طعم تلخ خوشبختی (2)

1391/08/03

…قسمت قبل

بخش دوم
وای خدا جون چه اتفاقی افتاده سرم داره میترکه چرا چشمام درست نمیبینه … کی منو به صندلی بسته؟ حامد تو خوبی؟ حامد؟
تو رو خدا یه چیزی بگو. کی ما رو به این روز انداخته ؟ حامد حالت خوبه ؟ دیگه نمیتونم جلو اشکامو بگیرم و التماس میکنم حامد یه چیزی بگو . یه کم که حالم بهتر میشه تازه یادم میاد که چیزی از شروع سکس من و حامد نگذشته بود که خیلی سریع بدون اینکه متوجه بشم کی بوده با یه چیز سنگین اول حامد رو زد و بیهوش کرد بعد با احساس درد شدیدی از حال رفتم . حالا هم که این وضعیتمه.
حامد ؟ حامد ؟ داد میزنم حاااامد که یه تکونی میخوره و متوجه میشم که زنده ست . یه نفس راحت میکشم . هرچی تلاش میکنم خودمو آزاد کنم موفق نمیشم . درست مقابلم حامد رو میبینم که از من بدتر به صندلی بسته شده ولی بیهوش بود و نمیتونست کاری کنه. با تمام توانم فریاد میزنم کمک . یکی ما رو نجات بده تازه میفهمم که هیچکی صدای منو تو این خونه که وسط باغ به این بزرگیه نمیشنوه . پس ساکت میشم و صبر میکنم ببینم کی مارو به این روز انداخته و ازمون چی میخواد ؟
ترس همه وجودمو فرا گرفته و به مرز ایست قلبی رسونده . سعی میکنم حدس بزنم کار کی بوده که به نتیجه نمیرسم .
نا خود آگاه تموم اتفاقات گذشته جلو چشام میان و منو به مرور اون لحظه ها وادار میکنن…
_شهره ذلیل مرده کجا با این پسره آشنا شدی؟ خیلی جذابه!
_مریم خانم چشاتو درویش کن حالا زود باش بریم که زنگ اولو از دست دادیم . آمارمون داره خراب میشه ها
_خدا بگم چکارت نکنه , به خاطر شما زنگ اول غیبت خوردم
_به من چه !خودت اصرار داشتی که با من بیای تا حامد رو بهت معرفی کنم . پس غر نزن دیگه
_از بس ازش تعریف میکردی دلم میخواست ببینمش. خودمونیم ها ولی از تو سر تره .حالا دنبال یه بهونه باش که به ناظم بگیم ببخشمون
_بی نمک, باشه حلش میکنم خیالت راحت.
دو ماه بود که با حامد دوست شده بودم .من سال اخر دبیرستان بودم و حامد از من دو سال بزرگتر بود که میگفت همون دیپلم برام کافیه درس رو گذاشتم در کوزه دارم آبشو میخورم . اوایل هفته ای دوبار همو میدیدیم و تو خیابونا با هم میگشتیم. بیشتر موقع ها قید زنگ اولو میزدم تا با حامد باشم . عاشقش شده بودم و با گذشت زمان اگه یه روز نمیدیدمش کلافه بودم حتی با اینکه باهش تلفنی حرف میزدم ولی هنوز تشنه دیدارش بودم…
یه سال از دوستیمون گذشت که فهمیدم بدون حامد نمیتونم زندگی کنم . همه نگرانیم داداشم بود که اگه میفهمید هم منو بیچاره میکرد هم حامدو روانه بیمارستان.
خیلی محتاط عمل میکردم تا کسی بویی نبره . به جز مریم که دوستم بود هیچکی نمیدونست.
با حامد راحت بودم و زیاد پایبند محرم و نامحرم نبودم. همیشه دست همدیگرو میگرفتیم و جاهای خلوت لبامون بهم گره میخورد. خیلی قشنگ حرف میزد و واسه من شده بود همون شاهزاده معروف که قرار بود سوار بر اسب سفید بیاد و منو با خودش ببره.
_شهره واست یه سورپرایز دارم
_چیه حامد جان ؟ میخوای غافلگیزم کنی؟
_تقریبا
_بگو دیگه
_حدس بزن؟
_اه خودتو لوس نکن ,بگو
_یه کوچولو نمیتونی حدس بزنی
_قهر میکنم ها
_ببخشیذ ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید …
_سوزنت گیر کرده
_ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید
_باشه
_دیگه قهر نیستی؟
_من که قهر نکردم , گفتم اگه نگی قهر میکنم. حالا بگو
_راستش خونوادم فردا خونه نیستن میخوان برن مسافرت. من نمیرم .
_خب؟
_خب دیگه! خونمون هیچکی نیست
_من چکار کنم
_شهره ! منو دست انداختی؟
_چه دستی ؟ این کجاش واسه من سورپرایز بود؟
_آهان . دوشیزه شهره از شما دعوت میکنم که فردا درس و مشقو بپیچونید و به خونه ما بیاید تا …
_تا چی؟
_ تا … تا … تا خونمونو بهتون نشون بدم؟
_مگه کاخه که میخوای نشونم بدی؟
_خب یه چیز دیگه هم نشونت میدم
_چی؟
_تو حالا بیا . اگه الان بگم مزش میپره.
_بگو دیگه . جون من بگو .
_فردا نشونت میدم
_اصلا نمیام
_عزیزم میخوام عشق رو نشونت بدم.
_عشق که دیدنی نیست
_چرا دیدنیه . من الان دارم میبینمش
_کو کجاست ؟ چه شکلیه ؟ به منم نشونش بده
_روبروم نشسته .خیلی خوشگله انگار خدا با دستای خودش اونو ساخته. یه نگا به آینه تو کیفت بندازی میبینیش.
کم آوردم . اگه ایران نبود اول صبحی تو همون پارک بغلش میکردم و میبوسیدمش. بیشتر عاشقش شدم و خیره شدم تو چشماش . اگه خودمو کنترل نمیکردم اشک شوق میریخت رو گونه هام.
_من باید برم دیگه دیرم شد
_فردا صبح منتظرتم . با ماشینم میام دنبالت
_بهش فکر میکنم
_لوس نشو دیگه
_باشه . بهت زنگ میزنم. فعلا خداحافظ.
_یعنی قبوله دیگه .
_گفتم بهت زنگ میزنم
_الان جواب بده. من تحمل ندارم
_یه کاریش میکنم.
_این یعنی قبول دیگه . خدا حافظ عشقم. فردا همین ساعت با ماشین میام سراغت
نمیتونستم بهش نه بگم . خودمم دلم میخواست, اشتیاق همه وجودمو فرا گرفته بود. اون روز تموم شد و فردا با حامد به خونشون رفتم. خونه بزرگی داشتند و با وسایلی که تو خونه بود میشد حدس زد وضع مالیشون توپه.
_حامد عزیزم …من
_تو چی عشقم
_من خیلی دوستت دارم. بدون تو میمیرم
_یعنی نصف اینی که من دوستت دارم دوستم داری؟
_مگه تو چقدر دوستم داری؟
_دو برابر تو
_تو مگه اندازه دوست داشتن منو میدونی؟
_نه ولی اینو میدونم که تو دنیای منی شهره . اگه تو نباشی من میمیرم تو همه وجودمی.
_ اگه راست میگی نشونم بده ببینم
_چیو؟
_این که چقدر دوستم داری. این حرفایی که میزنی منو دیوونه میکنه حامدم. عشقم .زندگیم
حامد به سمتم اومد و با سرعت لبامون به هم چفت شد , پلکهام رو هم افتادند و لبهام رو لبهای حامد . تا حالا اینجوری لب نگرفته بودیم . متوجه شده بودم چیزی فرا تر از لب میخوام ولی روم نمیشد طلب کنم . دستامو محکم دور گردن حامد انداخته بودم و خودمو تو بغلش شل کردم. زبونش کاملا زبونم رو لمس میکرد و نفسای من تند تر شده بود . مقنعم رو درآورد و مو هامو نوازش میکرد و در حال لب گرفتن به اتاقش رفتیم . بغلم کرد و خوابوندم رو تخت یه نفرش . شروع به خوردن گردنم کرد و لاله های گوشمم می مکید . دکمه های مانتومو یکی یکی باز میکرد . میخواستم جلوشو بگیرم ولی دستام ازم تبعیت نمیکردند . وقتی سینمو تو دستش گرفت لذت بردم و وقتی از زیر تیشرتم دستشو رسوند بهشون و گرمای خونی که تودستاش جریان داشت به وسیله سینه هام لمس شد یه آه کشیدم و منتظر ادامه کار شدم.مانتو رو کامل از تنم در آورد و تیشرتمو تا رو سینه هام کشید بالا و با ولع داشت میلیسیدشون . از نوک پام تا کف سرم مور مور میشد ولی خیلی لذت داشت. تند تند نفس میکشیدم و صدای آه و ناله سر میدادم. دستش که رفت سمت کسم ترسیدم و گفتم حامد چیکار میکنی؟
_حواسم هست عشقم
_تو رو خدا بس کن من طاقت ندارم
_عزیزم این بهترین حسیه که تا حالا تجربه کردم , نترس حواسم هست
میخواستم جلوشو بگیرم ولی باز دستام از مغزم پیروی نمیکرد. حس شهوت و خجالت با هم آمیخته شده بود دلم میخواست بگم حامد بیشتر ادامه بده , دیگه طاقت نداشتم ولی اون حیای دخترونم اجازه همچین کاری رو نمیداد . تا به خودم اومدم دیدم کاملا لختم کرده و داره با دستاش کسمو میماله و خیلی با دقت نگاه میکنه. شرمم اومد و پاهامو جمع کردم که با زور بازشون کرد و با زبون مشغول لیس زدن کسم شد . دستمو بردم رو سرش که نزارم این کارو انجام بده اما از روی لذت سرشو محکم فشار دادم به سمت کسم. موهاشو میکشیدم و فریاد های خفیفم فضای اتاق رو شهوانی کرده بود. حامد دیگه طاقت نیاورد و بی درنگ لخت شد . وای چه قدر مرد لخت بد حیبته . اما کیرش باحال بود .فقط تو فیلمهای پورنو دیده بودم. از روی کنجکاوی کیرشو گرفتم تو دستم و باهاش ور رفتم که دیدم به سمت صورتم اومد و ازم خواست بخورمش. با اکراه این کارو کردم .به خاطر بی تجربگیم لذت نبرد و بی خیال شد. مشغول خوردن کسم شد. اما این دفعه با انگشتش رو سوراخ کونم بازی میکرد و کمو بیش میکردش تو .من که دیگه اختیارم دست خودم نبود و داشتم کسمو میمالیدم دیدم که حامد بعد از تف زدن به کیرش پاهامو تا جایی که ممکن بود داد بالا و کیرشوگذاشت رو سوراخ عقبم و با دست کسمو میمالید. درد زیادی متحمل شده بودم ولی به خاطر اینکه حامد لذت ببره چیزی نمیگفتم. یه مدت که گذشت دیدم لذتی که دارم میبرم به دردش می ارزه .اما زاویه کردن که عوض میشد دردم زیاد میشد.
آبشو خالی کرد رو سینه های من و بی حال کنارم افتاد . به اوج لذت نرسیدم ولی راضی بودم ,بیشتر عاشق حامد شدم…
_حامد من الان دیگه پیشدانشگاهیمم تموم شده ,دوست ندارم برم دانشگاه .چرا تکلیفمونو روشن نمیکنی؟
_عزیزم به زمان احتیاج دارم؟
_الان دو سال از دوستیمون گذشته و تنها چیزی که گذاشتی سالم بمونه بکارتمه !
_خب ؟
_خب دیگه ترتیب اونم باید داده بشه یا نه؟
_تو که گفتی بکارتت فقط شب زفاف برداشته میشه!
_الانم همینو میگم.
_آهان تازه دوزاریم افتاد. ببین شهره من الان شرایط ازدواجو ندارم
_تو که همه چی داری . بابات چیزی برات کم نمیزاره. من بدون تو میمیرم
_منم بدون تو میمیرم , ولی درکم کن
_حامد من خواستگار دارم . مادرم نمیزاره الکی ردشون کنم.
_تو ردشون کن . چکار به مادرت داری
_من نمیدونم . تکلیفمو همین الان روشن کن
_با مادرم صحبت میکنم .
واقعا عاشق حامد بودم و نمیتونستم زندگی آیندمو بدون اون تصور کنم.حاضر بودم همه چیزمو فدا کنم تا با حامد باشم.
چند روزی بود که از حامد خبر نداشتم و گوشی خاموشش کلافم کرده بود .تصمیم گرفتم برم خونشون , از نگرانی داشتم دیوونه میشدم. رسیدم سر کوچشون که ترسیدم برم و زنگ خونه رو بزنم. برگشتم خونه . دیدم پستچی اومده و داره با مادرم حرف میزنه . نزدیکتر که رفتم مادرم گفت ایناهاش اومد . پست چی رو به من گفت خانم شهره صفایی ؟
_بله خودم هستم
_لطفا کارت شناساییتون رو بدید؟
مادرم رفت خونه و شناسناممو آورد
_بفرمایید اینم کارت شناسایی. حالا این چی هست؟
_نامه . فرستنده درخواست کرده فقط تحویل شهره صفایی داده بشه. اینجارو امضا کنید.
با رفتن پست چی مادرم میگه کی فرستاده که میگم هیچی نیست از طرف کلاس های کنکوره.
مادرمم ساده باور کرد و رفت تو
_وقتی نامه رو باز کردم و خط حامد رو که نوشته بود شهره ی من , منو ببخش شناختم. ادامشو نتونستم بخونم .خودمو به خونه رسوندم و سریع رفتم تو اتاقم .
نامه رو با ترس و لرز باز کردم
شهره ی من , منو ببخش
الان که داری این نامه رو میخونی من ایران نیستم. خیلی وقت پیش میخواستم بهت بگم ولی نتونستم.
ازت خواهش میکنم منو فراموش کن و دنبالم نگرد . اگه منو دوست داری به زندگیت برس. و به من فکر نکن .منم سعی میکنم فراموشت کنم. ازم نخواه که دلیل کارمو بهت بگم . فقط بدون مجبور بودم. منو ببخش.
از فرط ناراحتی داشتم دیوونه میشدم و با اینکه گوشی حامد خاموش بود ولی باز هم پشت سر هم شمارشو میگرفتم.چند روز گذشت و من از درون داشتم داغون میشدم ولی سعی میکردم ظاهرم رو حفظ کنم.
دو ماه گذشت و من یه کمی با موضوع کنار اومده بودم و خدا رو شکر میکردم دست به خودکشی نزدموچون خیلی بهش فکر میکردم.
تو آشپزخونه داشتم ظرفهای ظهر رو میشستم که مادرم با خوشحالی بهم گفت دخترم ایشالا خوشبخت بشی عزیزم
_چی شده مامان؟
_حدس بزن کی الان پشت تلفن بود؟
_یه خواستگار
_ماشالا به هوشت؟
_ندید ردش کن
_نمیخوای بدونی کی بود؟
_نه
_مطمئنی
_خوب حالا بگو کی بود؟ بعد ردش کن
_خالت بود؟ خاله فاطمت
_کسی رو معرفی کرده؟
_نه خنگ خدا ,واسه یکی یه دونش زنگ زد .
_آرش
_آره عزیزم. حالا چی میگی ؟ ردش کنم؟
آرش . . .یعنی آرش از من خوشش اومده بود . کسی که کل فامیل واسش نقشه داشتند . ولی من آمادگیشو نداشتم . هنوز از حامد دل نکنده بودم.
شبی که آرش اومد خواستگاریم و رفتیم که با هم صحبت کنیم اولین حرفی که بهم زد این بود
_ببین شهره من میخوام یه زندگی مشترک شروع کنم و تصمیم گرفتم تو شریکم باشی . با گذشته تو هم کاری ندارم. از این به بعدت برام مهمه زندگی ما از یه نقطه صفر که این اتاقه شروع میشه . با من زندگیتو شریک میشی؟
_والا چی بگم . حتما خودت یه گذشته داری که ازم میخوای گذشته رو فراموش کنم.
_چون میخوام با صداقت باشم بهت میگم. راستشو بخوای یه نفر تو زندگی من بوده که الان دیگه نیست. یه عشق زود گذر بچگونه بود. همین . تو چی؟
_مگه نگفتی با گذشته من کاری نداری
_درسته . با گذشتت کاری ندارم . پس دیگه حرفه گذشته رو نزنیم . آینده مهمتره
ازینکه اینقدر رک بود یکم بدم اومد . ولی جذبه ای که داشت منو به خودش وابسته کرد.
وقتی که خطبه عقد رو خوندند و بله رو گفتم .تصمم گرفتم واسه همیشه حامد رو فراموش کنم و آرش رو دوست داشته باشم. که همین طور هم شد. یه زندگی رویای داشتم. خیلی زود به خاطر بی احتیاطی من صاحب یه دختر شدیم . من واقعا عاشق آرش بودم و در کنار همدیگه از بزرگ شدن الیا لذت میبردیم…
شهره بیدار شو .شهره شهره . چشامو که باز میکنم حامدو میبینم که به هوش اومده و ازم داره میپرسه
_توخوبی عزیزم .و دیدی کی زد تو سر من
_ اره من خوبم . تو خوبی؟ نه نمیدونم
متوجه میشم که هرکی منو بسته لباسامو پوشیده و حامد رو لخت بسته. متوجه یه بو میشم که واسم آشناست.
آره این بوی همون پیپیه که آرش میکشه.
_حامد بدبخت شدیم. شوهرمه . زنده نمیزارمون
_نترس باهاش صحبت میکنیم
من که دیگه فقط در حال گریه کردنم و حامد منو دلداری میده که میبینم یهو در باز میشه و آرش با لباسای خاکی میاد تو
زبونم بند میاد و اشکام بیشتر میشه.
با خشمی که تو چشمای آرش میبینم, بهم میگه عزیزم یه قبر جا دار کندم. تا ابد میتونی با این … میخواد حامد رو مخاطب قرار بده که عصبانی میشه و بهش حمله میکنه در حال زدن حامد میگه تا ابد میتونی با این پست فطرت تو قبری که براتون کندم بخوابی. صدای شکستن دماغ حامد تو گوشم میپیچه و تحمل ندارم که نگاه کنم. آرش خسته میشه و می افته گوشه اتاق و از سیگارای حامد روشن میکنه و باچشم بسته دودشو میفرسته هوا. به باباش قول داده بود سیگار نکشه اما قولشو شکست. نگاهم که به حامد می افته جز خون رو صورت و سینش چیزی نمیبینم. میخوام ازش طرفداری کنم جراتشو ندارم.
_آرش تو رو خدا منو ببخش
_شهره نمیخوام صدات رو بشنوم
_آرش میخوای چیکار کنی؟
_میفهمی. البته اون دنیا میفهمی باهاتون چیکار کردم
فقط گریه و التماس میکنم . حامد از هوش رفته و آرش به حرفام گوش نمیکنه.
ادامه دارد…
پایان بخش دوم

قبل از همه چیز تشکر میکنم از همه شما بزرگواران بخصوص شاهین سیلور فاک عزیز به خاطر کمک هاش به من که برام حکم یه استاد رو داره.
جناب عبدل تا به تای عزیز ممنونم ازت دوست من. من به هیچ وجه مغرور نشدم و اگه نتونستم جواب کامنت هارو بدم به دلیل کمبود وقته. من از تمامی عزیزان عذر میخوام. همه تلاش من اینه که بتونم یه داستان خوب به شما هدیه کنم. بازم از همه شما خواننده های عزیز تشکر مشکنم و اگه از داستان خوشتون نیومد منو ببخشید.
شاد باشید و سالم بمانید.

ادامه…

نوشته: آرش . sex and love


👍 4
👎 0
35918 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

339837
2012-10-24 21:26:22 +0330 +0330
NA

ارش جان عالی بود
قسمت اول داستانت جذاب تر و باحال تر بود ولی توی قسمت دوم کمی سر ادم گیج میرفت و داستان دلتو میزد حداقل واسه من اینجوری بود
موفق و پیروز و سربلند باشی
((سامی شهوتی))

0 ❤️

339838
2012-10-24 21:33:43 +0330 +0330

آرش قسمت اول رو بیشتر دوست داشتم…
تعویض صحنه ها خیلی سریع اتفاق میوفتاد.
خیلی سریع میرفتی سراغ گذاشته و خیلی سریع با یه مکالمه همه چی رو کات میکردی که از نظر من این زیاد جالب نیست.
اما در مورد این که دیدت رو توی قسمت دوم عوض کردی و رفتی سراغ شخصیت زن داستان.
یه خورده باید بیشتر روی مساله کار کنی ولی در کل جالب بود و از این حرکتت خوشم اومد.
راستی این آرش خان احیانا رنجری کماندویی نینجایی چیزی نیستن؟
آخه یه خورده عجیبه دو نفر رو ناک اوت کنه بدون اینکه اونا حتی یه لحظه ببیننش.
و یه چیز دیگه…تصور این که دو نفر لب تولب هم از دم در تا توی اتاق (اتاق حامد منظورمه) یه جوریه :)
کاش میگفتی بغلت کرده (حامد شهره رو بغل کرده)
در کل خوب بود و ازت ممنونم.
شاد و سر زنده باشی.

0 ❤️

339840
2012-10-24 21:55:44 +0330 +0330

یه خورده دقت کنی میتونی راحت از زبون زن بنویسی.
فقط کافیه خودت رو زن فرض کنی…با همون احساسات زنونه ;-)
در مورد قسمت سوم بهار:
بهار خانوم یه سری مشکلات داشتن بخاطر همین پریروز ادامه ی زندگیشون رو برام گفتن و الانم دارم مینویسمش…
امیدوارم مورد پسند واقع بشه.

0 ❤️

339841
2012-10-24 22:17:47 +0330 +0330
NA

=D> فکر کنم داستانت داره به سمتی می ره که من دوست دارم. برام جذاب بود این قسمت.

مرسی . موفق باشی دوست عزیز.

0 ❤️

339842
2012-10-24 23:02:02 +0330 +0330
NA

دمت گرم ؛ بالاخره تو این روز فرخنده یک داستان درست ودرمون خوندم .باور کنید داشتم تصمیم می گرفتم دیگه نیام اینجا ولی …
خارج از تعارف های مرسومه جناب ِ sex and love پیشرفتِ هوشمندانه ی شما در هر قسمت جدیدی که ارسال می کنید به طور غیر قابل انکاری دیده میشه ، یک اصطلاح خارجکی هم داشت که یادم نیست! به هر صورت شاد شدم اول صبح. دستت درد نکنه

0 ❤️

339843
2012-10-24 23:10:25 +0330 +0330
NA

داستان خوبی بود مجابم کرد تا آخرش رو بخونم

0 ❤️

339844
2012-10-24 23:28:47 +0330 +0330

بزودی در این مکان کامنت ایجاد خواهد شد.

0 ❤️

339846
2012-10-24 23:54:21 +0330 +0330
NA

:D
تنبیه دوستانه بود تا دیگه کامنت اول نذاری واسه داستان خودت.

0 ❤️

339848
2012-10-25 00:17:27 +0330 +0330
NA

آخه چرا به آدم نسبت های ناروا می دید داداش؟ من ِ گردن شکسته !کی حرف از انتقام زدم ؟ باور کن آرش جان من در دنیای واقعی هم اصلن اهل انتقام و تلافی و… نیستم ؛ شاید اگه کسی خیلی از حریم خودش خارج بشه تنبیه براش در نظر بگیرم ولی انتقام نه؛ نمی دونم چطوری بگم منظورم اینه که اگه همون موقع تنبیه کردم که هیچ اگه وقت کمی بگذره دیگه حال ندارم انتقام و … بگیرم. بگذریم من واقعن از پیشرفت محسوس شما علی الخصوص در مورد املاء (که مطمئنم املاء شما از اولش هم خوب بوده و شما فقط بی دقت تایپ می کردید)لذت میبرم . و از بودن با گروهی صادق و مستعد در این سایت احساس غرور می کنم.
زیاده جسارت است ، پیروزی و بهروزی شما آرزوی من است. ایدون باد

0 ❤️

339850
2012-10-25 01:03:03 +0330 +0330
NA

آرش جان عالی بود عالی…
کاش منهم عرضه داشتم بتونم طعم برج میلاد را بچششم !!!¡!¡!!!
(ستاد منتظران برج میلاد )
با سپاس

0 ❤️

339851
2012-10-25 01:23:00 +0330 +0330
NA

داستانت قشنگ بود…
یه سری ایرادات داشت ولی…(هیچی بیخیال… من به علت بعضی مسایل دیگه داستانی رونقد نمیکنم ولی احتمالا دوستان بهش اشاره میکنن)…
نمودار رشدت تحسین برانگیزه وسیرصعودی قابل توجهی داره …امیدوارم این نمودار نزول نداشته باشه…
سبک نوشته هات خیلی شبیه یکی از نویسندگان خوب سایته…
موفق باشی…

0 ❤️

339854
2012-10-25 03:08:32 +0330 +0330
NA

آرش جان داستان عالی بود. فقط یه گلایه کوچیک: داستان قبلو ک خوندم همش منتظر بودم که ادامه چی میشه, ولی ضدحال زدی. ادامشو زود تر آپ کن منتظریم. مرسی

0 ❤️

339856
2012-10-25 05:09:59 +0330 +0330

داستانت رو که شروع کردم به خوندم اولش یه مقدار برام مبهم بود. ولی وقتی فهمیدم داری داستان رو از زبان شهره روایت میکنی بی اختیار یه لبخند روی لبم ظاهر شد. لبخندی که البته هرچی جلوتر رفتم کمرنگ تر شد. تا جایی که دیگه چیزی ازش نموند. میدونم ازین کار هدفی رو دنبال میکردی هدفی که البته ربطی به داستانت نداشت و شاید جایی بیرون از داستان دنبالش گشت! ببین آرش جان عوض کردن راوی باید دلیل موجهی داشته باشه. دلیلی که که خواننده رو از کاری که یکی از شخصیتهای داستان انجام داده مطلع کنه و نشون بده که چرا همچین کاری رو انجام داده. به نظر من هیچ چیزی نمیتونه خیانت رو توجیه کنه. حضور حامد در این داستان فقط یه فاسقه که با شهره رابطه داشته و دونستن این نکته که در گذشته چه رابطه ای با شهره داشته هیچ چیزی رو نه عوض میکنه و نه توجیه. متاسفانه عوض کردن راوی در این داستان کمکی به کلیت داستانت نکرده که هیچ، یه جورایی بهش ضربه هم وارد کرده. به این خاطر که هم نتونستی اون شخصیتی که از شهره توی قسمت اول به نمایش گذاشته بودی رو نشون بدی وهم اینکه داستان رو از زبان یک زن روایت کنی. انگار که راوی همون ارش یا حداقل خودت بوده باشی.
کاری به ادامه ی داستانت ندارم ولی انتظار داشتم ارش این داستان کاری غیر از شاهین و پریا انجام بده. ولی حداقل تا اینجا کاری شبیه شاهین رو داره انجام میده. از لحاظ نگارش و نوشتن همون پیشرفت و میشه دید ولی جاهایی کامل بودن خودش رو از دست میده. دیالوگها رو خیلی خوب جدا کردی. میدونم که کار سختیه ولی ویرایشت خوب بود. سعی کن در ادامه بیشتر به قصه ی اصلی بپردازی. با نکاتی که گفتم و مطمئنم که میدونی برای راهنمایی بوده نه غرض ورزی، باید بگم که نسبت به قسمت اول خیلی افت داشت. اگه به اون قسمت نمره ی کامل دادم به این یکی نمیدم. هرچند سکرت میذارم بمونه. موفق باشی دوست من…

0 ❤️

339857
2012-10-25 05:11:33 +0330 +0330

سلام آرش خان
جون خودم انگار زمین کامنتمو بد انتخاب کرده بودم. آخه تو سرازیریه! واسه همین تصمیم گرفتم بیام پایین تر و نظرمو بگم اگه برات مهم باشه. امتیاز هم صبح قبل از خارج شدن از خونه دادم چون قبولت دارم.
سور؟ نه ما تو شهرمون از این رسم و رسومات نداریم. این قرتی بازیا مال شما تهرونیاس :-D
. . .
قسمت سکسش که خوب نبود ردش کردم فدای سرت!
خیلی قشنگ بود. اونجور که پیش بینی کرده بودم تو کامنت قسمت قبلی نشد و تو هم داستانو یه جایی تموم کردی که الان ملت تو کفش هستن ببینن چی میشه
اصلا بیخیال نقد منطقی
پیش بینیم برای قسمت بعد:
آرش گی میشه و عاشق حامد میشه و تا آخر عمرشون با خفت و خواری در کنار هم زندگی میکنن!
فلش بکی که به گذشته زدی، یعنی اون مکالمه ی حامد و شهره، اولش که داشت لاو میترکوند و خیلی رمانتیک با شهره صحبت میکرد. بعد جریان خالی شدن خونه شد و مخ زنی حامد برای کشوندن شهره به خونشون که عشق رو نشونش بده! باور کن همین الان که دارم مینویسم خنده ام میگیره. یاد تاپیک زیم زکس افتادم (ک…لیسی ممنوع)!!!
(ستاد تهیه و تولید ایراد بنی اسرائیلی و پرتاب به سوی نویسنده)

0 ❤️

339859
2012-10-25 05:41:35 +0330 +0330

به به!
سلام عزيزان!
آپ شدن چتروم جديدو به همه(علي الخصوص به خودم) تبريك ميگم :-D

آرش جان خوف و خوشمل نوشتي، ولي به نظرم يه مشكلي داره
اين حال نويسيت جالب نيست؛ آدمو از داستان دور ميكنه
ولي دركل خوب بود
منم بهت “نمره ي 5 رو دادم”
تأكيد ميكنم كه “نمره” 5 رو دادم؛ نه چيز ديگه =))
راستي كامنت اول شدنتو بهت تبريك ميگم!
احسنت!
آدرس كامنت توروهم بدم ادمين بلاكت كنه؛ يكم با بچه ها شاد شيم؟ :-D
راستش وقتي داستانت آپ شد من خواستم كامنت اولو بذارم كه متأسفانه يه اتفاقاتي افتاد كه نتونستم
داستانشو اينجا ميگم واست:
مهندسكي-داستانكي
“پارسا و آپ كردن كامنت اول”
متن خاطره:
فصل اول:
بارش شانس:
دوستان سلام؛ حالون خوبه؟
داستاني رو كه ميخوام واستون تعريف كنم عين واقعيته و همين امروز واسم اتفاق افتاده
اسم من پارسا هست و تو همين كهكشان راه شيري زندگي ميكنم(محل زندگيمو بخاطر تدابير امنيتي كه چيدم، نميتونم بگم)
راستش امروز كه خواستم يه سري به داستانا بزنم، ديدم داستان يكي از دوستام(اسمشو نميگم كه نكنه دستگير شه) آپ شده
وقتي وارد داستان شدم؛ سريع رفتم سراغ كامنتا كه ببينم چقد فحش خورده؛ تا منم روحيه بگيرمو كمر به كار ببندم
اما اون لحظه چيزي ديدم كه واسم غير قابل باور بود!
هيچكس كامنت نذاشته بود
منم خوشحالو شنگول، سريع يه كامنت اولي نوشتم :)
وقتي خواستم كامنتو آپ كنم؛ يه دفه بوووووووم…
(تا اينجارو داشته باشين تا يه فلش بك به گذشته بزنم)
ما نزديكاي خونمون يه تراس برق داريم(هم خونه داريم هم نزديك خونمون ترانس هست، دلتون بسوزه)
اين ترانس بيچاره تا چيزي ميشه، ميتركه!
بارون مياد، ميتركه
برف مياد، ميتركه
هوا سرده، ميتركه
پرنده ها روش ميرينن، ميتركه
هوا گرمه، ميتركه…
(خب ديگه؛ فلش بك تموم شد!)
موقع آپ كردن كامنتم داشت بارون شديدي ميباريد كه همون باعث منفجر شدن اون ترانس بدبخت شده بود و من نتونستم كامنتو آپ كنم :-(
برق رفته بود…
سريع پريدم پاي گوشيم كه با اون آپ كنم كه آنتن اونم پريده بود!
اي خداااااا!
يعني ممكنه تركيدن ترانس خونمون علت ريدن شركت ايرانسل ؛ ودرنتيجه پريدن آنتن گوشيم باشه؟؟؟
سريع پريدم پاي تلفن كه به اداره برق زنگ بزنم و موضوعو بهشون بگم كه…
اي بدبختي!
ديگه تلفن چرا از كار افتاده؟؟؟
نكنه همون ترانسه، برقه شركت مخابراتم تأمين ميكرده؟؟؟
خلاصه با اعصاب خورد خواستم يه سري به مستراح بزنم كه به شانس خوبم بري…م كه فهميدم آبم قطع شده (ديگه اينو دروغ گفتم)
داشتم از كامنت اولي شدن نااميد ميشدم كه يه فكري به كلم زد…
سريع لباسامو پوشيدمو رفتم اداره پست.
يه نامه واسه يكي از فملا(ج مكسر فاميل) نوشتم و موضوعو واسم گفتم و ازش خواستم كه اون به اداره برق موضوعو گزارش بده…
بعد از دوساعت برق خونموم اومد!
سريع پريدم كامپيوترو روشن كردم و درحين بالا اومدن ويندوز،همش به اون كيس بدبختم لگد ميزدم(كه سريعتر بياد بالا)
آنتي فيلترو روبراه كردم و وقتي خواستم وارد سايت بشم؛ بوووووووم!
دوباره ترانسه تركيد!
ديگه كاملا از كامنت اولي نااميد شدم…
خلاصه رفتم بازار و يه وسيله ي بدرد بخور خريدم…
موتور برق!
الان كه دارم اين داستانو مينويسم، اون موتور برقه كه داره برق كامپيوترمو تأمين ميكنه(كامپيوتر دارم)
فقط دوتا مشكل جزئي داره
يكي اينكه خيلي سروصدا ميكنه(انگار يه تانكو روشن كردي)
دوم اينكه پول بنزينشو ندارم و بخاطر نوشتن اين داستان مجبور شدم كارت سوخت بابامو كش برم(بابام ماشين داره)
اين داستان كاملا واقعي بود و ازتون ميخوام فحشم ندين!
(اگه مردي فحش بده، ببين چطور خودم منفجرت ميكنم)
درپايان كساني كه به داستانم نمره نميدن من يكي حلالشون نميكنم؛ خدام ازتون نگذره!
براتون آرزوي مؤيدت ميكنم٪
مهندس گل پسر-پارسا

0 ❤️

339861
2012-10-25 05:54:03 +0330 +0330

آرش بنظرم اصلا كار درستى نيست آدم زير داستان خودش اول بشه،مردم چى ميگن!!
راستشو بخواى هنوز نخوندم يعنى وقت نكردم تا شب ميخونم حتما امتيازت نخونده پنجه ولى صبر كن بخونم مطمئن شم دوباره رشوه نداده باشى ;-)

0 ❤️

339864
2012-10-25 07:05:10 +0330 +0330

مخلصم آرش جان، ولی یه مشکلی؟
به چی خندیدی؟
مگه من داستان طنز نوشتم؟
ترانس محله ما منفجر بشه خنده داره؟
بیام به اداره برقتون بخندم؟ :))
والا من یکی از داداش بلواسم شیرینی میخوام!
به من خصوصی داده گفته:
پارسا شر این بچه هارو واسه سور، از سره من بِکَن تا یه شیرینی خوب به تو بدم!
درنتیجه منم ازش طرفداری میکنم!
آرش؟
داش مازیار من هوس کرده اسمشو عوض کنه؛اصن دلش خواسته؛ حالا باید سور بده؟
بزنم نصفت کنم :LOL:
واسه امتیازتم که… وظیفب بود داداش!
بالاخره کلی ساختو پاخت کرده بودیم :LOL:
من شانس اول شدنو ندارم
این یکی بار بخوام اول بشم، خونمون آتیش میگیره =))
پویا جان همیشه بخندی عزیز
کاملا میتونم درکت کنم که چرا خونوادت از خندیدنت ترسیدن!
بالاخره صدای کلفتو هزار دردسر!
درضمن اون دمپاییه دست بابات تو حلق مازیار =))

0 ❤️

339866
2012-10-25 07:51:51 +0330 +0330

مهندس تو چه توانی داری تو بافتن
آریزونا که ننوشت
ولی تو حتما یه داستان طنز بنویس مردم از خنده روده بر میشن!
. . .
آرش
خداییش من نمیدونستم سور دادن چیه!
منم دست به دامن دهخدا شدم، دهخدا گفت منظور ضیافت دادن و مهمانی دادنه!
ببین
نشد دیگه برادر من
بگو میخوام ازت باج بگیرم خیال هر دوتامونو راحت کن دیگه…
به همون امتیاز کامل که قبل از خوندن به داستانت دادم قناعت کن!

0 ❤️

339867
2012-10-25 08:15:02 +0330 +0330

داش پویا آدم یه رفیق مثل تو داشته باشه بهت تکیه کنه، تو هم جاخالی بدی با مخ بیاد رو زمین!

0 ❤️

339868
2012-10-25 12:02:56 +0330 +0330

آرش جان؛ حالا شايد دستاتو نصف نكردم :-D
كه بيام اون مايه اي كه مازيار بمن داده باتو تقسيم كنم؟
باج ميخواي؟
پس بايد دستاتم نصف كنم كه ديگه ازمن باج نخواي :-D
درضمن:
برو به شانس عمت بخند =))
مازي جونم خوشحالم كه خوشت اومده ولي باور كن حوصله داستان نوشتنو ندارم :)
پير شديم ديگه… هيييييي روزگار…

0 ❤️

339870
2012-10-25 13:54:57 +0330 +0330

يعني ميگي ادمين پول نداره يه سرور خوب بگيره؟
ميخواي بگي سروره سايت تخميه؟
ميخواي بگي ادمين گداس؟
فك كنم ديگه وقت بلاك شدنت رسيده :-D
ولي…
آفرين به تو آرش جان!
گل گفتي!
كاش اين ادمين يه شماره حساب بده كه پول بريزيم حسابش يكم كمكش كنيم :-D
بين اون اسمي من “مازي” و “بلواسك” وهمچنين “بلواس جون” رو بيشتر از همه دوس دارم :-D
ولي نميدونم چرا مازي اسم بلواس رو ميشنفه داغ ميكنه؟!
مازي جونم آخه چرا؟ =))
راستي واسه ادامه داستانت يه پيشنهادي دارم؛ كه داستانتم جذابتر بشه و همرو از خيانت بترسونه و كلي ثواب كنيو بري بهشت:
آرش يكم شهره و حامدو كتك بزنه
بعد بره از صندوق عقب ماشينش يه اره برقي دربياره
بياد اره هرو بكنه تو شيكم حامد تا دلو جيگرش بزنه بيرون
بعد بره سراغ شهره
دل و جيگر اونم در بياره
بعد يه بساط كباب راه بندازه و يه كباب اساسي بزنه :-D
تازه ميتونه جسداشونو برداره كه بعدنم يه كله پاچه ي خفن ميل كنه :-D
چه ترسناك :-(
من از خيانت ميترسم :’’(

0 ❤️

339872
2012-10-25 14:16:30 +0330 +0330

شعرى در مدح مازيار مرد بلواس:

     مازيار در سرزمين بلواس

مازيار تك و تنها
در دهى بنام بلواس

اين چنين گفت مازيار بلواسى
اين منم!من را بخوانيد چوب لباسى
مازيار گفتا چه دانم
سيب زمينى هم ميكارم
مازيار سم پاشى نداند
بلواس را به گند مى كشاند
مازيار نالان و خسته
ادمين خان به او بسته

مازيار گفتا بدانيد
مازيارم، خان بلواس
بى سبب هردم كنم راست
دوستان ،آشنايان بدانين
شاه بلواس، خان بلواس اين تك شهروند بلواس
مازيار اين مرد چوپان
ميزند نى بهر قوچان

اى هنرمند مازيار بلواسى
تو بدين شكل تغيير دادى فعل مازى(ماضى)
مازيار چوپان گله
دارى يك انبار قله
گوسفندان همه فربه
شاد خوشحال ميچريدن
مازيار چوپان عزيزم
شاديت را دوست دارم
پس برات تى تاب خريدم. :-D

0 ❤️

339873
2012-10-25 14:16:39 +0330 +0330

پارسا تو مثل این که نافت رو با اره بریدن پسر یک ذره درست شو

0 ❤️

339874
2012-10-25 14:17:11 +0330 +0330

برو آدرس كامنت منو بده تا اونم بلاكم نكنه و دماغتو بسوزونه و يكم دور هم بخنديم =))
اره=saw
زياد باهام مشورت ميكردن ولي بعضي از تيكه هاشو كه من طراحي ميكردم، حتي خودشونم ميترسيدن :-(
تازه اون تيكه اول اره 7 پيشنهاد من بود :-D
ديدي دختره چه دلو جيگر خوشرنگي داشت؟
فقط زياد خون نيومد
فك كنم دختره كم خوني داشت :(

0 ❤️

339875
2012-10-25 14:25:35 +0330 +0330

سلام آرش جان دوست گلم

داستانت رو خوندم با اینکه کم داستان میخونم عزیز

بسیار زیبا بود و خوندنی

منتظر بقیه داستان هستیم آرش جان

ارادتمندتون پسر غیرتی

0 ❤️

339876
2012-10-25 14:28:39 +0330 +0330

علي!
خخخخخخخخ!
=))
بسي بسيار خنديدم!
دمت گرم!
الهي نصف نشي پسر =))
به!
داداسياهه!
چوطوري ارا جونم؟
توم اگه از بچگي با اره بزرگ ميشدي؛ مثه من بودي!
يادمه اولين اررو بابام واسه كادوي 3سالگيم بهم داد!
يه اره ي كوچول موچولو كه باهاش گربه هاي محلو نصف ميكردم :-D
يادش بخير… :))

0 ❤️

339877
2012-10-25 14:40:57 +0330 +0330

به به سلام بچه ها

خاک پای همگی هستما ،سلام آریزونای گل خوبی دوست گلم؟

بابا کمی تحویل بگیر ،زیر پاتم یه نگا بکن آریزونا جان ما خاک پاتیم

سلام پویا جونم داداش گل و مهربونم خیلی چاکریم

سلاااام داداش پارسای خودم که خیلی دوسش دارم

از دست تو داداش مهندس جونم که با این داستانت بسی بسیار خندیدم عزیز دلم

فدات بشم داداش پارسای گلم

و اما مازی جونم که خیلی گل و آقاست و ما خیلی چاکرشیم

فقط یه ایراد داره و اونم اینه که

از اسم بلواس بدش میاااد

بابا خدا وکیلی مازی جونم بلواس اسم بدی نیستا

آرا جان سلام داداش گلم

خوبی عزیز دلم

خیلی مخلصیم و فدات

داداش پارسای گلم ماجرای این رفتن برق رو ادامه بده که واقعا محشره ،ولی کاش همون موقع که ترانس برق گفت بوم اسم بلواس رو به زبون میاوردی مشکل حل بود

دوستون دارم با تمام وجود

0 ❤️

339879
2012-10-25 14:49:38 +0330 +0330

آخه من چی بگم؟
همتون انگار راست کردین رو من!
ولی مردم از خنده، آخه این چه شعری بود؟
ظاهرا میخواید این شعرو بنویسین رو سنگ قبرم!
انگار قراره زیر همه داستانا منو منفجر کنید
:LOL:
مهندس امیدوارم این اره تو دستت لیز بخوره بزنه همتونو نصف کنه از شر شما راحت بشم
علی کارت درسته ولی شعر نگی سنگينتری، میترسم ملت از این همه استعداد و توان به فاک برن!
آرش تو که اساسا داستانو بیخیال شدی، نشستی واسه خودت به ریش ما میخندی!
ok!
همتون رفتین تو لیست سیاه
:-D

0 ❤️

339882
2012-10-25 15:28:52 +0330 +0330

سلام علیرضا جان ما مخلصیم، کی باشیم که تحویل نگیریم؟ رییس جمهور آمریکام یا خان بلواس؟ ظاهرا از اسم بلواس خوشت میاد نه؟ کاری نداره، به ادمین خصوصی بده بگو میخوام اسم بلواس رو بذارم آخر کاربریم، اون هم با لطافت این کارو واست انجام میده، ولی اون موقع بچه های اینجا خیلی باجنبه هستن! پسرغیرتی بلواس! :LOL: . . . پویا جان حالا این جماعت بلواس نشین یه چیزی گفتن به تحریک این مهندس قلابی (تو روستاش بلواس بنای ماهریه، واسه همین بهش میگن مهندس) آخه تو چرا باور میکنی؟ ولی بازم یکی مثل تو خوبه که آدمو ببره بالا بعد با مخ بیاره رو زمین! شوخی کردم!
. . .
آقا جان این اسمش شد خساست؟ بده آدم ساده زندگی کنه و قانع باشه؟ شماره حساب واسه چیمه؟ نخیر!
آرش جان ولی من هنوزم معتقدم تو قسمت بعد آرش با اون دختره که اسمش یادم نیست رابطه برقرار میکنه. به نظر من ميخواستی تو قسمت قبل آرش رو با اون دختره جور کنی، که من اومدم پیش بینی کردم اینطور میشه، تو هم که اعصاب نداری، گرفتی حامد و شهره رو بستی به تخت و تا میخوردن کتکشون زدی که خشمت نسبت به من رو خالی کنی. ولی دیگه مطمئنم قسمت بعد پیش بینیم به وقوع میپونده. الان که اینو گفتم حتما قسمت بعدی داستان رو میخوای اینجوری تغییر بدی: آرش اول حامدو شهره رو میکشه بعد خودشو دار میزنه!
. . .
بابا جون تو چیکار به پیش بینی من داری؟ همون چیزی که میخواستی اول بنویسی رو بنویس! لازم نبود چون قسمت بعد رو لو دادم تغییرش بدی!

0 ❤️

339883
2012-10-25 15:38:48 +0330 +0330

سلام مازی جونم
چه کنم که خرابه رفاقتم بلواس جون

راستش این کار رو کردم که ادمین به نام کاربری من یه بلواس اضافه کنه ولی از اونجایی که ادمین هم میدونه چیکار باید بکنه بهم گفت پسر غیرتی بلواس فقط برازنده مازیار بلواسهههه

خیلی گلی مازی جونم

نخیر پویا داداش باهات قهرم

اخه این چه طرز سلام کردنه؟! هان؟ بزنم نصفت کنم؟

شوخی بود پویا جان من مخلصتم عزیزم

0 ❤️

339884
2012-10-25 15:42:09 +0330 +0330

سلام بروي ماهت عليرضا جونم؛ خوش اومدي!
خوشحالم كه از داستانم خوشت اومد :-D
فقط كافي بود اسم بلواسو صدا كنم تا ترانسه درست شه؟
مگه امامزادس؟؟؟ =))
آرش؟
كه تو شخصيت جيگساو رو طراحي كردي؟
كنتور كه نميندازه :-D
نميخواستم اينو بگم ولي مجبورم كردي…
مفهمي كه؛ مجبورم…
راستش…
من تهيه كننده و کارگردان اره 1تا7 هستم :-D
پويا؟
به مازو ميگي واسه من سوژه گير بياره؟
دوس داري سوژه از خودت گير بيارم؟ :-D
آرش من واسه گروه بندي پايم!
ولي فك كنم بلواس جونم تهنا ميمونه!
آخهههههه؛ دلم واسش كباب شد :’’(
چه وحشتناك منفجرش كرديما :(
يادم باشه تو اره ي بعدي حتما يه شخصيت جديد به اسمه
dear belvasak
به فيلمم اضافه كنم :-D

0 ❤️

339885
2012-10-25 15:45:37 +0330 +0330
NA

سلام
مبينم دو دقيقه دير كردم،همگي جمعن!
آريزونا ياد بگير،خودت فهميدي ديگه چيزي نميگم.
دم آرش جان گرم،اين همه اذيتش كردم،بازم ياد من هست،آرش يكم با آريزونا حرف بزن،ميگه از لحاظ فني دركش نميكنم،حالا نو قلمه درست، اما تا اين حد بايد من ضايع كنه؟
داداش داستانت خوب بود فقط آخرش سرب داغ بريز جفت سوراخهاي شهره،خيانت ريشه كن شه.بدميگم؟

0 ❤️

339887
2012-10-25 15:47:19 +0330 +0330

نخیر
انگار ادمین هم با شما ها دستش تو یه کاسه است!
:-D
آریزونا خدا بگم چیکارت کنه!
اومدی موشکها رو ریختی سر منو رفتی؟
قسمت بعدی داستانت اومد از خجالتت در میام
:-D

0 ❤️

339888
2012-10-25 15:59:10 +0330 +0330

پارسا اين ضربه نهايى بود فكر كنم مازيار تركيد :-D
پسر غيرتى شما رو چشم ما جا دارى ;-)

آرش اين شعرا فى البداهس اسم مازى كه مياد علم و ادب و هنر از درونم فوران ميكنه، نميدونم چرا :-D
مازيار:
بلواس را پاس بداريد.

0 ❤️

339890
2012-10-25 16:09:24 +0330 +0330

سلام شیر جوان

خوش اومدی داداش
شما چه نام کاربریت پاک بشه یا نشه واسه ما همون شیر جوونی داداش

مخلص شیر نر

0 ❤️

339891
2012-10-25 16:18:45 +0330 +0330

سلام عبول جون!
پس داستان من چي؟ :(
نقدش نكردي؟ :(
سلام به داداشيره گل؛ اسم مهم نيست؛ مرام مهمه كه تو داري
علي فك كنم كاملا منفجر شد :-D
حقشه!
اسم يكي از زيباترين روستاهاي اين كشورو به گند كشونده :))
اگه من تهيه كننده و كارگردان 7شمارش بودم، 8شم ميسازم!
دعواي:
Dr gorton vs Dear belvasak!
فك كنم پر فروش ترين نسخه بشه! :-D

0 ❤️

339892
2012-10-25 16:18:48 +0330 +0330

ههه ههه پویااا؟ ،پس تو دیگه چرا داداش؟
مازیار بلواس جون تازه داشت جون میگرفت آخه

اه مازیار جان میبینی چه روزگاری شده ،حالا دیگه تنهاتر از تنها شدی بلواسم ،عزیزم ،بلواسکم ،گریه نکن الان میزنم پویا رو نصفش میکنم که رفیق نیمه راه شد

اما اگه فکر کردی من از گروه تو هستم خیالی بیش نیست بلواسم

عزیزمی مازی جونم

0 ❤️

339894
2012-10-25 16:37:58 +0330 +0330

پويا جونم دمت گرم كه منفجرش كردي!
عليرضا جونم دمت گرم كه اعتماد به نفس كاذب بهش دادي!
به!
ميبينم كه داش آرشمم زده تو خطه شعرو شاعري!
ايول دادا!
منفجرش كردي!
پيشنهاد ميكنم وسط داستان بعديت؛ در وصف مازيار چند تا شعر انفجاري بنويس! :))
پويا وقتشه اين بلواس جونو درازش كنيم =))

0 ❤️

339896
2012-10-25 16:45:17 +0330 +0330

چه عجب يه مشتريم اومد اينجا =))
سلوم به روي ماهت عبدول جون؛ يه خر كامنت پاي همين داستان زدمو داستانمو توش نوشتم
يكم بالاتره؛ بخونش :-D

0 ❤️

339898
2012-10-25 17:10:02 +0330 +0330

الفراررررررر!!!

0 ❤️

339899
2012-10-25 17:21:41 +0330 +0330

عبدول
دو پهلو حرف ميزنى واسه همين جواب نميدم

0 ❤️

339900
2012-10-25 17:22:28 +0330 +0330

فداي تو داش پويا، ايشالا واسه خودت :))
آرش؛ داستانتو منفجر كردم؟ :-D
كلا من وظيفه ي خودم ميدونم كه داستان دوستانو به گند بكشونم :-D
فك كنم اين عملو رو داستان توم پياده كردم :))

0 ❤️

339902
2012-10-25 17:27:31 +0330 +0330
NA

درود
ارش جان داستانت خوبه
البته میتونست خیلی خوب باشه
خسته نباشی عزیز دل

0 ❤️

339903
2012-10-25 17:33:29 +0330 +0330
NA

برادر گل پسر،قند عسل
همون داستان كه يادت رفت اسمم بنويسي باشه خوب بود بيشتر دقت كن!فراموش نكني!
اگراون داستان كه عمدأ اسمي ازمن توش نياوري منظورشما باشه،بايد عرض كنم بهتره ننويسي چون پوست كف دستت ميره،حالا بگو يادت رفت يا عمدأ بود تا وقت نقد كردن بزارم.اگر داستان ترانس منظورت بود بايد بگم
بچه برقي،اصلا تو عمرت يك ترانس از نزديك ديدي؟كه ترانس ترانس ميكني؟تو كه طاقت فحش نداري چراتهديد ميكني تهديد كردي چرا ازمن تعريف نكردي حالا كه ٥دادي،منم صفر ندادم.بچه ها آريزونا كجاس؟براش يذره شده! خصوصي هم قهره،بهش بگيد نم بارون،خاستي فردابريم جاده چالوس ترمز ندارم.پارسال نم برف بود تنها حال نداد،تك خوري حال نميده بيا بريم،بد بود،زنده بمون.

0 ❤️

339904
2012-10-25 17:51:38 +0330 +0330
NA

باشه آريزونا باهات قهرم.براهركي دوپهلو حرف بزنم براشما نميزنم چرا قسمت فني دركت نكردم؟ بگو يادم رفت اسمت بنويسم، تا ي پهلو بوست كنم.اگر خصوصي ميگي بجون خودم سوال بود.فقط بازم انگور لعنتي فعل وفاعل بهم ريخته بود .اگر خاستي اندازه مخم بگو بفهمم.ببين مستي وراستي برا دروغگوهاست،راست بگي مست كني خوب همين ميشه كه بگن…
داداش هرجور صلاحه ،دوستت دارم اگر اخم كني هم فرق نداره.

0 ❤️

339905
2012-10-25 18:19:33 +0330 +0330

ههه!
منو فرار؟ من فقط از دست ارورها خسته شدم. واسه همین رفتم.
مادر جان شمشیرو بذار زمین من همچنان هستم تا مردم بلواس رو از صحنه ی گیتی پاک کنم!
هی، بگو به کی پشت گرمه؟
مهندس؟ اونکه مثل کتلت پهنه!
مهندس جان
ناراحت شدی؟
واقعا؟
به ک…رم
چرا؟
. . .
آریزونا داستان بعدیت هر چی لطف در حقم کردی رو تلافی میکنم!
. . .
پویا و پسر غیرتی
شما همچنان در ته لیست سیاه هستید
. . .
آرش
برای شما برنامه ی ویژه ای داریم!
. . .
عبدل
تو نگران نباش عزیزم، با تو کاری ندارم. هدفم این بلواسی هاست. آخه اسم دهاتشونو مسخره کردم حالا میخوان تلافی کنن!

0 ❤️

339909
2012-10-26 01:30:15 +0330 +0330
NA

سلام آرش جان و آريزوناي گل و لوس!
خدابگم چيكارت نكنه،ديشب منم خوابم گرفت مسواك نزدم كرم دندونم خورد،تازه جيش نكردم الان نميدونم چرا تشكم خيس شده! اول داغ بود،الان يخ كردم ،ازنظر بوسه قبل خواب فرقي بحالم نداشت غمت نباشه.اگه بوديم حتمأ داستان بعديت خراب ميكنيم،دلم ميخاست ازاول بودم،خب نشد،البته بيام ببينم ينفر باهام قهره اسمش آريزونا باشه بوسش ميكنم آشتي نكرد بايد از دور نگاه كنم،هرچي باشه اول آريزونا بوده بعدمن اومدم.آريزونا تو كه كينه نداشتي،حالا بگم گوه خوردم دلت خنك ميشه؟غلط كردم فني يعني چي؟داداش شما آشتي كن داستان بعديت بچه ها شلوغ كردن رفتن خودم برات تميز ميكنم جارو ميزنم.كفشت واكس ميزنم،جاده چالوسم مال خودم ديگه چي؟اموزگارتون صفر من گذاشت خوبه؟
برات انگور خريدم تا اوايل زمستون،نم نم برف وكولاك سرپيچ جاده يخ نكنيم،حيف از اين همه عاطفه.نوقلم هم خودمم ديگه چي؟خصوصي جواب ندادي اينجا هم برامن مثل خصوصيه راحت حرفم گفتم،بلوكم نكني كه حداقل بتونم منت كشي كنم شايد چند سال بعد جيگرت كباب شد.ميدونم داستان سومت قراره بياد داري گوشمالي ميدي بازم اذيت نكنم،حيف كه نميتونم وگرنه اذيت نميكردم.كرم درونم نميزاره.بازم جواب ندي مهم نيست من كه كينه ندارم كچلت ميكنم تا خودت آشتي كني حيف كه آشتي كني ديگه دوستت ندارم،چون نوبت شماس كه منت كشي كني،تازه ديگه مثل قبل صميمي نميشم ،مجبورشي اخم كني تا متوجه بشم.آريزونا كاش يروز ببينمت دستت ميبندم زوركي ميبرمت چالوس ببيني دروغ و دوپهلو تو كارنبوده برسيم كف دره كاملأ متوجه ميشي.٣٠سانت فاصله خودت گفتي كمه، باشه ٣٠متر دورتر خوبه؟جواب ندي هم فهميدم گفتم خنگم،ديگه نه اينقدر.

0 ❤️

339910
2012-10-26 03:01:09 +0330 +0330
NA

سلام آقا شيره
دمت گرم كاش همه مثل شما دركم كنن.راستش فكركردم آريزونا بايد راجع به"صيغه محرميت"بد برداشت كرده باشه حق داره .فكركنم زمان لازم باشه تا بهتر متوجه بشه من هدفم چيز ديگه بود،باز بد بيان كردم.داستان جديدش حالش ميگيرم تا قهرنكنه.فعلا دارم ميرم سركار،جاده باروني خدا بخاد نيومدم آريزونا باعثش شماشدي!

0 ❤️

339911
2012-10-26 04:17:56 +0330 +0330

بچه ها بخاطر مسخره کردن اسم روستاتون معذرت میخوام
آرش خان، پویا جان، پسرغیرتی عزیز، مهندس خل پسر گل (یا گل پسر خل)، آریزونای دوست داشتنی ، امیدوارم دیگه هیچ کس به اسم روستاتون توهین نکنه.
داداشیره از تو هم بابت حمایتت ممنونم
عبدل جان تو هم که همچنان تو قلب مایی!
ولی شما بلواس نشینا هیچ وقت آدم نمیشید
مادر جان کفگیرتو بذار زمین جنگ با نابودی بلواس به پایان رسید! ما پیروز شدیم!

0 ❤️

339912
2012-10-26 04:22:52 +0330 +0330
NA

ارش عزیز سلام. بی صبرانه منتطر بخش دوم داستانت بودم. امان ازدست این فیلترینگ و … بخش دوم از همون ابتدا فلاش بک میزنه ولی چون تعییر راوی و فلاش بک زدن همزمان اتفاق میوفته تا وسطای داستان ا م دچار سر در گمی میشه و در یک سوم انتهایی داستان ادم دوباره سوار بر سوژه داستان میشه . لینک قسمت اول با دوم بسختی انجام شد گرچه در انتهای قسمت دوم موفق به اینکار شدی . کلا قلم نگارشت شیوا و دوست داشتنی است . بی صبرانه منتظر قسمت بعدی هستم . خواهشا قسمت بلدی رو زودتر بذآر گرچه ظآهرا باید این درخواست از ادمین صورت بگیره

0 ❤️

339913
2012-10-26 04:40:03 +0330 +0330
NA

ممنون مازيار جان عزيزم،شما كه بيشتر با استادگل … دوست بودي هميشه اينقدر لوس بوده؟يا واقعأ گندزدم؟من كه ديگه باهاش خوب نميشم،جلو همه درك فني و فنونم برده زيرش،سوال كردم قهركرده،بهش بگو باشه داداش داستان بعدي اصلا نميام خونت ديگه چرا قهر ميكني،اگر بخاطرمن ناراحتي من هستم،بهتره عادت كني.ديدي نميشه ميرم،ولي چند لحظه وسريع برميگردم.آشتي كني هم اشكال نداره سعي ميكنم فراموش كنم.حيف از احساساتم كه روش قدم زنان ريدي،اشكال نداره آخه حسي نبود روي هيچ ريدي… بخام بگم باز درك نميكنيد از درو ديوار ميگن كسخول،چت و…
آريزونا پول نميخام قهرنكن فكركن دول ميخام٣٠سانت دول نيست كه فراركردي،خدايي جواب ندي حالت نميتونم بگيرم بلدبودم ميگرفتم.دوپهلو سه پهلو چهار پهلو پنج پهلو هرچي شما(تو نميگم چون صميمي نيستي،اينجا تو بي احترامي نيست)بگي بيا ي بوس آبدار يا تپله بچسبونم برو تكاليفت انجام بده.

0 ❤️

339915
2012-10-26 06:40:02 +0330 +0330

عبدول چى فكردى پيش خودت؟هان؟ چى فكر كردى؟فكر كردى من خواب نيستم؟عمرا بفهمى!به كسى كه خوابه لگد ميزنى پاشو قهر نكن؟فحش دوست ندارى احيانا! اون روز كه گفتم بيا نيامدى مجبور شدم تنها به آقا هم سر به زنم هم با كله بزنم خوب توقع داشتى حتما نقش نازنين هم خودم بازى كنم آره؟چه ميدونم يا نازنين رو نديدى يا از من توقع بيجا دارى ندارى؟وقتى قرار ميذارى نميايى پس حداقل؟(اين سوالمو حتما جواب بده) ندى ميگم اين خودش جواب درست بود تو بگو نبود من كه قانع نميشم حالا تو قهر كن تا منت كشى كه كش نداره پس بكشى پاره شد به من مربوط نى ميخواستى نكشى تو كه ميدونستى روكش نداره انقدر بكش حداقل مرد باش بگو كش رو خودتو پيچوندى من خواب بودم به من چه اگه بيدار بودم حتما بهت ميگفتم كشيدن نداره انگار فراموشى گرفتى زود باورى تليق هم به خودت ميكنى؟برو عبدل ما خود رو سياه روزگاريم پس زغالت را دگر لازم ندارى پس چنين شد بس كه مار خورده اژدها شد تو بگو كبرى بعد بگو كبرا اين همون است فقط راست كرده حرف دوپهلو فرق كبرا و كبرى است گه به خر گه به نعل است تو بزنى من در جوابت پاسخ نعل را دهم يا خر؟

0 ❤️

339916
2012-10-26 09:53:40 +0330 +0330
NA

سلام آريزونا راستش نفهميدم فقط بوي كلفت ميداد،من جا دارم.ميشه لپ مطلب باتوجه به عقلم بگي؟حرف خودم نميفهمم ،حالا مستي؟ چي گفتي؟فرداصبح بخون خودت قاطي ميكني.درهرصورت قهرم،و دعاكن داستان بعديت نباشم.دول دول دول،بسوزي كه هنوز كير گفتن برام سخته.

0 ❤️

339917
2012-10-26 13:40:49 +0330 +0330

عالی بود. من واقعا از داستانات خوشم میاد. قسمت 1و2 داستانو با هم خوندم. مرسی :)

0 ❤️

339918
2012-10-26 14:05:25 +0330 +0330

عبدول معنى داره كامنتم كسشعر سرايى نكردم فكر كردم بلدى نا اميدم كردى كه
معنى كامنتم به زبان ساده:
قسمت اولش ميگم خواب بودم وقتى كه كامنت ميدادى براى همين جواب ندادم
قسمت دومش
منظورم اين بود كه منت كشى نيازى نيست چون اصلا قهر نبودم خواب بودم همين
قسمت سوم
اشاره به ضرب المثل “يكى به خر ميزنه يكى به نعل” كنايه از حرف دوپهلو.
كه گفتم جواب قسمت خوب كامنتتو بدم يا قسمت بدش؟
واسه همين ترجيح ميدم هيچى نگم
البته خصوصى هم پيام داده بودى متوجه شدم من اشتباه برداشت كردم وگرنه من اهل قهر نيستم بزنى ميزنم باوركن :-D

0 ❤️

339919
2012-10-26 15:21:32 +0330 +0330
NA

سلام مهندس جان
منبعد داستانهايي كه فنونم درك نكنن نظر نميدم،داستانت نديدم! ببين آريزونا چقدر،منزوي شد،كاش درك كنيد كه از ترس برخورد شديد با من نميتونه خودي نشون بده
برادر مازيار ديدي ،چقدر خنديدي ،حالا آريزونا همون بلا رو سرت آورد،كاش ميومدي پيش خودم، تا جنگ آغاز كنم.
آرش گلم،صبح اومدم را ندادن شاكي شدم رفتم قبرستون،شب جمعه بود گفتم خرما ميدن ،بخوريم حيف كه اونجا چيزي ازگلوم پايين نميره.شرمنده خاستم،نشد.الان ناراحت نيستم چون ربطي به بازي نداره،حتمأ صلاح خدا چنين بوده.

0 ❤️

339920
2012-10-27 00:44:22 +0330 +0330
NA

مرسی خیلی خوب بود
منتظر ادامه داستان هستم.

0 ❤️

553525
2016-08-24 09:48:46 +0430 +0430

8ta like vaghean kame

0 ❤️