواست بکنتت ی خورده بیشتر انگشتت کنه که وسط سکس نرینی…دیسلایک
تا روزیکه صدای اذان در ایران به گوش میرسه , دینداران از پسربچه ها سوء استفاده میکنند تا در مقابل وسوسه نگاه به زن نامحرم مصون باشند و ملایان بالای منبر بگویند خداوند به مومنان کمک میکند تا در دام گناه نیفتند.
ای بر اون پدرتون لعنت روانیهای بیشرف.
بازم بنویس ادامشو .تو کف کونت گذاشتی مارو.از
اندامتم بنویس
منم ریدم