زنگ انشا (۴ و پایانی)

1400/07/13

...قسمت قبل

دیگه تصمیم خودمو گرفته بودم چه زمانی بهتر از این ؟درست شب تولدم ! منم دوباره متولد میشم و دوباره جوری که می‌خوام زندگی میکنم ، آخرین نگاه رو به آینه می اندازم با رژ لب قرمز جیغ و آرایش چشم کاملا سیاه روی پوست مهتابی! درست همونجور که سپهر میخواست ! روی پاهام که با جوراب های شیشه ای بلند مشکی پوشیده شده دست میکشم از همین الان ضربان قلبم تندتر شده و هیجان و شهوت وجودم رو گرفته ! آخ سپهر ، سپهر ! تو چقدر خوب من رو فهمیدی و منو به همه ی فانتزی هام رسوندی ! زیپ نیم تنه ی مشکی رو بالا میکشم یاد ضربدری ها و تریسام هایی که این چند وقت با سپهر و فرهاد و ندا داشتم میافتم سینه ام رو چنگ میزنم دوباره به طوسی هام خیره میشم ، درسته امشب من یک جنده ام!
کیفم رو برمیدارم و از خونه بیرون میزنم ، حس آزادی رو با تمام وجود نفس میکشم ،از آرش ممنونم که قبول کرد توافقی جدا بشیم، خوبه که هر چه زودتر کارهامون انجام بشه و این آزادی قانونی بشه! سپهر اون طرف خیابون منتظر منه براش دستی تکون میدم
+وایییی چقد تو خوشگل و شهوتناک شدی مرجان
بوسه اش رو پاسخ میدم
_خوشگل که بودم ، شهوتناکم کردی!
لپم رو نوازش گونه میکشه
+با این هیکل خوشگلت و نازه عشوه هات امشب بدجور آب کیرشونو درمیاری ها
چشمکی زد و حرفش رو ادامه داد
+آماده ای دیگه؟ اگه فکر میکنی از پسش برنمیای کنسلش کنم ؟ هر چند تولدت خراب میشه
دستم رو از روی شلوار به کیرش کشیدم
_ از پس چهار نفر میخوام برنیام؟ دیگه از تو و فرهاد و ندا که وحشی تر نیستن ، منم عاشق کیر کلفت های وحشی ، اونم همونجور که میخوام ، کاملا غریبه!
دستش رو روی رون پام فشار داد
+امشب و هیچوقت فراموش نمیکنی چون یه هدیه ی ویژه برات اماده کردیم یه سوپرایز بزرگ
_خیلی برای دیدن این هدیه هیجان دارم
+چیزی نمونده جنده ی من، فقط تا اخر امشب صبر کن !

طبق قرارمون امشب یه سکس پارتی داشتیم مخصوص من ! با چهار نفر غریبه که البته سپهر اون ها رو کاملا میشناخت و قابل اعتماد بودن ، وارد ویلا که شدیم سپهر چشم بندی رو اورد و به چشم هام زد دستم رو گرفت و با خودش به داخل کشید ، به سپهر کاملا اطمینان داشتم بنابراین ترسم رو کنار زده ام و خواستم از هیجانی که وجودم رو گرفته بود لذت ببرم و خودم رو به ناشناخته ها بسپرم ، وسط سالن که رسید ایستاد هیچ تصوری از محیط اطرافم نداشتم چون اولین بار بود که به این ویلا میومدم حضور چند نفر رو احساس کردم سپهر با فشار دست روی شونه ام، من رو وادار به نشستن روی زمین کرد

  • اینا فارسی بلد نیستن عرب هستن ولی مطمئن باش کردن تو رو خوب بلدن ، فقط خودتو به اینا بسپر و حال کن ، خوش بگذره

با نزدیک شدن چند نفر حس ترس آمیخته با شهوت و هیجان به وجودم تزریق شد، هنوز کاملا به خودم مسلط نشده بودم که کیری روی لبهام کشیده شد ، دو تا دست روی سینه هام شروع به مالیدن کردن که به نظر میومد مال دو نفر هستن ، دو نفر دیگه دست هام رو روی کیرهای نیم شق شدشون گذاشتن زبانشون رو متوجه نمیشدم ولی مشخص بود که حسابی داغ کرده بودن ، کیرهاشون تو دست هام هی بزرگ و کلفت میشد که اولین کیر توی دهنم شروع به تلمبه زدن کرد ، خیلی کلفت تر از کیر فرهاد و سپهر بود و من نمیتونستم به خوبی توی دهنم جا بدم ، با هر عقب جلو کردنش عق میزدم ، دستهام همزمان روی دوتا کیر بالا و پایین میشد، یکی از پشت نیم تنه ام رو دراورد و سینه های درشتم رو چنگ میزد صدای اه و ناله های چهار مرد بلند شده بود و کوس من به خیسترین حد خودش رسیده بود ، اینبار کیر متفاوتی وارد دهنم شد و من بدون اینکه ببینم چه شکلی و چه اندازه ای هست فقط ساک میزدم و اب دهن و پیش اب کیرهاشون از دور لبهام میچکید فکر میکنم نوبتی هر دفعه چند ثانیه کیرشون رو تا ته حلقم نگه میداشتن چون اندازه های متفاوتی رو احساس میکردم ، دستی روی کونم قرار گرفت و کمی بعد انگشتش توی سوراخ کونم فرو رفت اهی از شهوت کشیدم باز چیزهایی میگفتن که من نمیفهمیدم ، یکی من رو بلند کرد متوجه شدم که روی کیر مردی ک خوابیده قرار گرفتم یک دفعه تمام کیرش رو تو کوسم فرو کرد مطمعنم کلفترینشون بود چون به شدت کوسم میسوخت و فریادم بلند شد ولی بی توجه به من شروع به تلمبه زدن کرد چند لحظه متوقف شد فکر کردم نفس راحتی میکشم ولی کیر کلفتی با فشار سعی داشت داخل کونم بره سخت بود چند لحظه باهم حرف زدن و دوباره کیرش رو داخل کونم سر داد ایندفعه چرب و لیز بود و همزمان شروع به تلمبه زدن کردن با تمام وجود فریاد میزدم درد بدی توی کوسو کونم پیچیده بود که با ورود کیر دیگه ای توی دهنم فریادم تبدیل ب عق زدن شد اشکهام صورتم رو خیس کرده بودن دوست داشتم بگم کافیه ظرفیتم تکمیل شد ولی باز حسی منو نگهداشت میخواستم تموم درد و لذت رو یک جا ب جون بخرم, تا الان دوبار ارضای عمیق شده بودم و میخواستم تا اخر، این سکس گروپ دردناک رو ادامه بدم ، دستی موهای بلندم رو از پشت کشید کیر از تو دهنم خارج شد دوباره یکی من رو سبک بلند کرد و به حالت ایستاده کیرش رو توی کوسم فرو کرد باریکتر و دراز تر بود پاهام رو دور کمرش قفل کردم منتظر تلمبه زدنش بودم که یکی از پشت داخل کونم فرو کرد و همزمان شروع به گاییدنم کردن بین بدن های خیسشون فشرده میشدم که گرمی آب منی رو توی کونم حس کردم و چند لحظه بعد کیر دیگه ای با اب منی تو کونم خیس شد و شروع به تلمبه زدن کردن این دفعه اب منی از داخل کوسم سرازیر شد و با چند تا نعره بلند هردو ارضا شدن و سوراخ های ملتهبم رو ابیاری کردن ، روی زمین قرار گرفتم دستی چونه ام گرفت و سرم رو بالا نگهداشت با صدای اه و ناله اب کیر روی لب ها و صورتم پاشید ه شد و بعد داخل دهنم شروع به تلمبه زدن کرد و تماما داخل دهانم خالی شد با تنی خیس از عرق چهار مرد و پر از اب کیر همونجا روی زمین دراز کشیدم همه ی تنم درد میکرد انگار مبارزه ی سختی رو انجام داده بودم و حالا به چیزی که میخواستم رسیده بودم اخرین حد از هرزگیم!
چشمهام گرم شده بود دلم سکوت و خواب میخواست نمیدونم چقدر گذشت با نوازش های دستی روی بدنم چشمهام رو باز کردم سپهر روی مبل کنارم نشسته بود و با لبخند نگام میکرد
+خسته نباشی جنده خانوم! اولین مشتری هات چطور بود؟ اونا که خیلی راضی بودن
صدای ندا و فرهاد باعث شد کاملا سرجام بشینم , ندا کف زنان بهم نزدیک شد
-تولدت مبارک عزیزم
فرهاد سمت دیگه ام روی مبل نشست

  • حالا نوبت کادوی اصلیت رسیده
    با اینکه خسته و گیج بودم از حضور همزمانشون جا خوردم و از وضعیتی که داشتم راضی نبودم ، پر از اب منی ، موهای بهم ریخته و حتما صورتم پر از رد اشک و ارایش چشم شده بود
    _نمیدونستم شما هم تا اینجا میاین، ولی اول میخوام یه دوش بگیرم و لباس بپوشم
    چشمام به دنبال لباس هام چرخید ولی پیدا نکردم
    _سپهر لباس هام کجاست؟ میشه برام بیاری
    ندا دستم رو گرفت و دوباره من رو روی مبل مشکی وسط حال نشوند
    “عجله نکن بشین و اول از سوپرایزت لذت ببر”
    تحکم همراه با خشونتش من رو میخکوب و لال کرد ، اصلا نمیتونستم حدس بزنم چرا انقدر با لحن وحشتناک و چشمهای پر از کینه بهم نگاه میکنه ، نگاهش کاملا فرق کرده بود خواستم حرفی بزنم که صدای آشنایی از پشت سر مثل پتک توی سرم کوبیده شد
    «همسر دوست داشتنی من تولدت مبارک »
    نمیتونستم برگردم و ببینم واقعا آرش اینجاست ! اونم تو همچین موقعیتی بین این ادم ها ! همونطور تو نگاه پر از کینه و لذت ندا خیره موندم که حالا لبخندی هم به لب داشت ، اشکهام راه خودشون رو پیدا کردن ، با صدایی که به ناله ای شبیه بود از ندا پرسیدم
    _تو کی هستی؟
    ندا اروم اروم عقب رفت و روی صندلی روبه روییم نشست انگار داخل یک نمایشنامه وارد شده بود نگاهش، حرکات بدنش ، همه اش رازالود و پر از کینه و حتی طنز بود!
    آرش هم بهش ملحق شد و لبخند زنان به من نگاه میکرد
    «چیشده همسر عزیزم؟ تولدته دیگه باید خوشحال باشی! آها هنوز کیکت رو نبریدی آخ چقد من بی فکرم! ولی خب یه قسمت از کادوت رو گرفتی ، چهارتا کیر کلفت ، چه خوبم جرت دادن ،
    چشمکی زد
    میدونی که همچین صحنه ی جذابی رو از دست نمیدادم ، یک جنده ی تمام عیار زیبا که سخت گاییده میشه، اعتراف میکنم کیر منم بلند شده بود و نزدیک بود قاطی بشم باهاشون »
    درسته قرار بود از زندگی آرش بیرون برم ، ولی باز حاضر بودم بمیرم ولی من و تو این وضعیت نبینه نگاه اشکیم رو ازش گرفتم نمیخواستم هق بزنم و بیشتر بهش لذت بدم به سپهر و فرهاد نگاه کردم ، ولی راه نجاتی نبود ، برای فهمیدن اینکه اونا با هم یه تیم بودن نیاز به فکر کردن نبود ولی یک چرای بزرگ از آرش توی ذهنم بود بالاخره صدام به گوشم رسید
    _چرا آرش؟ چرا منو تا اینجا رسوندی؟
    پاش رو روی پای دیگه انداخت با همون لبخند اروم و خونسردی همیشگی
    «چون از اولم یک جنده بودی فقط باید کمکت میکردم تا جسارت نشون دادنش به همه رو پیدا کنی! البته که تازه شروع راهته و بهت تبریک میگم چون مشتری هات حسابی راضی بودن »
    داشت منو از درون متلاشی میکرد ، توی ذهنم تکرار میشد از اول ، از اول جنده بودی! پس از همون اول با نقشه وارد زندگیم شد ، سرم داشت میترکید این جوابی نبود که قانعم کنه
    _تو که میدونستی درونم یه جنده ی عوضی هست خب چرا باهام ازدواج کردی؟
    به سپهر اشاره ای کرد ، اون هم از کنارم بلند شد و از سالن بیرون رفت به ندا نگاه کرد
    «دختر عموی عزیزم میدونی که باید برای خواهرت یه داستان تعریف کنم ، زحمت ی نوشیدنی رو میکشی؟
    ندا چشم بلندی گفت و به اشپزخونه رفت و پشت سرش فرهاد همراهیش کرد ، این حجم از اتفاقات رو نمیتونستم هضم کنم ، دختر عمو؟ ولی آرش که عمویی نداشت ، منظور از خواهر ندا کی بود ؟ داشتم دیوونه میشدم
    _اینجا چه خبره ؟ فکر کنم سوالو از ادم اشتباهی پرسیدم ، باید از تو میپرسیدم تو کی هستی آرش؟
    صدای کشیده شدن چرخ روی پارکت به گوشم خورد به عقب برگشتم زن پیر و شکسته ای روی ویلچر نشسته بود و سپهر اون رو به داخل همراهی میکرد، ذهنم پر شده بود از علامت سوال و حالا با ورود این غریبه همه چی برام گنگ تر شده بود زانوهام رو توی بغلم جمع کرده بودم چشمهام رو بستم و منتظر شدم تا آرش دست از بازی کردن و لبخند های آزار دهنده اش برداره
    «وای مرجان باز کن چشمهاتو و با مادر شوهرت آشنا شو ، اینجور نادیده گرفتن بی ادبیه همسر عزیزم»
    نمیدونم چرا بیشتر از چند لحظه نتونستم به چشمهای پیرزن نگاه کنم به شدت از وضعیتی که داشتم شرمسار بودم ، آرش مادری نداشت ، نمیتونستم معنی حرف ها و کاراش رو بفهمم
    «چشمهای قشنگت که باز شده علامت سوال!
    به حالت مسخره ای من رو به مادرش و مادرش رو به من معرفی کرد
    «مامان ، مرجان ، مرجان ، مامان ، البته تو که با عروست خیلی وقته آشنا شدی »
    _ مسخره بازی و تمومش کن آرش ، دیگه بین من و تو چیزی نمونده بود و نیست
    « چقد بداخلاق شدی ! بزار برات یه داستان مهیج تعریف کنم ، در واقع میخوام با خانواده ام اشنا بشی »
    سرم روی زانوهام گذاشتم ، بحث باهاش بیفایده بود بهتر بود بزارم زودتر نمایشش رو اجرا کنه و به پایان برسونه بالاخره این شب تموم میشد
    «میدونم خسته ای کلی کوس و کون دادی ولی خب باید به شوهرتم توجه کنی ! »
    حرفی برای گفتن نداشتم وقتی واکنشی از من ندید کنارم نشست موهام رو به بازی گرفت و ادامه داد
    « ۲۶سال پیش منم یه پسر بچه ی ۹ ساله ی خوشبخت بودم مثل خیلی های دیگه یه پدر که خیلی دوسش داشتم و دوستم داشت ، یه مادر که خیلی دوسش داشتم و فکر میکردم دوستم داره ! ولی خب تو که میدونی حس جندگی درونی تا یه حدی خاموش میمونه تو وجود مادرشوهرت هم زیاد نتونست خودشو قایم کنه !
    با تعجب به چشمهاش زل زدم نگاهش انگار کاملا خالی بود به زنی که روی ویلچر بود نگاه کردم با چشم های خیس و به زمین دوخته شده انگار در دنیای دیگه ای بود ،شاید هم علاوه بر فلج بودن لال و کر هم بود که در مقابل حرف های آرش هیچ واکنشی نشون نداد، آرش بی تفاوت ادامه داد
    « بالاخره اون جنده ی درونش سراغ تنها عموی من رفت البته اون هم مثل خودش یه خائن بود ! »
    همزمان فنجون رو از دست ندا گرفت و به چشمهاش خیره شد
    « اونو از خانواده اش و تنها دخترش جدا کرد ، و در نهایت وقتی یه حرومزاده رو حامله بود خیانتشون رسوا شد و پدر من با هل دادن برادرش از سر خشم باعث مرگش شد البته این زن خودخواه بیخیال نشد و پدرم رو هم به کام مرگ کشوند ! تنها فرد بی گناه این داستان تلخ! اون هم درست جلوی چشم های پسر ۹ساله اش که بدترین زمان ممکن سر رسید! و اون پسر برای همیشه همونجا هم پدر هم مادر و هم عموش رو از دست داد ! مادری که با حرومزاده ی توی شکمش یعنی خواهر من و یجورایی خواهر ندا ناپدید شد! ولی اون پسر شد بزرگترین بدشانسیش! چون فقط برای پیدا کردنش بود که مقاومت کرد و به زندگی ادامه داد و حالا این مادر و پسر بهم رسیدن »
    دستش رو تو موهام فرو برد و نزدیک صورتم شد
    « ازت ممنونم خواهر کوچولو ! تو باعث شدی امشب خانواده دور هم جمع بشیم ، من ، مامانت ، ندا دختر عموت که البته بهتر بگم خواهر ناتنیت ، برای تشکر نمیدونی چه برنامه ی کاری سنگینی برات چیدم»
    چشم هام بین این افراد ناباورانه میچرخید باز هم سوال رو از ادم اشتباهی پرسیده بودم ، نباید از ندا و یا ارش میپرسیدم تو کی هستی ، فقط باید جلوی آینه فریاد میزدم تو کی هستی مرجان؟

نوشته: صدف


👍 7
👎 1
14501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

835952
2021-10-05 13:20:07 +0330 +0330

شیوا دیگه مسخرشو درآورده است.

0 ❤️

835980
2021-10-05 16:41:25 +0330 +0330

راستش در حالی که داشتم می‌خواندم ناگهان به این حس رسیدم که یعنی ما آدم ها آفریده شدیم اینطوری بخاطرشهوت خودمون و به هر کار کثیف و نادرستی بکشیم ؟ بچه ها من کاری ندارم خودم همچین آدم علیه سلامی نیستم ولی با اینکه خودم هم اهل عشق و حال هستم ولی می‌دونم انسان هستم قرار نیست خودم را در یکی از حواس و نیاز های خودم حقه کنم . همه ما دوست داریم غذا بخوریم و البته این که دلیل نمیشه در شهوت شکم خودمون و خفه کنیم . گاهی فکر میکنم دوتا آدم چرا تا این اندازه برای چیزی خاطررهستنددروع بکن و خیانت کنند و همه چیر و نابود کنند که چی بشه . این درست همان آخرالزمان هست که انسان ها دچارچنین حال و هوایی میشویم که یکی این هستد که خودمون رو غرق در شهوانی کردیم برای سکس دست به کارهای کثیف می‌زنیم مانم کسی که میاد با نهایت نامردی زن دیگری پ گول میزنه به حدی که زندگی طرف و زندگی و آینده بچه هابی که می‌توانند سالم تربیت شوند ولی وقتی زندگی پدر و مادرشان با خیانت زن خانواده یا مرد خانواده به نهایت پایان می‌رسد بچه های طلاق جای تربیت درست ممکنه دچار تربیت نادرست شده همان بچه که میتونست با تربیت و مراقبت اینده درخشانی پیدا کند و به دنیا پ انسانهای آینده خدمت کنه تبدیل میشه به یک خلاف کار و بی بندوبار یا دزد و عیاش و کیف قاپ البته هرچیزی ممکنه پیش بیاد چه بسا خیلی هم خوب با بیاد ولی معمولا در مسیر نادرستی افتادن . نابودی دیکران و رقنم میزنند . فقط بخاطر این که زندگی پدرو مادر خراب شد و نظام خانواده دچار امضحلال و نابودی میشود و حتی ممکن هست همان کسی باشد که خانه و ماشین و سرمایه های من و شما را با کلاهبرداری می‌بره و هزار مشکلات دیگه . این زمانه آخر الزامان درحال شکل گیری هست و خیلی راحت میدونیم پ انجام هر کار کثیفی و از ما سرخواهددزد و به همدیگه رحم نمی‌کنیم شهوت چیزی هست که خدا برای انسان آفرید که بواسطه آن نسل و ترغیب به تولید کند اما وقتی از تعادل هرچیزی خارج شود دچار مشکل های بسیاری میشود . ببخشید این و گفتم کاری بن داستان ندارم فقط این و بگم حرفم فقط این هست این که کسی همه چیز خودش و سکس و شهوت بدونه نابود میشه این و شک نکنیم . طرف داره زندکی می‌کنه ناگهان یکی از راه میرسه شوهر طرف و یا زن طرف و از راه بدر می‌کنه میربنه توی نمام زندگی این خانواده و نه ام مرد یا زن خوشبخت میشه نه الباقی بجا مانده از خرده های خانواده که تکه تکه شدن همه در این بازی محکوم به نابودشدن هستن هر کسی دچارمشکل میشوداینطوری شروع می‌کنه به انتقام از جامعه و نتیجه این که بهشیذاتز جامعه رو در مسیر نابودی قرار مگیردو دنیای ما اینطوری در مسیر غنا و نابودی قرار میگیره .‌ببخشیذ خواستم چیری بگم اصلا فراموش کنید حالتون و کنید ۱

1 ❤️

835981
2021-10-05 16:44:14 +0330 +0330

دوستان ببخشید اگر همراه با غلط تایپی وغلط های دستور زبانی نظر ارسال کردم . حال خوشی نداشتنم معذرت می‌خوام از همگی. خوس‌باشیذ

0 ❤️

836026
2021-10-06 01:29:14 +0330 +0330

فوق العاده زیبا بود 🌷
فانتزی هارو باید به نحو احسن انجام داد و نقش سپهر و دوس داشتم ک بهت نهایت کمک رو کرده و قابل اعتماد بود

0 ❤️

836172
2021-10-07 01:34:40 +0330 +0330

کیری تر از این داستان فیلم هندی نمیشد😖😖😖

0 ❤️