نوید (۲)

1402/01/10

...قسمت قبل

بعد از سفر چین یکم دیدم به جنس مونث تغییر کرده بود و بیشتر کلاسای زبان رو دنبال می‌کردم چون بکارم میومد و به سطح خوبی رسیده بودم
و یکم دنبال شیطونی بودم احساس می‌کردم هم نیاز دارم هم هیچی بلد نیستم
یکی از بچه ها قصد فروختن ماشینش رو داشت که به حاجی گفتم و برام اوکی کرد و پولش دادم و عصر رفتیم در خونش و ماشین گرفتم حقیقتا تو کونم عروسی بود آره شاید خنده دار باشه یه ۲۰۶ این همه ذوق برای من آره منی که چند سال پیش پول غذا نداشتم و گوشه انبار تو یه اتاق کثافت میخوابیدم خونه اجاره ای و ماشین کلی ذوق داشت ماشین گرفتم و رفتم تو خیابونا چرخیدم و نمیدونم از کجا سر در آوردم فقط چرخیدم دم یه فست فود وایسادم و شیرینی ماشین به خودم دادم و یه پیتزا و سیب گرفتم خوردم ساعتای ۹ بود که داشتم میچرخیدم تا خونه رو پیدا کنم دیدم یه دختر کنار خیابونه به نیت آدرس پرسیدن رفتم کنارش شیشه رو دادم پایین گف ۳۰۰ ساک گفتم چی گف ۳۰۰ ساک میزنم بریم؟
نمیدونم چرا پاهام شروع کرد لرزیدن گاز دادم و رفتم تو آینه نگاه کردم دیدم براش چنتا ماشین وایسادن و یکی سوارش کرد ۲ ساعت بعد رسیدم خونه
فرداش رفتم سرکار و تو دفتر به حاجی گفتم:حاجی شیرینی ماشین نهار همه مهمون من
حاجی:ورشکست نشی نهار مهمونتیم شبم میای شام مهمونتیم
آخ که به دلم چسبید که یاد پریسا افتادم
من:به روی چشم
حاجی لحن جدی گرفت و گف:نوید از این منطقه هم خونت عوض کن خوب نیس اینجایی محله داغونی شده
من:چشم میگردم کجا باید برم آخه بلد نیستم
حاجی:به علی میگم باهات بیاد اطراف خودمون یجا پیدا کن بگیر کم کمم تو فکر باش تشکیل خونواده بدی خوب نی مجردی دیگه ۲۷،۲۸ سالته
سرمو انداختم پایین چشم گفتم
شب شد به دستور حاجی رفتم در خونشون
حاجی یه بنز داشت که آرزوم بود باهاش یبار بوق بزنم اومد بیرون و خانمش و پریسا تو ماشین بودن و پریسا انگار ناراحت بود
علی پرید بیرون گف: به به مبارکه این بابای مام قول ماشین داده ها حالا کی بخره معلوم نی
حاجی پیاده شد گف:بشین علی کنارش انقدر حرف نزن درست تموم کن خدمتت برو میخرم برات
علی:نمیخوای بخری دیگه تا اون موقع من پیر شدم دیگه ماشین میخوام چیکار
حاجی:بشین ببینم بچه بشین دیر شد
علی نشست و حرکت کردیم و چشمم به پریسا بود
من:علی خواهرته چش بود انگار عصبانی بود
علی:میخواست با ما بیاد بابام نزاشت پکر شد
من:عه چرا
علی:نمیدونم دیگه بعضیا وقتا بابام میگه موذب میشن و فلان
رفتین تا به یه رستوران رسیدیم پارک کردیم با پریسا و مادرش سلام کردم رفتیم داخل
به پریسا حس شهوت نداشتم اما جلوم راه می‌رفت چشمم ناخودآگاه رفت رو باسنش
نشستیم سر یه میز و سفارش دادیم و خوردیم خندیدیم
موقع رفتن شد حاجی گف :علی بیا تو ماشین بریم دیگه مزاحم نوید نشو
من:نه حاجی میام تا در خونه مسیرم درست بلد نیستم
رو به پریسا گفتم:بی ادبی نباشه میخواید شمام بیاید باهم بریم
پریسا من منی کرد و حاجی گف:برو برو باهم بیاید
سوار شدیم و چشمم تو آینه به پریسا بود
پریسا:نوید به ضبط وصل شم آهنگ بزارم
من:آره بزار من بلد نیستم علی ردیف کن
آهنگ گذاشت و کلی دست زدن و خندیدیم توی راه
تا در خونه
علی:راستی فردا بیا بابا گف ببرمت دنبال خونه بگردی
من:چشم صبح ۹ جلو درم
علی:اوه کله پزی میری مگه بعدم جمعه س تک و توک میان ۱۱ اینا بیا
خدافظی کردم و رفتم
تو راه یکم چرخ زدم اون خیابون پیدا کنم شاید اون دختره باشه
خیابون پیدا شد ولی دختره نبود داشتم میرفتم که یکی دیگه رو گوشه خیابون دیدم رفتم سمتش گف:۳۰۰ ساک بیام
من:اوم کجا آخه می نی
دختر:تو ماشین دیگه نا واردیا
من:بیا بالا
دختر:نقد میدی؟
من:میزنم به کارتت
دختر:وایسا بزن اول
گفتم نکنه زر بزنه پول بگیره بپیچه ولی ۳۰۰ پولی نی که پول دم یه بانک زدم و گف برک کوچه بالایی اهان پشت این وایسا بکشن پایین
من:اینجا تابلو نیس بابا ماشین رد میشه
دختر:بدو بابا کار نکردم دیرم شد،کسی نمیاد
کشیدم پایین رفت پایین شروع کرد ساک زدن استرس داشتم ماموری کسی نیاد و اون راحت بیخیال ساک میزدم
یجوری سر کیرمو با زبون قلقک میداد که سخت بود تحملش دستمو انداختم در کونش یکم انگشتش کردم و ساک میزد و الکی ناله می‌کرد ۳،۴ دیقه ای ساک زد و آبم ریخت تو دهنش بلند شد تف کرد بیرون و گف بریم همونجا پیاده ام کن
پشمام ریخته بود چقدر راحت بود حرفی نزدیم و سرجاش پیاده شد رف
فرداش با علی رفتیم و یه خونه نقلی با بدبختی پیدا کردیم گرفتیم چون مجرد بودم خونه نمیدادن و یکی که اوکی شد سریع اجاره کردیم
حاجی شیرینی خونه یه تلویزیون بهم داد و خونه خوبی بود تو زندکی احساس بودن میکردم
دیگه تقریبا پنجشنبه ها تد اون خیابون بالا پایین میکردم دنبال دختر پولی
یه دختره بود چشمم افتاد بهش رم کردم رفتم جلو گف فقط سکس ۱ تومن
من:چه خبره،بعدم ساک میخوام
دختر:برو واینسا فقط سکس دارم میخوای بیام
بد جور میخواسم خوشگل بود مث بقیه نبود
گفتم بیا
نشست و گف :جات کجاس
من:سمت پاسداران
رسیدیم سمت خونه
من:میرم بالا بعد تو بیا تابلو نکنی
اومد بالا و پول با گوشی براش زدم سریع لخت شد
رفتیم تو اتاق تختم یه نفره بود
بی مقدمه شروع کرد ساک زدن بدنش لاغر بود و سینه هاش تقریبا کوچیک همراه با ساک زدنش عقب جلو میکردم
کیرم درآورد و تخمام میک زد یکم درد اومد بعدش جالب شد برام
بغلش کردم یکم سینه هاش مالیدم و مثل وحشیا خوردم سینه شو
شروع کرد آخ اوخ کردن
بدن قشنگی داشت
دختر:بسه دیگه بکن
یکم تو ذوقم خورد ولی همینن معشوقم نیستن برا پولش اومده زود بره
برش گردوندم چهار دست و پا شد اولش آروم گذاشتم دم سوراخش یهو محکم فرو کردم که یه دادی زدی
دختر:هوی یواش گاییدم
نمیدونم چرا گف گاییدم بهم حال دادم و شروع کردم محکم تلمبه زدن صدای تنم با کونش تو اتاق می‌پیچید و محکم تر میکردم
دختر :پوزیشن و عوض کن
خوابیدم نشست رو کیرم شروع کرد بالا پایین کردن
قیافه جذابی داشت سبزه بود با موهای مشکی
سینه هاش رو تو دستم گرفتم و بالا پایین می‌پرید رو کیرم جلوی چشمام کسش رو میدیدم باز میشه وقتی بیشتر میره تو کسش شهوتم بیشتر می‌شد
بعد چند دقیقه اومدم ولی این سکسی نیست که باید باشه
دختر رو رد کردم رفت
و رفتم خوابیدم تو گوشی عکسای پریسارو نگاه میکردم و نمیدونستم چرا با دیدن عکسشم دلم میلرزه خوابم رفت دم دمای ظهر بود یلند شدم جمعه بود با ماشین رفتم یه خریدی کردم تو راه برگشت پریسا رو تو پیاده رو دیدم یه پسره دنبالش می‌رفت رفتم جلو وایسادم پریسارو تا صدا کردم پسره برگشت و رفت خندم گرفته بود
من:پریسا کجا میری بیا برسونمت
پریسا:سلام خولی اهداین سیریش کلافم کرد میرم سمت خونه کلاس بودم
سوار شد تا خونه رسوندمش زیاد فاصله نداشتیم باهم
سعی کردم یکم باهاش گرم بگیرم
من :خوش میگذره
پریسا:خیییلی پایان نامه باید بدم درگیر زبان کوفتی ام حوصله ندارم
من:عه خوراک خودمه که بده برات ترجمه میخواد چی میخواد انجام بدم
پریسا:جدی میگی وای مرسی نوید میرسی انجام بدی؟
من:آره شما امر کن شبا خونه بیکارم چرا که نه
پریسا:ببین این متن هایی که میخوام می‌ریزم تو فلش میدم بهت برام اوکی کنی فقط شمارت بهم بده که سوال داشتی یا کاری داشتم در تماس باشیم
من:آره اوکی بزن شمارمو
وای خدا چه اتفاق خوبی بود امروز
رسیدیم در خونه و تو اون هفته فکر و ذهنم ترجمه شده بود و به بهونه های مختلف پیام دادن و وسطش شوخی کردن احساس می‌کردم بهش نزدیک شدم گاها از باباش درد و دل می‌کرد و می‌گفت
تا روز ارائه پایان نامه شد و گف توام میتونی بیای با علی بیا
به حاجی گفتم و اون روز رفتم دانشگاه
همو دیدیم و داشتیم حرف میزدیم تا بریم پریسا برای ارائه بده پایان نامه ش رو که یه پسره اومد جلو و جلوی منو و علی با پریسا دست داد و سلام کرد با منو علی هم دست داد
من خشکم زده بود
رفتیم و تو حین رفتن گفتم علی این کی بود گف دوست پریسا دیگه اسگل فاز ازدواج داره
دنیا رو سرم خراب شد اگه حاجی یه مانع بود برام الان کلا دیگه امیدی نداشتم بدون دونستن علاقه من به کسی دیگه علاقه داره
شده بودم برج زهر مار بعد مراسم زدم بیرون و یکی دوبار زنگ و پیام پریسارو جواب ندادم
پیام داده بود تشکر کرده بود ازم و من جوابی ندادم
دیگه چیزی برام مهم نبود جز کار و درآمدم با سرمایه بیشتر شده بود و کم کم داشتم برای خودم اسمی پیدا میکردم و ماشینم و عوض کرده بودم حسابی به تیپم می‌رسیدم البته حاجی هم مشوقم بود میگف من کار کردم جونی نکردم تو خرج خوت بکن و گیر داده بود به ازدواج کردنم
با یکی آشنا شده بودم به اسم پدرام پسر خوش تیپ و باحالی بود مدتی بود باهم کار میکردیم یه روز پیشنهاد داد آخر هفته یه پارتی هست که اگه پایه هستم بریم
منم گفتم اوکیم بریم
یه باغ تو لواسون بود و با ماشین پدرام رفتیم پدرام سر راه دنبال دوتا دخترم رفت که من که فک میکردم اون دختر کسه پیش اینا هیچ بود
نشستن تو ماشین و با جفتمون دست دادن
پدرام:معرفی میکنم داداشم نوید ، نوید جان سحر و مهتاب
من:خوشبختم
رفتیم و رسیدم به باغ وارد عمارت شدیم تو فیلما یه چیزی دیده بودم باور نمیکردم انتظار داشتم صدای آهنگ و دود و تو هم لولیدن باشه
اما یه مهمونی بود که همه لباسای شیک بخشیده بود و باهم گپ میزدن
من:پدرام دادا عروسی کسیه؟
پدرام خندید:نه ۱۲ به بعد شروع میشه باهم حرف می‌زنیم نوشیدنی میزنیم آشنا میشیم بیزنس میکنیم آخر شب میترکه
تو همین حرفا سحر و مهتاب اومدن
اووووف یه لباسایی پوشیده بودن سینه هاشون داشت میزد بیرون تا نزدیک لپ کونشونم بیرون
سحر اومد کنار من و مهتابم گویا دوس پدرام بود غذا رو خوردیم و هر لحظه دخترایی می‌دیدیم که قبلی پیشش هیچ بود و گاها سحر و یکم میمالوندم تو شوخی
یکم مشروب زدیم و کم کم داشتیم گرم می‌شدیم که یه خانم آقا کنار ما بودن که تو حرکت خانم خورد به سحر و عذر خواهی ورد و باب حرف زدن شد خودشون معرفی کردن مهدی و نازنین زن و شوهر بودن
آخ نگم واقعا چه نازنینی بود زنش تو دلم صدتا فحشش دادم آخه پدر سگ زنت و با این لباس آوردی اینجا داشتیم از کارمون حرف میزدیم و مشروب می‌خوردیم کم کم داغ می‌شدیم و آهنگ اضافه میشد اول صداش کم بود و آروم آروم زیاد شد دیدم مهدی کنار سحر و آروم دستش رو کون سحر بازی میکنه
گفتم مستیم نمی‌فهمیم ولی دیدم سحرم وا داده گفتم الان زنش بفهمه کونش پارس این که همون لحظه شروع کردن باه رقصیدن و نازنین رو به من گف:آقا نوید با اون قد بلندت افتخار رقص میدی دوس دخترت و مهدی برد
من:نیکی و پرسش چرا که نه
اومد تو بغلم و شروع کردیم رقصیدن یه آهنگ آروم و بود تو بغل هم بودن همه و قشنگ همو می‌مالیدن
نازنین شدید زیبا بود یه باسن نسبتا بزرگ با کمر باریک و سینه هایی که تو حلق من بود
تو حین رقص انقدر مالیدیم بهم که کیرم راست کرده بود ترسیده بودم که شر شه
نازنین دستش رو برد سمت کیرم و از رو شلوار یه لحظه گرف
گفتم یاحسین مدرک جرم گرفت الان داد میزنه
نازنین:نمیخوای مارو باهم آشنا کنی؟
من:جان؟من؟شمارو؟با کی؟
خندید و گف: خیلی باحالی بریم اتاقای بالا
من:مهدی چی آخه…
نازنین با اخم و خنده گف:جدی میگی؟اگه اوکی نیسی نمیخوام
داشت ناراحت میشد
من:نه نه مگه میشه مثل شمایی رو از دست داد
تو راه رفتن دیدم پدرام یه دختر دیگه رو بغل کردن قشنگ دستش تو شرت طرفه و مهتاب نیست
صدای آهنگ اوج گرفته و داشت خونه رو تکون میداد
رفتیم تو اتاق تاریک بود نازنین پشتش به من بود از پشت بغلش کردم آروم گردنش رو خوردم سمت گوشش رفتم
ناله های ریزی می‌کرد
با دستش کیرمو می‌مالید
منم دستام بیکار نبود و سینه هاش رو می‌مالید و گردن و گوشش رو میخوردم
چرخید نشست جلوم و زیپ م رو باز کرد کیرم خیس از آب شهوت بود
همونطوری خیس مالید یکم به لبش و شروع کرد ساک زدن چند بار کیرم ته حلق نازنین رو حس کرد
دفعه آخر آبم داشت میومد و کلش ریخت تو دهنش یه آخيش گفت و دراز کشید رو تخت پاهاشو باز کرد شرت پاش نبود
کلمو برد سمت کسش اوف تا حالا کس نخورده بود جوری مست بودم که شروع کردم از بالا با زبون میخوردم میومدم سمت سوراخش چندبار زبونم رو لوله کردم دادم تو لباسش وسط بدنش جم شده بود و سینه هاش حین خوردن می‌مالیدم چندباری جیغ ریز کشید کلمو فشار میداد به کسش داشتم میخوردم که لرزید و ارضا شد منو کشید رو تخت کنارش شروع کرد لب بازی وای خدا چقدر هاته این زن تو لب بازی بودیم که در باز شد و مث برق گرفته ها پریدم و نازنین قه قه خندید.پدرام بود با یه دختره
نازنین:به پدی جوووون اومدی گروپ پسرم ترسید
پدرام:به به سلطان اینجاس که شاه ماهی مهمونی رو صید کردی دادا
اونام افتادن رو تخت بغل ما و شروع کردن لب بازی
نازنین منو کشوند سمت خودش و شرو کرد لب گرفتن کیرم خیس خیس بود و تو دستاش باهاش بازی می‌کرد منم دیگه برام داشت همه اتفاقا عادی میشد
شروع کردم چوچوله نازنین مالیدن لب گرفتن پدرام از پشت چسبید به نازنین و دست منو کنار زد و کیرش کرد تو کس نازنین چشای نازنین رفت بالا و آه بلندی کشید
دختر همراه پدرام مینا بود اومد پشت من و شروع کرد گردن منو خوردن و من همچنان با نازنین لب بازی می‌کردم اونم گاها محکم کیرمو فشار میداد
مینا :کسکشا به من کیر نمیدین
منو چرخوند و نشست رو کیرم سرم هنوز کنار نازنین بود موهامو نازنین کشید که باهاش لب بازی کنم
از تک تک اجزای بدنم داشت لذت سرازیر میشد
دختر رو پرت کردم کنار نازنین و هردو کنار هم داگی شدن و با پدرام شروع کردیم تو کسشون کوبیدن
صدای ناله و جیغ زدناشون اتاق پر کرده بود انگار با صدای آهنگ مسابقه میدادن و منو وحشی تر می‌کرد
انقدر کس مینا خیس بود که دیگه حسش نمیکردم مینا جیغ کشید افتاد ارضا شد
مینا رو آوردم کنار رفتم سمت سر نازنین کیرمو گرفتم جلو صورتش همون جوری که پدرام تو کسش میزد منم گذاشتم تو دهنش کیرم خیس از آب کس مینا بود با ولع خوردش داشت دیونه م می‌کرد احساس کردم آبم داره میاد خواستم در بیار با دستاش پامو گرفت و ریختم تو دهنش ار کنار دهنش آب کیرم زده بود بیرون و پدرام همون لحظه ریخت تو کسش آهی کشید نازنین و افتاد
مث جنازه لخت تو تخت افتادم و نازنین بغل کردم تو دلم گفتم هرچی و هر اتفاقی به تخمم خوابیدم
ساعتای ۱۰ بود چشم باز کردم نازنین بغلم بود ولی پدرام و مینا نبودن
نازنینم با من چشم باز کرد
نازنین:سلام وحشی من
