من خانمی ۲۴ ساله هستم. از نظر زیبایی معمولی هستم با چشمای عسلی و خوش اندام، من که خیلی وقت پیش دوست پسرم یه حالی به کسم داده بود و بازم کرده بود، به راحتی هر وقت که دلم میخواست و کسم میخارید آماده یه کس دادن میشدم. قرار شد به اتفاق خانواده یه سفر خارج از کشور بریم، اونم همین کشورهای همسایه،برنامه جور شد،چون عجله هم داشتیم و بلیطهای هواپیما همه رزرو بودن مجبور شدیم با اتوبوس راه افتادیم! صندلی پشت سر من، پسر جوانی نشسته بود که اتفاقا کنار برادرم هم نشسته بود.با هم گرم صحبت بودن و گاه گاهی هم که من با برادرم حرف میزدم نگاه های پر معنایی بهم میکرد. تو مسیر راه همهٔ حواسش به من بود. اینو از حالتش میفهمیدم، اونم یه پسر تقریبا ۲۷ یا ۲۸ ساله بود.تا اینکه به مقصد رسیدیم. ما زیاد با مکان ها آشنا نبودیم و زبان هم بلد نبودیم. اما آقا رضا به زبان اون کشور آشنا بود و پدرم از اون خواست که حالا که خودش میخواد بره هتل، ما رو هم همون هتلی که میره ببره و بهمون کمک کنه واسهٔ اتاق گرفتن.
تو اون مدت که ما تو هتل بودیم من میخواستم که یه سیم کارت بخرم واسه اینکه همهٔ دوستام از من بیخبر بودن، به همین خاطر به آقا رضا گفتم که اگه میشه همگی بریم که من یه سیم کارت بخرم و پدرم هم همین خواهش را کرد اون هم قبول کرد. وقتی که سیم کارتو خریدیم اولین نفر اون شمارهٔ تلفن منو فهمید و برداشت. شب توی هتل بهم اساماس داد. که چه خبر،تو دانشجویی یا نه و از این حرفا، من هم با یه روی خیلی خوشی جواب دادم. خلاصه با هم دوست شدیم و بیرون برای اولین بار قرار گذشتیم، خیلی معمولی برخورد کرد و منم خیلی معمولی باهاش برخورد کردم. برگشتیم هتل که دیدم داره با پدرم حرف میزنه راجع به اینکه اون یه نفره و اگه میشه با خانوادهٔ ما تو یه اتاق بمونه. چون هزینهٔ هتل خیلی گرونه. پدرم اول کمی فکر کرد اما بعد موافقت کرد. اینم بگم که مادر من با خواهر کوچیکترم یه اتاق ۲ نفره گرفته بودند و منو بابامو داداشمم یه اتاق ۳ نفره. شب شد و همه خوابیدیم.من خیلی خسته بودم و خیلی زود خوابم برد که یه لحظه احساس کردم کسی داره منو میبوسه. چشمامو باز کردم دیدم رضا اومده و پایینه تخت من نشسته، اولش خیلی ترسیدم از اینکه یه وقت بابام یا برادرم بیدار شند و این صحنه رو ببینند. سریع اما یواش بهش گفتم رضا برو بخواب گفت الان میرم و همینجوری با دستش سینمو خیلی سفت فشار میداد بعد بلند شد من که طاق باز خوابید بودم دستشو برد طرف کسم و آروم از رو شرت کسمو نوازش میکرد حتی با دو انگشتش تو همون فرصت کم چوچول منو گرفته بود و باهاش بازی میکرد. اما خودشم نگران بود واسه همین زود رفت. من تا صبح دیگه خوابم نبرد،بدنم داغ شده بود، کسم که توی شورت خیس خیس شده بود سر سینه هام احساس میکردم که چطور زده بیرون و سفت شده، آرزو میکردم همین الان رضا با اون کیرش میتونست کسمو جر بده. فرداش رضا با من قرار گذشت و باهم رفتیم بیرون یه گوشه ای رو گیر آورد و تا میتونست لبامو لیسید،آروم با زبونش کشید رو گوشم، بعد رفت سراغ سینه هام، سینه هام که تو دهانش بود دستش رفت طرف کسم، این دفعه از زیر شرت دست کرد و لای چاک کسمو میمالید،کیرشو که بلند شده بود احساس میکردم،اما بیچاره نمیدونست که من زنم توی سوراخ کسم دست نمیکرد، تا اینکه خودم تو همون حالت که دیوونه بودم بهش گفتم دستتو بکن تو سوراخ کسم، من اوپنم، دیدم سرخ شد از هوس، دیوونه شد با چه حرصی کسمو با انگشت میکرد، منم دائم بهش میگفتم دوست داری این کسو بکنی؟دستشو آورد بیرون بدون اینکه چیزی به من بگه گفت بیا بریم رسیدیم دم در یه هتل رفت اتاق بگیره، وا۱ی منو بگو که واسه کس دادن آروم و قرار نداشتم،رسیدیم تو اتاق من دراز کشیدم اومد کنارم دراز کشید و بغلم کرد،آروم لبمو خورد، بعد هم گردنمو لیسید با زبونش کشید رو سینه هام همینجور هم لباسامو در میاورد.یه شورت فقط پام بود اونم با شورت بود فقط. اول شرت منو در آورد البته نه با دست با دندون، من که تمام تنم داغ شده بود آروم پاهامو باز کردم سرشو گذاشت لای پام و کسمو انداخت کامل تو دهانش، وای که چه جور زبونشو لای چاک کسم تکون میداد، دیگه طاقت نیاوردم شرتشو از پاش در آوردم و کیرشو که چقدر هم دراز و کلفت بود انداختم تو دهانم با دستم خایه هاشو میمالیدم وای که چه ناله یی میکرد دیگه تحمل نداشت اومد روم خوابید پاهامو گذشت رو شونه هاش و کیرشو کرد با یه حرکت تو کسم. داشت تلمبه میزد که میگفت دیدی دارم میکنم کس قشنگتو، دارم میگامت و منم که یه سر داد میزدم جووون همینه، کیف داره، منو بکن، منو بگا. وقتی تلمبه زدنش تندتر شد فهمیدم که دیگه داره آبش میاد بهش گفتم اگه داشت آبت میومد کیرتو بذار تو دهانم کیرشو از کسم درآورد و گذشت تو دهانم که احساس کردم داره کیرش میزنه و آبشو خالی کرد تو دهانم، وقتی از هتل بیرون اومدیم. آدرس خونشون تو ایران با شماره تلفنش رو بهم داد و گفت که بازم دوست دارم تو ایران ببینمت، هنوزم همدیگه رو میبینیم و هنوزم با هم سکس داریم.
نوشته: مینا
نویسنده باباش کصکشه گویا
پسره را اورده تعارف زده دخترشو بکنه
بیشرف یه ذره خلاقیت داشته باش واسه بیان جقات مجقجق
یعنی بابات کوسکشه که قبول کرد مگه اتاق خودتو مامانت جدا نبود مجلوق کوس ندیده بدبخت
بجا کص گفتن و نوشتن بشین جقتو بزن تو عرصه جق موفق تر میشی
دروغ از هر طرف داستان میریزه بیرون خبر نداری اتاق ۳نفره گرفتن ولی میترسید بابا وبرادرش بیدارشن خودش با پسره میشن ۳ نفر 😂😂😂😂
تو اون مدت ک داشت کصتو جر میداد خانوادت هم اصلا نمیگفتن تو کجایی و چکار میککی ، فک کنم خانوادگی کص بده و کونی هستید