سراب عشق

1402/06/23

غروبهای زمستون رو خیلی دوست دارم. ‌تاریک و روشن هوای غروب زمستون همراه با بوی دود برگهای خشک که توسط رفتگرها سوزونده میشن و صدای کلاغها که ترکیبی عجیب در ذهن من میسازند.
میخوام داستان یکی از این غروبهای مرموز رو براتون تعریف کنم.
داستانی که شاید برای خیلی از شماها عجیب و تخیلی باشه.
سال 73 بود من حدودا 22 سال سن داشتم و توی مسیر دانشکده عاشق دختری به اسم پریناز شدم.
پریناز اونسال 17 ساله بود. اوایل نمیدونستم پریناز دبیرستانیه. چرا که قد بلندی داشت و آرایش میکرد و لباسش زیاد به دبیرستانی ها نمیخورد.
پریناز کمر باریک و کپل های گوشتی برجسته ای داشت.
بعضی وقتها تو مسیر دقایق زیادی پشت سرش راه میرفتم و به تکونهای کپلهای گنده و گوشتیش نگاه میکردم.
حرکت اون کون و کپل زیر اون کمر باریک با اون مانتوی چسب و فرم سرمه ای خیلی سکسی بود.
شبهای زیادی با تصور اون کون و کپل جلق زده بودم.
پریناز صورت زیبایی داشت. موها و چشم و ابروی مشکی و لبهای قلوه ای.
چشای پریناز یک هاله رنگی برنگ خاکستری داشت که نگاهش رو خیلی سکسی و وحشی کرده بود.
یک روز دل به دریا زدم و باهاش حرف زدم.
بهش شماره تلفن دادم.
اون موقع ها موبایل نبود.
یک شب زنگ زد و باهم کمی حرف زدیم.
با مادرش زندگی میکرد و برای کنکور پزشکی درس میخوند.
ازش خواستم چندتا از عکساشو برام بیاره.
فردا تو پارک قرار گذاشتیم.
پریناز زیبا اومد و باهم ساعتها قدم زدیم و کلی حرف زدیم.
انگار دیگه سالها بود میشناختمش و عشق من اونقدر سریع جلو رفت که اگه یک روز نمیدیدمش و شبها ساعتها تلفن نمیزدیم حالم بد میشد.
تا اینکه یک روز بهم گفت که پدرم و با من پای تلفن اشتباه گرفته.
خیلی ترسیدم.
من با پدرم رودروایسی شدیدی دارم.
پدرم مهندس شرکت نفته. آمریکا درس خونده و الان حدودا 45 سال سنشه.
شب سر شام پدرم از درس و دانشگاه پرسید و از همکلاسی ها و بی مقدمه از دخترای دانشگاهشون تعریف کرد.
مادرم چپ چپ بهش نگاه میکرد.
مادر و پدرم دختر عمو پسر عمو هستند.
باهم رابطه عاشقانه و گرمی ندارند.
پدر من رمانتیک و باحاله ولی مادرم سرده.
پدرم برای کشیدن سیگار روی تراس رفت و بعد از چند دقیقه منو صدا زد .
وقتی رفتم کنارش با یک نگاه و لبخند ازم راجع به پریناز پرسید.
و من بدون اینکه توی چشمهاش نگاه کنم ماجرای دوستی و آشناییمون رو توضیح دادم.
پدرم سکوت کرد و فقط به سیگارش پک زد.
اونشب پریناز بهم زنگ زد و من ماجرای مکالمات پدرم رو گفتم.
پریناز هم مثل من خجالت میکشید که روابط خودش رو با من برای مادرش بازگو کنه.
روزها گذشت و من و پریناز عاشقانه باهم بودیم تا اینکه کم کم روابط من و پریناز وارد بحران شد.
پریناز حاضر نبود مثل سابق منو ببوسه.
من هر لحظه که کنارش بودم در تاریکی کوچه ها و پارک و تاکسی لبهای اونو می بوسیدم.
ولی اون جدیدا خودش رو عقب میکشید.
من خیلی وقتها توی کافی شاپ یا تاکسی دستمو تو شرتش میکردم و انگشتمو تو کسش میکردم.
ولی جدیدا اون خودش رو جمع میکرد.
بعضی شبها تلفن نمیزد و خیلی وقتها دیگه سر قرار نمیومد.
من هم عاشقی پریشان نمیتونستم عشقمو فراموش کنم و برای همین روز به روز عصبی تر و رنجورتر میشدم.
مادرم شدید نگران احوال من بود و برای همین سعی میکرد منو دلداری بده.
با اینکه خبر داشت که من عاشقم ولی اهمیتی نمیداد.
کلا به عشق اعتقاد نداشت.
تا اینکه دیگه پریناز نه سر قرار اومد و تلفنهاشو جواب نداد.
مادرم سعی میکرد کمکم کنه که من پریناز رو فراموش کنم.
ولی من درک نمیکردم و بی تاب بودم.
تا اینکه پدر به یک ماموریت دو هفته ای رفت و من و مادر تنها شدیم.
یک شب مادرم با من در مورد عشق حرف زد.
و عشق رو یک حس بد و بیمارگونه تعبیر کرد.
من ازش در مورد خودش و پدر پرسیدم و اون توضیح داد که ازدواجشون چقدر سرد و بی روح بوده.
حتی اعتراف کرد که بعضی وقتها با عشاقی قرار میگذاشته تا این خلا رو هرچند موقت پر کنه.
من ازش در مورد این مساله با تعجب پرسیدم که پدر خبر داره که اون گفت براش مهم نیست.
حتی گفت پدرم هم روابط خودش رو داشته و داره.
از اینکه پدر و مادرم درگیر روابط خارج زناشویی بودن حس عجیبی داشتم و باور نمیکردم.
با عصبانیت حرفهای مادرم رو زیر سوال بردم و گفتم امکان نداره پدر اینکاره باشه.
مادرم خنده های تلخی کرد و منو به اتاق مطالعه برد.
یک سری فیلم از زیر تخت خارج کرد و به من داد و گفت امشب اینارو نگاه کن.
من به اتاقم رفتم و یکی از فیلمها رو تو دستگاه ویدیو گذاشتم.
صحنه اتاق خواب پدر و مادر بود.
مشخص بود که دوربین هندیکم توی گوشه دکور اتاق مخفی شده. یکهویی چهره پدر رو دیدم که وارد صحنه شد و دوربین رو کمی جابجا کرد.
خیلی تعجب کردم.
بعد از چند دقیقه تصویر یک خانم رو دیدم که اومد و روی تخت نشست و پدر هم کنارش نشست.
از تعجب مردم. پدرم شروع به مالیدن و بوسیدن خانم کرد. اون زن مادرم نبود.
خشکم زده بود.
بعد چند دقیقه اون زن لخت مادرزاد شده بود و پدرم با یک شورت داشت کس خانم رو میخورد.
زن جیغهای ریزی میزد.
فیلم رو عقب و جلو کردم.
چهره زن آشنا بود.
باور کردنش سخت بود ولی زن همسایه روبرویی بود.
پدرم داشت ترتیب زن همسایه رو میداد.
باورش سخت بود.
ساعتها فیلمها رو نگاه میکردم.
زنهای زیادی رو پدر ترتیب داده بود و فیلم میگرفت.
دختر خاله مامان، یکی از همکارای شرکت، عجیبترینش که باعث شد من دیگه نتونم نگاه کنم آلما دختر دوست صمیمی پدر بود.
یک دختر تقریبا 13 ساله که پدر به طرز خشنی جلوی دوربین از کس و کون اون دختر رو گایید.
آلما هم زیاد راغب به سکس نبود و دائم فرار میکرد.
ولی پدر اونو دوباره رو تخت می کشید و دوباره تلمبه هاشو تو کس و کون دخترک بیچاره میزد.
نزدیک صبح خوابیدم.
حس عجیبی داشتم.
پدر و مادرم اینقدر داغون و من هم که در عشق شکست خورده.
فردا که از دانشگاه برگشتم شروع کردم به یاد کون پریناز به جلق زدن.
یکهو به سرم زد با فیلمهای پدر جلق بزنم.
یکی از فیلمها رو گذاشتم و عقب جلو کردم تا اینکه یک بدن خوب توشون پیدا کردم.
کون گنده و سفید و پاهای کشیده.
پدر روی تخت نشسته بود و کیرشو میمالید و اون زن جوون با کون گنده و پاهای گوشتی کشیده جلوش ایستاد.
کونش به دوربین بود.
پدر شروع کرد به صورت ایستاده به خوردن کس اون زن.
و کپل هاشو چنگ میزد.
بعد زن رو نشوند رو کیرش و اون زن شروع کرد رو کیر پدر بالا پایین رفتن.
پدر یهویی بلندش کرد و به حالت ایستاده اونو تو بغلش گرفت در حالی که رونهای زن دور کمر بالا پیچیده بود و کیر بابا تا خایه تو کس زن رفته بود.
وحشیانه زنو بالا پایین میکرد.
بابا پشتشو به دوربین کرد و زن رو به پشت رو تخت زمین زد و کیرشو تا دسته تو کس زن تلم میزد.
صحنه خشنی بود.
کس زن داشت پاره میشد.
به پشت بابا چنگ. میزد و جیغ میزد.
آبم داشت میومد.
بابا سریع زن رو برگردوند رو به دوربین و بحالت داگی کرد و موهاشو چنگ زد و شروع کرد رو به دوربین بصورت داگ استایل به گاییدن زن.
زن جیغ میزد.
خیلی جوون بود.
زیبا بود.
اونقدر زیبا که آبم اومد و ناگهان دیدم اون دختر پریناز منه که داره زیر بابا کس میده.
آبم پاشید کف اتاق.
شل شدم.
نشستم.
نگاه میکردم.
عشق زیبا مو برای اولین بار لخت مادرزاد میدیدم.
چه زیبا بود هیکل عشق من.
زیباترین، عالی ترین و عاشقانه ترین بدن دنیا رو میدیدم.
چقدر زیبا شدی توی سکس
عشق من
عمر من
پریناز من.
پریناز چند بار پدرم رو جای من تو تماس اشتباه میگیره و پدرم مخشو میزنه.
قرار میذاره. میاد خونه ما. عاشق پدر میشه.
و پدرم عشق منو مال خود میکنه.
پردشو میزنه و کس و کونشو گشاد میکنه.
پریناز عاشق پدر میشه و باهم قرار میگذارن که پریناز با من کات کنه و اونم کات میکنه.
الان پدر و پریناز باهم رفتن کیش.
ماموریت کاری پدر بردن پریناز به کیش و گاییدن کس و کون یک دختر 17 ساله توسط یک مرد 45 ساله بوده.
گشاد کردن عشقم توسط پدرم.

نوشته: گادفادر


👍 6
👎 17
9801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

947261
2023-09-14 00:42:44 +0330 +0330

خیلی بی سر و ته کار شده بود!
همچنین سرسری و بی منطق.

0 ❤️

947268
2023-09-14 00:58:02 +0330 +0330

جدیدا سطح جدیدی از کسشعرارو مشاهده میکنیم دختره ۱۳ ساله با مرد ۴۵ ساله سکس از جلو؟ پدرش مخ دوست دختر پسرشو زده بود؟

0 ❤️

947286
2023-09-14 01:47:48 +0330 +0330

چه کصشعری بود توی این شب عزیز😑

0 ❤️

947300
2023-09-14 02:26:20 +0330 +0330

آره سال هفتادوسه خونواده ها انقد اپن بودن ک دختر هفده ساله از پاره شدن پرده نترسه اصلا این ب کنار انقد اپن بودن ک بذارن دختره هفده سالشون بره کیش تنهایی خخخ کسخلی ناموسا

1 ❤️

947301
2023-09-14 02:27:09 +0330 +0330

فقط ی سوال…سال ۷۳ کدوم کافی شاپ میرفتی کونی؟؟؟
اصلا مگه اون موقع کافی شاپ بود؟؟!!؟؟!!

1 ❤️

947375
2023-09-14 11:18:11 +0330 +0330

من که از این داستان تخیلی خندم میگیره

0 ❤️

947380
2023-09-14 12:26:21 +0330 +0330

اخه کله کیری کص مغز سال ۷۳ ۲۲سالت بود یعنی متولد۵۱بایدباشی که الان ۵۱ سالتِ ، سال ۷۲ موبایل به ایران اومدشایددردسترس همه قرارنگرفته بود ،بعدالان پدرت ۴۵سالشِ یعنی ۶سال ازتوکوچیک تره؟ پدرت حداقل بایدالان۷۱سالش باشه.

2 ❤️

947389
2023-09-14 13:19:30 +0330 +0330

مادر پدرتو گاییدم
این کسکش رو هنوز میگی پدر ؟

1 ❤️

947424
2023-09-14 18:58:55 +0330 +0330

کیر تو دهن خودتو باباتو ننتو پرینازت،
تو اصل ببو گلابی و اسکول بودی که بابای کونیت تونسته مخ عشقتو بزنه، لابد حقیقتو بهش گفته که پسرش چقد کسخوله و بدردنخور و کس حروم کن.

0 ❤️

947453
2023-09-15 00:36:22 +0330 +0330

سال ۷۳ پدرت ۱۶ سالش بوده تو هم ۲۲ سال داشتی؟!!!
با این حساب من مامانتو حامله کردم.

1 ❤️

947454
2023-09-15 00:36:40 +0330 +0330

اخه کدوم دختر احمقی پیذا میشه که تاجوونای زیباهست بره به یک مرد۴۵ساله بده وعاشق اون بشه

0 ❤️

947520
2023-09-15 08:34:46 +0330 +0330

کسشعرررر

0 ❤️

947535
2023-09-15 09:55:41 +0330 +0330

خیلی جالبه، طرف فقط رو کون و سینه و اندام ظرف قفل کرده و توذهنش سوژه جق ساخته اون وقت چه بااعتمادبه نفس ازعشق و زاری و دوری و …میگه
حل الخالق…

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها