مامانم جنده قصاب محل شد (۳)

1401/04/17

...قسمت قبل

خب تا اینجا واستون گفتم که ابی با هماهنگی و همکاری کامل من صاحب مامانم شده بود و الکی دوست صمیمی بابامم شده بود و حسابی تو خونمون پادشاهی میکرد. اما داستان این روزی که میگم با همه اون سکسای معمولی فرق میکرد. مدت زیادی با همون روال گذشته بود و من قشنگ ابیو به عنوان پدر معنوی و واقعیم پذیرفته بودم. یه اسطوره و الگوی واقعی که واقعا اگه بهم میگفت کیرشو واسش بخورمم میخوردم. مامانمم خوش بود و هرروز جلو ابی عاشق تر و مطیع تر میشد. خواهرم هستیم داشت قد میکشید و به بلوغ رسیده بود و شروع کرده بود حسابیم به خودش میرسید. ارایش میکرد و ورزش میکرد و تیپ میزد. دزدکی هواشو داشتم خبر داشتم دوس پسرم داره. حسابی اتیش پاره و پررو شده بود و هرکاری دلش میخواست میکرد. من و بابامم اصلا آدم حساب نمیکرد. اون روز مامانم نبود و ابی گوشت اورد خونه. خواهرم داشت جلو تلویزیون با برنامه شبکه پی ام سی اون موقع ورزش میکرد. منم لش کرده بودم رو مبل با گوشیم کار میکردم. ابی که دیگه کاملا خودمونی شده بود و حتی خود هستی عمو ابی صداش میکرد بعد این که گوشتا رو گذاشت اومد نشست رو مبل روبرویی و با اون نگاه هیزش به کون هستی تو شلوار یوگاش و سینه های کوچیک ولی خوش فرمش تو نیم تنه ورزشیش نگاه میکرد. خواهرم به من اشاره کرد و گفت “عمو ابی شما بیا ورزش کن این تنبل که هیچ کاری نمیکنه با ادم” ابی گفت “نه عمو خستم امروز” که هستی برا این که سر به سرش بذاره گفت “چیه میترسی بیای بزنی من ازت بیشتر بزنم مث نوید؟” ابی گفت “جدی؟ نوید از تو کمتر شنا میره؟” گفت “اره بابا خیلی ضعیفه بدنش. الکی میگن مردا قوی تر از زنان” ابی گفت “خب پس حالا که کل کل زن و مرد شد باید خودم بت نشون بدم مرد قوی یعنی چی” و رفت حالت شنا گرفت و شروع کرد حرکت زدن. فک کنم سی چل تا زد. زیرچشمی میدیدم که کل مدت هستی داشت با حالت تحسین و حشری بودن نگاهش میکرد. وقتی تموم شد بهش گفت “افرین چقد قوی هستی، چطوری اینقد زیاد میری؟” ابی خندید و گفت “کاری نداره که، ما مردا قوی تریم خب” خواهرم گفت “نه بابا گفتم که نوید از منم کمتر میره، شما قوی هستی”

ابی نشست رو مبل و تی شرتشو با دست گرفت و گفت “ببین ادمو مجبور میکنی چه کارایی بکنه ها. حسابی عرق کردم… اشکال نداره اگه تی شرتمو جلوت دربیارم؟” خواهرم با خنده گفت “نه بابا راحت باش” اونم دراورد. خواهرم حسابی با چشای هیزش داشت بدنشو میخورد. عضله هاش دم کرده بود و خداییش جذاب شده بود. هیکلش چربی داشت و حسابی هم پشمالو بود ولی نمیدونم چجوری بود بازم عضله هاش به چشم میومد و مردونگی ازش فوران میکرد. خواهرم با همون صدای حشری و عشوه اومدن گفت “میشه به منم یاد بدی چجوری خوب شنا برم؟” ابی گفت بله که میشه. اصلا خوب بری بهت جایزه میدم” هستی گفت “آخ جون عاشق جایزم” و دراز کشید و شروع کرد شنا زدن. ابی کل مدت با پوزخند به من نگاه میکرد و به بهونه یاد دادن داشت حسابی بدن خواهرمو دسمالی میکرد. من بیغیرتم نشسته بودم رو مبل داشتم میدیدم. اوجش اونجایی بود که خواهرم خسته شد و دراز کشید رو زمین و ابی هم لخت بالا سرش وایساده بود و دستاشو بالا پایین میکرد و میخواست تو اون حالت بهش بگه اشکالاش چیه. اون کیر گندش که تو شلوارش نیمه راست شده بود قشنگ تو صورت خواهرم بود و از رو شلوارش معلوم بود، حتی منم میتونستم از اون فاصله ببینم. دیگه نتونستم طاقت بیارم و پاشدم برم تو اتاق. موقع رفتن نگام افتاد به ابی و اونم یه چشمک بهم زد. وای وای دیگه مطمئن شدم امروز میخواد خواهرمم بکنه. وقتی داشتم میرفتم تو اتاق صدای ابی که گفت “بیا بشینیم یه چیزی بخوریم بابا هلاک شدیم اینقد ورزش کردیم” اخرین چیزی بود که شنیدم. سریع رفتم کامپیوترو روشن کنم که بساط دید زدن و جق زدنم جور شه اما از شانس تخمی من روشن نمیشد. دو سه بار مجبور شدم ریستارتش کنم تا بالاخره ویندوزش بالا بیاد و بعدم انقد یواش بود که تا برنامه هاش بالا بیاد و دوربینا باز شه کلی وقت از دست دادم.

