منشی خوشگل دفترمون

1402/06/11

با سلام خدمت دوستان جقی سایت شهوانی، من دست به قلمم زیاد جالب نیست ولی سعی میکنم با بهترین حالت ممکن بنویسم

یه جوون 28ساله م، قدم 187 وزنمم 92
تپل محسوب میشم😁
همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت تا اینکه کل پول و سرمایه مو داخل فارکس بگا دادم، اینقدر وضعیت بد بود که به خاطر غرور وحشتناکی که داشتم به هیچ کس نگفتم دار ندارم رو بگا دادم و بلند شدم حرکت کردم به سمت تهران تا اونجا برم یه کار پیدا کنم و از صفر دوباره شروع کنم
روز اول که رسیدم تهران رفتم روزنامه و آگهی هارو برداشتم و شروع کردم به بالا پایین کردن، تخصص خاصی نداشتم ولی تو همه چیز سررشته داشتم، از جوشکاری، کابینت سازی، تراشکاری، کشاورزی رانندگی،و خلاصه کار با کامپیوتر به صورت نیمه تخصصی و خلاصه یه آچار فرانسه تمام عیار بودم
به هر جا زنگ میزدم کار مد نظرم جفت جور نمیشد
تا اینکه شب شد و رفتم سمت میدون امام حسین و تو یکی از این اتاق های سگ دونی اجاره ای که ده نفر دیگه هم داخلشن گرفتم یه چرت زدم
بعدش به ذهنم رسید از تو دیوار هم دنبال شغل بگردم
بعد اینکه به چند جا زنگ زدم
یه آقایی بود که دنبال کارگر ساده می‌گشت برای شرکت خدماتیش
منم از مجبوری بخاطر اینکه پول دستم کم بود گفتم بهش زنگ بزنم یه چند روزی برم پیشش تا بی خرجی نمونم
خوشبختانه پشت تلفن گفت گواهینامه داری؟ گفتم آره نیسان هم داشتم قبلا
اونم گفت که برای نیسان و خاوراش راننده میخواست
منم گواهینامه پایه دو نداشتم بهش گفتم فقط واسه نیسانت میتونم بیام
خلاصه گفت اگه معتاد نیستی همین الان بیا دفتر تا ببینمت
خلاصه یه اسنپ موتوری گرفتم و رفتم بالاشهر تهران( اسم منطقه رو نمیارم)
ساعت 8ونیم بود که رسیدم و رفتم داخل دفترش
مدیرش یه پسر 35ساله که خیلی مغرور بود
( اسامی رو از دم اشتباه مینویسم که یه وقت داستان نرسه به دست اونا… )
آقا رضا بعد چند دقیقه صحبت کردن و سوال پرسش فهمید آدمی هستم که به دردش میخورم
چون از هر چیزی حرف می‌زد من یه چیزی واسه گفتن داشتم
خلاصه سوئيچ نیسان داد گفت بریم یه دور بزنیم ببینم رانندگیتو
بعد تایید رانندگیم برگشتیم داخل دفتر و بهم گفت از رفتار و اخلاقت خیلی خوشم اومده
مشخصه پسر سالم و کار بلدی هستی
مخصوصا بعد اینکه فهمیده بود سایت و برنامه نویسی هم مقداری بلدم
باورش نمیشد با این همه استعداد زنگ زده بودم واسه کارگر خدمات شدن…
تو همین حین بخاطر اینکه غرورم زیاد له نشه بهش گفتم میدونی فارکس چیه؟ گفت آره ولی زیاد سر در نمیارم! بهش گفتم دوست دارم سابقه تراکنش هامو بهت نشون بدم تا ببینی چه پولی رو بگا دادم چند روز قبل و الان اومدم پیشت کارگری
خلاصه بهش نشون دادم و پشماش ریخته بود
بهم گفت لطفا اینجا بمون پیشم کار کن و اعتمادم رو جلب کن بهت سرمایه میدم واسم ترید کنی

ایشون رفت و من شب داخل خوابگاه راننده ها رفتم استراحت
روز بعدش یه سرویس با نیسان بهم داد سمت جنوب
موقعی که برگشتم جلو دفتر از روی gpsماشین متوجه شد و زنگ زد گفت حسن بیا دفتر اصلی کارت دارم
دفتر اصلی دو تا کوچه اون طرف تر پارکینگ ماشینا بود
خلاصه رفتم دم دفتر
با لباس های خاکی و بهم ریخته
دستای روغنی شده و خلاصه تیپ ظاهر بهم ریخته

رسیدم دفتر و زنگ درو زدم
ریموت درو زد
رفتم داخل
اولین چیزی که اومد جلو چشمم
یه دختر خانم فوق العاده خوشگل و بانمک بود که از پشت مانیتور بلند شد و خیلی خیلی گرم خوش آمد گویی کرد
بعدش آقا رضا از اتاق خودش اومد بیرون و گفت ساناز جان ایشونه که از دیشب دارم تعریفشو واستون میکنم
اینو که گفت از خجالت سرخ شدم
چون یه پسر شهرستانی چشم گوش بسته بودم سرمو انداختم پایین و گفتم نظر لطف شماس

خلاصه نشستم تو دفتر و زیر چشمی ساناز رو داشتم برانداز میکردم میگفتم دهنش سرویس عجب منشی ردیف کرده و قطعا هر روز خودش این اینجا میکنه
یادم رفت بگم
دفترش دو تا اتاق سه در چهار داشت که یکیش واسه خود آقا رضا بود یکی دیگه هم واسه رفت آمد راننده ها و حساب کتاب با خانم منشی

تو افکار خودم بودم و داشتم به این فکر میکردم عجب کسی میکنه اینجا و داشتم واسه خودم پلن جق می‌ریختم که به یاد ساناز بزنم
آقا سجاد اومد بیرون از اتاقش و گفت َحن جان چی میل داری واسه ناهار؟کلی تعارف کردم و گفتم چیزی میل ندارم اما مجبورم کرد که بمونم و باهاشون یه کوبیده مشتی بزنم
خلاصه اون روز بعد ناهار اومدم بیرون و ماشینو بردم سرویس و مشغول کار شدم
یکی دو هفته ای اونجا بودم و حسابی مشغول کار بودم و همه از دستم راضی بودن
حتی بقیه راننده ها که رقیبم بودن از نظر شغلی منو دوس داشتن چون خیلی خو‌ش اخلاق و خوش برخورد بودم

بعد اینکه تقریبا اعتماد آقا رضا رو جلب کرده بودم
یه صبح بهم زنگ زد گفت برو ماشینو تحویل فلانی بده و بیا دفتر تسویه حساب دیگه نمیخوام پیشم کار کنی
منو پشت تلفن برق گرفت
باورم نمیشد!
هیچ اشتباهی نکرده بودم
داشتم تو دلم میگفتم مگه چیکار کردم که این خواهر کسه داره اینجوری میکنه! دیدم تلفن قطع کرد روم
منم بهم برخورد و رفتم ماشینو تحویل دادم و اومدم برم تسویه حساب
با عصبانیت رفتم داخل دفتر که دیدم ساناز رو یه کاغذ کوچیک نوشته داره باهات شوخی میکنه و میخواد بیارت اینجا کمک کن باشی تو حساب کتاب های دفتر
چون نمیخوام زیاد طولانی شه سعی میکنم زیاد نرم تو جزئیات
خلاصه من داخل دفتر مشغول به کار شدم
راننده ها زنگ میزدن بهم تبریک میگفتن و میخواستن هواشونو داشته باشم و زیر سیبیلی سرویس های بهترو بهشون بدم

در همین حین متوجه شدم ساناز جون یه دوس پسر پولدار داره که هر روز با سانتافه میاد دنبالش و میبرتش خونه
خیلی حسرت به دلم نشست وقتی اینو فهمیدم
چون واقعا عاشق ساناز ‌شده بودم تو این دو سه هفته خیلی باهام خوب رفتار میکرد
تقریبا بیشتر زندگیم رو واسش تعریف کرده بودم و از جزئیات زندگیم با خبر بود…
هر روز بیشتر به هم نزدیک میشدیم
و حتی قبل اینکه بیام بشم منشی دوم دفتر یه جوری رفتار می‌کرد که همه راننده ها متوجه این شده بودن
خانم منشی به من داره پا میده، چون همیشه بهترین سرویس هارو به من میداد میرفتم…
خلاصه بعد اینکه تو دفتر دیدم با دوست پسر بچه سوسولش حسابی لاس میزنه و خوش بش میکنه داشتم شکنجه میشدم
من واقعا عاشقش شده بودم
یه بچه شهرستانی بودم که هیچی نداشتم
داشتم از صفر شروع میکردم
بخاطر اینکه وضعیت مالیم خیلی بد بود اعتماد به نفس نداشتم بهش بگم که ازش خو‌شم میاد
از طرفی هم تازه فهمیده بودم رل داره و بازم ضایع بود اگه میرفتم پیشنهاد میدادم
اصلا یادم رفته از ساناز بگم
یه دختر خانم سبزه
چشم زاغی
گونه های برجسته
صورت فوق العاده زیبا و بانمک
سینه های 70
کون گرد تپل
قد 170
وزن 60
شاید زیادی زیبا نبود ولی واسه منی که عاشقش شده بودم بهترین و زیبا ترین دختر زندگیم بود

خلاصه یک هفته ای گذشت و من رفتارم خیلی سنگین شده بود با ساناز
اونم کامل فهمیده بود دلیل رفتار سنگینم چیه
یه روز دم رفتن بهم گفت شبا بیرون نمیری؟ میری تو خوابگاه راننده ها میخوابی؟
گفتم خب آره دیگه من بدبخت کیو دارم تو این تهران
مجبورم برم اونجا
گفت الهی قربوونت بشم منو داری غصه نخور
امشب با حامد و دوستاش میریم مشروب خوردن
تو هم با ما بیا
کامل مشخص بود تعارف نیست و داره از ته دل میگه
گفتم نه ساناز جان ممنون من نمیتونم بیام
دوست ندارم یه وقت دوست پسرت ناراحت شه
بلافاصله گفت بخدا حامد خیلی دوست داره باهات آشنا شه
من کل زندگی تورو واسه اون تعریف کردم و اونم دوست داره باهات آشنا بشه
اینو که گفت خیلی تعجب کردم
چرا ساناز باید بره در مورد من با دوست پسرش حرف بزنه…
در حال فکر کردن بودم که برم یا نرم
دیدم ساناز باز پیله مرده میگه بیا امشب با هم باشیم خوش میگذره
ته دلم میگفت برو
اما وقتی به این فکر میکردم که حامد قراره دست ساناز بگیره یا تو مستی بغلش کنه بوسش کنه دیونه م میکرد
واقعا اسمش حسادت نبود
اما دوست ندا‌شتم همچین صحنه ای رو ببینم
عذاب میکشیدم
فکرم مشغول همین چیزا بود که یهو دیدم ساناز لپمو کشید و گفت آماده باش ساعت 8 با بچه ها میایم جلو خوابگاه دنبالت…
و بعد تموم شدن تایم کاری هم خدافظی کردو از شرکت رفت بیرون
منم دفترو قفل کردمو رفتم خوابگاه دوش گرفتم و حسابی به خودم رسیدم تا آماده بشم بچه ها بیان دنبالم
به ساناز پیام دادم گفتم چند نفرید؟ گفت من حامد و یزدان و نامزدش
بدجوری بهم فشار میومد که تصور کنم سانازو با حامد تو مستی …
به ساناز اس دادم گفتم نیا دنبالم من نمیتونم بیام
ساعت 8شد دیدم داره زنگ میزنه
جواب دادم گفت بیا پایین
گفتم ساناز نمیتونم
گفت کس نگو بلند شو بیا
اولین بار نبود اینقدر راحت باهام حرف میزد
اینو که گفت بقیه رفیقاش تو ما‌شین شروع کردن به خندیدن
بعدش از پشت گوی حامد گفت آقا حسن بیا زیارتت کنیم مشتاق دیدارتم
ساناز گفت حسن بیاد دیگه همه دوس دارن بیای
گفتم چشم و رفتم پایین
دیدم یه سانتافه سر چهار راه پارکه و داره جفت راهنما میزنه
فهمیدم خودشونن
رفتم در عقب باز کردم دیدم ساناز عقب نشسته و اون دو تای دیگه هم کنارش
حامد هم جلو و صندلی جلو خالیه
خیلی تعجب کردم
بعد سلام کردن گفتم ساناز چرا عقب نشستی؟
گفت آخه تو گوریلی و عقب راحت جا نمیشی مجبور بودم هواتو داشته باشم رفیق جان
هر چی گفتم نه بابا زشته بیا برو پیش عشقت بشین دیدم راه نداره رفتم جلو نشستم
تو ماشین در حال حرکت شروع کردیم به مشروب خوردن
بعدش که تقریبا مست شده بودیم رفتیم سمت فرحزاد تو یه کافه خصوصی مشغول ورق بازی کردن و قلیون کشیدن شدیم
اون شب خیلی خیلی به همه خوش گذشت و تنها کسی که داشت نقش بازی می‌کرد که بهش خوش میگذره من بودم
وقتی میدیدم ساناز تو بغل حامد ولو شده روانی میشدم… بخدا حسادت نبود
احساس می‌کردم اون داره جلو چشمم به عشقم تجاوز میکنه و من عرضه اینو ندارم هیچی بگم

خلاصه برگشتیم و اون شب گذشت
روز بعد تو دفتر ساناز دوباره گفت امشبم برنامه داریم باید بیای
گفتم بخدا قسم نمیام
گفت چرا؟؟؟
گفتم دوست ندارم حامد فکر بدی بکنه
چون منو تو پیش همیم تو دفتر احتمالا بگه کیوان داره سعی میکنه حرکت هایی بزنه…
گفت اصلا اهمیت نده بهش کون لقش
خیلی طبیعی گفت اینو
بعدش گفت امشب با حامد اینا نمیریم
یه اکیپ دیگه ن
اینو که گفت خیلی خوش‌حال شدم
واقعا پر در آوردم از خوشحالی
گفتم چشم پایه م😁
اینجا فهمیدم که میدونه از حامد خوشم نمیاد

شب شد و دوباره اومدن دنبالم
ایندفعه ماشین فرق میکرد
رفتم دیدم ساناز با یه پسره دیگه س
اول فکر کردم رفیق حامده
اما بعد چند دقیقه ساناز اس داد سوتی ندی دیشب با حامد بیرون بودیم
دو هزاریم جا افتاد که بله ساناز داره زیر آبی میره
اون شب با ساناز و دوستش که به قول خودش میگفت داداشیه رفتیم مشروب خوری
چند روز گذشت و یه شب ساناز با ماشین خودش اومد دنبالم
و رفتیم دنبال همون دوستش که باهاش اون ب اومده بودن
رفتیم مشروب گرفتیم و رفتیم خوردیم
بعدش موقع برگشت داداشیش گفت بریم حسن رو برسونیم که گفت نه مسیرم دور میشه بیا اول تو رو برسونیم… بعد پیاده کردن اون شروع کردیم به چرخیدن داخل تهران
گفتم چرا نمیری منو برسونی؟؟؟
گفت یکم دور بزنیم بعدش بریم
ساعت تقریبا یک شب بود
جفتمون مست مست بودیم
به خودم گفتم بهترین موقعیت به بهش بگم بهت علاقه دارم و شروع کنم به زدن مخش
گفتم ساناز میخوام یه چیز بگم بهت اما الان روم نمیشه
اونم مشخص بود میدونه من میخوام چی بگم خیلی راحت بهم گفت هر چی دوس داری بگو
اگه خوشم اومد که چه بهتر، اگه نه میزارم رو حساب مستی😅
گفتم باشه برو بریم تو کوچه خوابگاه تا بهت بگم و بعدش برم که نمونم، چون خجالت میکشم بعدش😅
رفتیم داخل کوچه و من من من من کنان بهش گفتم بهت شدیدا علاقه دارم،یا خیلی راحت تر بگم تو این مدت واقعا عاشقت شدم
اما از موقعی که فهمیدم حامد هست کلی عذاب میکشم وقتی با تلفن باهاش حرف میزنی و لاس میزنی من ‌شکنجه میشم
اونم خیلی معصومانه و دلبرانه به چشمام خیره شده بود و می‌گفت خب🥺تمام احساساتم رو بهش گفتم و اونم در جواب گفت حسن منم یه حسی بهت دارم، از روز اول این حسو نسبت بهت داشتم اما نمیخواستم پا پیش بزارم…
گفتم خب مگه با حامد اوکی نیستی که این حرفو میگی؟؟
گفت آخه یه چیزایی هست نمیدونم چجوری بگم
گفتم رفیق راحت باش باهام درد دل کن شاید تونستم کمکت کنم
دستشو گذاشت جلو چشماش طوری که مثلا خجالت کشیده
گفت حامد اصلا تو رابطه هات نیست
اونی نیست که من میخوام
اصلا انگار یه بچه دبستانیه که هیچی در مورد سکس نمیدونه
( قشنگ مشخص بود مست مسته که اینقدر راحت حرفو رسوند به سکس)
منم گفتم منظورت چیه؟
گفت نمیتونم راحت حرف بزنم، یه نیشخند ریز هم زد گفت دارم خجالت میکشم حسن😅گفتم راحت باش لطفا
جفتمون هر چی گفتیم میزاریم رو حساب مستی…
گفت باشه!
بعدش گفتم حامد مثل خروسه؟
خندید گفت تقریبا اره😅و ادامه داد گفت الان شش ماهه با حامدم
تو این مدت حتی یک بارم منو نتونسته ارضا کنه
اصلا هیچی نمی‌فهمه از سکس
انگار من اولین دوست دخترشم
بلد نیست چجوری رفتار کنه تو سکس…
اینارو داشت میگفت و منم داشتم تو ذهنم پلن می‌ریختم ای جان وقتی خود داره میگه حامد بلد نیست منه ارضا کنه یعنی منظورش اینه که دوس دارم تو منو بکنی و آرومم کنی… تو همین فکرا بودم که قطعا میتونم این عروسک رویایی رو بکنم که با خنده گفت اصلا حواست هست من چی میگم؟
منم با خنده گفتم بخدا فکرم رفت یه جاهایی که نباید بره😅گفت دیوس منحرف فکر بد نکن فردا تو دفتر روم نمیشه بهت نگاه کنم😅خلاصه اون شب هم تموم شد و من رفتم خوابگاه و خوابیدم
روز بعد هیچکدوممون در مورد حرف های دیشب حرف نمیزدیم
ساعت چهار و نیم عصر بود که حامد زنگ زد به ساناز که میام دنبالت
ساناز هم بهش گفت نیا دنبالم با اسنپ میرم خونه و بعدش باید برم کرج خونه داییم اینا دعوتیم
بعدش که قطع کرد و به من نگاه کرد و با خنده گفت خب حامد امشبم پیچوندم
گفتم کجا میخوای بری مگه؟
گفت دوس دارم با هم بریم دور دور
اینو که گفت واقعا خوشحال شدن رو تو چهره م دید
من زیاد تابلو بازی در نیاوردم که بگه چقدر هول بود…

( در ضمن اینم بگم که تو این مدت که اومده بودم داخل این شرکت به هیچ وجه هول بازی در نمیاوردم و یه جور خاصی رفتار میکردم که انگار سیگما ترین پسر دنیام
همین باعث شده بود ساناز مجذوب من بشه
اینو خودش بعدا اعتراف کرد)

بعدش به ساناز گفتم خب تو که باهاش اوکی نیستی چرا بهش نمیگی؟ چرا باهاش کات نمیکنی؟؟
یکم مکث کرد گفت چون دارم ازش پول می تیغم
اگه اینو بهش بگم پر میشه
منم خندیدم و گفتم خدا رو شکر ما پولدار نشدیم یکی اینجوری بماله در کونمون😁
خلاصه خندید و گفت پایه ای امشب بریم دور دور؟
گفتم خودت جوابش رو میدونی
چرا میپرسی؟ 😁گفت باشه من برم خونه یه دوش بگیرم و به خودم برسم( یه چشمک ریز زد اینجا)که معنیش این بود برم صفا بدم پایینو و واسه آبیاری آماده ش کنم…
ساعت 9:30بود که اومد کوچه پشتی خوابگاه و بهم گفت بیا فلان جام
ماشینش یه پژو پارس مدل بالا بود که با زحمت خودش خرید بود
رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردیم
بهم گفت دوست داری کجا بریم؟
از عمد گفتم دوست دارم از این شلوغی تهران نجات پیدا کنم و یه سر بریم سمت جاجرود محل کار قبلیم رو ببینم( چون اونجا رو بلد بودم میدونستم مکان عالی واسه سکس تو ماشین زیاد داره)
گفت پس بریم یکم آبجو از فلانی بگیریم و بریم
تو راه نفری یه آبجو یک لیتری دست ساز رو زمین زدیم و تقریبا کله جفتمون گرم گرم بود
از همه چی حرف میزدیم
حرف های عاشقانه و رمانتیک بهش میزدم و اونم در مقابل بهم میگفت که منم واقعا از صمیم قلب بهت علاقه پیدا کردم و دوست دارم حامد کلا حذف کنم و تورو به خانواده م معرفی کنم
واقعا فاز ازدواج گرفته بودیم جفتمون
من با اینکه میدونستم گذشته جالبی نداره
اما با جان و دل عاشقش بودم ودوست داشتم باهاش ازدواج کنم
ساناز اینو قشنگ فهمیده بود
واقعا این درک می‌کرد که عشقی که من بهش دارم واقعا از ته دله

و بالاخره رسیدیم به مکان مورد نظر
واسه کسایی که دنبال مکان می‌گردن( جاجرود بالای تپه سیف)بهترین لوکیشن واسه هر جنایتیه😁
بعد چند دقیقه سکوت و گوش کردن به موزیک… جفتمون میدونستیم برای چی تو این مکان خلوت پارک کردیم
من سکوت رو شکوندم و دستش که رو دنده بود گرفتم و گفتم ساناز دوس دارم طعم لباتو بِچشم
خیلی شدید مشتاق این لحظه بودم که این حرفو بهت بگم و تو بهم اجازه بدی که تورو مال خودم بدونم
ساناز چشاشو بست و دستمو فشار داد و سرشو آورد رو شونه م گذاشت گفت هر کاری که دوست داری انجام بده عزیزم
این جمله رو که از زبونش شنیدم واقعا دل تو دلم نبود
خیلی خوشحال شده بودم که ساناز بلاخره مال من شده

خیلی آروم تو بغلم درازش کردم و شروع کردم به مکیدن لباش
یه جوری از هم لب می‌گرفتیم که جفتمون داشتیم دو ابرا پرواز میکردیم
همزمان که لبم رو لبش قفل بود با دست چپم سینه سمت چپش رو داشتم می‌مالید و با دست راستم تو بغلم نگهش داشته بودم
پاهاشم رو صندلی راننده دراز کرده بود و داشت از شدت شهوت خودشو بهم میمالید
خیلی حشری شده بود
جفتمون داغ داغ شده بودیم
من که بیشتر از دو سه ماه بود هیچ سکسی نداشتم و تو این مدت فقط دو سه بار تونسته بودم به یاد ساناز یه جق ریزی برم تو حموم خوابگاه حسابی کمرم پر شده بود و آماده بودم تا سانازو جر بدم
همزمان که داشتم لب میگرفتم و سینه هاشو می‌مالیدم یواش یواش دستمو بردم زیر جاکتش و شروع کردم به لمس کردن پوست بدنش
خیلی نرم و گرم بود
احساس می‌کردم حرارت بدنش داره دستمو داغ میکنه
لبو جدا کردمو گفتم ساناز چقدر داغه بدنت لعنتی😅
گفت حرف نزن و فقط ادامه بده دارم لذت میبرم
اینو که گفت آمپرم چسبید بالا و بیشتر حشری شدم
یاد این افتادم که گفته حامد بلد نیست من آرومم کنه و تو این شش ماه حتی یک بارم باهاش ارضا نشدم…
تمام ذهنم متمرکز شد که حتما اینو امشب ارضا کنم
اگه نتونم ارضاش کنم طرف پریده
با همکاری خودش جاکتش رو در آوردم و لامپ داخل ماشینو روشن کردم که سینه های تقریبا کوچولوش رو بیشتر ببینم
چشمم به دوتا سینه گرد و سفت سایز هفتاد افتاد
دهنم آب افتاد و شروع کردم به لیس زدن نوک سینه هاش
اینقدر سینه هاشو لیس زدم که داشت آه ناله می‌کرد و قربون صدقه م میرفت
نوک سینه ش رو میک میزدم خودشو تو بغلم تکون میداد و ناله میکرد
همزمان با مکیدن نوک ممه هاش دستمو مستقیم از زیر شلوار بردم تو شرتش و چند دقیقه با کصش و رفتم که داشت تو بغلم خودشو تکون تکون میداد که انگشتمو کردم داخلش که یه آه بلند کشید گفت تورو خدا بیا کیرت فشار بده توووش که دارم هلاک میشم
صندلی شاگرد رو خوابوندم و دراز کشیدم
ساناز هم به زحمت شلوار و شرتش رو سریع در آورد منم مشغول در آوردن شلوارم شدم که اونم اومد شروع کرد به خوردن کیرم
یه جوری ساک میزد واسم که هنوز فراموش نکردم لذتش رو
تا بحال هیچکس اینجوری واسم ساک نزده بود
جفتمون لخت لخت بودیم
من رو صندلی دراز کشیده بودم و اون اومد روم دراز کشید و دستشو انداخت دور گردنم و لبامو میک میزد و کصش می‌مالید رو کیرم
اینقدر کیرم سفت شده بود که داشت منفجر میشد
اون داشت لبامو می‌خورد و منم داشتم کون گردش رو چنگ میزدم و کیرمو فشار میدادم به کصش که خودش فهمید وقتشه که کیرمو فشار بده تو کصش
کیرم زیاد بزرگ نیست تو بهترین حالت ممکن هفده سانته ولی کلفتیش خوبه
پاهاشو گذاشت کنار صندلی و خودش کیرمو گرفت و با کصش تنظیم کرد یواش یواش همه کیرم رفت تو کس داغ و خیسش
از ته دل یه آه کشیدم و قربون صدقه کس تنگش رفتم
واقعا کصش تنگ بود
احساس می‌کردم کیرم رفته تو یه تنور داغ
دستمو انداختم دور گردنش و به سمت خودم کشیدم و لباشو ریز ریز گاز میزدم و کیرمو با فشار خیلی زیادی تو کصش فشار میدادم
دستم رو پشتش انداختم و همزمان لباشو میخوردم تلنبه میزدم تو کصش
اونم خیلی شدید ناله می‌کرد و آه می‌کشید می گفت خیلی کیرت کلفته دارم پاره میشم
با شنیدن این حرف وحشی شدم و با سرعت بیشتری تلمبه میزدم که آه ناله ش مثل یه موسیقی آرام بخش روح و روانم رو جلا میداد
یهو حس کردم آبم داره میاد ولی اون هنوز ارضا نشده بود
بهش گفتم بیا دراز بکش میخوام کصتو لیس بزنم
دوس دارم طعم کصت بره زیر زبونم
خیلی سریع جاهامون رو عوض کردیم و درازش کردم رو صندلی شاگرد و شروع کردم به لیس زدن کصش
خیلی حرفه ای لیس میزدم واسش
خیلی رو کصش حساس بود و حسابی تحریک میشد
از تکون خوردن هاش که از روی لذت و شهوت بود لذت میبردم
زبونمو لول میکردم و فشار میدادم تو کصش
خیلی با این حرکت حال میکرد
بهش گفتم ساناز دوست دارم. تو دهنم ارضا بشی و مزه آبتو بِچشم
دهنمو چسبوندم رو سوراخش و یه جوری میک میزدم که خودش میگفت احساس میکنم دل و روده م داره از سوراخ کصم میاد بیرون
ده دقیقه بیشتر بود که داشتم مثل یه سگ کصش لیس میزدم که داشت آه و ناله ش خیلی بالا می‌گرفت و شدید تکون می‌خوردو کمرشو بالا پایین می‌کرد میگفت تند تند بخور دارم میام
همینو که شنیدم گفت دوست دارم. کیرم تو کس داغت باشه و موقعی که داری میای کیرم داخلت باشه
گفت پس داگی بزن که من دوست دارم تو حالت داگی ارضا بشم
صندلی شاگردم یکم آوردم بالا و چهار دست پا شد منم دوباره شروع کردم به لیسیدن و مکیدن کصش که دوباره بزنه بالا بعدش کیرمو بزارم تو کصش
دوباره لرزشش شدید شد و اومدم پشتشو کیرمو با کصش خیس خیس کردمو محکم فشار دادم داخل که دوباره یه آه بلند کشید گفت توروخدا فقط تند تند تلمبه بزن دارم میام
دستم انداختم رو شونه هاش و با تمام قدرت تلمبه میزدم تو کس داغش
کیرمو تا سرش می‌آوردم بیرون و دوباره همشو میکردم داخل
نزدیک دو دقیقه تلمبه زدم که خیلی شدید لرزید و ارضا شدو دراز کشید رو صندلی
داخل کصش فوققلیز شده بود و حرارت داخلش خیلی زیاد تر شده بود
تو همون حالت تلمبه زدم تا اینکه منم آبم اومد و چشمام بستمو همه آبمو تووش خالی کردم و کیرمو بیشتر فشار دادم توش و شاستی صندلی رو گرفتم که صندلی بخوابه پایین و خودم روش دراز کشیدمو مشغول بوسیدنش شدم شروع کردم به قربون صدقه رفتن و تشکر کردن ازش که بهم. اجازه داده بود این کس تنگشو با کیرم پاره کنم
همینجور که روش دراز کشیده بودم میگفت بعد یه مدت طولانیه دارم. تو سکس ارضا میشم و منم ازت ممنونم که آرومم کردی
با خنده گفت خاک تو سر حامد که منو تو حسرت این لحظه گذاشته بود
بعدش چند دقیقه بلند شدیم خودمون مرتب کردیم و حرکت کردیم به سمت تهران
تو راه کلی بهم کس شعر گفت که چرا آبتو خالی کردی داخلم
منم گفتم چون دوست دارم مامان بچه م بشی اینکارو کردم😁رفتیم جلو داروخانه و قرص ldگرفتم واسش و بعدش حرکت کردیم رفتیم سمت خوابگاه که منو پیاده کنه بعدش بره خونه
بهم میگفت دوست نداشتم اولین سکسمون تو ماشین باشه ولی دیگه مجبور شدیم…

از همه دوستان عزیز معذرت میخوام به خاطر غلط املایی و سوتی های تایپی
من زبان مادریم کوردیه و چون از کیبورد کوردی زیاد استفاده میکنم سوتی زیاد میدم تو نوشتار
و حوصله نداشتم برگردم ویرایش کنم متن رو
اگه از این داستان خوشتون اومد
میام قسمت های بعد رو هم مینویسم که چه اتفاقی واسه حامد افتاد و رابطه عاشقانه منو ساناز به کجا رسید
چون ساناز خودش اهل شهوانیه
امیدوارم اگه روزی این داستان رو خوندی بدونی که از صمیم قلب دوست داشتم و دست تقدیر اینجوری خواست که خودم رو از همه کس پنهان کنم
حتی تو…

نوشته: حسنk1


👍 71
👎 12
134401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

945442
2023-09-03 00:49:40 +0330 +0330

نکن حسن
این حرکت هایی که تو داخل ماشین زدی
من توی اتاق ۲۴ متری نمی تونم اجرا کنم
آچار فرانسه


945455
2023-09-03 01:29:14 +0330 +0330

جالب بود!
دوست ندارم ایراد بگیرم ولی یکی دو جا اسمهایی آوردی که دیگه الان گفتنشون قفله مثل جفت راهنما ، جاکت
یه جا هم گفتی پرشیای مدل بالاش را با زحمت خودش خریده ، یه منشی که را پولدارشو تیغ میزنم و علنی میگه با چه درآمدی پرشیای مدل بالا میخره؟
ولی در کل خوب بود
لایک کردم

2 ❤️

945457
2023-09-03 01:30:36 +0330 +0330

تصحیح:
رل پولدارشو تیغ میزنه

0 ❤️

945462
2023-09-03 01:53:42 +0330 +0330

اول از همه
چون منو تو پیش همیم تو دفتر احتمالا بگه کیوان داره سعی میکنه حرکت هایی بزنه…
کیوان کیه؟؟
بعدشم ناموسا رو صندلی شاگرد پارس چطور رو صندلی خوابوندیش و شروع کردی به خوردن کسش ؟؟ لطفا با رسم شکل توضیح دهید

5 ❤️

945467
2023-09-03 02:20:18 +0330 +0330

خب با تشکر از نویسنده عزیز که به سوالات بنده پاسخ داد
مشخص شد کیوان اشتباه تایپی بوده و اینکه اونجایی که جلو سمت شاگرد کسخوری کرده در ماشین باز بوده و فضای بیشتری داشته که به واقعیت نزدیکتر میکنه.

3 ❤️

945476
2023-09-03 02:45:49 +0330 +0330

من که باور کردم

1 ❤️

945489
2023-09-03 06:36:13 +0330 +0330

بخاطر اینکه وضعیت مالیم خیلی بد بود اعتماد به نفس نداشتم بهش بگم که ازش خو‌شم میاد یاد دوران جوانی خودم افتادم که چقدر خاطرخواه داشتم اما جمله بالایی شامل حال منم میشد.

3 ❤️

945501
2023-09-03 08:43:25 +0330 +0330

همین خالی کردی توش بدبخت طرف به هرکی رسیده کس داده ایدزو گرفتی تبرسک

0 ❤️

945521
2023-09-03 11:07:34 +0330 +0330

کیوان جان منم کوردم و فارکس کار دوست دارم آشنا بشیم

1 ❤️

945528
2023-09-03 12:45:44 +0330 +0330

یکی از همشهریات داستان زندگی یه نفر مثل تورو پارسال برام تعریف کرد

امیدوارم دیگه بدون آموزش نری سمت فارکس

1 ❤️

945538
2023-09-03 14:29:07 +0330 +0330

فقط اونجاشو ریدی که رئیست بعد اینکه فهمید کلی پول بگا دادی میخواست براش ترید کنی

3 ❤️

945541
2023-09-03 15:38:28 +0330 +0330

کل پولتو تو فارکس بگا دادی بعد صاحب شرکت شمال تهران که خودش گرگیه تو پول دراوردن گفت بیا واسم کار کن بعد یمدت بهت سرمایه میدم ببری تو فارکس که اونم بگا بدی؟ تا همینجاشو خوندم دیدم داری چرت میگی

2 ❤️

945543
2023-09-03 16:12:42 +0330 +0330

دوست عزیز قرص ال دی برای زدبارداری هست اما طبق اصول مصرف نشه فایده نداره.یعنی بعداز طی شدن عادت ماهیانه خانم هر روز یک قرص مصرف کنه تا ماه بعدی.دراین صورت از بارداری جلوگیری میکنه.اونطورنیست که هروقت دلت خواست بخوری وباردارنشی.
برای اینطورمواقع قرص خاصی هست که میگن اورژانسی که یک عدد خانم میخوره وجلوگیری میکنه ازحامله شدن.
ماهم مثل شما فکرمیکردیم قبلا و دادیم قرص ال دی خورد اما بعداکه دوستمون پریود نشد فهمیدیم دل غافل حامله شده وکلی خرج رو دستمون گذاشت.حالااگردوست دختر شماحامله نشده قطعاعلتش چیزدیگه هست وتاثیرقرص ال دی نبوده.گفتم تادرجریان باشی

1 ❤️

945549
2023-09-03 17:48:41 +0330 +0330

واقعا مامان خوبی داری

0 ❤️

945551
2023-09-03 18:15:56 +0330 +0330

یکی بود اسمش خاقان بود سریالی می نوشت.جون ننت بیا یه داسنان درست بنویس.اینارو اصلا ازخط اول به بعد نمیشه خوند از بس کیرین

0 ❤️

945552
2023-09-03 19:07:56 +0330 +0330

مرسی
اما خیلی ضایعی

0 ❤️

945569
2023-09-03 23:04:52 +0330 +0330

فقط دوتاسوال:اول اینکه چطوری پول بگادادی صاحب شرکت دوباره میخاست براش ترید کنی،دوم اینکه چطوری عاشق دختری شدی که راحت میگه بقیه روتیغ میزنم وهمه رو میپیچونه

0 ❤️

945570
2023-09-03 23:11:46 +0330 +0330

چقدر شکست نفس هستی حسن، 17 سانت زیاد بزرگ نیست😂😂😂😂

0 ❤️

945574
2023-09-03 23:32:27 +0330 +0330

این ترکیب " صندلی شاگرد " نمی دونم چرا از ذهن ملت همیشه کس کن بیرون نمیره؟ دادا بهش میگن صندلی سرنشین، اونی که می کنند سرنشین نه شاگرد.

