عشق ممنوعه محمد (۱)

1401/12/18

عشق ممنوعه :
فصل اول : آموزش رانندگی
باسلام خدمت همه دوستان ذکر چند نکته:
اول اینکه این یک داستان یا صرف داستان سکسی نیست این واقعیت زندگی منه که سالهاست دارم باهاش کلنجار میرم چون شرایط چاپ و کتاب شدنش تو ایران نبود و الان دیگه اصلا کسی اونچنان مطالعه نمیکنه به صورت داستان دراوردم که مخاطبین این سایت بخونن .
دوم اینکه نظرهاتون رو بدید و اگه فحش هم بدید حقمه ولی اگه به احترام عشقم فحش ندید بهتره دوست دارم داستانم رو بتونم تا اخرش براتون بنویسم
سوم اینکه تا الان شده دو بار به معنای واقعی کلمه عاشق شده باشید ؟؟ یعنی دلتون اینقدری فشار بیاره که مغزتون از کار بیفته؟؟ من شدم
من محمد یه جوان ۳۴ ساله هستم که دوبار در زندگیم عاشق شدم اولین بار با همسرم آشنا شدم و ازدواج کردم و زندگی خوبی داریم و به معنای واقعی کلمه از هم لذت میبریم و دومین بار درگیر یه عشق ممنوعه شدم …
من مربی یه آموزشگاه رانندگی تو یکی از استان های شمالی کشور بودم ، یه روز حین آموزش تعلیم رانندگی بودم ، که دیدم از آموزشگاه بهم زنگ زدن و اطلاع دادن مسئول آموزشگاه گفته یکی از آشناهاشون رو من آموزش عملی رانندگی بدم ، گفتم که منتظر بمونن تا آموزشم تموم بشه و بیام پذیرش رو انجام بدم و تاریخ و ساعت آموزش رو بهش بگم . با رفتن به اموزشگاه با یه خانوم متولد ۷۰ که با پسر داییش اومده بود و ظاهرا مربی پسر داییه هم من بودم که خودم یادم نمیومد مواجه شدم اون خانوم ، اسمش زهرا بود و با چهره کاملا معمولی و با لباس فرم کار و یه عینک که یه لبخند هم به صورت داشت مواجه شدم پیش خودم گفتم همه رو برق میگیره و ما رو … اَه این دیگه چی بود گیر ما افتاد و در لحظه اول حس خوشایندی بهم دست نداد ولی از اونجایی که آشنا بود و سفارش شده باید قبول میکردم و کردم و تاریخ شروع شد شنبه ساعت ۴تا۶ عصر . روز و جلسه اول با همون پسر داییش اومد و با توضیحات اولیه راجب قوانین و مشخصات خودرو و موارد اولیه شروع شد و فقط تو ماشین نشستیم و من حرف زدم و اونم گوش کرد و کمی براش کسل کننده بود ولی خب پسرداییش همش تعریف میکرد که مربیت خوبه و همه موارد رو با جزئیات بهت اموزش میده و مطمعنا موفق میشی بهش دلداری میداد و اونم هر از چند گاهی یه نگاه سرد از روی بی حوصلگی بهم میکرد و منم که اصلا باهاش حال نمیکردم سعی کردم جلسه اول رو با همون توضیحات به پایان برسونم و حالیش کنم که حرف، حرف منه و به قول خودمونی گربه رو دم حجله بکشم .