خندیدم و سلام کردم
من:لامصب منو از پا درآوردی چجوری میتونی تو انقدر هات باشی
نازنین:دنیا دو روزه باید نهایت استفاده رو کرد
به لب ازش گرفتم واقعا خوشگل بود
لباسامون رو مرتب کردیم رفتین بیرون خیلیا نبودن که فهمیدم ۱۲ به بعد فقط خودمونیا هستن و برنامه همین سکسه
بچه ها دور استخر بودن و رفتیم کنارشون
پدرام:به آقا نوید خوش تیپ نازنین بانوی جذاب
سلامی کردم و کنار میز یخورده صبحونه زدیم
پدرام اومد کنارم:نوید دادا نمیدونستم چجوری بگم برنامه اینجا چیه گفتم خودت ببینی اوکی نبودی نمونی مرتبه همه چی بچه ها باحالن
من:دمتم گرم ،ولی پدرام چجوری آخه واقعا مهدی و نازنین زن و شوهرن؟
پدرام :آره اینجوری جای خیانت یواشکی به توافق رسیدن و درست لذت میبرن نه با هرکس و …
من ادای آدمای عاقل درآوردم که اهان فهمیدم درسته
نازنین داشت از مهدی لب میگرفت
سحر داشت میومد سمتم
سحر:سلام نوید دیشب زود فروختیم
من:والا من تازه فهمیدم چی شده و چیکار باید میکردم خیالت راحت جبران میکنم
سحر خندید و نشست رو پام
من :پدرام دادا من لباسم مناسب نی با پیرهن مردونه و… بقیه با تاپ و شلوارک و پسرا با گرم کن و شلوارک
پدرام:برات آوردم تو اتاق بالا هس دیشب منتظر بودم ببینم میمونی بدم که موندی و از حال رفتی ببین اون نازنین عجوبسا خوب دووم آوردم
من:دست کم گرفتیم
سحر و بغل کردم و گفتم من برم عوض کنم بیام
سحر یه لب گرفت و گف باشه برو بیا
لباس عوض کردم اومدم پایین
پدرام:دادا تا ۳و ۴ میریم گفتم کاری داری سوئیچ بدم اگه نه ۴ باهم میریم
من:نه اوکی کاری نی روز تعطیل
یه پسر اومد وسط داد زد خوب هرکی دوس دخترش زنش کنارش بازی کنیم
صندلی های تو حیاط گرد چیدن و همه دور نشستیم اون پسره وسط بود
به یه زوج گف عدد بگو از یکی دیگم عدد پرسید عدد اول رو شمرد رو یه زوج گف حکم بده
گفتن:زنش باید کیر زوج بغلی رو بخوره
یا خدا پشمام جلو هم؟اوه اوه
شمرد رف رو زوج که عدد دوم بود کنارشون مهدی و نازنین بودن
دختره بلند شدم رف جلو مهدی شلوارک مهدی رو پایین کشید و شروع کرد ساک زدن
هاج و واج کارای اینا بودم
پسره از من عدد پرسید کلا ۶ تا زوج بودیم و عدد فرد زیر ۱۰
گفتم ۳ رفت رو پدرام گف چه کنه؟
پدرام:سینه های زنش میخوام مهتاب زد بهش گف بیا گشنه خودم دارم که بزار من بدم
همه خندیدن
از یکی دیگه عدد پرسید و شمرد رو یه زوج دیگه رفت
دختره جیغ کشید پرید بغل پدرام و دیگه هرج ومرج شد و نازنین رفت تو بغل یکی دیگه
سحر:بریم تو آب باهم حال کنیم
من:بریم بدو تا دستامونو نکردن
پریدیم تو آب تو کم عمق و سحر بغلم کرد شروع کرد لب گرفتن
دامن کوتاه پاش بود و شورت نداشت شلوارکمو کشید پایین کیرم نیمه سیخ بود با دست داد تو کسش
امروز تجربه هایی کردم که تو ذهنمم هیچوقت نبود
رو کیرم بی حرکت نشسته بود
ما تو حال خودمون بودیم و از بیرون استخر فقط صدای ناله میومد
انقدر لبای همو خوردیم که دیگه هسته شدیم از آب رفتیم بیرون سحر دستش رو روی میز گذاشت یه پاشو داد بالا گف بزن توش.
من:بیا بریم تو خوب
سحر:بابا بکن همه دارن همه جر میدن
منم کم نیاوردم و شروع کردم به کردنش بدون مالش و هیچی فرو کردم تو اولش جیغ کشید حق داش
ولی بعد جو گرفته بودش الکی ناله می‌کرد فک میکنم میخواس از بقیه کم نیاره کون قشنگی داشت آروم انگشتم کردم تو کونش یه جووون کش داری کشید که منم محکم تر میزدم میز داشت تکون می‌خورد
یه ساعتی همه هم دیگه رو گایید و موقع رفتن شد نازنین اومد خدافظی
کردن و شماره به هم دادیم و از مهدی بقیه خدافظی کردیم رفتیم

نوشته: وحید


👍 27
👎 1
19901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

920924
2023-03-30 01:04:52 +0330 +0330

عالی بود ممنون

1 ❤️

920954
2023-03-30 03:21:19 +0330 +0330

روی دور تند چقدر سکس میکنه نقش اول داستان ؟!
یه کم دلو میزنه ، در ضمن خوبه کم رو و بچه مثبت بوده والا همه شهرو کرده بود این نوید خااان!!
داستانت باورپذیری شو از دست داد توی این قسمت ، من که ارتباط نگرفتم

1 ❤️

921017
2023-03-30 12:54:55 +0330 +0330

با اینکه خیلی اغراق کرده بودی اما قشنگ بود

1 ❤️

921029
2023-03-30 14:33:20 +0330 +0330

خراب کردی موضوع به اون جذابی رو

1 ❤️

921072
2023-03-31 01:35:14 +0330 +0330

ادامه بده

1 ❤️

921133
2023-03-31 05:55:49 +0330 +0330

وحید میخوام قسمت بعدشو
عالی بنویسیا جوری که کارمون سر جاش نباشه
زیادم نرو تو فاز کردن یکم موضوع طول بده جایی تموم کن داستانو که
جا حساس نباشه
ولی به حر حال عالی بود
اولی سکس خودت کی بود
تو داستان های بعدیت بنویس

1 ❤️

921182
2023-03-31 14:36:02 +0330 +0330

خداشانس بده بازمیگن ایران آزاذی نیست

0 ❤️

921447
2023-04-02 02:52:44 +0330 +0330

قشنگ بود ایول

0 ❤️

923663
2023-04-16 09:13:25 +0330 +0330

عالیه.
با اینکه مشخص و معلومه که داستانه ولی خیلی جذابه

0 ❤️

948174
2023-09-18 17:11:21 +0330 +0330

چرا ادامه ندادی؟

0 ❤️