لیندا (۱)

1402/10/01

سلام من اسمم لیندا هست … حدود سی سالمه … قدم حدود ۱۶۵ شاید باشه و حدود ۶۰ کیلو هستم بقول خواهر شوهرم خیلی سفید بلوری هستم. شوهرم (حامد) فقط یک خواهر داره که اسمش عارفه هست …. از من پنج سال بزرگ‌تره و ازدواج کرده اما بچه دار نشده …عارفه خیلی باحال و اهل شر و شور هست ….اهل همه جور عشق و حال یواشکی هست ….با اینکه خانواده اش مذهبی هستن و همچنین خانواده ی شوهرش هم مذهبی ان …. اما خیلی عارفه بر عکس اونها تو عوالم دیگه ای هست کاملا … در ظاهر با اونها مذهبی هست اما با من خیلی باهاش رفیقم کاملا راحت و آزاده ……خیلی با هم همه جور شوخی داریم و خیلی همدیگه رو دوست داریم … خيلي باهم صمیمی هستیم …. و هر حرفی رو پيش هم میزنیم هميشه درباره همه سکسامون حرف میزنیم باهم ……
بهم میگه خوش بحال شوهرت که تو رو میکنه … منم فقط ميخندم… میگه اگه من مرد بودم حتما تو رو میگرفتم که زنم بشی … همش می کردمت…من و عارفه؛ لباس خیلی جلوی هم عوض می کنیم … بارها با شُرت و سوتین جلو هم بودیم …اما تا بحال لخت همو ندیده بودیم ……
می خوام براتون تعریف کنم که چجوری شد که من لزبین شدم ……
حدود یکسال پیش بود …… چند ماهی بود ازدواج کرده بودم ….حامد برام مقداری پول زده بود که برای خودم خرید کنم ….با خواهر شوهرم رفته بودم یه پاساژی که اسمشو نمی گم … مغازه ها رو گشتیم همه جا اکثرا جنس ایرانیِ آشغال و دوزاری در عوض با قیمتهای خیلی بالا و سرسام آور … خلاصه هیچی پیدا نکردیم … بعد از کنار یه فروشگاه لباس زیر زنانه که خیلی شیک بود رد شدیم …پرده زده بودن و داخلش اصلا دیده نمی شد … چون فقط ورود خانم‌ها آزاد بود ….عارفه بهم گیر داد که بیا حداقل داخل شو ببینیم که شاید برای خودت لباس زیر بخری که از همه چی مهمتره چون حامد ( شوهرم ) عاشق لباس زیر پوشیدن منه … من با خواهر شوهرم خیلی ندار هستم و خیلی خیلی خودمونی … خلاصه رفتیم داخلش … امکان پرو وجود نداشت و من یه لباس خواب خوشگل فقط با سایز حدودی که گفتم خریدم به همراه شورت و سوتین کار تُرک بود و البته قیمتش خیلی زیاد شد و کل پولم رفت …خلاصه برگشتیم و رفتیم … چند روز بعدش عارفه پیشم اومده بود باهم خونه تنها بودیم … کلی کس شعر گفتیم از همه جا و می خندیدیم … عارفه از لباس خواب و سوتین شُرتم سوال کرد … بهش گفتم جلوش پوشیدم ذوق مرگ شده بود …عارفه هم کلی حشری شده بود …هی میگفت خب به به بعد چی شد ؟ …کردتت؟ گفتم آره چجورم …. دوباره میخوام در یک فرصت مناسب سورپرایزش کنم … خلاصه عارفه بهم گفت خریدها رو بیارم و بعد بهم گفت توروخدا بپوش ببینم … من نشسته بودم رو تخت بغلش …عارفه که دید من هنوز نشستم گفت چیه؟؟ ازم خجالت می کشی؟ ما که هزار بار لباس عوض کردیم جلو هم من بهش گفتم معلومه که نه … من خیلی بی حیا هستم … کلی خندیدیم … خودم خیلی تنم می خارید و از عارفه هم خیلی خوشم میومد تصمیم گرفتم که جلوی اون لخت بشم … این آغاز همه ی اتفاق‌های بعدی بود … عارفه هی می گفت چقدر این سوتین شورت خوشگله … بپوش ببینم …خلاصه من بجای اینکه مثل همیشه برم اون پشت لباس عوض کنم بهش گفتم میخوای جلوی خودت عوض کنم که بفهمی من چقدر بی حیام؟ عارفه با خنده شروع کرد به کف زدن ….گفت عوض کن ….اگه راست میگی ببینمت …. باورش نمیشد که من لخت مادرزاد بشم … فک می کرد چاخان می کنم … ولی من اون بار برای اولین دفعه کلاس و غرور و خجالت و هرچی بود رو گذاشتم کنار و هر موقع جزم کرده بودم حتما جلوش لخت کامل بشم ……جلوی خودش شروع کردم لباسهامو یکی یکی درآوردم … عارفه آب از لب و لوچه اش راه افتاده بود …
پیرهنمو …شلوارکمو جورابمو… سوتینمو … آخر هم شُرتمو ….همه ی لباسهامو درآوردم … لخت مادرزاد شدم جلوش… من ‌پشمای کُسمو تا اون تاریخ خیلی کم گاهی کوتاه می کردم ….عارفه رو تخت نشسته بود روبروم …یهو گفت خدا مرگم بده …کامل لُخت شدی چرا؟ …
بهش گفتم من که گفتم خیلی بی حیام ……
عارفه این پشما چی میگن ؟ کُستو اصلاح نمیکنی مگه ؟؟ … بهش گفتم من که گفته بودم پشمامو نمی زنم … عارفه با خنده گفت من فک کردم حالا یه ذره مو داره بالاش نه اینکه بارگاهت اصلا دیده نشه !! بعد بلند شد گفت بیا بریم برات شیو کنم ….کف کردم … من با لبخند گفتم مگه من خودم چلاقم … خودم میرم میزنم … عارفه خندید گفت نه تو اگه میخواستی بزنی تا حالا زده بودی … بعدش هم اینکه من دوست دارم این لذت رو انجام بدم ….خلاصه خودم خیلی تنم می خارید قلبم شدید می زد … باهاش رفتم تو حموم… بعد یک تیغ که نو بود رو بهش دادم گفت ریش تراش داری ؟ از این موزر ها ؟ چون باید روش رو با ریش تراش بزنی خیلی زیاده … خلاصه ریش تراش حامد رو برداشت و بهم گفت جلوش وایساده بودم به فاصله ده سانتی و یه پامو گذاشتم لب وان …با ریش تراش انداخت لاش پشمای من رو زد و خیلی کوتاه شد … بعد ول کن نبود … گفت خمیر ریش بده که با تیغ از ته بزنم که خمیر ریش نداشتیم … بهم گفت برو تا وان تا بهت بگم من رفتم تو وان وایسادم … گفت فکر کن میخوای حموم کنی برو خودتو خیس کن … من شیر آب دوشی حموم رو باز کردم رفتم زیرش کامل خودمو خیس کردم …بعد شیرآبو‌ بستم … گفت شامپو ریختم رو سرم حسابی سرمو و بدنمو شامپو زدم همه جای بدنمو …بعد عارفه گفت بزار من برات لیف بزنم خاطره میشه ! … لیف رو خیس کرد صابون زد و نشسته بود سر وان با لباس و من تو وان جلوش وایساده بودم … هی با لیف همه جامو صابون زد … فک کن رو شامپو ها صابون میزد …همه جام کف کرده بود … رو پستونامو هی لیف میزد… پستونام میرفت بالا پایین کلی تحریک میشدم … رو کمرمو زد … رو کسمو … همه جامو … بعد گفت به پشت بشو … و باز همه جا لیف و صابون زد و رو کونم هی از قصد می کشید می خندید … من باسنم گنده است …هی لپای کونم بالا پایین میرفت … بعد بهم گفت در همون وضعیت که پر از کف بودم نشستم سر وان و پاهامو از هم باز کردم … با تیغ شروع کرد به شیو کردن … هی می گفت جون عجب کُسیه زن داداشم ! هی می خندیدیم …تو باید عروس من میشدی … هر روز تو وان میشستمت … همینجا می کردمت ! …
من خیلی حشری شده بودم بهش گفتم انقدر این حرفا رو زدی کُسم خیس خیس شد …هم اطراف کُسمو موهاشو زده بود … بعد گفت لیندا جونم با دست لبهای چوچوله ات رو باز کن … من باز کردم … گفت خنگه ! با انگشت نگه دار ….که روش رو هم بزنم و من در اوج شهوت که قلبم داشت کنده میشد انقدر محکم میزد … لبهای چوچوله ام رو از هم باز کرده بودم … که موهای لاش رو بزنه … پاهام رو دو طرف لب وان خوابونده بودم …و انگشتای پامو تکون میدادم….بهم گفت خیلی دوست دارم پاهای تورو‌…منم خیلی تحریک‌شدم و انگشتای پای راستمو بردم جلوی صورتش و اونم شروع کرد با دست مالیدن و با دست دیگه اش ممه هامو می مالید …با تیغ تمام موهای اطراف ناز منو زد …. بعد گفت عالی شد … بلند شو ! باید هر دو سه روز یه بار بزنی … تیغ رو گذاشت لبه ی روشویی و شلوارشو کشید پایین ! گفت نگاه کن !!.. اینجوری باید باشه همیشه … نه اینکه عین جنگل آمازون ولش کنی! …چی میدیدم ! کُس بلوریش رو … عجب کُسی بود … بهش گفتم عجب کُس خوشگلی داری …چی شد کشیدی پایین یهو؟! … عارفه خندید … گفت می خواستم احساس راحتی کنی جلوم … منم خندیدم گفتم آفرین … بعد بهم گفت آب رو رو سرم باز کردم و همه مفصل رو شستم … کُسم عین هلو افتاده بود بیرون … عارفه گفت به به عجب چیزی شدی ….حیف نیست تو انقدر خوشگلی …با اون پشما …کُست معلوم نبود اصلا …این یعنی کُس … من برای اینکه خوشمزگی کنم … با عشوه و ناز لبهای چوچوله ام رو باز کردم از هم براش…. گفتم جیش دارم …عارفه خندید گفت همینجا بکن ببینم … منم در همون حال که وایساده بودم و لبهای چوچوله ام رو از هم باز کرده بودم …براش شاشیدم تو وان … کف کرده بود… شاشم تموم هم نمی شد … هی میگفت ماشالله چقدر میشاشی دختر تو … مرده بودیم از خنده …بعد بهم گفت حسابی بشور نازتو که بخورمش … منم حسابی شستم بعد دوباره بهم گفت لب وان نشستم پاهامو از هم باز کردم … عارفه اومد جلوی کُسم نشست … یه دستشو گذاشته بود زیر کون من و لپ کونمو با دست گرفته بود ….و شروع کرد به لیس زدن و انگشت کردن …من از شدت شهوت انگار تو آسمون بودم … بالای ابرا بودم … داشتم میمردم از شدت شهوت …عارفه ممه هامو شروع کرد به لیس زدن و فشار دادن…
من پاهامو بلند کردم … عین قورباغه هوا کرده بودم ول کن نبود هی زبونشو می کرد تو کُسم … بعد هی لیس میزد ….بالاخره آبم اومد …
بهش گفتم بیا تو ارضا شو … گفت باید برم حموم تمیز بشم یه روز دیگه باهم قرار میذاریم…

نوشته: لیندا س

ادامه دارد …


👍 22
👎 8
34601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

963432
2023-12-23 02:27:38 +0330 +0330

زن وقتى كه به خودش نرسه از جوجه تيغى بدتر ميشه

0 ❤️

963439
2023-12-23 04:20:51 +0330 +0330

جناب ادمین

وقتی می‌بینید یه نویسنده حتی زحمت بازخوانی و اصلاح داستان رو ب خودش نداده ، لااقل شمایی که قبل از بارگذاری تو سایت میخونیش ، برگشتش بزنید و علتشو براش بزنید اصلاح غلطهای املای داستان

  • غلط نگارشی رو بخاطر اینکه خیلیا نویسندگی نکردن رو میشه چشم‌پوشی کرد تا حدودی
    ولی این حجم از غلط املایی رو مخه
6 ❤️

963443
2023-12-23 05:18:10 +0330 +0330

مگه دخترا و زن ها هم میتونند ایستاده به شاش ان؟ با موزر شارژی شوهرت موهای کس ات و زدی؟ اون دیگه بدرد سطل آشغال میخوره خواهشا از دفعات بعد یا برو لیزر کن یا با تیغ بزن موزر شارژی شوهرت و بگا ندی

1 ❤️

963513
2023-12-23 19:27:55 +0330 +0330

عارفه اینقدر از بهداشت صحبت کرد حالا خودش باید بره حموم تمیز بشه.؟

0 ❤️

963520
2023-12-23 19:55:46 +0330 +0330

جان مادرت پارت دومشو خواستی بنویسی لااقل یبار بازخونی کن متنی که نوشتی.
این پر از غلط املایی بود انگار همون لحظه که تو حموم داشته برات میخورده داشتی تایپ میکردی

0 ❤️

963532
2023-12-23 23:30:00 +0330 +0330

معلومه اکابر رو درجا می زدی، شر و ور نوشتی

0 ❤️

963748
2023-12-25 10:28:51 +0330 +0330

ای کاش ادامه بده

0 ❤️

964068
2023-12-27 22:45:49 +0330 +0330

ادامه شو بزار

0 ❤️

966207
2024-01-11 21:48:11 +0330 +0330

سلام دوست عزیز حتی اگه خودتون هم حوصله و فرصتش را ندارید برای احترام به مخاطب و خواننده داستانی که ارسال نمودید قبل از فرستادن متن اونو بدید یه نفر ویرایش و غلطهای املایی و نوشتاری و نگارشی متن را تصحیح کنه و بعد بفرستیدش اینطوری حداقل احترام مخاطب حفظ شده است

0 ❤️