وقتی دوربین هال اومد رو صفحه دیدم هستی با همون لباسای ورزشش که احتمالا کثیف شده بودن و سر و وضع عرق کردش تو بغل لخت و دم کرده ابی خوابیده. دستشو گذاشته بود رو سینه پهنش و داشت با موهای سینش بازی میکرد. صدای زنگ گوشی هستی میومد که رو میز جلوشون بود و داشت بش نگاه میکرد. چند ثانیه نگاه کرد و دوباره بدون این که توجهی کنه به ابی نگاه کرد. ابی پرسید کیه؟ خواهرم گفت “دوست پسرمه. دیوونم کرده از بس زنگ زده” ابی گفت “چرا خب جوابشو نمیدی؟” خواهرم گفت “بهش گفتم خونمون خالیه حالا هی زنگ میزنه که بیاد اینجا باهم باشیم” ابی خیلی پررو گفت “منظورت اینه میگه سکس کنید؟” خواهرم با عشوه گفت “اره خب راستش خیلی اصرار میکنه” ابی گفت “خب بهش بگو بیاد. مگه از سکس خوشت نمیاد تو این سنی؟” خواهرم گفت “چرا خب ولی با اون نه” ابی با خنده پرسید “چرا؟” هستی همونطور که شبیه جنده ها تو بغل لختش خوابیده بود مثلنم میخواست از خجالت تو چشاش نگاه نکنه. بش گفت “خستم کرده دیگه، دو ثانیه ای تموم میشه. اصلنم بلد نیست. این پسرای هم سن ما همشون تو سکس افتضاحن” نمیدونم نامرد تو همین چند دقیقه چجوری مخ خواهرمو زده بود. من که میگم حتما از قبل روش کار کرده بود. تو اون تاری دوربین حس کردم ابی کیرشو با دستش تو شلوارش جابجا کرد و بهش گفت “خب مجبور نیستی فقط با این پسرای همسن خودت باشی. چیزی که زیاده مرد باتجربه” هستی با ناز گفت “اخه پسر خوبیه، فقط کسی درست یادش نداده” ابی پرسید “کیه پسره؟” وقتی خواهرم اسم و فامیل دوست پسرشو گفت ابی بلند زد زیر خنده. هستی گفت “چی شد؟” که اون گفت “هیچی میشناسمش. نبایدم بکن خوبی باشه” بعد دستشو گذاشت پشت شونه خواهرم و همینطور که به خودش فشارش میداد گفت “میخوای خودم بهش یاد بدم؟” خواهرم پاهاشو به هم فشار داد و با ذوق و عشوه گفت “جدی میگی؟ چجوری بهش یاد میدی؟” ابی با لبخند خیلی نامحسوس سینه خواهرمو مالید و گفت “معلومه که اره. کی از من بهتر؟ از مامانت بپرس بهت میگه” اوف خدا قشنگ به خواهرم گفت من مامانتم میکنم. البته فک نکنم با وضعی که مامانم جندگی میکرد هستی بی خبر بود.

خواهرم با لحن شیطون گفت “خب اخه چجوری؟” ابی گفت “خب این دفعه که زنگ زد جوابشو بده و بهش بگو جریان چیه. اگه دوست داره میتونه بیاد ببینه اصلا” خواهرم که معلوم بود خیلی حال کرده و حشری شده بهش گفت “یعنی ما سکس کنیم اونم ببینه؟” ابی گفت “اره مطمئنم خوشش میاد. تو هم اولین سکس درست زندگیتو میکنی” هستی گفت “فک نکنم قبول کنه ها” ابی گفت “مگه دست خودشه؟ غلط کرده. هرکاری تو میگی باید بکنه وگرنه خودم حسابشو میرسم” خواهرم با همون لحن ناز و لوسش گفت “ممنونم عمو ابی بهترینی” ابی پرروتر شد و رفت جلو لباشو بوسید و گفت “میخوای تا اون زنگ میزنه ببینیش و امتحانش کنی یا نه؟” خواهرم با یکم خجالت الکی دوباره گفت اوهوم. ابی پاشد شلوارشم دراورد و دیگه کامل لخت لخت شد. وقتی کیرش افتاد بیرون خواهرم داد زد و گفت “پشماااممم… چقد بزرگههه… میدونستم کیرت بزرگه ولی فک نمیکردم اینقد بزرگ باشه” ابی گفت “حالا دوسش داری؟” خواهرم گفت “اوهوممم… خیلی خوبههه” ابی گفت “خب بوسش کن، دست بکش روش” خواهرم گفت “مطمئنی اشکال نداره؟ مامانم ناراحت نشه” ابی گفت “مامانت که قرار نیست چیزی بفهمه. بعدشم اگه بفهمه خوشحالم میشه که دخترش از همین اول کیر خوب خورده و سکس واقعی یاد گرفته” ابجیم چیزی نگفت و سر کیرشو بوس کرد. همونطور که دست میکشید رو کیرش و بهش نگاه میکرد انگار نتونه ازش چشم برداره تو همون حالت گفت “کیرت سه برابر دوست پسرمه. با این چیزی یاد نمیگیرم که. اصلا تو دهنم جا نمیشه” ابی سرشو گرفت و گفت “نگران نباش کم کم همشو تو دهنت جا میدم عزیزم. دهنتو باز کن ببینم” خواهرم دهنشو باز کرد و ابی کیر غول اساشو کرد تو. هنوز تا نصفشم نرفته بود تو که خورد ته گلوش و خواهرم عق زد. ابی گفت “دهن تو خیلی کوچیکه ها. مامانت همون دفعه اول راحت کلشو جا داد” خواهرم در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود گفت “نمیخوام دیگه، خفه میشم” ابی گفت “نه نگران نباش، دهنتو وا کن کم میکنمش تو”

خلاصه ابی شروع کرد همونطور که سر خواهرمو دو دستی گرفته بود و‌موهاشو با دستاش جمع کرده بود بهش اموزش میداد “لباتو قلوه کن دورش… اها همینطوری… سعی کن همینطور که میخوری لباتو دورش جمع کنی و فشار بدی بهش… دستتو بذار اینجا. افرین… اها وقتی از دهنت درش میاری با دستات واسم بزن. خایه هامو بمال… اوففف همینه دختر کوچولوی من… اها لیسش بزن، فک کن بستنیه… اها همینه چه دستای نرمی داری تو” بعد انگار یهو چشش به پاهاش افتاده باشه گفت “دربیار ببینم چی داری” هستی هم گفت چشم و دراورد. وقتی کس کوچیکش و پاهای ظریفشو دید سوت زد و گفت “به به چه عروسکی. چه کسی داری تو دختر” هستی با لحن لوس الکی لباش و چشاشو شبیه حالت گریه کرد و بهش گفت “عمو ابی سامان هیچوقت کسمو نمیخوره میگه بدم میاد. خب من چجوری ارضا شم؟” ابی گفت “چون اوب داره عمو وگرنه هر مردی ارزوشه همچین کس خوشگل و صورتی ای بخوره. دیگه اون با اون کیر و هیکلی که تعریف کردی و خودمم دیدم این کس باید کل رژیم غذاییش بشه. اگه همینجور دختر کوچولوی من باشی خودم هرروز واست میخورمش اونم مجبور میکنم واست بخوره و نوکری کستو کنه” بعد رفت جلوش وایساد خواهرمو مث یه گونی برنج بلند کرد گذاشت رو میز عسلی تا اختلاف قد چهل پنجاه سانتیشون جبران بشه. همونطور که دوتایی روبروی هم وایساده بودن و ابی لباشو میبوسید هستی کیر راست ابی رو میمالوند لای کسش. لبه های کس تنگ و قشنگش دور کیر کلفت ابی رو میگرفت و معلوم بود کسش واسه کیرش حسابی لیز شده بود، ولی نمیتونست بکنتش تو. حداقل باید بیخیال بکارتش میشد. بهش گفت “وای خیلی کیرت خوبه” ابی گفت “میخوای بکنیش تو؟” خواهرم گفت “تا حالا از جلو ندادم. میخوام پردمو نگه دارم” ابی گفت “نمیخوای ارضا شی؟ جوری ارضات میکنم که دیگه خودارضایی بهت حال نده” خواهرم گفت “این بار از کون بهت میدم باشه؟ فقط یواش بکن کونمو، کیرت خیلی بزرگه” ابی گفت جون و برش گردوند. زد در کونش و گفت “تا حالا چندبار کون دادی؟” خواهرم گفت “یه بار. ولی پسره کیرش خیلی کوچیکتر از مال تو بود” ابی گفت “معلومه، بت قول میدم هیشکی تو کل این محل قد من کیر نداره”

ابی ابجیمو قمبل کرد و کیرشو گذاشت دم کونش و شروع کرد کم کم هل داد تو. هنوز هیچی هل نداده بود که هستی داد زد “آخ آخ مردم بکش بیرون. تو رو خدا بکش بیرون خیلی دردم میاد” ابی کونشو دودستی گرفت و گفت “تحمل کن درست میشه” خواهرم خودش کونشو کشید جلو تا کیر ابی ازش دربیاد و گفت “نه نمیشه. به خدا هر کاری بگی میکنم عمو ولی امروز کونمو نکن. قول میدم برات آمادش کنم یه دفعه دیگه بکنی” که ابی گفت “اولا من دیگه عموت نیستم، یه چیز دیگه بگو بهم. بعدم من هرچی بخوام مال منه. الانم میخوام کونتو بکنم پس بهم میدیش هیچی هم نمیگی” من یه بار دیگه با شنیدن این حرف از جذبه ابی کیرم به مرز انفجار رسید. خواهرمم انگار همینقد حشری شده بود چون هیچی نگفت و دوباره قمبل کرد و به هر بدبختی ای بود تحمل کرد تا کیر ابی بعد پنج دقیقه تو کونش جا بیفته. ابی شروع کرد کم کم تلمبه زدن و اون کیر غول آساشو تو سوراخ کون خواهرم حرکت دادن. هستی کامل سرخ شده بود و داشت میمرد. ابی همونطور که میکرد بهش گفت “دستتو بیار عقب… نه رو کست… افرین. حالا همینطور که کونتو میکنم کستو بمال تا بیشتر بهت حال بده” خواهرمم اطاعت کرد و همین کارو کرد. ابی گفت “خب حالا بگو ببینم میخوای چی صدام بزنی؟” خواهرم گفت “آخخخ… نمیدونم هرچی تو بگی… ددی خوبه؟” ابی گفت “ددی دیگه چه صیغه ایه؟” خواهرم گفت “ددی یعنی جای بابامی ولی من مال توام” ابی گفت “جون اره همین خوبه” و تلمبه زدنشو بیشتر کرد. خیلی زود هماهنگ باهم عقب جلو میشدن و ابی با کون خواهرم خودشو ارضا میکرد، خواهرم با دستای خودش. همینطور ادامه داشت تا این که گوشی خواهرم دوباره زنگ زد. ابی بهش گفت “بدو جواب بده” خواهرم گفت “سامانه” ابی گفت باشه خب جواب بده بگو داری به من میدی و بگو بیاد اینجا. خواهرمم یکم فک کرد و با لحن شیطون گفت باشه چشم و جواب داد صداشو گذاشت رو اسپیکر. شروع کرد با ناز و طاقچه بالا با پسره حرف زدن. پسره معلوم بود اصلا آلفا نیست و خواهرم رئیسشه. ابی هم نامرد دستش رو کس خواهرم بود خیلی حرفه ای کسشو میمالید تا حشری تر بشه و فک نکنه.

آخرش به پسره که داشت حسابی اصرار میکرد گفت “اگه بیای اینجا ارضا شدن منو ببینی راضی میشی؟” پسره که حتما فک میکرد قراره خودارضایی خواهرمو ببینه با ذوق گفت “اره عزیزم از خدامه” خواهرم گفت “فقط گفته باشم یکی دیگه هم اینجاستا. اون میخواد ارضام کنه” پسره یهو جا خورد و گفت “کی مثلا؟ یعنی چی هستی؟” خواهرم گفت “اسمش اقا ابیه، خیلی خوبه. وای کیرش خیلی بزرگه سامان. مث تو نیست کسمو هیچی نخوره” سامان با عصبانیت گفت “غلط کرده، میشناسمش مرتیکه کسکشو. به خدا میام دهن جفتتونو سرویس میکنم هستی اگه کاری کنید” ابی فقط لبخند زد و هیچی نگفت. خیلی به خودش مطمئن بود دیوس. خواهرم گفت “پس بدو همین الان بیا چون میخوام بهش کون بدم” پسره داد زد “خفه شو جنده الان میام در خونتون دهنتونو سرویس میکنم” ابی گوشیو گرفت قطع کرد و خندید. خواهرم با ترس گفت “الان چی میشه عمو ابی؟ نکنه بیاد اینجا شر درست کنه؟” ابی گفت “گفتم عمو نمیگی دیگه. نترس هیچی نمیشه. این کونیا پای تلفن زر زیادی میزنن فقط. بیاد اینجا خودم ادبش میکنه” خواهرم گفت “نوید چی؟ اگه سر و صدا بشه میاد بیرون” گفت “الان میرم بهش میگم حق نداره بیاد بیرون، یادت رفته تو این خونه همه حرف منو گوش میکنن؟” و همونطور کون لخت رفت تو آشپزخونه آب بخوره. بعدش اومد تو اتاق من درو وا کرد اومد تو و دوباره بست و نشست رو تختم. همونطور که داشت جاشو رو تخت راحت میکرد که لم بده گفت “خب چطور بود؟ خوشت اومد نوید جون؟” من گفتم “عالی بود اقا ابی ممنون. فقط این پسره شر درست نکنه؟” خندید و گفت “نه بابا این تا دیروز کون میداد حالا واسه من شر شده. غمت نباشه” من واسه خودشیرینی گفتم “اگه دعوا شد من میام بیرون که شما دست تنها نباشی” بلند خندید و اومد لپمو کشید و گفت “عزیز منی تو. نه تو همینجا میشینی من خودم دهنشو سرویس میکنم” و رفت بیرون.

خواهرم رفته بود یه سری لباس جدید و تمیز اورده بود پوشیده بود، یه تاپ سفید و یه دامن کوتاه سبز قشنگ، ولی ابی هنوزم کون لخت نشسته بود. سر تا پا لخت مادرزاد. خواهرم گوشیش زنگ میخورد. ابی گوشیشو گرفت خودش جواب داد “بنال… من اقا ابی ام صاحب دوس دخترت و بکن ننت…خفه شو اگه خایه داری پاشو بیا اینجا. وگرنه انقد زنگ نزن میخوام دوس دخترتو بکنم. من نمیدونم تو چجوری همچین دوس دختر خوشگل و لوندی گیرت اومده بی خایه… اره معلومه همین الان کیرمو تا خایه توش تپوندم، میخوای چیکار کنی؟… افرین پس پاشو بیا اینجا خایه هاتو بهمون نشون بده… جون بچه خوشگل تو تهدیداتم قشنگه… منتظرم دیر نکنی ابنه ای” و قطع کرد. بعد به خواهرم گفت بشینه جلوش و کیرشو ساک بزنه. خواهرمم بدون این که حرفی بزنه نشست جلوش و رفت زیر خایه هاش شروع کرد بوس کردن و لیس زدن. بعد اومد بالاتر کیرشو بوس کرد و گفت “باهاش چیکار میکنی؟” ابی گفت “اگه پسر خوبی باشه و بشینه نگاه کنه فقط هیچی” هستی با شیطونی گفت “اگه نباشه؟” ابی خندید و گفت “مجبورش میکنم باشه، نگران نباش. فعلا به کیرم حال بده. دوست دارم تا میاد حسابی برق بندازیش با زبونت” خواهرم گفت “من واست دختر خوبی ام ددی جونم، کیرتو دوست دارم. سه برابر دوس پسر کونیمه قشنگ. ابتو بریز تو دهنم” ابی خم شد دستشو برد یکی محکم کونشو اسپنک کرد. خواهرم گفت “جون بزن روش ددی. مال شماست” ابی گفت “چی؟” هستی گفت “کونم. کونم که شبیه هلوئه واسه شماست. کس تنگ و خوشگلم. همش مال شماست. هرکاری دوست داری باهاش بکن. بزن دردم بیاد” ابی هم یه چک محکم زد تو صورتش. هستی همونطور که لپش سرخ شده بود گفت جون و به ساک زدن ادامه داد.

چند دقیقه بعد صدای زنگای ممتد در خونه اومد. ابی رفت خودش ایفونو زد و درو باز کرد و منتظر شد تا پسره بیاد بالا. من نمیدیدم داره چه اتفاقی میفته چون دوربین به جلو در دید نداشت ولی اول صدای بسته شدن در و بعدش کلی کتک کاری و داد و بیداد میومد. با خودم فک کردم یعنی ابی همونجور لخت مادرزاد داشت دوس پسر خواهرمو میزد؟ یکم بعد دیدم ابی اومد تو کادر و همونطور که پشت یقه پسره رو گرفته بود اورد پرتش کرد رو مبل. داد زد “بشین اینجا زر زیادی هم نزن. بشین ساک زدن دوست دخترتو ببین” پسره اومد پا شه که ابی یکی محکم با پشت دست زد تو دهنش و اونم با گریه نشست. ابی داد زد “پاشی مادرتو میگام” و گوشیشو دراورد شروع کرد فیلم گرفتن ازش. تو فیلم میگفت “این اقا سامان کونیه که من نفلش کردم و میخوام دوس دخترشو بکنم” و بعد گوشیو گرفت سمت خواهرم. خواهرم تا گوشی چرخید اونم چرخید و کونشو با خنده داد سمت ابی. ابی همونطور که با یه دست کونشو میمالید، دوباره با اون دستش یقه سامانو گرفت و گفت “شنیدم پای تلفن کسشر میگفتی که میای اینجا دهن منو سرویس میکنی. تو میخوای دهن منو سرویس کنی بچه کونی؟ یادت رفته التماس میکردی بیای پشت مغازه کونت بذارم؟ فک کردی من نمیدونم به محمداقا آپاراتی کون دادی؟ که حتی شاگرد مغازشم کونت گذاشته؟ تو میخوای کون من بذاری بچه؟” پسره هیچی نگفت و فقط با گریه رو مبل نشسته بود. ابی به خواهرم گفت “دختر کوچولو داری کستو میمالی؟ دوست داری با دوست پسرت اینطوری حرف میزنم؟ اره دختر کوچولو؟” خواهرم سر تکون داد و گفت “اوهوم ددی” ابی یه لب ازش گرفت گفت “امروز میخوام جفتتونو تمرین بدم. اون شرتتو دربیار ببینم” خواهرمم گفت چشم و از زیر دامنش شرتشو کشید بیرون. بعد ابی رو به پسره گفت “بشین رو اون مبل روبرو یاد بگیر باید چطور برخورد کنی. اگه دست از پا خطا کنی یا ببینم از جات پاشدی همچین کتکی میخوری که تا حالا نخوردی، فیلمتم پخش میکنم” و رفت تو لبای خواهرم و خیلی پر حرارت همدیگه رو ماچ میکردن. درست معلوم نبود ولی فک کنم از اون بوسایی بود که زبون همدیگم میخوردن. خواهرم یکی از سینه هاش از تاپش افتاده بود بیرون ولی نمیتونست از لبای ابی جدا شه و فقط دست میکشید رو سینش.

خواهرم بالاتنشو کامل لخت کرد. ابی سرشو گرفت و از بغل خوابوندش رو کیرش. خواهرم شروع کرد کیر بزرگ و کلفت ابیو میمالید به سینه های خوش فرم و تازه دراومدش. بش گفت “بگو کیرت تو سامان” خواهرمم گفت “کیرت تو دوس پسرم ددی” و شروع کرد کیرشو با اب و تاب خوردن. دوس پسرشم همونجا نشسته بود فقط نگاه میکرد. وای خدا چقد دوس داشتم تو اون لحظه من جای اون پسره سامان بودم. خواهرم انگار نمیتونست اونجوری خوب بهش سرویس بده رفت جلوش قمبل کرد و شروع کرد کیرشو بهتر ساک زدن. خایه هاشو لیس میزد و بعضی وقتا هم دودستی زیرشونو میمالید. خوب که کیرشو خورد ابی پاشد درازش کرد رو مبل و پاهاشو باز کرد. سرشو کرد بین پاهاش شروع کرد خوردم کسش و گفت “اگه واقعا مرد باشی و بکن باشی کس خانومتو همیشه یکم میخوری… تو که نه مردی نه بکنی و با اون دول فندقیتم نمیتونی ارضاش کنی دیگه باید حسابی از زبونت کار بکشی… خاک تو سرت همچین کس خوشگل و دست نخورده ای داره دوست دخترت و واسش نمیخوری؟ ببین یاد بگیر بچه کونی” کسشو با اب و تاب میخورد و خواهرم اه میکشید و دوس پسر بیغیرتشم نگاه میکرد. منم که داداش بیغیرتش بودم از دوربینا میدیدم.
شروع کرد همونطور از جلو انگشتشو کرد تو سوراخ کون خواهرم و عقب جلو میکرد. با خنده به سامان گفت “انگشت من بیشتر از کیر تو گشادش میکنه. پاشو بیا اینجا ببینم” سامان با تردید رفت جلو. به خواهرم گفت همونطور که رو مبل خوابیده پاهاشو باز کنه و موهای پسره رو گرفت و محکم کشید بردش جلو. سرشو گذاشت دم کس هستی و همونطور که موهاشو میکشید گفت “بو کن بچه کونی… این بوی کس صورتی تنگیه که کیر کلفت و بزرگ یه قصابو دیده… لیسش بزن خیسش کن واسم” اونم شروع کرد بدون این که مقاومتی کنه با ترس کس خواهرمو لیس زدن. هستی لبشو گاز میگرفت و معلوم بود داره سعی میکنه آه نکشه تا ابی یه وقت ناراحت نشه.

یکم بعد ابی هلش داد اون طرف و اومد پاهای هستی رو دوباره بازتر کرد و یکیشو داد دست پسره و گفت “پاهاشو باز نگه دار میخوام واست از همین جلو بکنمش… بعدشم نوبت کون خودته کونی خان” سامان سرشو انداخته بود پایین و پای هستیو بالا گرفته بود. واقعا بی خایه بود حقش بود هر بلایی سرش میومد. ابی کیرشو از جلو کرد تو سوراخ کون خواهرم و شروع کرد تلمبه زدن و جیغ و داد خواهرم رفت به آسمون. اون کیر از پشتم تو کونش جا نمیشد، دیگه از جلو که حتما داشت جرش میداد. یکم که کرد هستی کشیدش رو خودش و شروع کرد ازش لب گرفتن. همونطور که ابی با اون کون بزرگ و عضلانیش از جلو تو کونش تلمبه میزد خواهرم با احساس ازش لب میگرفت و ناله میکرد. یهو سامان محکم با دست زد تو سر ابی و دوید سمت در. ابی با این که جا خورده بود پاشد با یه جست پرید روش و انداختش وسط خونه. حالا نزن کی بزن. یه مشتایی تو صورتش میزد که اگه من میخوردم درجا بیهوش میشدم. فک کنید یه مرد لات و زندان رفته هیکلی با دو متر قد داشت یه بچه راهنماییو میزد. خیلی زود به غلط کردن افتاد و التماس میکرد نزنه. ابی بازم یکم زد و وقتی دید سامان حسابی بی حال شده دیگه دست برداشت. وایساد رو هیکل پسره و بعد به خواهرم گفت بیاد. خواهرم که معلوم بود حسابی ترسیده رفت جلو. بهش گفت “با دست واسه کیرم بزن، بدو” خواهرم شروع کرد واسه کیرش جق زدن. چند دقیقه که زد انگار ابش اومد و کیرشو از دست خواهرم کشید بیرون و هلش داد اون ور. بالا سر سامان وایساد و شروع کرد ابشو ریخت رو صورتش. اب غلیظ و سفیدش همونطور میپاشید به صورت و سینه هاش و دوس پسر خواهرمم همونطور با صورت داغون شدش اونجا دراز کشیده بود تا ابی ابشو بریزه روش. وقتی کامل ابش اومد انگار خیلی با خودش حال کرده باشه یه کش و قوسی به بدنش داد و گفت “پاشو گم شو دیگه. همینطوری میری تو محل تا بفهمی دیگه بی ادبی نکنی تخم سگ” و بلندش کرد با لگد زد در کونش. سامان همونطور از خونه رفت بیرون و فرار کرد. خواهرم که معلوم بود ترسیده هیچی نمیگفت. ابی با لبخند رفت لم داد رو مبل و به خواهرم گفت واسش از ابجوهای بابام ببره. منم مث خواهرم باور نمیکردم چه اتفاقی افتاده بود. ابی اون روی خطرناکشو بهمون نشون داده بود.

ادامه...

نوشته: نوید


👍 36
👎 11
168501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

883676
2022-07-08 01:37:33 +0430 +0430

خدابخیرکنه اخرعاقبتمونو

1 ❤️

883701
2022-07-08 02:30:20 +0430 +0430

ب شهصه اگه این ابی رو تووی دنیای واقعی میدیدم و مزاحمم میشد ازش شکایت میکردم و تووی دادگاه مادرشو مورد عنایت فرار میدادم. حتی اگه شده با وکیل

داستان تا حدود زیادی دور از واقعیت هست!!! این حقیقتا تووی ذوق میزنه

3 ❤️

883721
2022-07-08 03:52:51 +0430 +0430

بنظرم تو بهتره بشی نگهبان اقا ابی و از تو دوربینا چکش کنی
نگهبان و سرایدار ابی بایرام😁😁😁

1 ❤️

883722
2022-07-08 03:59:59 +0430 +0430

اینا که مشخصه از اول تا آخرش دروغه
برو خودتو نشون یه روانشناس بده که مازوخیسم سختی داری
بیمار روانی

5 ❤️

883724
2022-07-08 04:02:18 +0430 +0430

من بهت حق میدم بقولا روانشناس هستم از تک تک حرف ها و داستانی که خودت تو ذهنت در میاری نشان کرفته از داستان های قدیمی هست الان اول قصه بابات مثل هزاران هزار قصه دیگه یه شهر دیگه مار میکنه اصلا خونه میست نمیتپنه ازضا کنه فلان و بیسار و من مطمنم که الان خودت دوس داری جای ابی میبودی که بکن مثلا قصه هست و میتونه به هرکسی برسه و‌کیف میکنی از اینکه تحقیر بشی فانتزیته و راهی جز نوشتن داستان برای تحقیر خودت پیدا نکردی این داستان و به جرات میتونم بگم ۹۰ درصد داشتان های دیگه فقط نشات گرفته از ذهن بیمار شما و یا فانتزی هایی هست که توی ذهن شما هست به نظرم دیگه ننویس

1 ❤️

883731
2022-07-08 04:58:05 +0430 +0430

من قسمت ۱و۲ را باور میکنم اما قسمت ۳ از بیخ غیرقابل باور بود کاش همون قسمت۲ تموم میکردی بدجور تو ذوق میزنه

2 ❤️

883740
2022-07-08 05:58:26 +0430 +0430

ننویس بابا ننویس کسکش ننویس جاکش ننویس کیرم به همه چیزت ننویس عن اقاا

5 ❤️

883762
2022-07-08 09:09:19 +0430 +0430

نوید کونی خودت کی زیر کیر پدر معنویت ابی میری؟

0 ❤️

883795
2022-07-08 13:56:36 +0430 +0430

داستانت تکراری و کپی شده از داستان «بی آبروترین خانواده دنیا»هست ک شما ازقسمت ۴ام بعدشو گذاشتی

0 ❤️

883797
2022-07-08 14:21:58 +0430 +0430

قبلا هم نوشته بودی با همین سبک و سیاق و بسیار طولانی همون که یه پسره خرکیر به نام آرمان که مواد فروش بود زنت رو میگاد

0 ❤️

883812
2022-07-08 16:06:35 +0430 +0430

توهم زده بدجور

0 ❤️

883949
2022-07-09 04:56:43 +0430 +0430

اینهمه ب مخت فشار میاری برا این کس شعرا درستو خونده بودی الان توتیزهوشان داشتی کون میدادی

0 ❤️

884011
2022-07-09 12:51:34 +0430 +0430

دزد میاد میزنه میره صورتش تو دوربین نمیفته
حتی پلاک ماشینشم تو دوربین نمیفته
چطوری همرو تو دوربین دیدی؟

0 ❤️

884089
2022-07-09 23:21:16 +0430 +0430

دزدی از لوتی 😂 😂

0 ❤️

884798
2022-07-14 00:25:52 +0430 +0430

کس شعر محض

0 ❤️

885368
2022-07-17 02:02:53 +0430 +0430

وای اون صحنه که سامان یهو محکم زد تو سر ابی و فرار کرد مردم از خنده -

0 ❤️

969967
2024-02-07 18:01:23 +0330 +0330

نوید دیگه ننویس یعنی این توهمات یه جقی که اینقدر زده که مخش رد داده این اولین و آخرین بی که میخونم وحیف نت که حروم شد واسه خوندن این کستان .لذتی که نداشت کلا از اولش دروغی بیش نبود خسته نشدی این همه تایپ کردی .بعدم پسر مادر و خواهر حرمت دارن دیگه بی هم مثل تو نوبره .دیس لایک

0 ❤️