سگ آبرو

1401/08/21

(هدفون تو گوش)
درد های واقعی
میسازه مرد های واقعی
نترس های واقعی

کی میاد این اهنگش پس
فقط ی اینترو داده ازش
پوووفففف
الان که اینو مینویسم ساعت دقیق 2:34 شبه و شاید ی هفته طول بکشه اوکی بگیره از ادمین این کسشعرام تا بیاد تو سایت و شما بخونین.

ولش
بحث اصلی الان این است برای من که
(البته شاید ن فقط من
برای همه ما)
این است که چرا باطن عزیزمون رو
(همونکه حشریت و فکر های باحالی که زشته واسه ادمای متشخصی مثل ما داخلش هست رو چرا باید پنهون کنیم زیر ی خرمن نقاب به اسم ظاهر)
والا بخدا خوده خدا هم وقتی داشت با گِل و خاک کیرو کس درست میکرد برا بنده هاش خجالت نمیکشید هیچ دوتا فتبارک الله احسن الخالقین هم میگفت و حال میکرد، بعد چرا ما باید از نعمتی که خدا داده بهمون خجالت زده بشیم
اصلا چرا دید عموم مردم بَده نسبت به حشریت
مثلا وقتی دوس داری یکیو بکنی
چرا اگه بری بهش بگی دوس دارم بکنمت شر میشه برات
بعد شوهرش یا اقا داداشاش میان با کیراشون صاف کاری میکنن ادمو،
مگه دست خودمونه سر کی شق کنیم سر کی نکنیم، مگه همون اقا داداشا شق نمیکنن سر کسی.
اقا داداش عزیز ،‌ کیر اگه عقل داشت که بهش کیر نمیگفتن
بهش میگفتن انیشتین
میگفتن تسلا
میگفتن ادیسون
راستی مگه همین دیوثاهم کیر نداشتن.
در کل کیر شق شده میتونه ادمو سگ آبرو کنه.
(بنده را ببخشید موضوع بحث عوض شد یکم انگار،
از درد ها و مرد ها کشیده شد به کیر انیشتین)
همونطور که پیداس
اینا درده واسه ما
و طبق گفته های شاعر، درد ها مرد هارو میسازن
پس ی مرد با این درد ها تصویر سازی ذهنی میکنه از اونی که میخواد بگادش
و میشینه با دستای مردونش خیلی مردونه
با شومبوله مردونش ور میره و با ی آه مردونه آب مردونگیش رو تو چاه فاضلابی که مثل زندگی مردونش دو ریال ارزش نداره می‌ریزه.
البته بهتره تو‌ چاه فاضلاب اسپرم های مردونتون رو خالی نکنین
من خودم بعد ی مدت متوجه شدم همه موش های تازه متولد شده محلمون ی ته چهره ای بهم پیدا کردن
(باز از بحث خارج شدم انگار)
خوب البته اینم بگم که طبق تحقیقات گسترده من متوجه شدم حتی کسایی که زن هم دارن مثل دیگر مرد های مجرد پیش میاد براشون این قضیه.
( شخصی رو میشناختم که زن داشت و با این وجود مثل یک فرد مجرد پول خرج میکرد واسه کس و جنده پولی(البته توهین نباشه به جنده پولی ها بلاخره اوناهم سختی زندگی خودشون دارن و این قضیه فاحشه بودن ب نظر من از ارزش انسانیتشون چیزی کم نمیکنه ، حالا کی نظر منه کسخلو خواست نمیدونم )خلاصه وقتی پرسیدم از این شخص، که توعه آب کیون زن داری، چرا میری اینکارهارو میکنی خو برو زنتو بکن مگه عاشق زنت نیستی ؟مگه دوست نداری زنتو؟ بهم گفت تو چه غذایی رو خیلی دوس داری و عاشقشی،
گفتم قورمه سبزی های ننه بزرگم،
گفت اگه بهت بگن هر روز فقط همین غذایی که البته عاشقشی و میمیری براش رو میتونی بخوری فقط بعد ی مدت خسته نمیشی؟گفتم صد در صد میشم ،جواب داد که ببین زن هم همینجوریه عاشقشی و براش میمیری ولی بعد ی‌ مدت از طعمش خسته میشی و دوس داری بقیه هم امتحان کنی)
و منی که 20 سالم بیشتر نیست و تجربه ای ندارم تو این زمینه ها ب نظرم و کلا کیرتون تو بطن چپ قلبم ، هنوز به اون پختگی نرسیدم که بفهمم حرفش درست بوده یا اشتباه
و کلا بیخیال متاهل ها شدم و سر حرفم با خودمون مجرداس(البته اگه فرد متاهلی هستو اینارو میخونه خیلی خوشحال میشم نظرشو بگه در مورد این موضوع و کیربوسشم هستم همانطور که حضرت علی میفرماید کسی که چیزی ب من بیاموزد تا 40 سال مرا بنده خودش کرده،البته منظورش bdsm‌ نبوده فکر بد نکنید)
دیگه جونم براتون بگه که
ما با دیدن این درد ها تصمیم گرفتیم‌ که بشینیم و بعدش تصویر سازی های سکسی با دخترایی که شق میشد کیر کیونیمون سرشون رو شروع کنیم
داستان از اینجا شروع شد که
داشتم تو بازار دنبال شلوار اسلش طرح آدیداس سه خط(الکی مثلا ماهم لاتیم…یکی نیس بهم بگه باو برو جقتو بزن دیوث)اره دیع داشتم دنبال همچین شلواری میگشتم
که یهو چشمم به ی پاساژی خورد که توش پره مغازه لباس و کفش فروشی بود
گفتم همینجا پیدا میکنم جنسو دِ برو کِ رفتیم …اما داخل شدنم به پاساژ همانا و چش تو چش شدنم با دختر خوش اندامی که داشت مغازه هارو زیرو رو میکرد همانا
ی مانتو جلو باز تنش بود
سینه های خوش فرمش که طبق اندازه گیری های چشمی و صد البته دقیق من سایزش 75 میشد و نوکش از زیر پیرهن خودنمایی میکرد
شلوار لی چسبونشو که تا ناف کشیده بود بالا کسکش، و خط کس تپلش که معلوم بود فیل هم از پا در میاره انداخته بود بیرون
ویترین مغازه های پاساژ، جلو ویترینی که این خارکسه داشت هیچ بود، واسه همین سخت بود چشامو بردارم ازش
خلاصه عرضم به درزتون که از کنارم رد شدو رفت و من مات و مبهوت موندم در کنار عطری که از خودش بجا گذاشته بود
و تصویر سکسی که ازش تو ذهنم نقش بسته بود
دخترای زیادی دیده بودم با این تیپ و استایل ولی این یکی چشَمو بد جوری گرفته بود.
چشمو ابروی مشکیش کافی بود تا آتیش شهوت تو تن‌ هر موجود کیر داری شعله ور بشه دیگه چه برسه ب اندامش،
کسکش نکرده بود ی لباس پوشیده تر بپوشه لاعقل که مارو اینجوری هوایی نکنه
خلاصه که دیگه هورمون های تستوسترون تو بدن ما شروع به ترشح کرده بود و باعث یورش بردن گلبول های قرمز خون به بافت اسفنجی کیر صاب مرده مون میشد و مثل حضرت موسی که معجزه کرد از چوب دستیش اوژدها ساخت داشت از کیر بی جون و شل و افتاده ما اوژدهای افسار گسیخته میساخت و این منو ناخداگاه برد به ی تصویر ذهنی از سکس با این دختر .
ی صندلی پیدا کردم دم یکی از مغازه های پاساژ نشستم و رفتم تو فکرو خیال
اسم دختره رو تو ذهنم زهرا سیو‌ کردمو چشامو بستم
(#ی جقی رو از هیچی نترسونید)
با کیون افتادم تو ی جنگل با درختای انبوه و سر به فلک کشیده … از شانس کیریم افتادم رو ی شاخه درخت که تا دسته رفت تو کیونم ، دوباره تصویر سازیمو از نو شروع کردم ایندفعه با کیون افتادم یکم انور تر ، بلند شدم اینور اونور نگاه کردم
همه جا مثل بهشت بود داشتم راه میرفتم که پام گیر کرد به سنگ و افتادم دوباره همون شاخه فوگور رفت تو کیونم خلاصه که کلا اون شاخه کس تیوپ رو مجبور شدم حذف کنم از تصوراتم و شروع کردم به قدم زدن تو این جنگل،رفتم تا رسیم به ی کلبه چوبی که ی دختر مثل فرشته ها با لباس حریر دم درش ایستاده ولی پشتش ب من بود ، انگار منتظر کسی بود
داشت با پاهاش برگای ریخته شده رو زمین رو بازی میداد ،داشتم از دیدن زیبایش لذت میبردم که برگشت بهم نگاه کرد.
یهو دیدم زهرا خودمونه ،پشمام ریخت گفتم زهرا تویی، دوید سمتم پرید تو بغلم گفت خیلی منتظرت بودم از وقتی تو پاساژ دیدمت کسم اروم و قرار نداره
سینه هاش همونی بود که فکرشو میکردم
سفیدو خوش فرم با نک صورتی رنگ
از پشت لباس حریرش بهم چشمک میزد
کس تپلشو که بدون مو بود و داشت برق میزد از بس خیس بود از رو لباس لمس کردم
ی آه کشیدو گفت فعلا زوده بیا بریم تو کلبه و بعد با قدم های اروم و پیوسته رفت سمت کلبه ، داشت با این آرامشی که تو رفتارش بود منو تشنه تر میکرد
تا در کلبه رفتن برام صد سال گذشت
درو باز کردو خودش پیش قدم شد و من پشت سرش مثل ادمای مجنون وارد شدم
با ناز پیرهن حریرشو در اورد و انداخت پایین تختی که اونجا بود و حالا لخت مادر زاد جلوم بود منکه داشتم از احساس نیاز بهش روانی میشد و این خونسردی که تو رفتارش بود داشت عصبیم میکرد خیلی وحشیانه کارو شروع کردم و با ی حرکت ماهرانه زهرا رو بلند کردمو پرت کردم رو تخت(شیر پدرو نان مادر حلالت دلاور)
شاید دو ثانیه نشد لباسای خودمو در بیارم جر میدادم لباسارو که فقط در بیاد سریع تر…زهرا هم زده بود زیر خنده از این حرکاتم‌.
پریدم رو تخت و شروع کردم وحشیانه ازش لب گرفتن و هم زمان دستم رو سینه هاش بود و هر از چندگاهی هم از لباش دل میکندمو سینه هاشو به دندون میگرفتم
و اون فقط با جیغ های یواش میخندید و میگفت ارومتر وحشی
اما من هیچی حالیم نبود تشنه بودمو زهرا برام حکم چشمه آب زمزمو داشت
از سینه هاش دل کندمو رفتم سمت بهشتی که لای پاهاش بود
خیس بود و داغ معلوم بود بدجور کیر‌ لازمه.حالا نوبت من بود تا اذیتش کنم
اروم سرمو نزدیک کسش کردم ، بوی‌ بهشت میداد اروم بازدم نفس هامو جوری که به کسش بخوره بیرون دادم با این کارم زهرا ی اه کشید و گفت زود باش دیگه بخورش کسمو همش مال توعه بخورش
ولی با ارامش دوباره همون کارو انجام داد
ایندفع طاقت نیورد و موهامو به چنگ گرفتو سرمو سمت کسش هدایت کرد
لبام که به کسش خورد هس کردم ی لرزه خفیف تو وجودش پدید اومد که سریع جمش کرد چشماشو بسته بود نفساش به شماره افتاده بود ، حالا وقتش بود زبونمو کشیدم لای چاک کسش و بعد شروع کردم به بوسیدن و مکیدن نانازش
حالا زهرا هم مثل من تشنه این رابطه شده بود و کسش بیتابی میکرد واسه کیر
همونجوری که موهام تو چنگش بود و پوست سرم داشت ذوق ذوق میکرد انقد دیوث محکم میکشید و حواسش نبود
سرمو کشید بالا تا جایی که باهاش چشم تو چشم بشم کیرمو با دستاش گرفتو تنظیم کرد با سوراخ کسش انقد خیس بود که با ی فشار تا نصف کیرم رفت تو کس تنگش و ی آه بلند از سر لذت کشید
شروع کردم تو کس تنگ و داغش تلمبه زدن و آه و نالش به هوا رفت
سرعتمو بیشتر کردمو صدای زهرا هم بیشتر میشد بغلم کردو با ناخن هاش پوست کمرمو چنگ میزد تا اینکه ارضا شدو لرزش افتاد تو وجودش اما منکه هنوز ارضا نشده بودم به کارم ادامه دادم، نزدیک بود که ابم با فشار توی کسش خالی بشه که با صدای ی پسر بچه از رویاهام پریدم بیرون داشت داد میزد مامان چرا این اقاعه که اینجا نشسته انقد خشتکش باد کرده
نگاهم به کیرم افتاد و بعد به مردمی که تو پاساژ بودن و همه داشتن منو با تعجب نگاه میکردن بعضیاهم معلوم بود بزور جلوی خندشون رو گرفتن.
مادره دست بچشو گرفتو‌ گفت بیا مامان و به حالت داد زدن جوری که همه شنیدن گفت بعضیا شعور و شخصیت ندارن و بعد گفت مرتیکه روانی
من سریع کیر شقمو جمو جور کردمو از اون پاساژ زدم بیرون
و فقط داشتم به خودم و تصوراتمو‌
درد ها و مرد ها و همه این کسشعرا
لعنت میفرستادمو
همش صدای اون زن تو گوشام اکو میشد
مرتیکه روانی
مرتیکه روانی
مرتیکه روانی

#لایک کردن شما باعث عروسی در کیون ما میشود.🌹
#اگر خوشتان نیامد فحش دادن آزاد می باشد قول میدهم همه رو بخونم و درکیونم عزای عمومی برگزار شود نگران نباشید و با خیال راحت خود را تخلیه کنید.🌹
پایان

نوشته: Ravan Parish


👍 5
👎 1
7001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

902525
2022-11-12 08:43:46 +0330 +0330

جالب بود

0 ❤️

902720
2022-11-13 21:03:27 +0330 +0330

خب برو بگیرش باهاش حرف بزن

0 ❤️

902834
2022-11-14 18:43:00 +0330 +0330

باهات هم دردی میکنم داش عالیه بود واقعاً 👍

0 ❤️