نفس من (۱)

1401/03/19

این داستان همون‌طور که شباهت به فیلم ترکی داره معلومه واقعی نیست و توسط خودم و یکی از رفقای شهوانی نوشته شده!فعلا داستان رو یه مقداری ازش رو مینویسیم که ببینیم اگه خوشتون اومد ادامش بدیم 😐
آغاز
_لعنتی! طوری تو گل گیر کرده که دیگه حرکت نمیکنه…
_عشقم هوا هم بارونیه هم رعد و برق میزنه،شب هم شده بیا تو ماشین تا چند ساعت دیگه دوباره امتحان کنیم؛شاید اونموقع ماشین از تو چاله در بیاد
_اینم شانس مایه!باشه اومدم
جسم خستم رو انداختم داخل ماشین.تو جنگلای شمال،اونم تو بارون و رعد برق و داخل شب و وقتی ماشینتم تو گل گیر کرده باشه یعنی کائنات داره میگه: یه پیام دارم برای تو عزیز!خیلی بدشانسی برادر!
داشتم تو دلم هرچی میومد دهنم میگفتم که نفس یه لیوان قهوه داد بهم گفت بیا اینو بخور،حرص نخور پیر میشی(وی نگاه هایی به شدت ملیحانه داشت!).⁦(・∀・)⁩⁦
گفتم:دختر جای تشکر داری مسخرم می‌کنی؟عین بیل مکانیکی داشتم زور میزدم ماشین از تو چاله در بیاد😐
_باشه،ممنون حالا خوبه؟(وی با لبخند این را گفت😐)
گفتم:حالا شد.آفرین
دیدیم بارون بند اومده ما هنوز داریم حرف میزنیم.
_برم ببینم میتونم ماشینو از تو گل درارم یا نه
_ماهان بیا بشین تورو خدا بیخیال،هوا تاریکه ساعت 9 شبه.بزار نزدیکای صبح برو
_باشه،ذاتا حوصله هم ندارم برم بیرون
توی این ماشینای کاروانی بودیم.الحمد الله تخت خواب توش بود.سرمونو گذاشتیم رو بالش یکم بخوابیم.اینطور که معلومه فردا قراره کائنات دهنمو سرویس در راه در آودن ماشین از تو چاله!
پیشونیش رو بوسیدم و سرشو رو سینم گزاشتم به چشامو بستم و توی سیاهی فرو رفتم
من ماهانم.یه بچه تهرانی 28 ساله.با یه قد 181 سانتی و 74 کیلو وزن و موهای سیاه و همچنین چشمای سیاه که همراه با نامزدم نفس برای مسافرت اومدیم شمال که البته میبینین چه شانسی داریم دیگه!
نفس یه دختر زیباست که 28 سالشه و سه ماه کوچیکتر از منه و متولد سنندجه.قد 173 سانتی و وزن 65 کیلویی با سینه های سایز 75 و یعنی چیزی که هرکی دنبالشه!.دوستای دوران بچگی بودیم.پدرامون از زمان جنگ که همرزم بودن همو می‌شناختن.تو خانواده ای که میشه گفت تقریبا مذهبی نبود بدنیا اومدیم.وضعیت مالیمونم درحدی بود که محتاج بقیه نباشیم‌.
داشتم اطلاعاتمون رو در اختیارتون میزاشتم که از خواب بلند شدم.
نفس داشت کتاب میخوند
_چرا نخوابیدی؟(وی با صدایی تخمی این سوال را پرسید)
_از خواب بیدار شدم،گفتم کتاب بخونم
_ساعت 12 شده
_آره
موهاش رو نوازش کردم.خیلی آروم لبمو به لبش چسبوندم
انگار ناخواسته شده بود همچین چیزی ولی خب توی اون هوا و وضعیت یه سکس میتونست خیلی خوب باشه!حداقل میشد فهمید زندگی هنوز زیبایی های خودشو داره😐
اون هوای خنک کم کم به گرما تبدیل شد.درحالی که لبامون روی هم قفل بود روی من دراز کشید.دیگه صدای جیرجیرک های بیرونم انگار قطع شده بود و فقط نفس های داغ ما حاکم اون منطقه بود.در عین حال با یه دستم با موهاش بازی میکردم و با اون یکی دستم آروم از روی شلوار کونش رو مالش میدادم و این روند تا 10 دقیقه بین ما ادامه داشت.
سریع لباسامون رو در آوردیم.منو انداخت روی تخت و لوسیفر رو بدست گرفت!(اسم کیرم!⁦(
تنها راه ارتباطمون اون لحظه نفس های از روی شهوتمون بود که قطع نمیشد.
سر کیرمو گذاشت دهنش با اشتیاق شروع به ساک زدن کرد و منی که توی دریاچه لذت به ژرفای گودال ماریانا غرق شده بودم و عرق روی پیشونیم داشت آروم پایین میومد.اون داشت ساک زدن رو با سرعت و حس بیشتر ادامه میداد و منم به عمق پایین تر گودال لذت میرفتم.یه دفه دیدم رو حالت 69 در اومدیم.الان یه منظره زیبا روبروی چشمای من بود.سرمو نزدیک کوسش کردم زبونم رو بهش زدم و درحالی که داشت برام ساک میزد منم کوسش رو با اشتیاق میخوردم.جز عطر شهوت هیچ بویی اونجا نبود و جز صدای شهوت هم هیچ صدایی حکومت نمیکرد.
آه کشیدنش شروع شد و با سرعت بیشتری برام ساک میزد و منم برای جبران تند تند کوسش رو لیس میزدم.10 دقیقه گذشت که دیدم لرزید و به ارگاسم رسیده!
سریع بلند شدم یه لب جانانه ازش گرفتم و روی تخت درازش کردم
صورتمو به سمت پاهاش بردم و انگشتای پاش رو مکیدم…
مزه ی بهشت رو میداد.انگار بهشت رو تا خایه کردن تو دهنم
دوباره سرمو نزدیک کوسش کردم به لیس جانانه زدم که دوباره صداش در اومد.کیرمو گزاشتم رو کوسش که به شدت لیز شده بود و کمی کیرمو مالیدم بهش و بعد آروم فشارش دادم داخل که یه صدای نازک ولی با شهوت فراوان از خودش در آورد.
تلمبه زدن رو به صورت آروم شروع کردم و کم کم سرعتمو بالا بردم و همزمان سرعت نفس کشیدنش و صداهاش بیشتر میشد
روی حالت داگی در اومد.با یه سوراخ کون دلفریب روبرو شدم.یه کرم از تو کشوی بغل تخت در آوردم به سوراخش مالیدم و انگشت وسطم رو داخل کردم،بعد انگشت اشاره،بعد انگشت سوم و در نهایت چهارم.
خیلی آروم سر کیرمو فرستادم داخل سوراخش اونم داشت لذت میبرد
چند دقیقه بعد اروم شروع به تلمبه زدن کردم.خیلی با آرامش.سرعت رو بالا بردم و چند دقیقه بعد صدای برخورد خایه هام به کونش رو میشنیدم و در عین حال صداهای از فرط شهوتش رو که داشت به جیغ تبدیل میشد!
بدنش لرزید و ارضا شد و منم چند ثانیه بعد حس کردم دارم ارضا میشم و سرعتمو بالاتر بردم و کیرمو کشیدم بیرون و با نهایت توان روی کونش ریختم.
همونطور روی هم افتادیم و به خواب فرو رفتیم…
امیدوارم به عنوان قسمت اول خوشتون اومده باشه♥️

نوشته: omid iblis_sina.mk


👍 3
👎 0
6801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

878454
2022-06-09 01:32:19 +0430 +0430

ایموجی استفاده نکن تو داستان
مرسی

2 ❤️

878668
2022-06-10 03:24:18 +0430 +0430

سلام اره نباید از ایموجی استفاده میکردم ببخشید

2 ❤️