1 ❤️

945582
2023-09-04 00:17:09 +0330 +0330

عالی، آفرین به تو و ساناز

0 ❤️

945600
2023-09-04 00:49:21 +0330 +0330

تا کلمه سیگما قابل باور بود تا یه حدی

0 ❤️

945619
2023-09-04 01:22:35 +0330 +0330

ساناز خاک تو سرت رفتی با کسی رو هم ریختی که یه اسمو نمیتونه دوبار تکرار بکنه همش یادش میره اسمش چیه تو داستان

0 ❤️

945632
2023-09-04 02:14:13 +0330 +0330

کیرم تو مغزت قرص ال دی برای جلوگیری قبل سکس میندازن جقی ، وقتی آبتو ریختی باید بری قرص اورژانسی بخری ، کم جق بزن چرندیات ننویس کسمغز

0 ❤️

945643
2023-09-04 03:50:41 +0330 +0330

رضا کجا رفت؟ سجاد پر. حسن عاشق پیشه، کیوان خان حالا دیدی فرقی نمیکنه اسمها رو عوض کنی؟ نگاه خودتو جر بدی داستانت واقعی نباشه کوچک ترین راهی وجود نداره اون خواننده فکر کنه واقعی هست
بفهمید، برای بار هزارم
چرا فکر میکنید افرادی که دارنند اینجا داستان میخونند، ساده و چشم گوش بسته هستند؟ بابا همین افراد ب گردنم قسم به اندازه تمام اون موهای کون ت که زدی بری زیر حامد بش بدی کوص و کون کردن و با گفتن تو که اسامی تغیر میدم لو نرم، یا داستانها که خوندم همه دروغ بودن ماله من واقعی هست، یا خودتون رو با گفتن بچه شهرستانی یا بد قیافه خوار کنید نمی تونید اندکی در حس اونها تغییر ایجاد کنید.
باز تکراری حرف میزنم، با هیچ تم داستان ، واقعی یا غیر واقعی بودن داستان، مشکلی ندارم اما حس کنم طرف داره منو مشنگ فرض میکنه ، می ری نم به گهواره تا گور خاندان‌ او .
امضا:اینجانب

0 ❤️

945644
2023-09-04 04:02:19 +0330 +0330

اما، اولا تو که حوصله نداشتی درست کنی اشتباهات تایپی رو غلط کردی اومدی داستان نوشتی ، به تخمم مغروری ، مردیکه نفهم خودت می فهمی چی میگم در ضمن اونهمه سوتی داشتی تو داستان تا اینجا با زور خوندم((چرا میپرسی؟ 😁گفت باشه من برم خونه یه دوش بگیرم و به خودم برسم( یه چشمک ریز زد اینجا)که معنیش این بود برم صفا بدم پایینو و واسه آبیاری آماده ش کنم…))
گوزو خان مشنگ شاشو جان
نمیدونم چی فکر کردی خودتو ،هر کی دیگه هم باشی هیچ وقت بخاطر اینکه بخوای کسی حرفهات رو تایید کنه هی خودتو کوچیک نکن ، بچه مثبتم (کونی از کی تا بحال مثبتها در حال صحبت با کسی،در فکر سوژه جق زدن کردن اون طرف هستند؟) شهرستانی هستم! تو بدبختی اینو بگو، شهری یا شهرستانی مرد بودن و زرنگ بودن فرقی نداره مهم فکر درست هست ، تا بحال کسی بت نگفته داستان تایپ میکنی استیکر نزار احمق این داستان هست ن چت کردن با دوستت، اگر بخوام ازت ایراد بگیرم تا صبح جا هست همینجور تایپ کنم
ولی کافی بود همین اندازه، مثبت خان شهرستانی پولدار به گا رفته.

1 ❤️

945648
2023-09-04 04:28:56 +0330 +0330
  1. تو خيلي بیجا کردی اولا اومدی پی وی مگه اجازه داری مثل گاو سرت رو انداختی پایین اومدی پی وی؟
    چکاره من هستی بخوای پیام خصوصی بدی،
  2. مشنگ خان چرا فکر میکنی مجازی هم باید از تو ترسید اومدی تهدید کردن اگر مرد هستی بیا تلگرام؟
    وای نکشی منو از پشت گوش.
  3. بفهم آقای نفهم وقتی کامنت واست گذاشته میشه همون زیر کامنت جواب باید بدی نه پی وی .
    4.تو فکر کن میترسم ازت بیام تلگرام 😂
    در ضمن چون ارزش نداری خصوصی جوابت بدم تا ده پانزده دقیقه دیگه تایپک میزارم بفهمی اگر دفعه دیگه خواستی حرف بزنی چجوری حرفت رو بگی
    مشنگ خان
0 ❤️

945723
2023-09-04 16:18:28 +0330 +0330

کیر صاحب بروکر آلپاری تو دهنت با این داستان نوشتنت
میله حجم هم تو کونت با این چرندیات

0 ❤️

946128
2023-09-07 00:46:28 +0330 +0330

فقط اومدم بگم ادم لاشی تو وقتی عرضه نداری گو میخوری میری فارکس بعدشم مگه تهران ریدن برات که تا ریدی تو زندگیت بدو بدو بیای تهران و شروع کنی به کس کردن ؟ همون اول منصرف شدم ! تو تپل هم محسوب نمیشی کیری فیس محسوب میشی فاک فیس

0 ❤️

946848
2023-09-12 00:22:44 +0330 +0330

سلام پسرم
کیرم ۱۹ سانته دنبال دخترم براس سکس چت
آیدی تلگرام Sami1381_7

0 ❤️

947963
2023-09-17 21:01:57 +0330 +0330

کیبورد کردی حسن رو کیوان می‌نویسه؟!!!

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها