سکس با هنگامه

1402/05/19

اسم من مهران هست الان 19 سالمه موضوع مال وقتی هست که حدود 15 سالم بود من یک خواهر دارم که الان ازدواج کرده اسمش هنگامه هست 27 سالشه خیلی سفید برفی و خوش هیکل هر دو ورزش کاریم ژیمناستیک کار کردیم ولی دیگه اون ازدواج کرده من هم دانشگاه ورزش کم کردیم در هر حال خانواده ما خیلی مثبت هستن پدر مادرم یک جورایی فرهنگی هستن پدرم تو یک اداره کار می کنه که تقریبا فرهنگیه و مادرم هم معلم هنرستان هست تو فامیل همه ما رو مثبت و اهل شعر و ادب می دونن پدر مادرم خیلی گیر هستن یعنی نمیشه در مورد دوست دختر و دوست پسر و این چیزا اصلا حرفی زد یا فکر کرد یا جلف بازی در آورد بریم سر اصل مطلب و خاطره من از وقتی من 12 سالم شده بود یادم هست خواهرم دیگه پیرهن آستین دار یا اگر گاهی نصف آستین بود نهایت تا وسط بازوهاش لخت بود بیشتر وقت ها شلوار می پوشید بعدا فهمیدم پدر مادرم مجبورش کردن به خاطر من رعایت کنه البته تو مهمونی مختلط که زن و مرد قاطی باشن که نمی رفتیم اما اگر فقط هم زن ها بودن خواهرم مثلا دیگه تاب می پوشید که فقط شونه هاش یک کم بالای سینه هاش لخت بود و یک دامن که اونم یا تا زانو بود یا فقط ده سانت بالای زانو اینا خواست خانوادم بود خیلی مراقب لباس پوشیدن ما بودن اجازه نمی دادن جلف بازی در بیاریم اجازه نمی دادن دنبال دوست و رفیق بریم خلاصه سعی می کردن تو فامیل همه خانواده را اتو کشیده نگه دارن قضیه از اونجا شروع شد که من حدود 15 سالم بود و رفتیم عروسی البته مختلط نبود زن و مرد جدا بودن عروسی که تمام شد پدرم به من گفت برم مادرمو صدا کنم بیاد بریم من رفتم قسمت زن ها که طبقه پایین بود تو راهرو لای در باز کردم یکهو دیدم چه خبره زن ها و دختر های زیادی با لباس های لختی اولین بار بود زن و ها و دختر ها را با این تیپ میدیدم یک لحظه از لای در خواهرمو دیدم پشت میز نشسته بود یک تاپ تنش بود که شونه هاش لخت بود اما کمی بیشتر از همیشه بالای سینه هاش بدن سفیدش خود نمایی می کرد یک لحظه بی اختیار با خودم گفتم خواهرم چی شده ولی یکهو چند تا دختر دیگه نظرمو جلب کردن دخترا تاب بندی پوشیده بودن کمرشون نا نصفه لخت بود جلو هم تا نزدیک نوک سینه لخت بود یک کم دیگه باز بود سینه هاشون می افتاد بیرون و دامن خیلی کوتاه پوشیده بودن و اون وسط می چرخیدن یکی از این دخترا خیلی سفید و خوشگل بود خلاصه محو تماشا شده بودم از اطرافم بی خبر نمی دونستم چقدر زمان گذشته یکهو در باز شد و خواهرمو دیدم مانتوشو انداخته بود روی شونش و آمد بیرون گفت مهران بیشعور چرا اومدی اینجا داری چه غلطی می کنی به ت ت پتیه افتاده بودم بد غافلگیر شده بودم خودمو جمع کردم گفتم هیچی بابا گفته بیایین بریم اومدم بگم به مامان گفت آره جون خودت باشه زود برو گمشو مامان اینجا ببینتت کلتو می کنه الان میاییم سریع رفتم طرف ماشین بابام قبل از خروج از ساختمان تازه متوجه شدم کیرم حسابی سیخ شده از رو شلوار معلومه فهمیدم آبروم پیش خواهرم رفته دیگه رفتم نشستم تو ماشین مثل چی ترسیده بودم نکنه خواهرم به مادرم پدرم چیزی بگه بعد مادرم و خواهرم هم اومدن سوار شدن رفتیم خونه خیلی نگران بودم اما خواهرم چیزی به کسی نگفت رفتیم خوابیدیم از خستگی نا نداشتیم خلاصه فردا که پدر مادرم رفتن سر کار باز به صحنه هایی که دیده بودم فکر می کردم فکر اون دخترا که خیلی لختی بودن کیرمو حسابی سیخ می کردن ولی برای اولین بار به خواهرم هنگامه هم فکر می کردم از اون روز کارم شده بود اینکه تا موقعیت گیر میاد خواهرم میره لباس عوض کنه تو اتاقش یا لباس تنگ می پوشه دید بزنمش ولی موقعیت کم پیش می اومد و نتونستم لخت ببینمش دو هفته ای گذشت یک روز لای در اتاق خواهرم باز بود رفته بود لباس عوض کنه رفتم دید بزنم یک لحظه از لای در دیدمش که روش به در بود و داشت پیرهنشو تنش می کرد برای اولین بار یک لحظه با سوتین بدون پیرهن دیدمش اما خیلی کوتاه بعدش هم فهمید پیرهنشو پوشید سریع اومد در بست خلاصه لباس عوض کرد رفت بیرون فردا که پدر مادرم نبودن هنگامه اومد سراغ من گفت بیشعور چیه عین دختر ندیده ها تابلو بازی در میاری هی دید می زنی یکهو ریدم به خودم اما زده به اون راه گفتم این حرفا چیه اشتباه می کنی اما گفت خفه شو یکی دو هفته هست معلوم نیست چت شده بعد یک جمله گفت که خیالم راحت شد گفت برای من که مهم نیست دیوونه بابا مامان بفهمن پدرتو در میارن حسابی کتک می خوری جلو اونا تابلو نکن بعد هم گفت اگر قول بدی دیگه دید نزنی پسر خوبی باشی بی جنبه بازی در نیاری قول میدم بهت بعد جشن تولدم بزارم فیلم تولد ببینی خوبه ؟ قضیه از این قرار بود که موقع جشن تولد هنگامه هر سال من و بابام می رفتیم با ماشین بیرون از خونه دور دور چرا ؟ چون مجلس تولد دخترونه بود و دخترها با لباس راحت یا لختی بودن تو خونه و خانوادم دوست نداشتن هیچ پسر یا مردی تو خونه باشه موقعی که دخترا خودشونو جمع و جور می کردن مانتو ها را می پوشیدن و می خواستن برن ما بر می گشتیم خونه و آخر تولد هنگامه بیست دقیقه ای هم ما باهاشون بودیم خلاصه از قبل هم خیلی دلم می خواست بدونم تو اون تولد دخترای فامیل و دوست های هنگامه چه لباس هایی تنشون هست یا بدن های لختی اونا رو ببینم خلاصه هنگامه گفت باشه ؟ کلمو تکون دادم گفت قول ها من هم باز کله تکون دادم ترسم ریخته بود چون فهمیدم هنگامه از این که دیدش زدم ناراحت نیست و به هیچ کسی هم نمیگه و قصد هم نداره به پدر مادرم بگه خجالتم کمتر شده بود چون هنگامه باهام حرف زد بالاخره دردمو هم تا حدی فهمیده بود خلاصه شدم بچه مثبت درجه یک نه دید زدن نه تابلو هیچی تا روز تولد طبق معمول با پدرم رفتیم بیرون و دختر ها و خانم ها به تولد رسیدن خودشونو جمع و جور کردن مانتو ها را پوشیدن زنگ زدن ما برگشتیم و کیک تولد بریدن و خوردیم ولی من فکرم تو قولی بود که هنگامه بهم داده بود اینکه بزاره فیلم تولدشو ببینم شب که همه خسته بودیم و خوابیدیم فردا که پدر مادرم رفتن سر کار هنگامه گفت بیا لب تابمو بگیر برو فیلم دیشب ببین روی صفحه ویندوز یک کپی داشت بقیه هارد را هم رمز گذاشته بود فیلمو زدم پسر چه خبر بود کلی دختر و زن با لباس لختی چقدر کس اولین بار بود این همه کس فامیل و دوست های خواهرمو با اون وضع لباس می دیدم و اولین بار بود به جز اون عروسی که گفتم خواهرم با این تیپ دیدم یک تاب تن هنگامه بود که شونه هاش و جلو سینش تا وسط سینه هاش و مقداری از کمرش لخت بود و دامنش هم چهار انگشت بالای زانوهاش بود جوراب و شلوار هم نداشت دخترا دوستاش با دامن خیلی کوتاه و تاب بندی خیلی لختی دور هنگامه حلقه زده بودن می رقصیدن و دورش می چرخیدن هنگامه هم اون وسط می رقصید وقتی می چرخید دامنش یک کم میرفت بالا تر دیگه تعریف نکنم عین دختر ندیده ها مثل خر سیخ کرده بودم براشون چهار چشمی داشتم فیلمو می دیدم یادم نیست چند بار دیدم که هنگامه اومد گفت مهران جمع کن دیگه الان بابا مامان میان آبرومون میره بعد لب تابشو بهش دادم گفت خوب بود ؟ سرمو انداختم پایین دستشو گذاشت زیر چونم و سرمو آورد بالا چشم تو چشم گفت خجالت می کشی ؟ قربونت برم و لبشو گذاشت روی لبم یک لب کوتاه گرفت گفت اگر قول بدی به هیچ کس نگی دهنت قرص باشه مثل این مدت مثبت باشی تابلد نکنی بی جنبه بازی در نیاری دید نزنی جلو مامان بابا مراقب باشی چیزی نفهمن به جاش میزارم تو لباس پوشیدن بهم کمک کنی و گفت باشه ؟ قول میدی ؟ سرمو بردم پایین یعنی باشه گفت از الان شروع میشه بیا اتاق من رفتم میخواست بره بیرون پیرهنشو جلو من در آورد پشتش به من بود نشست روی صندلی و بهم گفت بند سوتینشو براش باز کنم این کار کردم و بعد گفت از کمد سوتین دیگه براش آوردم و از پشت بستمش عین خر که بهش قند داده باشی کلی خر کیف شدم که تونستم کمر سفید برفی هنگامه را لخت ببینم و سوتینشو ببندم براش موقعی که سوتینشو باز کردم هم از تو آینه میز آرایشش سینه هاشو یک لحظه دیدم کیرم حسابی سیخ شده بود چه جیگری بود هنگامه و من نمی دونستم شهوتم زده بود بالا ولی دیگه به قول خواهرم بی جنبه بازی در نیاوردم به همین قدر اکتفا کردم از ترس اینکه نکنه هنگامه ناراحت بشه و همین هم از دست بدم خلاصه گفت دیگه برو بیرون من هم رفتم موقع رفتن گفت مهران یادت باشه چی بهت گفتم ها دیگه دید زدن تابلو بازی نداریم ها تا دفعه بعد که مامان بابا نباشن خودم بهت میگم باز بیایی کمکم آخ تو کونم عروسی بود هنگامه همین قدر هم که راه داده بود انگار همه چیو به من دادن دیگه شده بودم بچه مثبت خونه و گوش به فرمان هنگامه هر کاری ازم می خواست می کردم رابطمون خیلی خوب شده بود مثل چی خرش شده بودم تقریبا دو ماهی همین طور ادامه داشت وقتی کسی خونه نبود میرفتم سوتینشو می بستم و پیرهنشو در می آوردم و تنش می کردم ولی جرات دست مالی نداشتم یک روز بهم گفت داداشی پسر خوبی شدی آفرین فردا برات برنامه بهتری دارم شب تا دیر وقت تو فکر بودم که چه خبره مامان بابا که رفتن سر کار یک ساعت بعد خواهرم گفت بیا اتاقم میخوام برم بیرون من رفتم مثل این دو ماه اخیر پیرهنشو در آورد بهم گفت سوتینشو باز کنم و این کار کردم رفتم از کمد طبق معمول براش سوتین و پیرهن بیارم گفت یادته دیشب بهت چی گفتم ؟ گفتم حالا برنامه چیه ؟ گفت هیچی واستا تا بهت بگم از روی صندلی بلند شد و بدون این که چیزی بگه شلوارشو کشید پایین و درش آورد آخ چه کوسی چی می دیدم یک بدن سفید برفی رون تپل بدون مو هنگامه جلوم واستاده بود فقط یک شورت پاش بود بعد برگشت روبرو شدیم سرمو انداختم پایین که نگه بی جنبه هستم ولی گفت مهران راحت باش سرمو آوردم بالا و سینه های لخت هنگامه را هم دیدم این بار تو آینه میر آرایش نبود از نزدیک و مستقیم عین خری بودم که دیگه بهش تیتاب داده باشی هنگامه گفت بسه دیگه برو شلوار منو هم از کمد بیار میخوام برم دیر شد نمی دونم چقدر طول کشید شلوارشو آوردم پوشید سوتینشو بستم و رفت آقا ما رو بگی چنان سیخ کرده بودیم که نگو چند بار جق زدم براش شاید بگید چرا نکردیش یا چرا بهش دست نزدی خوب می ترسیدم کاری کنم همین هم از دست بدم میخواستم هنگامه خودش پا بده تازه از من بزرگتر بود از اون روز دیگه کارمون همین بود یک ماه شد وقتی کسی خونه نبود لباس پوشیدن هنگامه دیگه جلو من بود و خیلی راحت از شهوت داشتم می مردم ولی نمی تونستم کاری کنم یک روز پدرم گفت هفته دیگه قراره بریم کرج شوهر خالم بیمارستان هست بهش سر بزنیم پنج شنبه و جمعه هم خونه فامیل ها می ریم جمعه شب تهرانیم که خواهرم گفت بابا من درس دارم هزار تا کار دارم بیام بیمارستان که چی که پدرم عصبانی شد مادرم از ترس اینکه دعوا نشه پا در میونی کرد گفت خوب هنگامه نمیاد نیاد طوری نیست ما میریم روز حرکت چهار شنبه بعد از ظهور مونده بودم چی کار کنم دوست داشتم با هنگامه تنها بشم نمی خواستم برم بر عکس همیشه که برای رفتن به خونه فامیل پرواز می کردم این بار خودمو زدم به خواب مادرم بیدارم کرد گفت پاشو آماده شو وقت نداریم خودمو زدم به مریضی و گفتم حالم داره به هم می خوره بابام گفت ای بابا خواستیم یک مسافرت بریم مادرم برای اینکه عصبانیت پدرمو کم کنه گفت ولش کن بزار اینم بمونه هنگامه مراقبش هست به هنگامه گفت مراقب باش حالش بدتر شد ببرش دکتر هنگامه هم با بی میلی گفت باشه خلاصه همین که پدر مادرم رفتن بیرون هنگامه به من گفت شیطون دروغی گفتی مریضی ؟ دیگه روم بهش باز شده بود گفتم آره دوست دارم پیش تو باشم گفت منم دوست دارم با تو باشم عزیزم انقدر خر کیف شدم بعد رفت اتاقش و یک تاب لختی تنش کرد یک دامن بدون شلوار و جوراب و اومد لم داد روی مبل و زد رو فیلم سکس یک چیز دیگه هم بگم هنگامه قبلا تنهایی فیلم سکس می دید اما از وقتی با هم راحت شده بودیم دیگه کاری نداشت وقتی کسی نبود راحت فیلم سکس می دید جلو من و مشکلی نداشت خلاصه هنگامه فیلم سکس را راه انداخت با هم داشتیم می دیدیم بهم گفت مهران دوست دختر داری یا تا حالا داشتی ؟ گفتم نه بعد بهش گفتم تو چی ؟ گفت شیطون یعنی چی ؟ با ت ت پته گفتم دوست گفت نه دیوونه با پدر مادر گیری که ما داریم مگه میشه دوست پسر داشت بفهمن کلمونو می کنن اما فعلا که همدیگه رو داریم باز هم خوبه شب که شد غذا خوردیم هنگامه گفت من برم اتاقم بخوابم دوست داشتی بیا تعجب کردم دوست داشتی بیا یعنی چی ؟ اولین بار بود وقتی می خواست بره بخوابه منو به اتاقش دعوت می کرد رفت و من تو کف و فکر حرفش مونده بودم ده دقیقه ای شد رفتم دم اتاقش که ببینم در چه وضعی هست دم در که رسیدم گفت بیا تو رفتم تو یکهو دیدم هنگامه فقط یک شورت پاش هست و تو تختش خوابیده هنگ کردم گفت بیا دیگه رفتم نشستم روی تختش گفت مهران دوست دختر نداری چی کار می کنی پس ؟ گفتم هیچی گفت پاشو یک لیوان آب بیار آوردم اما بد سیخ کرده بودم تو شلوار ورزشی هم که تنم بود حسابی معلوم بود هنگامه گفت بد سیخ کردی ها من هم خجالت زده اما دیگه پر رو شده بودم گفتم خوب چی کار کنم دست خودم نیست هنگامه گفت دوست دختر نداری به جاش همش برای خواهرت سیخ می کنی نه ؟ گفتم نه بابا این چه حرفیه گفت بیا جلو ببینم رفتم جلو یکهو دستشو گذاشت روی کیرم از رو شلوار گفت بزرگ هم نیست این چیه گفتم همینه دیگه گفت دوست داری لباستو در بیاری ؟ مخم هنگ کرده بود یعنی چی ؟ یعنی هنگامه سکس میخواد چی میخواد ؟ گفتم نمی دونم گفت خر نشو دیگه معلومه میخواهی بلند شد و پیرهن منو کشید بالا و در آورد و بعد هم شلوارمو کشید پایین و گفت بشین دم تختم من نشستم روی زمین نشست جلوم و شورتمو گرفت و کیرمو از توش در آورد گرفت تو دستش آخ چه کیفی داشت تا حالا به خاطر بدن سفید برفی هنگامه سیخ کرده بودم الان دیگه کیرم تو دست نرمش بود گفت مهران اگر دهنت قرص باشه به هیچ کس چیزی نگی برات می خورم قول میدی ؟ گفتم باشه شروع کردن به خوردن کیرم البته بلد نبود چون دفعه اولش بود ولی چه کیفی داشت بعد گفت بخوابم تو تخت و شورتمو کشید پایین و خودش هم کنارم خوابید ازم خواست سینه هاشو بخورم من هم شروع کردم چه کیفی داشت سینه هاش 75 بود سفید و نرم بعد 69 شد و کیرمو گذاشت لای سینه هاش و داشت باهاش بازی می کرد گفتم داره آبم میاد گفت چقدر زود و کیرمو ول کرد دستمال آورد که آبم به جایی نریزه خلاصه تو دستمال کاغذی خالی کردم خودمو هنگامه گفت برو بشور برگرد وقتی بر گشتم هنگامه تو تخت خوابیده بود گفت در اتاقشو قفل کنم و این کار کردم و رفتم کنارش دراز بکشم بهم گفت مهران 69 بخواب من هم از خدا خواسته اما اون هنوز شورت پاش بود گفت مهران می خواهی ببینی ؟ گفتم چیو ؟ گفت خر نشو دیگه اگر میخواهی خودت شورتمو بکش پایین من هم سریع شورتشو کشیدم پایین تازه کسشو دیدم چه کس سفید و تمیز و نرمی چه بویی داشت کسش بدن و کسشو هم کامل زده بود مو نداشت آخ چه کیفی داشت گفت مهران بخور دیگه شروع کردم به کس لیسی و خوردن کسش انقدر خوردم تا ارضا شد و همدیگه رو بغل کردیم و با هم لخت خوابیدیم تا صبح چه شبی بود چه کیفی داشت صبح هم باز با هم بازی کردیم کیرمو گذاشتم لای سینه هاش لای کسش مالیدم لای چاک کونش گذاشتم و روی کمرش خوابیدم آبم خالی شد لای چاک کونش گفت مهران چی کار کردی با دستمال تمیزش کردم باز براش کس خوری کردم تا ارضا شد بعد خوابیدم تو بقلش منو بقل کرد سوراخمو با آب دهن خیس کرد و شروع کرد به انگشت کردن یک کم درد داشت اما دیگه مهم نبود تو بغل هنگامه جرم هم میداد راضی بودم بهم گفت مهران من دوست دارم با دیلدو تو رو بکنم اگر بزاری بکنم میزارم تو هم از عقب من بکنی تو بلند شد و دیلدو آورد به جلو کسش بست و آماده شد گفت به شکم بخواب یک متکا هم گذاشت زیر شکمم شروع کرد به روغن کاری سوراخم و خوابید روم و کم کم کرد توش دیلدو مثل کیر خودم کوچیک بود اما اولین بارم بود درد داشت ولی کم کم بهتر شد و داشت خوشم می اومد هنگامه هم داشت کیفشو می کرد وقتی هنگامه ارضا شد سوراخ کونشو خودش روغن مالی کرد یک کم انگشت کرد و خوابید و متکا را گذاشت زیر شکمش وقتی رفتم خوابیدم روش کیرمو گذاشتم دم سوراخش خوب بی تجربه بودم فشار دادم یکهو رفت توش هنگامه یک جیغ زد گفت مهران یواش چه خبره یک کم توش بود کم کم شروع کردم به تلمبه زدن داشت آبم می اومد دیگه به هنگامه چیزی نگفتم و خالی کردم تو سوراخش هنگامه گفت بیشعور چی کار کردی تمیزش کن با دستمال هنگامه و خودمو تمیز کردم دیگه تموم شد لباس های عادی همیشگی را پوشیدیم و آماده شدیم که بعد از ظهر یا شب بابا مامان بیان از اون وقت به بعد هر وقت موقعیت خوب پیش می اومد تا حدود دو سال با هنگامه همین طوری سکس می کردیم اون با دیلدو منو می کرد من هم می کردمش تا اینکه نامزد کرد شوهرش یک مهندس ساختمان هست خودش هم رشته معماری خونده با هم دفتر زدن و وضعشون خوبه دیگه با هنگامه کات کردیم اصلا هیچ کدوم به روی خودمون هم نمیاریم که چه اتفاقاتی بین ما افتاده انگار اصلا هیچی بین ما نبوده و همه چی تموم شده دیگه و شدیم خواهر برادر معمولی و خیلی صمیمی تو دانشگاه هم با یک دختر دوست شدم و با اون هم سکس کردم اما پردشو نزدم و قرار هست باهم ازدواج کنیم ممکنه خیلی ها بگن چرت گفتم یا فحش بدن یا فکر کنن چون سکس با خواهرم بوده خیلی کار زشتی هست و از این حرفا ولی من خیلی راضی هستم خیلی خوش شانس بودم که خواهرم از همون عروسی درد منو فهمید و بهم حال داد بهم پا داد حسابی گذاشت کیف کنم و تو کف نمونم از اینکه منو با دیلدو کرده هم ناراحت نیستم خوشحالم هم خودم بدم نمی اومد یک جورایی دوست داشتم هم به هنگامه هم خوب حال دادم و اونم کیفشو کرده خیلی راضی و خوشحال هستم حالا هم که دیگه همه چیو تموم کردیم هیچ مشکلی پیش نیومده هیچ کس نفهمیده تجاوز به زور خوب نیست اما اگر دو طرف راضی باشن خواهر هم باشه عالیه مهم اینه هر دو کیف کنن و زوری نباشه این نظر من هست حالا نظر بقیه چیه نمی دونم

نوشته: مهران


👍 8
👎 15
80701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

941645
2023-08-11 00:15:16 +0330 +0330

یعنی الان برای این وضع بد کشور اعتراض نمیکنی این کارشون تجاوز حساب نمیشه؟؟

2 ❤️

941649
2023-08-11 00:35:14 +0330 +0330

آخه استاد با این پیش زمینه خانوادگی که تعریف کردی دیلدو از کجا اومد؟
اصلا بعد دیلدو داستان چرت و پرت شد

5 ❤️

941668
2023-08-11 01:33:55 +0330 +0330

دوست عزیز فحش نمیدم.نمیگم زشته باخواهر.
فقط یک سوالی درذهنم هست اونم اینکه وقتی با این تعاریفی که از پدرومادرت کردی وسخت گیری و…خواهر شما چطور دیلدو تهیه کرده وچطور پنهان کرده نبینن چون پدرمادر اون مدلی که گفتی قطعابه همه چیز توجه دارن.توی کشور ایران هم انچنان وسایل جنسی راحت دردسترس نیست ویاگرونه.ویک نکته گفتی دیلدو روبست به خودش وشمارو کرد.پس دیلدوی کمربند داربوده که جای تعجب داره اگر واسه لذت جنسی خودش باشه وخودارضایی دیلدو ساده بایدباشه بااین حساب واسه کردن جنابعالی خریده؟این قسمت از متن داستانت کلا خراب کرد قبلش نسبتاباورپذیر داشتی میومدی.وفانتزی وعلاقه خودت رو ناخوداگاه زیادی اضافه کردی بدون توجه به اینکه بفهمی قبلش چه چیزایی نوشتی یهو کانال عوض کردی.حرفی ازدیلدوکمری وکردنه خودت نمیزدی وخودت فقط سکس میکردی قابل باورتر وطبیعی ترمیشد

7 ❤️

941696
2023-08-11 04:14:21 +0330 +0330

توکه همش خر شدی وقند وتیتاپ خوردی کاری ندارم به جق نامت فقط بگو خواهرت دیلدو رو از کجا اورده بود با اون سخت گیری خانوادت .هی خواستی ابت دیر بیاد تو جق چرت و پرت نوشتی اخرش نتونستی زرت کون دادی و ریختی .مثل خانوادت خشک و بی مزه نوشته بودی کیر همه فرهنگیا تو کونت

5 ❤️

941766
2023-08-11 14:20:14 +0330 +0330

حالا همه به دیلدو گیر دادن بابا هویج بوده خوبه

1 ❤️

941776
2023-08-11 16:29:58 +0330 +0330

تا اونجا خوندم که گفتی جشن تولد رو دوست داشتی فیلمش رو ببینی،
بعد میگیم چرا به ما میگن جهان سومی
چون مردم ما امثال این البته هنوز تو عهد مشرکان مدینه زندگی میکنند
یارو ۱۵ سالشه هنوز ندیده دختر با لباس باز
مثل سگ دروغ میگی، نا سلامتی پدرت فرهنگی و اهل شعر و کص شعر بوده یعنی منطق تفکری بالاتر از اون فردی که بیسواد هست، بی شرم بازی در میارید برای چی ؟ ی دروغ ی داستان فیک؟ ای تو روح تو و افکارت

2 ❤️

941889
2023-08-12 10:28:49 +0330 +0330

بابا هر دو راضی بودن کیفشون را هم کردن دیگه چقدر گیر میدین شما وقتی دختر ها خودشون بخوان که دیگه تمومه هیچ مشکلی هم نیست مهم هم نیست با کی باشه مهم کیفشه

1 ❤️

941907
2023-08-12 14:19:57 +0330 +0330

تا یه جایی خوب بود یهو سرعت قصه خیلی زیاد شد از حالت طبیعی دراومد کیرم خوابید

0 ❤️