پاره شدنم برای یک نمره (توضیحی بر قسمت آخر)

1401/10/04

...قسمت قبل

با سلام خدمت دوستان عزیز.
آرتین هستم .
چون دوستان تو بخش نظرات اغلب خواسته بودن پیام داستان رو با جزییات بیشتر بنویسم ، علارغم اینکه داستان رو در قسمت پنج تمام کرده بودم ، خواستم یک قسمت هم اضافه کنم و بیشتر توضیح بدم .
چند ماهی از باهم بودنم با پرویز می‌گذشت و رسماً زنش شده بودم 😂😂 حداقل هفته ای یه بار با تمام قدرتش چند ساعت در اختیارش بودم  . اینم بگم خدا وکیلی هیچی واسم کم نمیذاشت از انواع خوراکی ها بگیر تا هر لباسی که دوست داشتم واسم می‌خرید عاشق لباس بچگانه و بیبی گونه بود هر جا همچین لباسی میدید که کارتونی باشه حتما می‌خرید و تنم میکرد و یه دل سیر باهاش منو میکرد . دیگه منم کم کم به بودنش عادت کرده بودم و بهش علاقه داشتم با این که تو این چند ماه هر بار که سکس داشتیم گریه منو در میآورد و سکسی نبود که بدون اشک ریختن من تموم بشه ولی لذت هم داشت و تقریبا به عنوان شوهرم قبولش کرده بودم .
بعد چند مدت که هر هفته پنج شنبه ها به بهانه‌ی کتابخونه از خونه میزدم بیرون نگاه های سنگین بابام رو می‌دیدم که فک کنم بهم شک کرده بود و همش اتفاقی وارد اتاقم میشد و چند بار هم برگشتم که خونه متوجه شدم انگار اتاقم رو گشتن . منم میترسیدم به پرویز هم گفتم که گفت نترس بابات هم نمیتونه تو رو از من بگیره بعدش هم خندید و گفت از خداش هم باشه داماد به این خوبی گیرش اومده که منم گفتم که این هفته پنجشنبه نمیتونم بیام و میترسم بزار یکم شک‌بابام برطرف بشه بعد که عصبانی شد و گفت از این شوخیا نداریم آسمون به زمین هم بیاد من باید هر پنجشنبه تو رو بکنم که منم عصبانی شدم و گوشی رو قطع کردم که زنگ زد و منم جواب ندادم چندین بار زنگ زد و جواب ندادم که پیام داد ، کوچولوی من گهر کرده ؟ بازم جواب ندادم که نوشت مگه نمی‌خواستی اون ساعت پونصد تومنی رو بخری . که چشام برق زد و خر شدم و نوشتم که چی . آخه اون زمان پونصد تومن اندازه پنج شش میلیون الان بود .
نوشت خب مگه پرویزت مرده که تو توی حسرت اون ساعت بمونی گفتم داری خرم میکنی دروغ میگی که گفت اگه باور نمیکنی فردا بعد مدرسه بریم بخریم . منم خر کیف شدم و نوشتم باشه .
که گفت فقط یه شرطی داره که گفتم چی که نوشت باید پنجشنبه از صبح بیای و تا ساعت دوازده پیشم باشی که گفتم آخه مگه نمیگم بابام شک کرده اگه بفهمه چی که گفت نمی‌فهمه دوما من سر تو با بابات هم شوخی ندارم و چند تا فهش به بابام داد که منم گفتم باشه . و گفت بخورم او کوووووووونتو بچه . و خوابیدم .
فرداش که از مدرسه دراومدم رفتم دیدم همون جای همیشگی وایساده  خواستم سوار بشم که دیدم در شاگرد قفله شیشه رو زدم که به در خودش اشاره کرد و یه خنده پر از شهوت هم تو لباش بود بازم شیشه رو زدم که شیشه رو آورد پایین و گفت از این طرف خانومی که گفتم زشته یکی میبینه و این حرف ها که گفت پس زود تر بیا تا کسی ندیده کیفمو از شیشه گذاشتم تو صندلی و رفتم سمت در راننده درو باز کرد و صندلیشو داد عقب و پاهاشو باز کرد با دست دیگش کیرشو میمالید که گفت ناز نکن کوچولو بیا بشین روش تا بریم که گفتم توروخدا دست بردار که گفت ای جووووون کشته ی این ناز و ادا هاتم پشتمو کردم بهش و نشستم بغلش که آه بلندی کشید و درو بست و شروع کرد از پشت خوردن گردنم و مالیدن سینه هام و شکمم یکم که خورد و مالید گذاشتم رو صندلی شاگرد و یه جعبه کادو بهم داد و گفت بازش کن سریع بازش کردم و وای خدای من وی داشتم چی می‌دیدم همون ساعتی بود که دو سال بود آرزوشو می‌کشیدم ناخودآگاه پریدم و بوسش کردم که گفت ای جووونم . خوشحال شدی ؟ که گفتم خیلی که گفت پس تو هم منو خوشحال کن که گفتم چجوری که گفت الان نه پنجشنبه که گفتم باشه . گفت یه چیز دیگه هم ازت می‌خوام که گفتم چی گفت پنجشنبه می‌خوام عروست کنم گفتم یعنی چی به پشت اشاره کرد برگشتم دیدم چند تا کیسه پلاستیکی هست برداشتم دیدم لباسه گفت درشون بیار در آورد یه پیرهن رکابی سفید روش عکس باربی بود و یه شورت توری دخترانه با یه تور عروس تو کیسه ج گفتم اینا چیه که گفت می‌خوام پنجشنبه اینارو بپوشی که منم خندیدم و گفتم عجب چیزی هستیا آقا داماد  که اونم خندید و گفت اووووف یه دامادی واست پنجشنبه نشون بدم کیف کنی منم یه اخم نازی کردم و گفتم خدا به داد من برسه که یه آهی کشید و دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش و ماشین رو روشن کرد و گفت فقط آروم بمال نمبخام آبم بیاد می‌خوام تا پنجشنبه آبی ازم خارج نشه . همینطور که میمالیدم یهو جلوی یه جوراب فروش زنانه نگهداشت و گفت داشت یادم میرفتا بعد پیاده شد و کیرش رو زد بالای کمرش تا معلوم نشه و رفت و با یه بسته برگشت‌داد بهم باز کردم دیدم یه جفت جوراب بلند توری سفیده گفت اینارو هم بپوش عروسکم . گفتم باشه .

خلاصه رفتم خونه و روز پنجشنبه رسید صبح طبق معمول بیدار شدم و آماده شدم شورت و جوراب و تاپ رو از زیر پوشیدم و تور رو هم گذاشتم کیفم میخواستم برم که دیدم بابام بیدار شد و آرم پرسید کجا میری گفتم کتابخونه که چیزی نگفت و رفت خوابید و سریع اومدم بیرون رفتم دیدم طبق معمول خیابون وایساده رفتم سوار شدم و حرکت کرد یهو که رومو برگرداندم نگاش کردم یهو هنگ کردم دیدم نیشخندی زد و گفت چیه چرا هنگ کردی مگه داماد ندیدی تا حالا ؟؟؟
یه دست کت و شلوار سرمه ای پیرهن سفید و یه کراوات سرمه ای زده بود که گفتم واقعا دیوانه ای که محکم زد رو پام و گفت آره دیوونه هر کی عروسکی مثل تو داشته باشه دیوونه میشه عروس کوچولو بعد نگهداشت گفت برو عقب لباساتو دربیار و لباس های که بهت داده بودم و بپوش که گفتم مگه نمی‌ریم خونه که گفت می‌خوام بگردونمت عروس خانوم که رفتم عقب و لباسامو در آوردم و یه آرایش ریزی هم کردم و تور رو هم انداختم سرم و صورتم و از همون وسط صندلی ها اومدم جلو چشمش که بهم افتاد یه آه بلندی کشید و کیرش و محکم گرفت و گفت چه حالی بکنیم امروز بعد دست انداخت تورم رو بزنه کنار که نذاشتم و گفتم تا خونه برنمیداری که گفت چشم عروسک با نهایت سرعت می‌رفت و هی میگفت پس کی میرسیم تا بخورمت که بالاخره رسیدیم پیاده شد و در خونه رو باز کرد و اطراف رو یه دید زد و اومد در من رو باز کرد بغلم کرد و مثل بچه کوچیکا برداشتتم و رفتیم تو در رو با پاش بست . رفتیم داخل خونه و منو گذاشت زمین دستمو گرفت و رفت نشست رو مبل و منو هم گذاشت رو پاش بعد خواست تور رو از صورتم بکشه که گفتم اول شیر بها رو بده بعد که یه جوووون بلند گفت و کیرش رو از رو شلوار گرفت و دستمو برد گذاشت روش و گفت اینم شیربهات بعد تور رو زد کنار و وقتی چشمش بهم افتاد یهو یه جوری شد و رنگش پرید بعد گفت چییییی شدی توله سگ بالاخره می‌کشی منو بعد دو تا بوس آبدار محکم از رو لپ هام کرد و گذاشتتم زمین و گفت پاشو یه چند تا قر و عشوه بیا ببینم عروسک . می‌خوام دیوونه بشم بعد منم با ناز رفتم یکم رقصیدم و بعد کونمو کردم طرفش و یکم لرزوندم که محکم کیرش و میمالید و قربونت صدقم می‌رفت بعد بهم گفت بشین زانو بزن و کفشام رو دربیار که گفتم نه من در نمیارم که گفت اذیت نکن و عصبیم نکن بشین کفشامو دربیار کوچولو لحنش یه جوری شده بود راستش ترسیدم و نشستم و بندهای کفشش رو شروع کردم باز کردن از همونجا بوی پاهاش میزد . نمی‌دونم چرا همیشه از جوراباش بو میومد بر خلاف بقیه جاهاش یا لباساش که همیشه تمیز بود انگار بوی جوراباش رو یه ورژن میدونست و همیشه دوست داشت با اونا منو اذیت کنه و از این کار می‌دیدم که چجوری لذت میبره .
یه کفششو به زور درآوردم که یه جوراب ساق دار خاکستری زخیم پاش بود که خیلی بو میداد که با انگشتم بینیمو گرفتم که دیدم با یه نگاه شهوتی بهم خیره شده که پاشو آورد و مالید به سینه هام و صورتم و گفت حالا اونیکی کوچولو که گفتم نکن خفه شدم خب بده اینارو زنت بشوره . که گفت زن من تویی که گفتم پس اونی که تو خونته کیه که گفت اون مادر بچمه زنم تویی کوچولو .
که شروع کردم اونیکی کفششو هم در آوردم و رفتم عقب که گفت حالا پاشو قر بده جلوم . پاشدم و کونمو گرفتم سمتش و تکونش میدادم که هی پاشو میآورد و میمالید به کونمو و آه و نالش بلند میشد . یه نگاه به جلوی شلوارش کردم که دیدم کیرش داره شلوارشو پاره می‌کنه . به کونم اشاره کرد و گفت بیا بمالش به کیرم رفتم نشستم روش و با عشوه کونمو بهش میمالیدم که هوارش به آسمون می‌رفت محکم بازو هامو گرفته بود و لیس میزد بعد سرشو آورد کنار گوشم آروم گفت امروز جرت میدم کوچولو که ترس برم داشت و خواستم بلند شم که محکم بازو هامو گرفت فشارم داد به کیرش و آروم با شهوت گفت کجا ؟؟ تازه داره بهمون خوش میگذره عروس خانومم کیرشو رو کونم حس میکردم که داشت شلوارشو پاره میکرد با صدای لرزون گفتم اذیتم نکن پرویز که گفت آخخخ آخخخخ کشته مرده این صداتم کوچولوووو بعد شروع کرد به لیسیدن صورتم که ریش نسبتاً بلندی که داشت اذیتم میکرد بعد گذاشتتم رو تخت اومد جلوم وایساد کیرش از زیر شلوارشو داشت پاره میکرد دستمو گرفت گذاشت روش و گفت بمال بماااال ببینم شروع کردم مالیدن آخو اوخش شروع شد کمی که مالیدم بلندم کرد و رفت پشتم و زانو هاشو خم کرد و از پشت چسبید بهم و کیرشو از رو شلوار رو کونم بالا پایین میکرد و لپ هامو می‌بوسید بعد از پشت کراواتشو داد دستم و گفت بکش که وقتی کشیدم خودشو بهم نزدیک تر کرد و معلوم بود خیلی از این صحنه حال می‌کنه چون حس کردم رون هام خیس شده که فهمیدم خیسی کیرش از شلوارش زده بیرون

بعد برم گردوند و روبروش زانو زدم و گفت درش بیار خواستم کمربندشو باز کنم که نذاشت و گفت از زیپ در بیار کتشو از تنش در آورد و کراوات رو شل کرد و چند تا از دکمه های پیرهنشو باز کرد که موهای سینش زد بیرون الان با این تیپ که جلوم وایساده بود خوشم میومد و احساس خواصی داشتم زیپشو کشیدم پایین و دستمو بردم از تو شورتش در آوردم و آوردم بیرون از دستم گرفت و از ته فشار داد و گفت دهنتو باز کن که گفتم ععععهه چندشم میشه که گفت چندش نداره کوچولو انگار عسله باز کن دهنتو که باز ناز کردم که سرمو گرفت و بزور دهنمو باز کردم که کیرشو فشار داد و چند قطره آب از کیرش چکوند تو دهنم بعد کیرشو کرد تو دهنم و عقب جلو میکرد و آه و ناله میکرد بعد تاپمو از تنم در آورد و تا چشمش افتاد به سینه هام کیرش و از دهنم کشید و با یه لحن شهوتی گفت اوووووووف ممه ها رو نگاه بلندم کرد و خودش جلوم زانو زد و شروع کرد به لیسیدن و خوردن سینه هام یجوری میخورد که خودم احساس میکردم یه چیزی از ممه هام بیرون میاد منم دستمو انداختم دور سرش و‌حلقه زدم که خیلی خوشش اومد و گفت ای جونم چه بچه‌ای تور کردم خداوکیلی بعد خندیدم و شروع کرد دوباره خوردن یکم که خورد دست کشید و برم داشت پرتم کرد رو تخت و گفت قمبل کن ببینم بچه کوچولو آخخخخخ بخورم اون کونتو که قمبل کردم و شروع کرد شورتمو از پام درآورد و شروع کرد به خوردن کونم زبونشو میکرد داخل کونم که خیلی خوشم میومد و ناخداگاه یه آهی کردم که وحشی شد و گفت جووووون و چنگ میزد به لمبر های کونم و میخوردشون یه ده دقیقه ای خورد و بلند شد دیدم داره کیرشو میماله به سوراخ کونم که گفتم توروخدا یواش که با شهوت خندید و گفت یه کونی ازت میکنم امروز که تا آخر عمرت فراموش نکنی عشق من ناسلامتی امروز حجلمونه و بلند خندید و منم ترس برم داشت که یدفه احساس کردم از وسط پاره شدم و یه جیغ بلندی کشیدم و چشام‌ سیاهی رفت و فک کردم مغزم سوت کشید که خواستم فرار کنم که دیدم یجوری گرفتتم که نمیتونم تکون بخورم آه آه میکرد و می‌گفت پارت میکنم امروز بچه کوچولو و این حرفها دستم رو بردم دیدم تا ته کیرش تو کونمه شروع کرد تلمبه زدن که باز درد وحشتناکی تمام وجودم رو گرفت و بلند گریه میکردم و اونم کیف میکرد و محکم تلمبه میزد خیلی بی رحم شده بود اولین باری بود که اینطور میدیدمش هر چی التماس میکردم اصلا انگار نمیشنید حدود یک ربع همینطور تلمبه زد و بعد درش آورد و گرفت جلوی صورتم گفت بگیر دهنت که دیدم کل کیرش خونیه گریم بیشتر شد و گفتم توروخدا ولم کن نمبخام که خندید و گفت کجا هنوز اولش هم تموم نشده بعد فشار داد کیرشو رو لبام که محکم دهنمو بستم گفتم حداقل بشورش تا نشوری نمی‌خورم که سریع دوید سمت دسشویی و شست و‌برگشت بالافاصله کرد تو دهنم و تند تند تلمبه میزد شروع کرد پیرهنشو محکم ازتنش درآورد و کمربندشو هم باز کرد و شورت و شلوارشو یجا کشید پایین و فقط کراوات‌و جوراب هاش تنش بود کمی که خوردم آه و اوهش بیشتر شد و فقط قربون صدقم می‌رفت منم گریه میکردم که

اشک هامو با انگشتش پاک میکرد و میزد به کیرش و از اینکار لذت میبرد از دهنم در آورد و باز از زمین برم داشت و پرتم کرد رو تخت و رو کمر خوابوندتم و پاهامو داد بالا و دوباره کیرشو کرد تو کونم که جیغ بلندی کشیدم و گریم بیشتر شد اونم از شدت لذت و شهوت خیس عرق بود و بدن پشمالوی خیسش یه صحنه جالبی داشت همینجور حدود ده دقیقه کرد که داد و آهش بیشتر شد و کیرشو درآورد و پاهامو گرفت و کف پاهامو جسبوند به هم و کیرشو میکرد وسطشون و عقب جلو میکرد و آخخخخ و اوخشش به آسمون می‌رفت و کمی که این کار رو کرد شروع کرد به فریاد زدن و مثل شیلنگ آب کیرشو فواره کرد رو بدنم در همون حال سریع اومد سمت دهنم و کیرشو به زور کرد تو دهنم که کمی از آبشو هم ریخت تو دهنم که حالم بده شد و اوق زدم که کیرشو کشید بیرون و مثل سنگ افتاد روم‌ که داشتم به میشدم و گریه هام هنوز بند نیومده بود چند دقیقه بی حرکت روم موند و بعد از حدود چند دقیقه دوباره شروع کرد به خوردن ممه هام و …‌…
دیگه نمی‌خوام زیاد طولانی بشه اون روز چهار بار دیگه هم آبش اومد و باهم رفتیم حموم یه بارم اونجا کرد که اومدیم بیرون و لباس پوشیدم و اومدیم بیرون تو ماشین هم دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش و گفت حیفه یه بچه به این خوشگلی کنارت باشه بعد دستش رو کیر آدم نباشه و خندید . ولی کیرش نیم خیز بود و اصلا سیخ نمیشد هر چقدر مالیدمش سیخ نشد خب بیچاره پنج بار از صبح آبش اومده بود .
تا اینکه رسیدیم سرکوچمون و چند تا بوس از ممه هام کرد و یه دسته پول هم بهم داد که حدود سیصد هزار تومان بود و پیاده شدم به زور می‌تونستم راه برم و کاملا این معلوم بود درو که باز کردم دیدم بابام به سرعت از پله ها اومدم و دوید سمت کوچه که برگشت گفت کجا بودی تا گفتم کتابخونه یه سیلی محکم خوابوند دم گوشم و پرت شدم زمین بعد بلند کردو گفت کدوم گوری بودی ؟ منم ساکت بودم و فقط گریه میکردم که دسته پول از جیبم افتاد زمین بابام پولارو برداشت و گفت کی اینارو بهت داده ؟ و شروع کرد کنم زدن . چشمش افتاد به کبودی گردنم و یه زور پیرهنمو از تنم در آورد و بدن کبود شدم و که دید اشک تو چشاش جمع شد و یه تف انداخت تو صورتم و نشست زمین مامانم که از ترس داشت زهره ترک میشد همش گریه میکرد و سعی میکرد بابامو آروم کنه …
خلاصه بعد اون روز حدود دو هفته نذاشتن از خونه بیرون برم و گوشیمو هم گرفتن که قبلش همه پیام ها و تماس هارو حذف کرده بودم و با هزار مصیبت به پرویز زنگ زدم و ماجرا رو خیلی خلاصه بهش گفتم و قط کردم . ولی هر چقدر کتک خوردم اسم پرویز رو بهشون نگفتم و همش میگفتم به زور یکی که نمی‌شناختم خفتم کردن که اونا هم اصلا باور نمیکردن چون میدونستم که با اون عکس ها و فیلم هایی که پرویز ازم داره اگه به بابام بگم هم بیشتر آبروی خودمون می‌ره و بابام پیشش خورد میشه .
بابام هم از اون مدرسه پروندمو گرفت و تو مدرسه دیگه ای ثبت نامم کرد .
از اون موقع به بعد چند بار پرویز رو تو سر کوچمون دیدم که داره از دور نگام می‌کنه ولی از ترس اینکه بابام تعقیبم کنه اصلا محلش نذاشتم و اونم دیگه بعداً ها دیگه ندیدمش .

این بود خاطرات من در مورد بلایی که یک نمره سرم آورد .

ممنون که خوندین.

نوشته: Artin.bbbb87


👍 16
👎 7
40801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

908083
2022-12-25 05:02:01 +0330 +0330

الان چی هستی ترنس شدی؟

0 ❤️

908101
2022-12-25 09:01:58 +0330 +0330

این پسرای خوشگل واقعا از دختر بهترن،،پسر خوشگل و جوون گلی از گلهای بهشته

3 ❤️

908108
2022-12-25 10:16:46 +0330 +0330

یعنی کثیف ترین داستان شهوانی را نوشتی، فکر نمی کنم رکورد تو به این زودی ها شکسته بشه. من فقط قسمت اول را خواندم و یک پاراگراف از این قسمت را، خیلی حال به هم زن بود، خیلی. عوووق

0 ❤️

908127
2022-12-25 13:28:03 +0330 +0330

حالا شد یه داستان
کاری ندارم دروغ بود یا واقعی ولی آخرش معلوم شد بابات از کجا فهمیده داستانت رو کامل کرد
دهن سرویس چقدر بد سوتی دادی
😂😂😂😂😂😂

0 ❤️

908160
2022-12-25 19:19:35 +0330 +0330

منطقی بود، فقط دوست داشتم بگی بعدش بابام منو گرفت کرد که فحشو بکشم :|

0 ❤️

908189
2022-12-26 00:39:54 +0330 +0330

اگر هم قضیه را باز نمی کردی داستان خوبی بود
شماره پرویز رو داری بهم بدی
تو مدرسه جدید هم باز سوراخ دادی یا از ترس بابات ندادی
پدر ها تا زمانی که خر شان می رود رفیق بچه خود هستند بعد دشمن شماره یک شان می شوند باید کتک ها را بابات می خورد اگر شرط نمره نمی گذاشت اگر پز نمی داد تو نیز گی نشده بودی و سالم داشتی زندگی ات رو می کردی
در کل داستان خوبی بود و برات آرزوی موفقیت و سلامتی می کنم

0 ❤️

908244
2022-12-26 05:43:11 +0330 +0330

درسته که به حقیقت نمی‌خورد ولی دستت درد نکند خوب قلمی داره جوری نوشته بودی که من. دلم میخواست جای تو بودم

0 ❤️

908373
2022-12-27 07:29:45 +0330 +0330

👅👅👅👅👅👅👅💦💦💦💦💦💦💦

0 ❤️

908422
2022-12-27 17:54:45 +0330 +0330

نباید با ساعته به این زودیا خر میشدی. خیلی خری 😐

1 ❤️