همه چیز از یک کراش شروع شد (۱)

1401/09/07

سلام داستانی که تعریف میکنم واقعیت نداره و فقط یکی از فانتزی های خودمه که دوست دارم اتفاق بیفته. بخشی از این قصه واقعیت داره و بخشیش فانتزی خودمه.
من نگین هستم 28 سالمه و تو یه شرکت کار میکنم که گاهی برای سرکشی به شعب میرم به شهرهای دیگه.
چند وقت قبل برای یه پروژه کاری رفتم یه شهر دیگه. از طرف شرکت برام هتل گرفته بودن. وقتی رسیدم دوش گرفتم و استراحت کردم. تازه بعد ازظهر بود و حوصلم خیلی سر رفته بود. با خودم گفتم برم کافه هتل بشینم. جلوی اسانسور یه آقای متشخص ایستاده بود. از نظر من لباس خوب پوشیدن یک مرد بیشتر از قیافش تو خوشتیپیش تاثیر داره. یه شلوار لی با کفش مردونه و پیراهن خاکستری. بیشترین چیزی که باعث شد همون اول کراش بزنم روش آستین های تا زده پیراهنش بود که ساعت خفنش روی مچش خودنمایی میکرد. حالا خودم با یه هودی بدون هیچ آرایشی جلوی در اسانسور ایستاده بودم. حتی بهم نگاه نکرد. چند ثانیه ای جلوی آسانسور ایستاده بودیم که انگار چند دقیقه گذشت. سرش تو گوشیش بود. زمزمه وار گفتم: پس چرا نمیاد
که همون لحظه آسانسور رسید. درو برام باز کرد گفت: بفرمایید خانم. همونجا کراش زدم روش. طرف خوشتیپ باشه خوش اخلاق باشه تحویلت هم نگیره. اینا فاکتور های جذاب نشون دادن یک مرده. البته منظورم از تحویل نگرفتن بیشتر هول نبودنه. اون مردایی که همون اول میخوان بکنن واقعا جذاب نیستن. هرچند نظر من اینه. دوست دارم مثل شراب حتی کراش زدنمو مزه مزه کنم. دلم میخواد واسه سکس با طرف مقابل فانتزی بسازم. تو ذهنم هر لحظشو تصور کنم و واسه طی کردن مراحش ذوق کنم. نه اینکه طرف همون اول بگه بده بکنیم.
وقتی رسیدیم پایین دوباره درو باز کرد گفت: بفرمایید. من تشکر کردم و رفتم بیرون. اوه چقد لابی شلوغ بود. فکر کنم بقیه هم مثل من حوصلشون سر رفته بود و تصمیم گرفته بودن تو کافه وقت بگذرونن. همه میزهای کافه پر بود. سفارش یه قهوه بیرون بر دادم و رفتم تو محوطه پشت هتل. فضای سبز زیبایی داشتن. هوا یکمی سوز داشت ولی نه اونقدی که نشه قدم زد. یه گوشه روی صندلی محوطه نشستم و یه سیگار روشن کرد. که دوست خوشتیپمون رو درحال حرف زدن با یه نفر دیگه دیدم. روی صندلی نشسته بود. پا روی پا انداخته بود و یه دستشو روی پشتی نیمکت گذاشته بود. دوستش در حال تعریف چیزی بود. انگار گزارش عملکرد چیزی رو میداد. روشو برگردوند و منو دید. نه لبخندی نه نگاه خاصی. دلم میخواست بهم توجه کنه. سیگارمو خاموش کردم قهومو خوردم و رفتم به سمت هتل. وقتی آسانسور رسید هردوی اونا هم رسیده بودن و باهم رفتیم تو آسانسور. نگاش نمیکردم با پنجه هام روی زمین الکی ور میرفتم. گفت: خانم های زیبا نباید سیگار بکشن حیفه. سرمو بلند کردم تو چشاش خیره شدم ولی نگاهش خیلی عادی بود. لال شدم نمیدونستم چی بگم با صدایی از ته گلوم گفتم: فقط گاهی. گاهی میکشم.
آسانسور رسید و باهم رفتیم. اوه دقیقا اتاق کناری من بودن. برگشت بهم نگاه کرد و لبخندی زد. اوووف دلم رفت.
رو تختم لمیدم و یکمی تو اینترنت کسچرخ زدم. شیطنتم گل کرد و رفتم تو پ.ورن هاب فیلم سکسی دیدم ولی صداشو زیاد کردم که به گوششون برسه. تو ذهنم تصور میکردم الان میاد در میزنه و من لخت میرم دم در. ولی خبری نشد. کسی نیومد. از کسخلی خودم اعصابم خورد شد. فاز سکس هم از سرم پرید. سرمو با فیلم دیدن گرم کردم تا شب بشه. چشام گرم شد و خوابم برد. بیدار شدم ساعت حدودا 9.30 بود. گرسنم شده بود. رفتم پایین رستوران خیلی شلوغ بود. نمیدونستم کجا بشینم که کراش عزیزمو با دوستش دیدم. وقتی متوجه شد من جایی برای نشستن ندارم بلند شد و صندلی رو کشید عقب گفت بفرمایید خانم. منم از خدا خواسته رفتم کنارشون. گفتم ببخشید نمیخوام مزاحمتون باشم. با حالت معمولی گفت: مزاحمتی نیست راحت باشید. حین غذا خوردن پرسید تنها تشریف اوردین؟ سرمو بلند کردم تا مطمئن شم با منه. گفتم بله برای رسیدگی به کار شعبه این شهرمون اومدم. پرسید تا کی هستین گفتم فقط امشب برای فردا عصر بلیط دارم که برگردم. خیلی عادی گفت که اینطور. تا اخر شام هیچ حرفی رد و بدل نشد.
برگشتم به اتاقم. وسایلمو برای فردا مرتب کردم. و دوباره رفتم سراغ کسچرخ زدن توی گوشی. ساعت تقریبا یک شب شده بود. واقعا کلافه بودم و اصلا خوابم نمیومد. یه فیلم سوپر از توی پورن هاب پلی کردم و صداشو زیاد کردم. صدای آه و ناله دختره پیچیده بود تو اتاقم. تقریبا از اومدنش نا امید بودم و فقط میخواستم خودم لذت ببرم. صدای در زدن اومد.
درو باز کردم دوستش بود. با خجالت و من من گفت ببخشید خانم عذر میخوام میشه صدای فیلم دیدنتون کم کنین. مهندس خیلی عصبی شدن. گفتم مهندس اگر ناراحت شدن خودشون باید تشریف میاوردند اعتراض کنند. نه اینکه پیغام بفرستند. من برای اقامت تو این هتل پول دادم و هرجور دلم بخواد شبمو میگذرونم. درو بستم. با خودم گفتم کسخل اینجا ایرانه میان کونت میزارن فیلم سوپر پلی میکنی زبونت هم درازه.
دوباره صدای در اومد. درو باز کردم و مهندس اومد تو. بدون اجازه من راحت اومد تو. با همون نگاه بی روح ولی جذاب. گفت من با صدای فیلم شما نمیتونم بخوابم خودم تشریف آوردم اعتراض کنم.
لحن صداش متلک داشت ولی اصلا با خشم نبود. گفتم آخه نمیدونستم صداش میاد اونور. گفت سعی کنین بخوابین و خواست بره گفتم خوابم نمیبره برگشت گفت خوابتون نمیبره؟ گفتم معمولا تنهایی خوابم نمیبره.پوزخندی زد و گفت تنهایی خوابت نمیبره یا میخوای اینجوری منو مجاب کنی پیشت بمونم. تته پته کنان گفتم نه موضوع این نیست.
دستشو آورد جلو صورتم و موهامو زد کنار و گفت دختر خوب اگر من پیشت بمونم که میمیری. ولی آخه دلم نمیاد اذیتت کنم.
شبیه آدمای مسخ و لال شده بودم گفتم یعنی چی؟
گفت من فانتزی خاص خودمو دارم فکر نکنم دلت بخواد تستش کنی.
چرا تحریک شدم؟ چرا خواستم بدونم؟ چرا نتونستم پا بزارم روی میل و هوسم؟
چشامو بستم و گفتم: دلم میخواد تستش کنم.
ادامه دارد…

نوشته: ماه پیشونی


👍 11
👎 2
12401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

904503
2022-11-28 05:54:16 +0330 +0330

آقایون این مدلی خیلی جذابن

2 ❤️

904508
2022-11-28 07:09:55 +0330 +0330

@elham…joon
متاسفانه من که دقیقا مشابه کارکتر مهندس و افراد مشابهش هستم،،تا بحال توی ایجاد ارتباط با جنس مخالف بازنده بودم…
خانوما اولویت و فاکتورهای انتخابشون خیلی باهم متفاوته…امروزه اکثر غریب به اتفاق خانوما بدنبال مادیات و تیغ زدن و ماشین آنچنانی داشتن هستن.کمترخانومی پیدامیشه که اخلاق و منش و برخورد فرد مقابل جذبش کنه…😔😔😑😑🤐☹

1 ❤️

918576
2023-03-12 17:26:23 +0330 +0330

داستان زیبایی میشه اگه ادامه بدی…
مخصوصا این قسمت بسیار جالب بود…
با صدایی از ته گلوم گفتم: فقط گاهی. گاهی میکشم.

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها