سیروس پنجه طلا (۳)

1401/11/04

...قسمت قبل

شنبه طبق معمول رفتم سر کار. و تو اتوبوس همش به فکر کیر سیروس بودم .اونشب خیلی کیر خوردن بهم مزه داد . فکر نمیکردم . آنقدر از خوردن کیر سیروس لذت ببرم.
رسیدم کارگاه و رفتم بالا . و به سیروس سلام دادم و سیروس هم یه ماچ کرد لپمو . و لباس عوض کردم و کارمون رو شروع کردیم .
وسط کار کردن بودیم که سیروس گفت :
حامد جان . اون شب چه حالی بهم دادی . ممنون .
از اون شب همش تو فکر تو بودم . روحمو جلا دادی پسر. آنقدر که با انرژی .
کیرمو میخوردی . کامل انرژی تو حس میکردم.
منم‌ خندیدم و گفتم . قابل نداشت . بلاخره هم شما داری برام زحمت میکشی. و کار بهم یاد میدی . منم خستگی تو برات در میکنم .
کار قد انداختن که تمام شد .
آقا سیروس گفت بیا کنارم .
اومدم طرفش و قیچی برش رو داد دستم . گفت :به خاطر اینکه هوامو داری .
امروز بیا قیچی زدن رو تمرین کن . فقط حواستو جمع کن.
و از پشت بقلم کرد و دستمو گرفتم رو دسته قیچی برقی. و روشن کرد .
و گفت : طبق این خطی که کشیدم . حاشیه پارچه رو بزن و خیلی آروم برو جلو .و خودشم از پشت منو همراهی می‌کرد.
آروم اون خط رو رفتم جلو و بریدم. بعد قیچی رو آقا سیروس خاموش کرد و گفت . فعلا تا همینجا بسته .
از این به بعد حاشیه پارچه رو میدم تو به بری که دستت گرم بشه . که پارچه هم خراب نشه.
وقت ناهار شد و ناهار رو خوردیم . و طبق قرار رفتیم زیر میز .و سیروس سیگار میکشید و منم کیرشو از رو شلوار میمالیدم و حرف میزدیم.
کیرم سیخ شده بود .
اما کیر سیروس شل بود و سیخ نبود .
دیدم نمیتونم تحمل کنم . و دوست داشتم کیرشو بکنم دهنم .
دست انداختم و زیپ شلوارشو باز کردم و کیرشو از تو شرت در آوردم.
سیروس هم نگاه می‌کرد.
کیرش شل بود . گفتم :ببخشید آقا سیروس . با اجازه شما .
دلم خیلی میخاد . حقیقتا کیرت خیلی خوشمزس.
اینو که گفتم :دیدم کیر سیروس داره سیخ میشه و سفت شد و منم سرمو بردم پایین و گذاشتم رو شکم سیروس و شروع کردم کله کیرشو لیسیدن . و با اشتها میخوردم . و کله کیرشو ساک میزدم .
کمی که خوردم . سیروس گفت :ساعت چنده . گفتم ۲ .
گفت پاشو کارمون رو انجام بدیم.
گفتم آبت نیومده . اخم کرد گفت :پسر .ساعت ناهاری تموم شده .
یاد بگیر هر چیزی وقت خودشو داره.
آقا سیروس مرد با وجدانی بود و اصلا از کارش نمیزد . و آقای مرادی هم خیلی هواشو داشت و به حرفاش اهمیت میداد و حرفشو و نظراتشو قبول داشت.
تو چند روز بعد هم . همین طور موقع ناهار کیرشو میمالیدم . و اگه دلم میخاست میخوردم.
و اون نمی‌گفت بخور . به اختیار خودم بود . اما هر روز باید کیر و خایشو براش میمالیدم و اون از اینکه دراز بکشه و یکی کیرشو بماله لذت میبرد.
چهار شنبه شد و باید شب کار میموندیم .
آقا سیروس که اومد. دیدم حمام رفته بود صبح و تمیز با صورت تراشیده و مرتب و جذاب اومده بود سر کار .
طبق روال کار کردیم و موقع ناهار هم ناهار خوردیم . و زیر میز دراز کشید .
منم همین طور که چای میخوردم براش کیرشو میمالیدم.
یاد هفته پیش افتادم . و زیپ سیروس رو باز کردن و شلوارشو کشیدم پایین .
و باز سیروس حسابی عین هفته پیش . کیر و خایشو صفا داده بود و حسابی تمیز و بدون مو بود .
سرمو بردم پایین و صورتمو میمالیدم بهش و از گرمای کیر و خایش لذت می‌بردم. آروم آروم کیرش سیخ شد و کمی براش خوردم .
.
بعد ساعت ناهاری بلند شدیم و کار کردیم و شب هم ساعت ۸ شام خوردیم و تا ۲ کار کردیم .
که آقا سیروس گفت :جمع کردن و برش لایی بمونه برای فردا.
خسته ام بیا خستگی مو دربیار.
جا رو زیر میز انداختم و شلوارمو در آوردم و اونم شلوارشو در آورد.
و تو بقل هم دراز کشیدیم .و اون نیم خیز شد رو صورتم و شروع کرد لبمو خوردن و منم باهاش همراهی کردم و زبونش کرد تو دهنم و منم میک میزدم .بعد شروع کرد گردنمون خوردن و چنان با ولع می‌خورد که من تو اوج ابرها بودم. و از اینکه زیرش بودم . عشق می‌کردم.
بعد مدتی دراز کشید و یه سیگار روشن کرد و منم رفتم لای پاش وسرمو گذاشتم رو کشاله پاش و شروع کردم خوردن خایشو . و تخمشو می‌کردم دهنم و هی لیس میزدم . کیرشو گرفتم دستم و سرشو خم می‌کردم طرف دهنم و لیس میزدم .
که آقا سیروس خایشو با دست کشید کنار و گفت اونجا رم بخور .
وشروع کردم زبون زدن لای خایش و اونم قلقلکش میومد.و میدیدم شکمش میلرزه و بعضی وقتها پاشو کمی جمع میکنه.
سیروس داشت حسابی کیف می‌کرد و صداش در اومده بود و منم تو کیف بودم و بقل خایهاشو چه لیسی میزدم .و بعد شروع کردم کیرشو خوردن .
کمی که خوردم . گفت : حامد جان برو دستشویی و پشتتو خالی کن .
بلند شدم که برم دستشویی .
گفت :حامد خودتو خالی کردی . شلنگ دستشویی رو بچسبون به سوراخت .
کمی که اب رفت توش . زور بزن و خالی کن . و چند بار این کار و بکن تا دلت تمیز شه . بعد بیا کارت دارم.
رفتم دستشویی و خودمو تخلیه کردم و شلنگ رو گذاشتم رو سوراخم و همون طور که سیروس گفت تومم تمیز کردم .
اومدم و رفتم زیر میز و سیروس گفت بیا رو م . برعکس شدم و رفتم روش .
و گفت بخور و شروع کردم خوردن کیرشو .که گفت :
اجازه میدی به سوراخت دست بزنم . با تکون دادن سر گفتم آره.
و دیدم از کنارش روغن وازلین برداشته و زد در سوراخم و شروع کرد مالیدن دور سوراخ.
و بعصی موقع هم خایمو میمالید .
یه کم که مالید .متوجه شدم داره انگشتشو میکنه تو .
تو همین حین گفت : امروز اولین روزی بود که قیچی برقی رو گرفتی دستت .
سعی میکنم . اگه زرنگ باشی . دو سه ماهه کار با قیچی برقی رو بهت یاد بدم.
منم داشتم عشق می‌کردم و که یه دفعه کونم سوخت . و سیروس انگشتشو کامل کرده بود تو کونم.
گفتم :میسوزه اوستا . در میاری انگشتشو.
سیروس انگشتشو در آورد و‌گفت "میخام اگه تو راضی باشی سوراختو باز کنم .
کمی تحمل کن . سوزشش بر طرف میشه .
گفتم باشه . و دوباره به کونم روغن زد و شروع کرد مالیدن و انگشتشو دوباره کرد تو .
وانگشتشو تا ته می‌کرد تو و جون جون می‌گفت. و انگشتش که تا ته می‌رفت توم . خوشم اومد و بهم حال داد . و منم روسینش خابیدم و صورتمو گذاشتم رو خایش .و اونم داشت انگشت می‌کرد .
لامصب انگشتاشم بلند بود و دست بزرگی داشت . و گفت :الان انگشت شستمو میکنم تو کونت . و انگشت شستشو کرد تو کونم و فشار میداد و اون تو تکون میداد.
بعد دو تا انگشتی داشت کونمو باز می‌کرد.
و بعد در آورد و گفت پاشو .
واز زیر میز اومد بیرون. و نشست رو صندلی و گفت بیا .
رفتم و منو نشوند و جلوش زانو زدم .
کیرش کمی شل شده بود . صورتمو آورد رو کیرش و منم شروع کردم ساک زدن. تا کیرش سفت شد .
بعد بلند کرد و گفت بیا بشین رو کیرم.
گفتم . میترسم .
گفت :من که نمیخام تو اذیت بشی . حواسم است .اما من دلم کونتو میخاد .
فقط بشین روش امروزو . تا کونت وا شه .
اگه اذیت شدی بلند شو از روش.
بعد کونمو روغن زد و به کیر خودشم حسابی روغن زد و من نشستم رو ش و کیرشو تنظیم کردم رو سوراخم . و فشار دادم و اونم از پایین کمی هل داد .
که یه دفعه سرش رفت تو.
که سیروس گفت .تکون نخور و فشار نیار بزا کونت عادت کنه و آروم جا باز کنه.
کمی سوزش داشتم و سیروس داشت سینمو میمالید و از نقشه هاش و موفقیت کاری برام می‌گفت و جون جون می‌کرد.و کمی دیگه فشار داد و رفت تو . فکر کنم یه نیم ساعت کشید که اون رو کامل جا داد تو کونم.
سوزش زیاد بود ولی داشتم واقعا تحمل می‌کردم.
بعد مدتی گفتم ،میشه در بیاری .برین بخابیم . خیلی خسته ام امروز .
سیروس گفت پس آروم بلند شو از روش.
کیرو از تو کونم در آوردم و سریع رفتم دستشویی . احساس دستشویی داشتن اما . اصلا دستشوییم نمیومد.
کونمو شستم و اومدم بیرون و رفتم زیر میز خابیدم .
و سیروس از پشت بقلم کرد و بوسم کرد . تو بقلش احساس آرامش کردم و بقلش بهم آرامش میداد.
بعد سیروس کیرشو انداخت لای پام و گفت بزار . یه بار دیگه امتحان کنیم .
پامو انداخت رو پاش و کیرشو روغن زد و گذاشت رو سوراخم .
و کمی فشار داد و سرش رفت تو . باز داشتم به سختی تحمل می‌کردم.
و اونم داشت آروم فرو می‌کرد تو .
پتو رو کشید رو مون و از پشت بقلم کرد و گفت بزار این تو کونت باشه و بخاب . اصلا تکونش نمیدم و سرم رو دستش بود و یه پامم رو پاش و بدون تکون تو بقلش بودن و اونم اصلا کیرشو تکون نمی‌داد.
کمی که گذشت دیگه سوزششو حس نکردم .
و بدنم شل شد . نمیدونم چقدر طول کشید بیداریم . اما تو بقلش خابم برده بود. نزدیک صبح بود که بیدار شدم . احساس کردم دارم خفه میشم .
چشممو باز کردم دیدن سیروس پاشو انداخته رو من و دستشم رو منه . و داره خروپف میکنه.و کامل زیرش بودم و نفسش که به گردنم می‌خورد خوشم میومد . از زیرش در اومدم و رفتم دستشویی .
به سوراخم که دست زدن .و خودمو انگشت کردم. انگشتم راحت دو تاش تو رفت . و کونمم انقد وازلین زده بود . که حسابی چرب بود .
تو دستشویی خودمو شستم و اومدم لباس پوشیدم. و نشستم رو صندلی . و دیگه خوابم
نمی‌برد.
سیروس که زیر میز لخت . بود و با یه کیر خابیده و خایه های آویزون. داشت خروپف نمی‌کرد.
ساعت رو نگاه کردم . دیدم نزدیک ۷ صبحه.
نشستم و به اتفاقای دیشب فکر کردم.
ساعت ۸ شد و سیروس پا شد و رفت دستشوییو لباس پوشید و گفت . بیا زود کارمونو بکنیم زود بریم خونه .
خیلی خسته ام تو هم دیشب اذیت شدی. ببخشید.منو حامد جان.
گفتم نه اذیت نشدم . خابم بر د . گفت متوجه شدم . منم کیرمو تکون ندادم .
خودش شل شد و اومد بیرون. فکر کنم ۱ ساعتی تو کونت بود . الانم حتما گشاد شدی . آره
گفتم آره کونم باز شده بود رفتن دستشویی . انگشتم راحت رفت تو کونم.
کارو شروع کردیم و ساعت ۱۰ بود که آقای مرادی با صبحانه امد.و باهم صبحانه خوردیم. و ساعت ۱۲ بود که کارمون تموم شد و آماده شدیم بریم خونه.
از کارگاه که اومدیم بیرون . سیروس گفت بیا با ماشین من بریم .
گفتم نه شما برو من با اتوبوس میرم.
گفت بیا کارت دارم .
رفتم و سوار ماشینش شدم و با هم رفتیم چند خیابا ن پایین تر .
ترمز کرد و گفت :حامد جان میخام با هم بریم حموم یه دوش بگیریم و خستگیمون دربیاد .
گفتم چجوری.
سیروس گفت : اونجا حمام عمومی هست و میریم اونجا .
منم این ساکو ببین . توش لیف و حوله و وسایل آوردم.
راست می‌گفت رو صندلی پشت یه ساک حمام بود…

ادامه دارد

نوشته: حامد

ادامه...


👍 16
👎 1
15601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911941
2023-01-24 01:58:16 +0330 +0330

این همه دادی کار یاد بگیری اخرشم رفتی شهرداری😄

1 ❤️

912036
2023-01-24 15:39:33 +0330 +0330

قدرشو بدون .سندبالا و ثابت یه چیزی دیگس .حسابی به کونت حال بده و لذت ببر کونی جون

2 ❤️

912043
2023-01-24 16:52:51 +0330 +0330

آخر ام چیزی جز دادن یاد نمیگیری بس حواست پی کیره آقا سیروسه کوفتت بشه

1 ❤️

912086
2023-01-25 01:00:39 +0330 +0330

هرجور که فکر میکنم، اخلاق منم مثل همین سیروسه هستش

0 ❤️

912273
2023-01-26 10:20:50 +0330 +0330

توحه توجه نگین نگفتم بهتون زودی اوستا بشین باد بعداز نهار کیر وخایه بخورین بعدازشام کیربخورین از پایین

1 ❤️

959694
2023-11-27 01:08:46 +0330 +0330

خداشانس بده خدایکی مثل حامد نصیب ماهم بکنه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها