عاشقانه ی زهرا دختری از روستایی خیلی دور

1397/11/10

سلامو علیکم.
من زهرا هستم این داستان مربوط میشه به سه الی دوماه پیش من در روستایی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دور زندگی میکنم ، من 3 برادر و 3 خاهر دارم که انهارا بیشتر از کیر محمود دوستدارم؛اینم بگم من یک مادر و یک پدر نیز دارم ،پدرم که بیشتر مواقعات روی کار است و مادرمم هم همیشه خدا روی خونه ی حاجر خانوم است و با آن بسیار صحبت میکند،پس بنا به گفته های من من اصلا انهارا نمیبینم. ماجرای عاشقانه و سکسی و شهوانی من از انجایی شروع میشود که پدر جنده ام برای تولد مبارکم یک گوشی ساسونگ میخرد که لمسی است ولی به دلیل نداشتن پول بیشتر برایم اینترنت داده های همراه را نمیخرد ،همچنین برایم یک سیم کارت خرید،از اون به بعد چون در روستای خیلی خیلی خیلی دور افتاده ی ما کسی گوشی نداشت من با گوشیم به دور روستا میرفتم و میچرخیدم و گوشیم را به نمایش میگذاشتم و احساس شاخ بودن به من حقیر دست میداد.ناگهان پس از گذشت تِری روز برایم یک پیامک امد که به من اینترنت رایگان ‌میدهد ، من که در کونم عروسی بود خوشحال بودم و آن را فعال کردم و دو گیگ اینترنت رایگان به من هدیه داده شد من واتساپ تلگرام و… نصب کردم و بعد از گذشت چندین ساعت یک مسیج ناشناس برایم امد که یک پسر ی بود که برای من پیام فرستاده بود سلام من یک پسرم شما؟من نیز خودم را معرفی کردم و با هم کمی چت کردیم و بعد او به زبان انگلستانی برایم نوشت ای لاویو ، من معنی این کلمه را نمیدانستم چون مسلط به زبان انگلیسی نبودم و معنی این کلمه را از یکی از برادران کص کشم پرسیدم و انها به من گفتند معنی این کلمه یعنی دوستت دارم بعد از فهمدین معنی این کلمه نور عشق و شهوانیت و انسانیت در وجود من تپید و ناگهان اب کصم چنان با قدرت و شدت پنج کیلموتری فوران کرد که پرده ی من پاره شد و…(خلاصه بریم برای ادامه داستان شهوانی و عاشقانه ی من) و من گوشیم را در اوردم و به اون گفتم من هم ای لاویو به تو ، روزها گذشت احساس میکنم دوروز گذشت، و من با او هر روز هرروز صمیمی تر میشدم راستی یادم رفت به شما اعذار محترم تعالی بگویم ان پسر اسمش محمود بود، میگفتم یک روز او به من گفت بیام طهران و او را ببینم من نیز از ان روز به بعد میخواستم بروم تهران ولی با چه ماشینی و با چی… روز ها مانند برق میگذشت و عشق من بیشتر و بیشتر میشد(کلا ‌چهار روز گذشت) و من بلاخهره پدر حرومزاده ی مادر جنده ی پیرم را راضی کردم که مرا ببرد تهران ولی اون کصکش مادرجنده حرومی راضی نشد و من را نبرد تهران، من انقدر عاشق محمود بودم که همان شب وسایلم را جمع کردم و با کوله باری از سفر راهی طهران شدم ، خلاصه بگویم یک زن پیر که راننده تاکسی بود مرا با لامبورگیردی اش سوار ماشینش کرد و برد مرا به طهران و مرا پرت کرد در انجا، محمود به من گفت بیا به کافه ستاره و مرا در انجا ملاقات کن، من نیز با ولع رفتم به کافه ی ستاره وقتی به انجا رسیدم ناگهان با دری مواجه شدم که با دیدن من باز میشد و با ندیدن من بسته میشد و از همین چیز فهمیدم محمود برای دیدن من خیلیی تدارکات دیده ، وقتی وارد شدم یک مرد به من نزدیک شد و فهمیدم ان محمود است وبقلش کردم و بااو سلام و اهوال پرصی کردم، روی یک صندلی که مثل چوب بود نشستیم و حرف زدیم.
محمود:وایییی عزیزم خیلی خوشحالم که اکنون تورا میبینم.
من: من هم نیز بسیار بسیار خوشحال هستم که تورا میبینم عشقم.
خلاصه با هم حرف زدیم که یک گارسون امد و گفت خانم و اقا چه چیزی میخورید من برای اینکه خیلی شاخ بازی و مدرن بازی در بیاورم گفتم سلام گارسون محترم من فقط یک لیوان اب میخورم ولی محمود اسرار کرد غذایی نیز سفارش بدهم ، من نیز به او گفتم خب برای من نون پنیر با هندونه بیارید، گارسون گفت متاسفانه چنین چیزی در منوی ما نیست و ناگهان محمود گفت دوتا بگستراناگعفت برای ما بیاروید ما غذا را خوردیم و محمود از من پرسید امشب را کجا میمانی عزیز تر از جانم گفتم با خودم پتو اوردم و توی ان میخوابم و ناگهان محمود گفت عزیزم بیا به خانه ی ما ما در خانه ی مان یک کولر دو جداره داریم و… من نیز بخاطر وجود کولر تحریک و به خانه ی ان رفتم من توی پذیرایی خوابیدم و او هم توی پذیرایی شب بود خسته بودم و ناراحت از ترک روستا و برادران و خاهران و مادر و پدر کص کشم خلاصه خوابیدم، ولی ناگهان بیدار شدم و احساس کردم محمود دارد با کونم از روی دامن مقنعه بازی میکند من با این حرکت خارقالعاده و محشر و جدالخالعه ی او تحریک جنسینی پیدا کردم و بلند شدم و او نیز بلند شد و لب هایم را بر لب های او بفشار و گشادیدم او نیز طی یک حرکت معجزه اسا لباس های مرا جر و به کندیندن داد و من نیز نامردی نکرده و لباس های او را گاز گرفته و کندم او نیز با دیدن من مرا گاز گرفت و خاباند و لب در لب من با پستان های بلورین خاک خورده ی کثیف خوشگلم بازی کرد و من نیز با یک دست سینه های او را گرفته با یک دست کون خود را ماساژ و با دستی دیگر شرتش را کندم که یک چیز فولادین به اسم کیر را مشاهده کرده و بدون اطلاع و هماهنگی قبلی اورا به توی دهنم سند و ارسال کردم و کیرش را مثل بستنی کیم خوردم تا 60 دقیقه میخوردم که کیرش را از دهانم در اورده نفس عمیقی کشیدم و مرا کمی خورد و من نیز اورا نوازش کردم و او نیز نگاهی به کص من کرد و کیرش را توی کصم کرد(توجه کنید همه ی این انتفاقات بدون هماهنگی قبلی روخ میداد)

زهرا؛اوه اوه اوه محمود من را بگا
اوه یس یس ایت ایز a دیک اند ویری هاتتتتتت فاکررررر .
محمود: اوه یه بچ ای ام فاکر یو اند فاکینگ now اند فاکینگ یور pusy یوووووووووووووووو.
بعد از انجام این حرکات شهوانی و عاشقانه اب من به صورت ناگهای و همزمان با اب محمود امد و محمود ابش را ریخت توی کص من(بدونید اینم بدون هماهنگی بود) ناگهان نمیدانم چی شد که محمود بلند شد و گفت عهههه کیرم تو کص خارت اشتباهی ریختم توت و مرا بلند کرد و با دستانش مرا انداخت بیرون از خانه و من نیز با گریه به روستا باز گشتم و ماجرا را برای پدرم تعریف کردم که ناگهان خیلی هارد پدرم مرا کرد‌. خیلی ممنون از اینکه این داستانو خوندین شاید یکم غلط املایی داشت و دلیلشم اینه که دارم تو کافی نت تایپ میکنم و صاحب اونجا هم بخاطر اینکه پول ندارم داره منو میگاد.

(جدا از هر شوخی خیلی ممنون که وقتتونو گذاشتین و داستان کیری تخیلی منو خوندین ببخشید اگه کمو کاستی داشت ولی خب ی داستان فان بود و تلاش کردم که تا میتونم فانش کنم، فعلا بدرود)

نوشته: عمو نقلی


👍 5
👎 15
25500 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

744766
2019-01-30 21:11:16 +0330 +0330

فاک یو بیبی.واتس هپن این د استوری؟ :/

0 ❤️

744794
2019-01-30 21:44:06 +0330 +0330

طناز کی بودی تو؟؟؟ عامو فکر کردی با به کار بردن فحش های کشدار،داستانت طنز میشه؟
باتوم های پلیس ضد شورش فرانسه در جریان اعتراضات جلیقه زردها از پهنا تو بصل النخاعت.

1 ❤️

744832
2019-01-30 23:29:56 +0330 +0330

Look inside, look inside your tiny mind Then look a bit harder 'Cause we're so uninspired, so sick and tired Of all the hatred you harbor So you say it's not okay to be gay Well, I think you're just evil You're just some racist who can't tie my laces Your point of view is medieval Fuck you, fuck you very, very much 'Cause we hate what you do And we hate your whole crew So please don't stay in touch ;-)

0 ❤️

744850
2019-01-31 01:38:12 +0330 +0330

خطاب به کامنت بالایی اسکل عقب مونده تو سایتی که همه فارسی زبانن باانگلیسی حرف زدن میخوای چیو ثابت کنی؟ عقده ای بودنتو؟ کاملا موفق شدی!!! درضمن کجای این داستان راجع به نفرت از همجنسگرایان بود؟؟ کمتر بزن بدبخت داری کور میشی!!! (dash)

4 ❤️

744861
2019-01-31 04:48:18 +0330 +0330

کسخلم منم? :(

1 ❤️

744889
2019-01-31 07:42:40 +0330 +0330

موقع نوشتن سرت ضربه نخورد؟؟؟
چون موقع خواندن یه احساس گیجی سراغ خواننده رو میگیره.

4 ❤️

744938
2019-01-31 12:21:06 +0330 +0330

ریدی با فانت کون تلق تولوق

0 ❤️

744954
2019-01-31 13:57:39 +0330 +0330

خیلی کسشر بود تاحالد مثل این نخونده بودم ادمین خاهشا ب داستانا دقت بیشتری بفرمایید

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها