فرار از روزمرگی (۳)

1400/06/14

...قسمت قبل

بازم تشکر میکنم ‌از نظرات دوستان. از خوندن همه نظرات ، چه مخالف و چه موافق لذت میبرم . ممنون میشم حتی اگه پسند نمیکنین نظرتون رو برام بنویسین.
اما قسمت سوم :
بعد از سکسی که با پریسا جلوی مهلا داشتم ، فرصتی پیش نیومده بود که درباره جزئیاتش با پریسا صحبت کنیم. چند روزی بود سکس نکرده بودیم و شدیدا نیاز داشتم . پریسا بهونه میاورد و فرار میکرد ولی روحیه ش خیلی عالی شده بود . مدام از آینده حرف میزد ، برنامه های بلند مدتش رو با ذوق برام شرح میداد برای اولین بار بصورت جدی راجع به بچه دار شدن حرف زده بودیم. تصمیمون این بود که اول مهاجرت کنیم و بعد اقدام کنیم برای بچه . اشاره مستقیمی به سکس نشده بود . من منتظر بازخورد اون سکس بودم و همینطور منتظر اینکه ببینم پریسا چه قولی به مهلا داده. مطمئنا کار روتینی نخواسته و حتما چالش برانگیز خواهد بود. من تو یه خانواده سنتی بزرگ شده بودم و کم کم که از نظر فکری و اعتقادی، مسیری که دلم میخواست و انتخاب کرده بودم ، تقریبا جدا از خانواده م و افکارشون زندگی می کردم و به جز مراسم های بزرگ مثل جشن عروسی یا ختم اقوام ، ارتباطی باهاشون نداشتم. اما خانواده پریسا بسیار به روزتر بودن و خیلی درگیر تابوهایی مثل حجاب داخل خانواده ها یا روابط دختر پسری نبودن. احتمالا اینکه پریسا راحت تر با قضیه حضور تماشاچی بعنوان نفر سوم کنار اومده بود ، همین تفاوت خانواده هامون بود . چند روزی گذشت یه روز نزدیکای ناهار بود که با دیدن شماره مهلا رو گوشیم تعجب کردم .معمولا به من زنگ نمیزد و کاری هم اگه بود از طریق پریسا به من میگفت . جواب دادم و بعد از احوالپرسی گفت که میخواد باهام ‌راجع به مسئله مهمی صحبت کنه‌ و حتما میخواد حضوری باشه . نگران شدم ازش خواستم بیاد شرکت ولی قبول نکرد و گفت بیرون راحت تره . آدرس یه رستوران نزدیک شرکت و دادم. یه دستی به سر و روم کشیدم و پیاده اومدم بیرون تا همزمان باهاش برسم. دلهره داشتم .عادت نداشتم بدون اطلاع پریسا از این کارا کنم با اینکه میدونم اعتماد کامل به من و بیشتر از اون به مهلا داشت ولی باز حس میکردم کار درستی نیست . زودتر از مهلا رسیدم ، پشت یکی از میزا نشسته بودم و تو افکارم غوطه ور بودم که پیداش شد . خدایا این دختر جدیدا چرا انقدر جذاب شده بود برام . انگار تو این چند سال اصلا ندیده بودمش ، مانتو کتی ساتن کرم رنگی تن کرده بود با شلوار کوتاه مشکی که ساق پاهاش توش برق میزد که بهمراه کفشای کرم رنگ ۵ سانتی هماهنگی زیبایی بوجود آورده بود ، شال ابرو بادی چند رنگش روی شونه هاش افتاده بود . موهای مشکی و لختش روی صورتش ریخته بود و توازن بینظیری با آرایش چشمهاش ایجاد کرده بود ، لباش رو رژ خوش رنگی زده بود و گوشواره های بلندی انداخته بود انگار میدونست من چقدر گوشواره بلند دوس دارم .زیر مانتو تاپ نیم تنه ای پوشیده بود و سینه هاشو کامل به نمایش گذاشته بود با حرکت کردن سینه هاش و نمای نافش که از پایین تاپ بیرون مونده بود نمایش حیرت انگیزی راه انداخته بود .همزمان اخم جذابی هم روی صورتش نشسته بود که نشان از غرورش بود که یه وقتی کسی جرات نکنه سمتش بره. تیپش بی نظیر بود . انگار خیلی وقت گذاشته بود ‌براش. با صدای تق تق کفشهاش یکی دو تا میز توجهشون جلب شد و به سمتش برگشتن . با اینکه رستوران تو منطقه گرون قیمت و مرفه نشین شهر بود و اون نوع تیپ خیلی مرسوم بود ولی بازم نگاه های چند نفر روی مهلا قفل شد. شالش و درست کرد و اومد باهام دست داد و نشست . بوی عطرش که به مشامم خورد مست شدم . مشخص بود تازه گرفته چون بوش برام کاملا جدید بود . حس غرور خوبی بهم دست داد.از اینکه همه دیدن که این خانم جذاب با من قرار داشت لذت بردم. با خنده گفتم چقدر خوشگل کردی خبریه ؟ با یه لبخند جوابمو داد و فهمیدم که موضوع مهمی باید باشه ک از خنده های بلند مهلا و شوخی های مداومش خبری نیست ‌ قبلا هم حس کرده بودم که مدتیه تغییر کرده ‌ . سفارش غذا رو دادیم و گفتم خب نمیخوای بگی چی شده دارم نگران میشم. گفت:
" فرزاد مسئله ای تو زندگیم پیش اومده که شدیدا نگرانم کرده اومدم از تو بخوام کمکم کنی تا حلش کنم. "
گفتم میشنوم . گفت :
“بهم قول میدی که عصبانی نشی و خودتو کنترل کنی ؟”
گفتم مهلا حرف بزن الان سکته م میدی که ‌ . گفت:
" من تو دنیای زن و شوهری تقریبا چیز مخفی از بهروز ندارم . اینکه پریسا مدتی بود از حسای جدیدش باهام حرف میزد ، برای بهروزم تعریف میکردم.‌قضیه تماشای سکستون رو هم براش گفته بودم و ازش اجازه گرفته بودم. دوس داشتم بدونه. از مخفی کاری بدم میاد . متاسفانه کم کم ناخواسته با این کارم توجهشو به پریسا جلب کردم . الان خیلی دیگه دارم اذیت میشم همه ش میپرسه سکسشون چطور بود یا میگه پریسا چی پوشیده بود چند بار ارضا شد و ازم میخواد جزئیات اون شب و براش تعریف کنم. البته قبل از اون شبم همه ش سوال پیچم میکرد که از پریسا براش حرف بزنم. میگفت بیرون که میرین تیکه بهتون میندازن ؟ کسی پریسا رو دستمالی نکرد ؟ یه مدتم گیر داده که تو دور همی ها لباس لختی بپوش پریسا رو هم تشویق کن لباس بازتری بپوشه . "
خونم بجوش اومده بود . نذاشتم ادامه بده . محکم مشتمو رو میز کوبیدم و بلند شدم لیوان رو میز افتاد و شکست و توجه کل رستوران جلب شد .بلند گفتم مگه من مرده باشم که کسی دنبال زن من باشه . میخواستم همونجا برم دندوناشو تو دهنش خورد کنم . مهلا محکم دستمو و گرفت وادارم کرد بشینم .گفت:
" فرزاد قول دادی آروم باشی‌ . "
گفتم چی میگی مهلا حالت خوبه ؟ اصلا متوجه حرفات هستی که میگی آروم باشم ؟ تو با همچین آدمی چجوری داری زندگی میکنی ؟ گفت :
"فرزاد ، بهروز یه فانتزی سکسی جدید پیدا کرده، دنبال زن تو نیست فقط یه فانتزی زود گذره که اونم باعثش خود من شدم. همونطور که شماها طراوت به زندگیتون برگشته ما هم جدیدا به لطف تعریفای من از پریسا روابط خوبی با هم داریم . "
چشمامو بستم و چند تا نفس عمیق کشیدم . ادامه داد :
“فرزاد من خودم تغییر نوع نگاه تو به خودم رو متوجه میشم. قبلنا اصلا توجهی به من نداشتی الان با نگاهت داری منو میخوری . فرق تو با بهروز چیه فقط اون به زبون آورده و تو توی دلت نگه داشتی . غیر از اینه ؟ یه زن در کسری از ثانیه از نوع نگاه یه مرد به خودش نیت اون مرد رو متوجه میشه . فکر میکنی نمیدونم چند وقته با لذت نگام میکنی؟ "
خجالت کشیدم ولی راست میگفت .بیشتر از این ناراحت شدم که من همیشه سردمدار بحث های اخلاقی و حرفای شعاری زدن راجع به خیانت بودم.اما الان مهلا فهمیده بود چی تو دلم میگذره . مدتی بود حتی لحظه ارضا شدن به مهلا فکر میکردم و ارضا میشدم. پوفی کشیدم و گفتم الان چی میخوای ازم. دستش و رو دستم گذاشت و گفت :
“من با پریسا صحبت کردم .میخوام از تو هم قولشو بگیرم که یه شب خونه ما تو با پریسا و من با بهروز سکس کنیم . همون موازی که حتما راجع بهش میدونی . فرزاد زندگیم داره از دستم میره بهروز دیگه اصلا من و نمیبینه و موقع سکس فقط تو فکر اندام پریساس . درسته کیفیت سکسمون خوب شده ولی من دلم نمیخواد شوهرم به یاد یه زن دیگه من و بکنه. "
گفتم آخه با دیدن سکس پریسا مشکلی حل میشه؟ اون میخواد با پریسا سکس کنه . من محاله اینو قبول کنم. اخم خوشگلی کرد و گفت:
“نه عزیز من . اینا فانتزیهای ذهن اونه . اون میخواد سکس کردن پریسا رو ببینه . راجع به اون شب هم اصلا نمیگفت که کاش من پریسا رو میکردم .میگفت کاش بودم و اون اندام و موقع سکس میدیدم و همونجا تو رو میکردم . فرزاد ازت خواهش میکنم اینو قبول کن . خودت بهروز و میشناسی اون بدون رضایت تو حتی به پریسا نگاه هم نمیکرد . کمک کن این مرحله رو رد کنیم با هم برگردیم به دوستی خوب و پر از اعتمادی که با هم داشتیم . در ازاش هر کاری بخوای برات میکنم‌ . من خودم باعث این اتفاق شدم بهروز اصلا نگاه بدی به پریسا نداشت خودت میدونی . تو این چند سال اگه موردی بود متوجه میشدی . چند ماهه خودم با حرفام این رو تو وجودش بیدار کردم .”
شالش دوباره افتاده بود همچنان دستمو نوازش میکرد و قسمت بالای سینه هاش که از بالای تاپش مشخص بود حسابی داغم کرده بود نمیدونم اگه الان پریسا ما رو تو این وضعیت رمانتیک میدید چه عکس العملی نشون میداد. هر چی بود دلم نمیخواست نوازش دستاش تموم بشه . گفتی پریسا موافقت کرده یعنی مشکلی نداره جلوی بهروز لخت شه و سکس کنه ؟
" آره قرار شد من بیام سکس شما رو ببینم بعدم شما بیاین برای موازی . اما الان پریسا میگه جرات نکرده به تو بگه و من خودم خواستم ازت خواهش کنم. "
مغزم از کار افتاده بود خواستم بازم مخالفت کنم که انگشتش و گذاشت رو لبام و گفت :
“قبل از اینکه بخوای جواب بدی میخوام یه پیشنهاد هم بهت بدم .من حاضرم برای اینکه عطش بهروز بخوابه هر کاری انجام بدم تا رابطه م باهاش مثل قبل بشه .چون این مسئله رو تقصیر خودم میدونم. "
گفتم خب منظورت چیه؟ دستمو فشار داد و گفت :
“چطوری بگم ، میخوام ‌خودمو هم ‌بهت پیشنهاد بدم .یه پیشنهاد مخفی که فقط من میدونم و تو . ولی فقط یک بار .اگه قبول کنی ، یه بار من در اختیار توام . هر طوری و هر مدلی دلت خواست منو بکن‌ . بدون اینکه پریسا یا بهروز بفهمن . ولی خواهش منو قبول کن و بذار موازی انجام بشه ‌.”
دستشو پس زدم و گفتم دیوونه شدی ؟ حالت خوبه تو امروز ؟ مهلا میدونی داری چی میگی ؟ یعنی میگی به بهروز و پریسا خیانت کنیم‌؟
“فرزاد مگه الان خیانت نمیکنی ؟ مگه خیانت فقط به اینه که کیرت بره تو کس من ‌ ، اینکه با چشمات منو بخوری خیانت نیست ؟ یا اینکه بهروز کون پریسا رو دید بزنه خیانت نیست ؟ اینکه تو فکر پریسا باشه و منو بکنه خیانت نیست ؟ آره من خیانت میکنم تا این عطش و هوس بخوابه ‌ و برگردیم به روال عادی زندگیمون.”
دستام داغ شده بودن و فهمیده بود کارش و خوب داره انجام میده. خودش و بهم پیشنهاد داده بود و واقعا کیرم راست شده بود . گفتم مهلا میدونی اگه پریسا بفهمه زندگیم از هم میپاشه ؟ گفت :
“تو کاریت نباشه خودم شرایط و اوکی میکنم. حالا بگو میخوای منو بکنی یا نه ‌ ؟ "
دیگه اختیار دست کیرم افتاده بود و مغزم داشت استراحت میکرد. انقدر سکسی بود که واقعا مقاومت سخت بود . اونم سکس پنهانی بدون فهمیدن کس دیگه واقعا تحریک کننده بود .
" فقط بگم همین یه بار فرصت داری هر جوری دلت خواست منو بکنی . میخوام طوری بکنیم که دیگه هیچوقت اونطوری با چشمات سینه ها و بدنمو نخوری . انقدر سینه هامو بخوری که سیر شی و دست از دید زدنشون برداری . کیرتو انقدر برات میخورم که دیگه هوس منو نکنه و انقدر از کس و کون بهت میدم که دیگه اسم مهلا اومد کیرت شل بشه.”
چه حرفایی میزد مگه میشد مقاومت کرد. اسم بردن از کیر و کس و اون همه حرفای سکسی اونم تو یه محیط عمومی واقعا ازش بعید بود .رابطه من و مهلا واقعا محدود به احوالپرسی و گردش و مسافرت چهارتایی بود و هیچوقت باهاش تنها نشده بودم.تو چند ماه چه اتفاقایی افتاده بود که یهو تنهایی دستم و گرفته بود از کس و کونش برام میگفت و ازم میخواستم جرش بدم .قول ساک زدن حسابی بهم میداد و سینه ها شو در اختیارم گذاشته بود . گفتم مهلا باید فکر کنم. گفت :
“نه الان جواب میخوام. یه شب موازی در ازای یه سکس کامل با من بدون اطلاع هیچکس .”
میدونست اگه کیرم بخوابه و عقلمو به کار بندازم ممکنه دیگه قبول نکنم . انقدر با دستاش دستامو نوازش کرده بود ، انقدر با حرفاش عشوه اومده بود ، سینه هاشو که نصفه از تاپش‌بیرون افتاده بودن نمایش داده بود و الانم که داشت حرف از کردنش میزد که کیرم داشت میترکید . صورت پریسا یه لحظه از جلوی چشمام دور نمیشد و فکر اینکه بفهمه با بهترین دوستش بهش خیانت کردم تو سرم میچرخید ولی انگار مغزم دیگه فرمان نمیداد و فقط نظاره گر بود . گفتم قبوله فقط‌ منم شرط دارم. خنده سکسی بی نظیری کرد و گفت :
“میگم بیا من و بکن تو شرط میذاری ؟ برعکسه . حالا چه شرطی ؟”
این خنده هاش میتونست همون لحظه آب منو بیاره .مشخصا نسبت به زمانی که با اخم وارد رستوران شده بود خیلی خوشحالتر بود . گفتم ازت میخوام این بازی همین جا تموم شه و دیگه ادامه پیدا نکنه . بعد باز برمیگردیم به روال سابق زندگیمون.
" چشم آقای اخلاق ، رسما داری خیانت میکنی فاز اخلاقی برندار برای من.”
این حرف و زد و انگشتاشو قفل کرد لای انگشتای من .نمیدونم چرا نمیتونستم مخالفت کنم . انقدر داغ شده بودم که مثل موم تو دستش بودم . یهو چیزی لای پاهام حس کردم . کفششو درآورده بود و از زیر میز داشت با پاش کیرمو میمالید . گفت:
" میبینم که حسابی سیستمتو ریختم بهم. "
با ترس به اطراف میز نگاه کردم دیدم به جز قسمتی که نشستیم اطراف میز کامل پوشیده س .سرم داشت گیج میرفت ولی ول کن نبود انگشتای پاشو روی کیرم حس میکردم .جریان خون تو کل بدنم راه افتاده بود . گفتم مهلا بس کن از من و تو بعیده . گفت:
" من با تو کاری ندارم تایید درخواستمو دارم اون پایین میگیرم”
چند دقیقه ای کیرم و مالوند هیچ بعید نبود آبم بیاد . با نزدیک شدن گارسون که غذا رو آورده بود خودش و جمع جور کرد و عقب تر نشست . شروع به خوردن غذا کرد . با اشتها غذا میخورد ولی دست از تحریک کردن من برنمیداشت . چنگال و رو لباش میکشید . زبونشو بیرون میاورد و روی غذا میکشید و عشوه میومد . اصلا باورم نمیشد حس شهوت ، من و مهلا که دو تا آدم تحصیلکرده و مدعی رعایت اصول اخلاقی بودیم رو تا حدی تنزل داده که تو یه مکان عمومی داشت منو میمالید ، عشوه میومد و حرف از کردنش میزد. غدا که تموم شد، بلند شد و تو یه لحظه سریع لبامو بوسید و گفت:
" آفرین خوشگل جذاب. ممنون که قبول کردی واقعا خوشحالم ، به آینده زندگیم کاملا امیدوار شدم.”
گفتم دیوونه شدی همه دیدن . گفت :
“ببینن فکر میکنن عاشق و معشوقیم دیگه . حالا نکنه عاشق من بشی ؟؟؟ شوهر دارما”
و بلند خندید . باورم نمیشد چه اتفاقایی تو نیم ساعت افتاده بود . پیشنهاد خیانت به پریسا رو قبول کرده بودم . علاوه بر اون باید زنمو لخت میکردم و جلوی بهروز باهاش سکس میکردم .بخوام دروغ نگم ته دلم از این همه تنوع جدید لذت میبردم ‌دقیقا وجودم دو بخش شده بود ، بخشی که شدیدا مخالف بود و بهم نهیب میزد که همه این کارا اشتباهه و عواقب سنگینی میتونه داشته باشه و بخش دیگه ای ، که از اون شب که جلوی مهلا سکس کردیم تازه داشت تو وجودم جوونه میزد ‌. غیرت و ِلذت روبروی هم.

ادامه...

نوشته: فرزاد


👍 47
👎 2
51501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

830238
2021-09-05 01:24:56 +0430 +0430

خیلی عالیه. ادامه بده. ممنون

1 ❤️

830239
2021-09-05 01:37:29 +0430 +0430

چرا آنقدر کوتاه بود این بار

1 ❤️

830248
2021-09-05 01:58:55 +0430 +0430

خیلی جالب بود فرزاد جان
اصلا من شوکه شده بودم از خوندن این قسمت از داستان
میدونی چرا
چون دقیقا من و خانمم دقیقا همین حس ها رو داشتیم
چقدر انسانها از همه لحاظ بهم شبیه هستند
خیلی برام جالب بود دقیقا سخت افزار همه مثل هم است
مجدد میگم خیلی عالی بود لذت بردم
ادامه بده تو بهترینی
چند وقت بود اینقدر داستان چرت و پرت خوندم که از داستان خوندن بیزار شده بودم ولی تو دوباره این آتشفشان رو در وجودم بیدار کردی
ولی سریعتر بنویس قسمت بعدش رو این نظر همه خوانندگان هست چون مدت که طولانی میشه یادت میشه دادستان قبلی چه پیش اومده بود

5 ❤️

830257
2021-09-05 02:15:13 +0430 +0430

در مورد شیوا هم که گفتی کاملا دقیق گفتی و به قول خودت زدی وسط خال من برام خیلی تعجب بود چرا با این داستان‌هایی که می‌نویسه همیشه در صدر هفته است واقعا اینها یه تیم هستند که هدف دارند سکس با محارم رو جا بندازند و از جاهای دیگه صدرصد دارند ساپورت می‌شند من همیشه میگم آدم اگه دزدی هم میره باید مرام و معرفت داشته باشه نه اینکه بخوای خیانت کنی و کثیف آرین کارهای ممکن رو انجام بدی
چون زوجهایی که اصول این فانتزی ها رو بدونند میدونند که در کنارهم قراره لذت ببرند و یه تنوعی بشه تو زندگی زناشویی شون نه اینکه پنهونی بخواند باکسی در ارتباط باشند و همدیگر رو دور بزنند اینجور رفتار کردن ها آخرش به طلاق می‌کشه که ما به چشم خودمون دیدیم چندین زوج که عاقبت دورزدنهاشون به طلاق کشید
ولی من روز اولی که با همسرم صحبت کردم بعداز این که راضی شد تجربه کنیم این فانتزی هارو گفتم از اول برای هم رو باشیم و به دنبال پنهون کاری و … نباشیم و قبول کردیم هر دو
و خوشبختانه چندین سال است که داریم از این فانتزی ها لذت می‌بریم و با زوج‌های زیادی از سراسر کشور آشنا شدیم و دوستان خوبی هستیم برای هم و لذت می‌بریم از زندگی مون و بیشتر عاشق هم شدیم

7 ❤️

830261
2021-09-05 02:20:30 +0430 +0430

مرسی اقا همچنان منتظر ادامه هستیم 😍

1 ❤️

830302
2021-09-05 07:43:34 +0430 +0430

عالی بود فقط ای کاش تند تر بنویسی چون واقعا داستانت جذابه
و خودم و همسرم در بخش بخش داستانت تصور میکنم

1 ❤️

830308
2021-09-05 08:34:51 +0430 +0430

داستان های بیغیرتی خیلی تاثیر منفی داره لعنتی روی اعصاب و روانت کار میکنه ، در مورد شیوا من بیست قسمت از داستان ضربدری ناخواسته ، پس از ضربدری ، ادامش و خوندم خیلی خوشم اومد و شیوارو یه نویسنده قهار میدونستم اما با دیدن ادامه روند نویسندگیش دیگه حتی یه داستانم نخوندم چون فهمیدم مقرضانه و از روی عمد داره کارش و انجام میده تا خانواده رو از هم بپاشونه ، به این میگن نفوذ نفوذ فرهنگی که تماما در تلاش هستن تا خانواده رو از هم بپاشونن ، و وقتی من و شما شدیم بی خانواده هر بلایی بخوان سرمون میارن

3 ❤️

830327
2021-09-05 11:41:35 +0430 +0430

عالی بود

1 ❤️

830330
2021-09-05 11:56:14 +0430 +0430

حس نزدیکی یک دختر پسر، اگر پاک و عاطفی و عاشقانه باشد، لذتش یکبار ست یا دوبار. بیشتر از آن یا به هرزگی کشیده میشود یا به تکراری بودن ، یا منجر به دشمنی!
مگر انسان آمده تا غدا بخورد، ازدواج بکنه، کار بکنه، درس بخوونه؟ ووو…
اگر به مقام عشق نرسی آدم نیستی و مرده‌ای بیش نیستی!
آدمیت یعنی عشق.

2 ❤️

830337
2021-09-05 13:27:17 +0430 +0430

خیلی خوب بود هرچند کم بود. ببین اینکه داستان رو کش بدی و روی جزئیات و فضاسازی تاکید کنی خوبه ولی روند اروتیک داستان هم نباید متوقف بشه. این قسمت به عنوان یه “میان قسمت” یا یه پل به قسمت بعدی خوب بود ولی میشد بهتر هم باشه. اما در کل داری خوب پیش میری همین فرمون برو جلو.

1 ❤️

830418
2021-09-06 00:07:45 +0430 +0430

داستانت خوب و قشنگه و دوست دارم ادامه اش را هم بخونم ولى خواهشاً اينقدر اداى كون تنگا رو در نيار كسكش. زودتر برو تو فاز سكسيش و فلسفه بافى هات رو تموم كن… معلم اخلاق هم نشو لطفاً… اتفاقاً طبق تجربه اى كه دارم ادمايى كه ادعاى سنتى و مذهبى بودن ميكنن از همه حريص تر و بدتر هستن…

1 ❤️

830536
2021-09-06 11:58:09 +0430 +0430

خوبه ادامه بده

1 ❤️

830548
2021-09-06 13:19:44 +0430 +0430

ایولل ادامه بده منتظریم

1 ❤️

830608
2021-09-06 22:38:21 +0430 +0430

فرزاد جان خوب می نویسی
فقط نکته ای که هست : وقتی همه چیز پرفکت باشه یعنی همه کاراکتر ها آخرش باشن ( مهندس خوشگل پولدار خوش هیکل ، شاه کوس و شاه کیر و … ) اون موقع داستان ارتباطشو با خواننده قطع میکنه . چون واقعی به نظر نمیرسه . و جذابیتش کم میشه .
مرسی 👍 👍

1 ❤️

830694
2021-09-07 04:51:57 +0430 +0430

🌹🙏

1 ❤️

831403
2021-09-10 21:24:46 +0430 +0430

بابا یه لیسانس داریا،چته اینهمه تحصیل کرده تحصیل کرده میکنی،اخلاق و منش چیزی فراتر از تحصیله، من استاد دارم که یک حیونه بلفطرست و ادم بیسواد هم سراغ دارم که یک سر سوزن تو زندگیش بالا و پایین نداره

1 ❤️