جلسه دوم با همون لباس فرم با مادرش اومد و بعد یه سلام و احوال پرسی گرم با خودش و مادرش دعوت شد به سمت ماشین و بدون مقدمه گفتم بر اساس توضیحات دیروز ماشین رو روشن کن و شروع کن به حرکت یه نگاه سنگین و پر معنا و سوالی بهم کرد ، گفتم هول نکن مرحله به مرحله یاداوری میکنم و پله به پله با هم بریم جلو که یه نفس عمیق از رو آرامش کشید و گفت اوکی . حرکت کردیم و آموزش خوب و رسمی پیش میرفت و هر جلسه مباحث جدید و اونم با دقت گوش میکرد و با تمام توانش سعی میکرد کاملا درست و بدون ایراد اجرا کنه دختر خیلی ساده و خوش قلب و به نظر آرومی میومد کم کم تو صحبت ها متوجه شدم که خانوم متاهل هست و شوهرش راننده تاکسی هر جلسه حرف حرف میاورد و تو موارد مختلف با هم گفتگوی دوستانه ولی در چهار چوب و در حضور مادرش انجام میدادیم میگفتیم میخندیدیم و همدیگه رو مسخره میکردیم تا جلسه هفتم که بدلیل اینکه من جایی کار داشتم باید جلسشو کنسل میکردم که با یه پیامک بهش اعلام کردم و همین یه پیامک و احوال پرسی شروعی شد برای دور جدیدی از روابط ما .
سلام خانوم …
سلام .
من برام مشکلی پیش اومده میخواستم جلسه فرداتون رو کنسل کنم بمونه برا پس فردا .
باشه مشکلی نیست فقط وقت فردام میسوزه ؟؟
نه خانوومم وقت شما محفوظ میمونه نگران نباش و آموزش ها رو مرور کن تا ذهنت برا پس فردا آماده بمونه .
چشم پس میبینمتون .
به امید دیدار.
تو صحبت ها و پیامک ها کم کم متوجه شدم حدودا ۱۰ ساله که با شوهرش ازدواج کرده لیسانس داره و تو یه شرکت خصوصی حسابداریشون رو میکنه و سابقه یه بار بارداری نا موفق و سقط جنین داره و با شوهرشم مشکل داره و به خاطر بهبود وضعیت روحیه اش فرستادنش کلاس آموزش رانندگی که به گیر هم افتادیم .
هر روز روابطمون نزدیکتر و صمیمی تر میشد و ما هم یا تو اموزش هم کلام بودیم یا تلفنی و یا دائما تو پیامک .
دائم کارم شده بود حین آموزش هام پیامک بازی و از ریز جزئیات زندگی هم با خبر شدن و صحبت کردن اینقدر که تو تایم های استراحت ما بین کلاسام که یک ربع بود اون ساعتشو آلارم میزاشت و بهم زنگ میزد و صحبت میکردیم تا شد جلسه دوازدهم و اخرین جلسه اینقدر به هم نزدیک شده بودیم که اخرین جلسه وقتی که مهر آخر رو زدم و براش ارزوی موفقیت کردم و از هم جدا شدیم یه پیام بهم داد که از بین این همه زن و دختر هنرجو چرا من؟؟ براش توضیح دادم که هم خانومه و هم نجیبه و هم خوش اخلاق و هم دل سوز و هم و هم وهم وهزار دلیل دیگه بعدشم گفتم که قرار نیست اتفاقی بینمون بیفته اون سر خونه زندگی خودشه و منم سر خونه زندگی خودم و فقط قراره که یه دوست اجتماعی باشیم و برای بهتر شدن حال همدیگه به هم کمک کنیم و بهش اطمینان دادم که نه من وابستش میشم و نه میزارم اون وابستم بشه که قبول کرد صبح امتحان آیین نامه که باید یه فیش هزار تومنی واریز میکرد من قبول کردم که براش واریز کنم و اونم بره امتحان آیین نامه رو بده که بعدش اگه قبول شد بلافاصله بتونه شهر رو هم امتحان بده رفتم بانک و هزار تومن و دادم و به جای اینکه اسمش رو بنویسم زهرا اشتباهی نوشتم فاطمه و اومدم اموزشگاه وقتی که فیش رو بهش دادم گفت محمد من که زهرام چرا اسم مامانم رو نوشتی و شروع کرد قهقهه زدن که من دستپاچه شدم که الان درستش میکنم رفتم و با مسئول پذیرش صحبت کردمو اسم رو غلط گیر گرفتیم رفت امتحان داد آیین نامه رو اولین بار قبول شد ولی شهر رو اولین بار افتاد و قرار شد یه جلسه تکمیلی بیاد پیشم کلاس . تا اون موقع همیشه با لباس فرم دیده بودمش ، بهم زنگ زد فیش تکمیلی گرفتم کجایی میخوام بهت تحویل بدم گفتم بمونه روز اموزش ازت میگیرم که گفت نه الان میخوام برات بیارم ، گفتم تو کجایی که گفت خونه مامانم هستم گفتم پس بیا تایه جایی منم دارم اموزش میدم میام سمت شما که گفت باشه وقتی از دور دیدمش اصلا باورم نمیشد که این زهرایی که میبینم همون زهرا که آموزش میدادم بود یه مانتوی جلو باز صورتی با یه شلوار جین آبی و موهای صاف که از یه طرف رو صورتش ریخته بود و آرایش ملایم و یه عطر ملایم و یه بافت که هنوزم محو تماشای اولین دیدارشم نزدیکم شد و من همینطور مات و مبهوت زیباییش بودم و انگار بدون زدن مواد رفته بودم به فضا و اون که انگار به اولین دیدارش با معشوقش میره با خنده بهم گفت سلام مربی خوبی و من تازه به خودم اومد که بلههههه خوبم شما خوبی که گفت خواستم فیش رو تقدیم کنم و منم برا اینکه جلو هنرجوم ضایع نشه تشکر کردمو از هم جدا شدیم .
تو پیامک : خانوم دل مارو که بردی توووو
سلام خواستم که تو این هوای عالی بد ببرم دلتوووو
خدایی این زهرا همون زهرا بود؟؟
آره اون زهرا میتونه این زهرای شیطون و دلبر و شاداب باشه و فکر میکنم دلیل این حال خوشم تویی مربی
فردا میخوام اگه امکان داشته باشه قبل از امتحانم یه کم باهام تمرین کنی امکانش هست؟؟
اره چرا که نیست اصلا میزاریم تمرینتو قبل از شروع امتحان و به شکرانه نعمت داشتنت یه خبر خوش بهت بدم که این هفته ماشین من خودروی آزمون شهرهست .
ایییول پس ساعت چند و کجا؟؟
ساعت ۶ صبح هرجا که شما امر کنی عزیزم
واقعا؟؟ یعنی میشه به جای جلوی آموزشگاه ییای جلو خونمون سوارمون کنی؟؟
چرا که نمیشه ؟؟ حتما پس فردا صبح میبینمت
ممنونم به پاس زحماتت اگه فردا قبول شم یه ناهار توپ دو نفره مهمون من .
واقعا؟؟ افرین پس باید تمام سعیمو کنم که فردا حضرت دلبر قبول شه .
اونطوری نگو دلم ضعف میره محمدم تا الان این طوری هیچ کس باهام حرف نزده با تو بودن یه جوریییم میکنه .
ادامه دارد…

نوشته: محمد


👍 4
👎 4
11801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

918175
2023-03-09 14:03:50 +0330 +0330

واقعا زن ها خیلی جنده شدن

1 ❤️

918202
2023-03-09 21:52:10 +0330 +0330

خیلی راحتر ازین پا میدن اینقدر ادم هول اینجا هست که همه داستان هارو فکر میکنن الکی یا ساختگیه حالا کاری ندارم به اینکه بعضی هاش الکیه اره اما باورتون بشه خیلی راحت تر ازینا خانوما پا میدن طرف هیچ برخوردی با من نداشت سال 82 فقط ما 6 ساعت با هم بودیم فردا صبحش لخت تو بغل هم بودیم به همین راحتی اما خوشحال نیستم ازین رابطه ها حتی از بودن توی این سایت نباید اینطور میشدیم!!!

0 ❤️