پروین (۲)

1402/01/31

...قسمت قبل

,موضوعی که باعث تعجب همسرم پروین شده بود من از یک بدن ترکه ای و لاغر دخترونه بدم میومد ولی عاشق یک رفتار کردار زنانه و یک بدن گوشتی و جا افتاده سن بالا بودم دلم میخواست مسئولیت زندگی زنی که از من خیلی بزرگتره رو برعهده بگیرم و این حس تناقض برام خیلی دلچسب بود و پروین نمونه بارز یک همچین زنی بود تازه موضوع اصلی اینه که کاملاً عاشقش هستم البته پروین خیلی جثه بزرگی نداشت اما خوب به لطف زایمان طبیعی یکم شکم خوشگلش و یه مقدار سینه هاش و کوسش گوشت آلو و تپل شده بود یه تیکه گوشت سفید بلوری ولی با قد کمتر از ۱۶۰ که من براش میمردم
اما به هر حال یک زن خانگی و سنتی بود که به لطف زندگی با من فقط عقاید سنتی رو کنار گذاشته بود حتی وقتی که با همدیگه صحبت میکردیم دیگه از اون حرفهای خشک و سنتی که حاجی بهش یاد داده بود خبری نبود
خوشبختانه یا متأسفانه بگم انقدری از حاجی و پسرش زجر دیده بود که اصلاً هم نگرانشون نبود فقط تنها نگرانیشین بود که یک وقت ما را پیدا نکنن البته با مدارک جعلی محال ممکن بود
از یکی از دوستانم از تهران خبر گرفتم و متوجه شدم بعد از فرار کردن منو پروین حاجی موضوع به پلیس اطلاع داده اما سرنخی پیدا نکردن و در ضمن یک ماه بعدش حاجی برگشته توی خونه زن اولش
روزگارمون به خوشی می گذشت حسابی از همدیگه لذت می بردیم و پروین روز به روز آب زیر پوستش میرفت و دائم از من تشکر می کرد که این زندگی قشنگ و مدیون عشق تو هستم خداییش هم برام سنگ تموم گذاشت با همه چیز همدیگه اوکی بود و هیچ وقت از دهن این زن نه نشنیده بودم توی سکس هم حسابی به من می رسید حتی گاهی اوقات که خسته بود با خوردن و مالیدن منو ارضا میکرد و حسابی هوای شوهرش رو داشت چیزی برام کم نمیذاشت حتی گاهی اوقات با اجازه من پشمای کوسش رو تیغ میزد و گاها به درخواست من یه خروار پشم کس میذاشت و من خودم میبردمش توی حمام و کس و کونش رو تیغ میزدم و صفا میدادم بعدش میاوردمش بیرون براش میخوردم و با یک سکس حسابی بهش حال میدادم و توی بغلم می خوابوندمش
پسرش که دیگه پسر من هم می شد کلاس ششم بود دیگه کاملاً من و مادرش رو کنار همدیگه پذیرفته بود اتفاقی افتاد که شروع تحولی در زندگیمون شد .
در همسایگی ما یک زن بیوه چاق و چله و البته بسیار مهربان به اسم اکرم خانوم زندگی می کرد همیشه خنده به لب داشت از اون زن هایی که کلانتر محل بود حدود ۵۲ سالش بود بچه هاش رو فرستاده بود خونه بخت و تنها زندگی می کرد و با حقوق شوهر مرحومش روزگار سپری میکرد و خیلی هم با ما رابطه گرمی داشت هر از گاهی به خانه ما میومد و با پروین حسابی گرم میگرفت اصلاً آدم دوست داشت بشینه و این زن با اون لهجه زیبای گیلانی صحبت کنه و ادم گوش کنه البته با اون سن و سال از زیبایی کم بهره نبود چون زن خوشگذرانی بود همیشه لبخند میزد و معلوم بود اهل حاله و زندگی رو سهل میگیره همیشه به من می گفت فری جان و پروین رو آبجی صدا می کرد بسیار مهربان و تو دل برو بود گاهی اوقات برای اینکه تنها نباشه به اصرار پروین خونه ما می خوابید شب رو ،
البته جاشو توی پذیرایی کنار پسرمون میذاشتیم و منو پروین می رفتیم تو اتاق خودمون
من و پروین خیلی از اوقات برای تنوع موقع سکس یا ور رفتن با هم دیگه از مردها و زنهای دیگه صحبت میکردیم پروین خیلی از این فانتزی که چند تا جوان قوی هیکل دارند باهاش سکس میکنن خوشش میومد و من هم حسابی توی این مورد تمام اندامهای جنسیش رو با کیر و دست هام و زبونم مشغول میکردم و اون صحنه سکس چند نفره رو براش تداعی میکردم و خیلی لذت می بردم از لذت بردنش خودش میدونست چقدر عاشقشم و میدونست میپرستمش . به همدیگه گفته بودیم اینها فانتزیه حتی اگر واقعی بود باز چیزی از محبت قلبی من و اون کم نمی شد اون هم میدونست ،اگر چه من خیلی دوسش دارم و برام کافیه اما خودش خیلی لذت می برد موقع سکس از زن دیگه ای صحبت بکنم و با توجه به شناختی که از روحیات من داشت دائماً سوژه رو زنهای جا افتاده هیکل درشت و کس و کون گنده برای من انتخاب می کرد منم توی فانتزی ها دائماً میدادمش دسته سه چهار تا راننده تریلی سیبیل کلفت که به زور می کننش و جای همشون کاری انجام میدادم و دائم زیر گوش پروین از طرف آنها صحبت می کردم و همزمان با پروین ور میرفتم البته من بیشتر دوست داشتم اون حال کنه اما اون به من میگفت تو عشق منی همه کار برای من کردی و خیلی دلم میخواد هرجوری که میشه به تو حال بدم یه شب وقتی که اتفاقاً اکرم خانم هم اومده بود پیش ما و شب رو پیشمون مونذه بود دم دمای صبح بود که پروین بیدار شده بود نماز بخونه و وقتی که خوند اومد توی بغل من یهو نمیدونم چی شد که حسابی تحریک شدم و با یک شرم خاصی به پروین گفتم عشقم میدونم شاید مناسب نباشه الان ولی هوس کردم!!
پروین هم گفت ای به چشم فدای شوهرم بشم کوس میخوای یا کون؟ بهش گفتم آخه ممکنه سر و صدا بشه زشته گفت پس بیا برام بخور
دراز کشید و من رفتم بین پاهاش کس خوری چون قرار بود اول اون حشری بشه بعد بیاد به من حال بده منم عین قحطی زده ها شروع کردم خوردن کس توپول و شیرین بود آبکی و خوش طعم مزه کوس عشقمو با هیچ چیز عوض نمیکردم حیف که یائسه شده بود وگرنه خیلی دوست داشتم یک بچه توی شکمش بکارم
حالا دیگه نوبت من شده بود پروین استادی شده بود توی خوردن و مالیدن خایه و کیر
به من گفت عزیزم الان دلت چی میخواد؟
من بهش گفتم یک کس و کون چاق و بزرگ همینطوری که داشت برام میمالید و خایه هامو میک میزد و به حالت پچ پچ با من صحبت می کرد برگشت گفت یکی مثل اکرم خانم خوبه دوست داری کون گنده و تن چاق و سفید اکرم رشتی مال تو میشد؟
من یه دفعه جا خوردم و دهانم خشک شده بود گفتم زشته اینو نگو
پروین گفت چرا خودتو میزنی به اون راه من که خودم دیدم زیرزیرکی به کون گندهش وقتی راه میره نگاه می کنی من که خودم دیدم یه بار داشتی روی پشت بوم شون از توی روشنایی، حمام کردنش رو نگاه میکردی !!! من به پته پته افتاده بودم
زبونم بند اومده بود و با یک اخمی داشت توی چشمام نگاه میکرد
بهش گفتم به خدا نه اینکه بهش نظر داشته باشم فقط کنجکاو شدم دست خودم نبود تورو خدا ببخشید یهو اخمش تبدیل به لبخند شد گفت عزیز دلمی عیب نداره فدای سرت نوش جونت حالا خوب بود دید زدی آقای من؟ اینو که گفت خیالم راحت شد بهش گفتم آره ولی چیز خاصی معلوم نمی‌شد فقط دوتا سینه های گنده اش معلوم بود راستش یکم عذاب وجدان گرفتم و سریع پشت بومش رو ترک کردم آخه من نمیخوام به تو خیانت کنم ببخشید خامی کردم جوانی کردم
برگشت گفت آخ من فدای تو عشق جوانم بشم من میدونم بالاخره دست خودت نیست این مدل زن ها رو دوست داری میدونم که ابداً حست نسبت به من توی دلت عوض نمیشه ناراحت نشدم ولی دوست دارم که منو هم توی لذت خودت شریک کنی من که زن هستم گاهی اوقات اکرم خانوم راه میره چشم میدوزم به یک دو زدن کون گندش دیگه وای به حال تو که جوانی و کیرت برای این مدل زن ها همیشه سیخ میشه الانم برات می خوام بخورم چشماتو ببند و فکر کن اونی که الان توی پذیرایی خوابیده داره کس و کونش رو میزاره روی کیرت میخوای اصلا برم صداش کنم الان بیاد تو بغلش بخوابی؟ زن خوب و مهربونیه من خودمم ازش خوشم میاد، عشقم دوست داری با اکرم خانوم بری حمام؟ فکر کن کس و کونشو جلوت پهن کنه چقدر سفید و بزرگه چون من یه بار دیدم وقتی داشت جلوی من لباس عوض میکرد پیشانی کوسش معلوم بود شاید بهت بگم یه قابلمه رو پر میکنه دوست داری این خانوم سن بالا هه مثل من زنت بشه؟همین بغله هااا پشت در این اتاق تو پذیرایی خوابیده فکر کن همین الان بفرستم تو بری زیر پتوش! اینو که گفت برخلاف همیشه کنترل خودمو از دست دادم و تمام آبم همینجور که خانمم داشت برام کیرمو میمالید اومد و پا چید روی دستهای سفید پروین جون
بعد از اینکه آبم اومد یکم حس خجالت و پشیمانی به من دست داد که باعث شد بیشتر برای پروین تو دل برو بشم کلی قربون صدقم رفت و به من گفت ناراحت چی هستی من اصلاً ناراحت نشدم خیلی هم خوشحالم
دیگه از همون جا اکرم خانوم یه پای فانتزی های من و پروین شد که اتفاقاً خودش هم خیلی اصرار میکرد که از اون صحبت کنیم موقع سکس من و تشویق می کرد که بهش بگم چه جوری دارم اکرمو از کس و کون می کنم
تصورش برای من هم جذاب بود مخصوصا اینکه اکرم خانوم زن مهربونی بود و مورد مهر محبت اکرم قرار گرفتن از طرف اون برام جذاب شده بود
البته خود پروین میدونست که چقدر برای من خواستنی هست و خودش میگفت میدونم من عشق تو هستم ولی خوب تو اون حجم کون و بدن رو دوست داری چیزی که تو دوست داری منم دوست دارم چون عاشقتم
این موضوعات فاز جدیدی برامون ایجاد کرده بود و دوره جدید و نوعی پختگی و تنوع به سکس ما داده بود البته پروین هم با من روراست بود و گاهی اوقات اگر در جایی مردی را می دید و براش جذاب بود به من می‌گفت و ما در موردش صحبت می کردیم خیلی لذت بخشه که زنم انقدر با من راحت بود
یک روز خیلی اتفاقی گفتم اگه واقعاً از در بیای تو ببینی من پشت اکرم خانوم سوار شدم کیرم توی کونش و اکرم همونطور که کیر من و توی کونش قفل کرده چهار دست و پا داره دور پذیرایی میچرخه چکاچ کار می کنی؟
دیدم اصلاً جا نخود و گفت نمیدونم چرا هر کس دیگه ای بود الان دندونات توی دهنت بود ولی من خودم با اکرم خانوم هوسی میشم اینو که گفتی کیف کردم دستمو بردم زیر دامنش گفت نگاه کن کسم خیس شد منم یکم خیسی کوسش رو با انگشت آوردم بالا و گذاشتم توی دهانم و خوردم
دیگه حسابی رومون به همدیگه باز شده بود و به اجازه خودش هر از گاهی که در مورد خودمون سکس میکردیم یک بار هم با فانتزی غریبه سکس میکردیم البته توی فانتزی و گاهی حتی من موقع سکس پروین رو اکرم صدا میزدم انقدر این حرفا بینمون رد و بدل شد که انگار عادی بود
یه روز بهش گفتم لامصب ببین با دل من چیکار کردی بدنت عالیه کونت عالیه ولی اون حجم از کوس و کون اکرم خانوم از جلو چشمم کنار نمیره گفت میدونم عزیزم به هر حال من و تو عاشق همدیگه هستیم ولی اگر تو بخوای چون میدونم فقط نیت جنسی داری خدارو چه دیدی یهودی صحبت کردم و اکرم خانم رو دادم زیر کیرت این کیر به من زندگی داده به من لذت داده بیش از اینها حقشه
اینو که گفت من داشتم شاخ در میاوردم گفتم نه بابا اکرم خانوم عمرا تن به همچین کاری بده برگشت گفت کجای کاری پسر منم فکر میکردم عمراً این کارو با تو بکنم ولی محرومیت آدمو خیلی عوض میکنه اکرم خانم ده ساله شوهرش به رحمت خدا رفته تو این مدت بی کیری و نداشتن سکس حتماً روش تاثیر گذاشته اونم با یک مرد جوان! من زن هستم میدونم هم نوع من چی میکشه
گفتم نمیدونم منکه میگم غیر ممکنه بعید میدونم اصلاً غیر قابل تصوره این بخواد پا بده اونم به شوهر به قول خودش آبجیش
برگشت گفت هنوز ما زنها رو نشناختی
از فرداش کار پروین شده بود صحبت کردن و نزدیک شدن به اکرم خانوم و لا به لای این حرفا بحثو کشونده بود به اینکه چجوری بدون شوهر سر میکنه و توی حرفای زنونه بحث و کشونده بود به جاهای باریک و از رابطه خودش و من برای اکرم خانوم تعریف کرده بود و حسابی دهن اون زن بیچاره رو آب انداخته بود مدت یکی دو ماهی میشد که این صحبت ها بینشون در جریان بود من حتی متوجه شده بودم وقتی از سرکار میام اکرم خانوم با یک حالتی که آمیخته با لبخند ریزی توی صورتش هست به من نگاه میکنه ! نخیر ؛خانم ما انگار تا شوهرشو نمی فرستاد لای پای این زن بیخیال نمی شد حتی من بهش گفتم واقعاً بعیده اصلاً توهم بخوای نمیشه نمیتونی اما اون میگفت حالا میبینی میتونم یا نمیتونم ازش پرسیدم خب این حرفا رو میزنی واکنش اکرم چیه؟ گفت هیچی گاهی اوقات سرخ و سفید میشه گاهی اوقات هم قشنگ توی چشماش کمبود موج میزنه و گاها لا کنجکاوی ازم سوالاتی میپرسه
پرسیدم اون چیزی از خودش و شوهرش تعریف نمیکنه؟ گفت نه فقط ظاهراً اونم شوهرش خیلی توی زناشویی مهارت نداشته
وقتی پروین اینو گفت انگار یکم خودم رو به مقصد نزدیکتر دیدم هرچی هست از گور این کمبود جنسی بلند میشه زنی که سیر نشده باشه وقتی کیر خوب به پستش بخوره که کار بلد باشه حتی اگر سنگ هم باشه میشه احتمال داد که وا میده
اگرچه از اولش هم اکرم خانوم جلوی من حجاب سرش نمی کرد و به من میگفت توهم مثل پسرم میمونی ولی جدیداً متوجه رفتارهای دیگه ای ازش شدم حتی چند باری دیدم یه وقتایی غذای گیلانی درست میکرد و برای ما هم می آورد با یک حالت خاصی میگفت فردون خان اینو درست کردم بخوری قوت بگیری ماشالله ماشالله و با یک لحن خاص و با لبخند می گفت پروین م اینو که می شنید خنده شیطنت آمیزی زیر لبش می آمد اونجا بود که شستم خبردار شد انگار حاج خانوم ما یه چیزایی در مورد کمرسفت شوهرش به زن همسایه لو داده و تا این حد با هم دیگه راحت شدند
معلوم نبود چه آشی برای پختن یکم ترس برم داشته بود بالاخره یه وقتایی آدم خسته است یا استرس کار داره یهو اگر این زن بیفته به جون من و من توی حال و هوای سکس نباشم ضایع میشه؛شایدم توی موقعیت قرار می گرفتم و اون کون بزرگش که یک و نیم برابر کون پروین بود جلوم لخت می جنبید کیرم میشد دسته تبر؛ اما به هر حال هیجان و لذت توام با نگرانی داشت منو دیوانه میکرد

تابستون بود و هوای گرم و مطبوع ای شمال رو فرا گرفته بود یه روز که از سرکار اومدم خونه پروین به من گفت عزیزم پیشنهاد می کنم آخر هفته مارو ببری بندر پهلوی لب دریا ۱ سوئیت بگیریم یکی دو شب بمونیم هم من هم این بچه دلمون پوسید توی خونه من که جز صحبت با اکرم خانوم و خیاطی کردن تفریح دیگه ای نداشتم منم گفتم عیب چشم مخلص شما هم هستم قربون پسرم و مامانش برم گفت تو چقدر خوبی اون مردی که هر وقت میخواست منو جایی ببره همیشه با غر زدن و استرس بود کوفت آدم می شد گفتم ما مخلص شما هم هستیم پروین جون
به من گفت یه چیزی می خوام بگم اگر دوست نداشتی میتونی رد کنی فقط یه پیشنهاد
بنده خدا این اکرم خانم هم بچه ها که دیر به دیر بهش سر میزند گناه داره اگه اشکال نداره اونم با خودمون ببریم؛با شیطنت یک چشمک زد و گفت ثواب هم داره منم گفتم نه عزیزم چه اشکالی کسب فیض میکنیم از محضرشون و دوتایی خندیدیم

وقتی بهش گفتیم با همون سادگی خاص توی؛صورتش خیلی هم خوشحال شد کم مونده بود بپره منو بغل کنه خلاصه آماده شدیم فردا پنجشنبه ظهر حرکت کردیم رفتیم بندر پهلوی یک جایی نزدیک دریا گرفتیم که دو تا اتاق داشت با امکانات ضروری فقط چیزی که اذیت می کرد پشه ها و یکم گرمای هوا بود ولی خب تابستون و شرجی هوا کاریش نمیشه کرد وسایل و گذاشتیم و رفتیم یکم خرید کردیم برگشتیم اکرم خانوم با همون لهجه شیرین گیلکی برگشت گفت فری جان پروین جان اگر اجازه بدید برای تشکر از شما پخت و پز رو من انجام بدم ماهم دلشو نشکستیم انصافا هم مثل پروینه من دستپختش حرف نداشت
دم دمای غروب بود من و پروین و پسرم رفتیم لب آب کم کم هوا داشت تاریک میشد یکم پاهامون و توی آب زدیم و روی شن های ساحل نشستیم خیره به آسمان به ماه کم فروغی که کم کم داشت کامل میشد و ستاره هایی که توی آسمونی صاف و بدون ابر سوسو می زدند خیره شدیم صدای موج دریا و از دور دست صدای مرغ ماهی خوار و همچنین نسیمی که به آرامی صورتمون رو نوازش میکرد واقعاً حس خوب وخوشبختی داشتیم سر پروین رو توی سینم گرفتم و دائماً بوسه بود که نثارش میکردم و بهش گفتم تو رو خیلی دوست دارم خوشحالم که جرات به خرج دادم و تو رو مال خودم کردم عزیزم وجودت باعث میشه حتی حس دلتنگی برای خانواده ام رو بتونم بهتر تاب بیارم تصمیم دارم سال دیگه ببرمت شیراز و بهشون معرفی کنمت اونم گفت مرسی که اومدی و زندگی منو زیبا کردی عشق جوانم همینطور که محو تماشای صورت زیباش بودم یک نگاه انداختم دیدم پسرمون مشغول بازیه منم از فرصت استفاده کردم و یک لب جانانه از مامان خوشگلش گرفتم و همینجوری چند ده ثانیه توی لب های هم دیگه قفل شدیم و دست هامون رو لای موهای همدیگه حرکت میدادیم
پروین گفت فدات بشم عزیزم حالا بریم داخل مهمونمون گناه داره بریم یکم کمکش کنیم
همین که درو باز کردیم بوی سبزی پلو ماهی آدم و مست می کرد گفتم الحق و انصاف اکرم خانوم نمونه یک بانوی اصیل گیلانی هستی اونم گفت فدای تو بشم فری جان دست شما و این خانوم خوشگلت درد نکنه
خلاصه من و پروین سفره رو انداختیم بیرون روی ایوان دیدیم سبزی پلو اومد و باقلا قاتق و ماهی سفید شکم پر و دو کاسه فسنجون با گوشت غاز حسن ختامش هم سیر ترشی ۵ سال که اکرم خانوم یه مقدار با خودش آورده بود گفتم اکرم خانوم من فقط ماهی گرفته بودم و برنج آورده بودم چیزای دیگه رو کی حاضر کردی؟ گفت دیگه میخواستم براتون سنگ تموم بزارم بلا می سر! از قبل یه چیزای آماده کرده بودم ناقابل نوش جان.
آدم مگه سیر می شد؟ یه بار ماهی با برنج خالی و حالا یکم روش باقالاقاتوق بعد یه قاشق برنج سفید با فسنجون جا افتاده ی گوشت غاز
یه بار جدا جدا یه بار هم سبزی پلو ماهی شکم پر و مقداری باقالی قاتوق به صورت مخلوط پشت بند شم یک حبه سیر ترشی شیرین شده و جا افتاده که تو دهان آب میشد اوووومممم
جاتون خالی ولی اگر بگم مزه بهشت میداد پربیراه نگفتم
هزار روش میتونستی این دو سه مدل غذا رو مزه مزه کنی
اکرم یه جور بدون قاشق چنگال و با دست افتاده بود روی این بشقاب غذاش که آدم همون لحظه دوباره گشنش میشد به قول شمالی ها ماهی پلا فقط با دست
گفتم اکرم خانم دست و پنجه شما درد نکنه البته پروین من هم کم از شما نداره ماهی سرخ کرده درست میکنه داغ داغ آب نارنج که روش میریزی جیلیز جیلیز صدا میده توی ماهیتابه و یک طعم ترش مزه مایل به ملس میگیره به ماهی که نگو و نپرس
ساعت حدود ۸ شب بود که دیگه شام و خوردیم جمع کردیم و شستیم و من و پسرم رفتیم بیرون روی شن ها آتش درست کردیم چای آتشی گذاشتیم در این هنگامه پروین و اکرم خانوم هم به ما ملحق شدند با تخمه و قند و استکان نعلبکی اومدن
کلی خوش گذشت گفتیم و خندیدیم و کلی خاطره تعریف کردیم
و با صدای موج دریا عیشمون تکمیل تر شد
شب موقع خواب یکم هوا خنک شده بود به خاطر این که لامپ ها خاموش بود پشه ها همه بیرون رفته بودند و دور لامپ روشنه روی ایوون جمع شده بودند و خوشبختانه از بس ماروگزیده بودند سیر شده بودند و دیگه کاری با هامون نداشتن
یه آشپزخونه یک پذیرایی و دو تا اتاق خواب
در اتاقخواب بزرگتر یک تخت دو نفره بزرگ بود و توی اتاق کوچک تر یک تخت تک نفره
محمد رفت و تخت تک نفره رو تصرف کرد موند اتاق بزرگه و تخت دو نفره که طبیعتاً باید سهم منو همسرم میشد من فکر کردم لابد اکرم خانوم از رختخواب هایی که آوردیم استفاده میکنه اما با کمال تعجب اومد داخل اتاق و با یک لحن آمیخته با لبخند و شیطنت آمیز گفت یکم مهربان تر کنار هم میخوابیم دیگه
من به به خانمم گفتم پس عزیزم شما بیا وسط بخواب من برم کنج دیوار اما از من اصرار از پروین انکار که نه من من نمیتونم وسط بخوابم پروین گفت خودت وسط بخواب منو اکرم خانوم چپ و راستت می خوابیم از قضا منم عادت داشتم به سمت راست بخوابم که اگر اینجوری میشد روم به سمت اکرم خانوم قرار می گرفت یک چیزی دیدم که شاخ در آوردم!!!
اکرم خانوم جلوی من شلوارش رو دراورد در حالیکه فقط شرت به پاش بود باسن گنده اش رو روبه منو پروین گرفت خم شد از توی ساکش یک دامن کوتاه در آورد و پوشید که تمام ساق پاهای چاق و چله اش معلوم بود وقتی که دامن و پوشید دست کرد از زیر بدون این که دامنش خیلی بره بالا شورت خودش هم درآورد انداخت توی ساکش و گفت آخیش راحت شدم
من فقط داشتم شاخ در می آوردم اینکه انقدر با ما خودمونی شد و اصلاً چرا؟ اونم جلوی من و جلوی زنم!!
به هرحال گفتم شاید کلاً راحته خلاصه لامپو خاموش کرد با یک دامن کوتاه و یک تیشرت آستین کوتاه اومد روی تخت کنار من خوابید منم با این که جا تنگ بود و نیمی از تخت رو هیکل اکرم خانوم اشغال کرده بود به هر ضرب و زوری بود چسبیدم به زنم و چشمامو روی هم گذاشتم
شاید دو ساعتی بود که خواب بودم یهو چشامو باز کردم و توی کورسوی نوری که از لامپ روشنه روی ایوون می تابید به داخل اتاق توی اون تاریک روشن دیدم که از یخه تیشرت اکرم دوتا پستون زنانه بزرگ روی هم افتاده و توی اون تاریکی سفیدیش می خورد توی چشمای آدم
حرارت نفس هاشو حس میکردم در همین حال در حالت برگشت و پشتش رو به سمت من کرد یکم که گذشت دیدم هی داره خودش رو میده عقب تر به سمت من تقریباً یکم مونده بود که کاملاً بچسب به من من و منو بین خودش و پروین پرس کنه روم نمیشد چیزی هم بهش بگم اصلاً تو اون احوالات نبودم سعی کردم چشمام رو روی هم بزارم و استراحت کنم حدود ۱۰ دقیقه شایدم کمتر شاید بیشتر گذشته بود که دیدم اکرم خانم خودش رو یکم جابجا کرد و کاملاً پشت خودش رو چسبوند به من من و کونش رو محکم فشار داد توی بغل من از طرفی داشتم تحریک میشدم از طرفی هم ترس برم داشته بود که الان پروین بیدار بشه چی میگه درسته توی فانتزی صحبتش بود ولی شاید اینو ببینه ناراحت بشه هر چقدر میخواستم نجابت به خرج بدم اما شیطون توی گوشم میگفت دیگه از این فرصت ها گیرت نمیاد تا جوان هستی باید این گوشت ها را سیخ بزنی
یکم که تپش قلبم اومد پایین اضطرابم کم شد کاملا گرمی و نرمی کون اکرم خانوم رو حس کردم انگار داشتم تحریک میشدم و کیرم کم کم داشت راست می شد همه احساسات یه دفعه به من هجوم آورده بودند اما کیرم طرز تفکرش با من متفاوت بود و دائما داشت پیشروی می کرد لای چاک رون و کون اکرم خانوم همینطوری داشت پیش میرفت که از روی دامن با سوراخ کون گنده اکرم خانوم سلام علیک کنه و اصلاً به جای مغزم تمام فرماندهی بدنم به کیرم منتقل شده بود و دائم اون حرف ها و اون فانتزی هایی که توی خلوت با پروین صحبت میکردیم یادم میومد یاد حرف پروین افتادم که گفت اکرم خانوم فقط پیشونی کسش یک قابلمه رو پر میکنه
دیگه منم ترس و گذاشته بودم کنار و اختیارو داده بودم دست این کیر و کون که با هم دیگه آشنا بشن و خودم هم آهسته آهسته داشتم یه تکونی به خودم میدادم
اتفاقی افتاد که برق از سرم پرید و اون پروین بود
که دستشو آورد از روی بدن من دامن اکرم خانوم و زد بالا کیر منو گرفت گذاشت لای چاک کون اکرم خانوم که عین کوره داغ بود و به من گفت عزیزم آدم وقتی میخواد میوه بخوره اول پوستشو میکنه من متعجب مونده بودم انگار لال شده بودم نمیدونم زنم مچمو گرفته بود یا اینکه منو سورپرایز کرده بود در همین حین صدای اکرم خانم هم بلند شد که گفت پروین جان کلی ازت تعریف کرده بود بلا می سر طبع ماهی درسته سرده اما فسنجان هم گذاشتم کنارش که یکم گرمی هم خورده باشی قوت بگیری فری جان
من برگشتم نگاه صورت پروین کردم که یه ماچ از لبم کرد گفت بهت گفته بودم حالا میبینی من مخ این زن و میزنم نشونش بده شوهر من چقدر هنرمنده
همه صحبت هامون رو کردیم همه چیز و هماهنگ کردیم و نقشه ها کشیدیم
یهو اکرم خانم گفت آهان د خاله جان سوال اضافه نپرس حتی من میدونم از روشنایی اومدی توی حمام منو دید زدی حالا می خوام به تلافیش بااونجام ، اونجاتو گاز بگیرم که دیگه از این کارا نکنی!
من همینجور هاج و واج مونده بودم داشتم به پروین میگفتم چرا به من نگفتی آخه اینجوری نمیشه که انتظار نداشتم شوکه شدم همینجور مشغول صحبت با پروین بودم که دیدم اکرم خانم داره زیر لب غر میزنه اووووو منو بگو امروز کلی خودمو تمیز کردم انگار که این جوان مرد نیست بعد از مدت ها یه حالی به ما بده
اینو که گفت یکم به غیرتم برخورد
پروین برگشت گفت عزیزم این همونه که دوست داشتی همون که صحبتشو میکردیم همون که با همدیگه کون گندش رو تصور می کردیم ببین الان توی بغلته الان درستت می کنم
پاشد رفت در اتاق رو بست و قفل کرد بعد خودش اومد لباس های منو از تنم کند خودش هم کاملا لخت شد به اکرم خانم هم گفت شما هم لخت شو این آقا ناز میکنه باید حسابشو برسیم پروین دیگه با تحکم داشت با من صحبت می کرد خودش رفت چسبید به دیوار منو از پشت گرفت به خاله اکرم هم گفت بیا بغلش کن و من بین تن لخت این دوتا زن گیر افتادم آخه مگه کس کردن هم زوری میشه؟ نه که دوست نداشته باشم هنوز توی شوک بودم باورم نمیشد اکرم خانوم اومد از جلو منو بغل کرد و قربون صدقم میرفت وکیر نیمه شق شدم رو با زانوهای درشت پاش گیر انداخت و سر منو گرفت توی بغلش و سینه های بزرگ و سفید شو دائماً میزد به سر و صورتم
لحظه به لحظه کیرم داشت سفت می شد
تا اینکه دیگه تسلیم شدم گفتم این دو تا زن تا رس منو نکشن بیخیال نمیشن منم دلو زدم به دریا و شروع کردم چنگ زدن به سینه های اکرم رشتی
که خانمم گفت آهان ماشالله همینه همون مرد جدی و خشن ای باش که توی صورت من سیلی میزدی و کسمو جر میدادی
رو کرد به اکرم خانم و گفت اینجوری نبینش راه بیفته خیلی بلده کاری میکنه آب از ۷ جات بزنه بیرون اکرم خانم هم گفت میدونم بابا گل پسره تعریفشو شنیده ام الان یکم لوس شده زیر لفظی میخواد
منم کم نیاوردم گفتم نه اکرم خانم من کس لفظی می خوام که گفت ای به چشم پستونشو از توی صورت من کشید بیرون پتو رو زد کنار و خوابید به صورت طاق باز و دامنش زد بالا پاهاشو جمع کرد توی سینش دو تا زد روی پیشانی کسش و گفت بفرما بلامی سر
من فقط داشتم بال در می آوردم همونی بود که تعریفشو شنیده بودم یک کس بزرگ گوشتی و تپل که کناره هاش یکم پوستش ترک خورده بود و نشان از تجربه و سرد و گرم چشیدن روزگار بود به خانمم گفتم چون از تو لب میگیرم کس اکرم خانوم رو نمیخورم فقط مال تو رو میخورم و شروع کردم و رفتن و مالیدن کسش همه جاشو کندوکاو میکردم یک انگشتی دو انگشتی و در آخر چهار انگشتی توی سوراخش می کردم و بیرون میکشیدم کیرم به شدت راست شده بود دو دستی سینه های اکرم خانوم و گرفتم و خوابیدم روش و شروع کردم به جویدن سینه هاش لحظه لحظه کیرم که افتاده بود وسط چاک کوسش ازش پیش آبه میومد خانمم گفت آهان همینه پسر حالا نخور کی بخور حسابی از اکرم خانم شیر میخوردم گفتم جون چه سینه هایی چقدر سفید و بزرگه اینارو دیدم که دلم برات لرزید اومدم بالا وکیرمو انداختم لای پستون هاش و تلمبه میزدم و هر از گاهی دست از کار می کشیدم و از اکرم خانوم شیر میخوردم اونم عین یک بچه که توی بغلشه خودش منو گرفته قربون صدقم میرفت و دائم ماشالله ماشالله میگفت بعدش منو خوابوند و جلوی زنم کیرمو گرفت توی دستش و به زنم گفت با اجازه و شروع کرد ساک زدن و خوردن کیر و خایه هام و لیسیدن مرز اتصال بین پایه کیرم و سوراخ کونم البته مثل پروین نمیتونست کیر بخوره گاهی دندون می زد اذیت میشدم اما بازم خوب بود ازش انتظار نداشتم همین هم بلد باشه همینطوری خانومم داشت به من نگاه میکرد یه لحظه رفتم توی بغلش بهش گفتم عزیزم تو خودت میخوای؟این خیانت نیست؟ گفت نه عشقم این چه حرفیه بکن نوش جونت تو لایق شی این کمترین تشکر من از عشقمه
خودش اومد و کیر خیس شده من رو میزون کس بزرگ و چاق اکرم خانم کرد و من و هول داد به جلو و گفت جون شوهرم کس بکنه کیف کنه فداش بشم الهی منم دیگه خیالم راحت شده بود بین پاهای اون زن غوغا کردم یه جوری که فکر کنم صدای کوبیدن کیرم به کسش پسرمون رو بیدار کرده بود اما هیچی مهم نبود باید به این زن نشون میدادم یک من کیر چقدر آب داره
اون میگفت آخ عجب کیری چقدر خوب می کنی خیر از جوانیت ببینی بکن بلامی سر بکن تی جان قربان آفرین
من هم رحم نمیکردم افتاده بودم روش و اون رون های چاق و درشتش رو جمع کرده بودم توی شکمش پیشانی تپل کس شو دو دستی توی چنگم عین دستگیره گرفته بودم و می‌کوبیدم تو سوراخش ساعت حدود چهار صبح شده بود به خانمم گفتم عزیزم نمازت قضا نشه گفت الان نمی خوام این صحنه رو از دست بدم دیدم خودش هم سرش را به نشانه تایید من تکون میده که یعنی ادامه بده اکرم خانم هم دائما آه و ناله میکرد و به خانم می گفت خدا بهت ببخشه الحق که مرد مرداست چون ۴ ۵ تا طبیعی زاییده بود کسش دیگه آب انداخته بود و گشاد شده بود درسته کیرم داشت لق می خورد اما لذت می بردم از اون کس جا افتاده
کیر مو در آوردم کس چاق شرو چهار انگشتی توش عقب جلو میکردم و چوچولش که بین گوشت های کسش پنهان شده بود رو با دست دیگم تند تند بازی میدادم انقدر کسش چاق بود که دستم داشت خسته میشد اما بازم ادامه دادم انقدر این کارو کردم که طفلک ارضا شد و شاشید به خودش و کلی شرمنده شد بعد از اینکه تنش لرزید و متوجه اوضاع شد گفت ملحفه رو خودم میشورم منم بوسیدمش و گفتم تی سر فدا اونم گفت اهان باریکلا رشتی رو یاد بگیر
اما من هنوز ارضا نشده بودم برای همین اکرم خانوم بلند شد با هزار زحمت روی پاهاش ایستاد و توی اتاق شروع کرد راه رفتن و با کونو رون درشتش جلوی من جولان دادن همون کون که توی دامنش حسابی تاب می خورد و یک دو میزد الان داشت لخت جلوی من راه می رفت من باورم نمیشد این زن ساده روستایی چطور این ها رو انجام میده یهو خانومم برگشت بهش گفت اکرم خانم بهت گفتم فری با چی خیلی تحریک میشه یهو سریع اکرم خانوم اومد لبه تخت چهار دست و پا شد کونشو به سمت من قمبل کرد سرش را گذاشت روی تخت و با یک دست میزد روی لومبه کونش که یک صفحه سفید گوشتی بود و با هر حرکت موج می خورد زبونم بند اومده بود از این عظمت دهانم خشک شده بود و زبانم چسبیده بود به سقفش
کوه کون بود یک نگاه به خانمم کردم با لبخند بهم گفت برو عزیزم مگه همین رو دوست نداشتی از قبل برات خالی کرده تمیز تمیز من رفتم جلو و این کون عظیم و چاق رو بغل کردم سر و صورتم را می مالیدم بهش لای چاک شرو باز کردم و صورتمو وقتی کردم لای کونش انگار یکی دو دستی سرمو گیر انداخته همینجوری باز نگهش داشتم پیشونی کوسش آویزون شده بود و با یک پله اختلاف چسبیده بود به شکمش عین یک شکم کوچکتر سوراخ کس بزرگش باز مونده بود جوری که یک دست تا مچ درونش جای می گرفت برای دیدن سوراخ کونش باید با دو دست گوشت های کونش رو از هم باز میکردی و دنبال سوراخ میگشتی و اون وسط بین اون همه گوشت سفید یک سوراخه تیره رنگ که تضاد رنگ زیبایی ایجاد کرده بود معلوم بود از فرط هیجان فقط میخواستم دهان باز کنه و من و کامل قورت بده حتی حواسم نبود دارم جلوی زنم این کارو می کنم در همین حین پروین گفت من برم یه سر به محمد بزنم ببینم خوابه یا نه منم حسابی مشغول بودم و داشتم نقطه نقطه این نعمت گوشتی رو کندو کاو می کردم و به همه جاش دست میکشیدم و بغلش میکردم انگار دارم با یک شخصیت جدا از اکرم خانوم معاشرت می کنم آهسته و زیر لب با کونش صحبت میکرد ، جون چقدر تو خوشگلی چقدر بزرگی باید تورو بکنم باید کیر منو بخوری دائماً حمله میکردم به کونش
اکرم خانم گفت یالا دیگه طاقت ندارم بار اولم نیست کونم از قبل باز شده زیاد لفتش نده پسر جان منم گفتم عجله نکن این کون حرمت داره من دو ماه با کون خانومم حرف زدم خوردمش و مالی دمش تا بالاخره کردمش اما چون سالها کونت بی کیر مونده درک می کنم که عجله داشته باشی
اما انگار یه چیزی کم بود انگار خیالم راحت نبود دلم میخواست پروین بیاد پیشم دیگه اکرم خانم کلافه شد خودش تف گنده زد روی سوراخ کونش و کیر منو گرفت و خودش کیرمو کرد توی کونش و راحت هم رفت تو در همین حین که من سوار کونش بودم و کیرم توی سوراخ کونش بود پروین در اتاقو باز کرد با اون صورت خوشگل و خندان ش به من گفت اوهو پیشرفت کردی ماشالا با اجازه کی رفتی اون بالا؟ و خندید و گفت این پسره داره بیدار میشه زودتر کارتون رو بکنید
اکرم خانم گفت هول نکن پسر مارو بزار با حوصله کارشو بکنه منم شروع کردم تلمبه زدن تو کونش انگار کیرمو میکردم توی کوره در می آوردم هر از گاهی می کشیدم بیرون و می دیدم سوراخ کونش قد سکه دو ریالی بازمانده اونم هی میگفت جون خوبه کیف میده بهت؟ بکن بلا می سر
پروین هم پشت سر من ایستاده بود یه لحظه برگشتم نگاش کردم دیدم لبخند رضایت روی لب داره و دستشو برده توی شورتش و داره کسشو میماله
دیگه خسته شده بودم تلمبه هامو سریع تر کردم اونقدر کونشو کردم که آبم اومد با فشار تمامشو ریختم داخل سوراخ کون اکرم خانوم اونم هی میگفت جون سوزوندی منو چقدر داغه آبت جیگرمو حال آوردی پسر جون خدا به زنت ببخشتت چه کیری
منم گفتم قابلی نداشت انجام وظیفه کردیم
منم هم از پروین هم از اکرم تشکر کردم و پروینو بغل کردم و تا لنگ ظهر خوابیدم
صبح که بیدار شدم از پنجره اتاق نگاه کردم دیدم پروین و پسرم لب کنار ساحل هستند پسرم داره شن بازی میکنه و پروین روی یک تکه چوب نشسته و داره کتاب میخونه
رفتم توی آشپزخونه دیدم اکرم خانوم روی جفت کف پا نشسته و داره سبد ظرف ها را جابجا میکنه
آروم آروم رفتم و از پشت دستمو بردم زیرش کس تپل شو گرفتم یهو گفت وووییی کی اومدی نفهمیدم فری جان بهش گفتم آخه این یه تیکه گوشت چیه که دیشب میخواست منو قورت بده خنده ای کرد و گفت ماشالله ت باشه پسر خوب تیکه ای گیر پروین جون اومده همینه که اسیرت شده و این همه راه دنبالت اومده
زنت انقدر زیر گوش من خوند تا اینکه من نتونستم مقاومت کنم شاید حتی اگر شوهر مرحومم زنده بود هم بازم وا میدادم منم گفتم خدا رحمتشون کنه خوب دمو دستگاهی برای ما به ارث گذاشته همینجوری دستم اون زیر روی کس و کونش بود از بس نرم بود دلم نمی‌خواست دستمو بردارم
بهش گفتم زود کاراتو بکن بیا یکم پاهاتو بزن توی آب
و خودم سری صبحانه خوردم مایو و حوله برداشتم رفتم لب آب و از پشت رفتم و صورت پروین جون و بوسیدم و کمی با هم گپ زدیم بهش گفتم عشقم ممنون که این لذت رو برای من فراهم کردی ولی خیالم راحت باشه که ناراحت نمیشی؟اگه ناراحت میشی حتی دست من دیگه به اکرم خانم نمیخوره گفت عزیز دلم این چه حرفیه تو برای من ثابت شده ای بکن حالشو ببر تازه برگردیم خونه کلی کار داریم حالا
یکم کنارش نشستم نوازشش کردم بعدش پا شدم و با پسرم دوتایی رفتیم توی آب حسابی شنا کردیم و دو تا خانم ها هم تا زانوی پاشون توی آب اومدن هرچی اصرار کردیم اما فقط پروین همراه من اومد کامل توی آب و اکرم خانوم همون لب آب ایستاد و نظاره گر بود
پروین در گوشم گفت من اینجا لب ساحل میشینم تا محمد یکم دیگه آب تنی کنه تو فوراً برو داخل من اینجا مراقبم محمد نیاد داخل سوئیت به اکرم خانوم سپردم چه کار کنه یک چشمکی زد و منو اکرم خانم رو فرستاد داخل
من رفتم داخل حمام مشغول غسل کردن بودم که دیدم در حمام باز شد و اکرم رشتی اومد داخل بهش گفتم الان محمد میاد داخل گفت نگران نباش پروین خانوم عین شیر اونجا مراقبه بهش گفتم من تو چشم پسرات چه جوری نگاه کنم وقتی مامانشون با من اومده حمام ؟؟
گفت منم دل دارم خوب به اونا ربطی نداره بلا می سر اومد منو بغل کرد دست انداخت زیر سینه هاش و گرفتشون جلوی صورت من و تعارفم کرد به خوردن منم روش رو زمین ننداختم خوب تربیت شده بودم هرچی باشه بزرگتر بود باید بهش احترام گذاشت حسابی منو بغل کرده بود و فشار میداد به خودش منم صورتمو میبردم بین سینه هاش قایم میکردم و هر از گاهی نوک شون رو گاز گاز میزدم و میخوردم شامپو رو برداشتم ریختم روی تن اون و خودم و روی بدن گوشتالوش و روش سرسره بازی میکردم
منو چسبوند بیخ دیوار با دستش کیرمو مالید و یکم که راست شد از جلو کیرمو گرفت گذاشت لای رون های چاقش و عقب جلو می کرد جوری که دائما چاک کس تپلش مثل خشاب با کیر من پر و خالی می شد برام سنگ تموم گذاشت بهش گفتم اگر ممکنه برگرد همین کارو باکونت انجام بده اونم کیر منو گذاشت لای قاچ کونش و به طوری که دو تا لبه کونش کیرم رو بغل کرده بودن با همون لیزی شامپو خودش رو بالا پایین میکرد و روی من سر میداد بعد خودش رو آب کشید رفت بیرون و گفت تو بیرون نیا نوبت پروین جانه
اکرم خانوم رفت پستش رو با پروین عوض کرد و پروین جون همسر خوشگل من اومد داخل حمام خیلی بهش وابسته تر شده بودم له له کوسو کونش و بغلش رو میزدم
به من گفت از دیشب هوس تو کوسم جمع شده تا خونه دوام نمیارم گفتم ای به چشم نوکرتم هستم گرفتمش توی بغلم و گفتم دستت درد نکنه دمت گرم عزیزم ولی واقعا بگم تو تپلیت به اندازس و بغلی هستی اکرم خوبه ولی لحظه ایه و آدمو از کتو کول میندازه خندید و گفت رست رو کشید هااا!
گفتم آره والا هیچی خانوم خودم نمیشه عشق خوشگلم و همونجا تو حموم از پشت کیرمو انداختم تو کوسش و شالاپ شلوپ میزدم توی کس گرم و نرم پروین خمش کردم دست هاش رو گرفت به شیر آب به صورت ۹۰ درجه منم از پشت کسش رو می کردم و سینه های خوشگل آویزانش رو با دست هام می فشردم و دائماً بلندش میکردم و ازش لب می گرفتم در مقایسه با اکرم خانم که حدود ۹۰ و چند کیلوگرم وزن داشت وزن ۶۵ کیلویی پروین باعث می شد خیلی راحت بتونم با یک دست توی بغلم بچرخونش و کاملاً توی حصار آغوشم بگیرمش دلم برای خوردن کس و کون تنگ شده بود این دیگه زن خودم بود و با میل و هوس شروع کردم لیسیدن کس و کونش به نحوی که یک بار وقتی می خوردم توی دهانم ارضا شد منم با یک دست سینه اش را گرفتم با دست دیگه کس خوشگلش رو میمالیدم و تند تند توی کسش تلمبه میزدم یک دقیقه کیرمو توی کسش بی‌حرکت نگه داشتم سرعت دستو بیشتر کردم انقدر چوچول کسش رو مالیدم تا دوباره لرزید و ارضا شد همونجوری نگهش داشتم چند بار دیگه عقب جلو کردم و این بار آبم رو توی کوسش خالی کردم لب گرفتین و با شامپو یکم لیز بازی کردیم خودمونو شستیم اومدیم بیرون و تا محمد داشت دوش میگرفت وسایل رو جمع کردیم ناهار یک چیز حاضری خوردیم و سوئیت رو ترک کردیم و با ماشین رفتیم به سمت مرداب و تالاب برای قایق سواری

توی مسیر برگشت واقعاً بهش فکر میکردم تفریح خیلی خوبی بود خیلی بهمون خوش گذشت وقتی برگشتیم طفلک اکرم خانم هم خیلی سرحال و شاداب شده بود به خانمم گفتم ممنون که این لذت رو برای من و خودت فراهم کردی پروین گفت قابل نداشت عزیزم تو بیشتر از اینها برای من ارزش داری تازه یکم که گذشت می خوام ترتیبی بدم منو اکرم خانوم رو کنار هم همزمان با هم دیگه بکنی بهش گفتم اوکی ولی نمیخوام این موضوع زیاد از حد بشه و زندگی زناشویی مون کلاً فراموش بشه گفت البته عزیزم چون میدونم تو منو فراموش نمیکنی و جنبه این کار و داری دلمم میسوزه برای اکرم خانوم این هم گناه داره شوهرش به رحمت خدا رفته ثواب داره هر از گاهی یه حالی بهش بدیم گفتم قربون تو خانوم مهربونم بشم ولی هر وقت تو بگی من این کارو می کنم گفت خیالم از تو راحته من تورو توی یک اتاق بین ۱۰۰ تا زن لخت هم رها کنم خیالم راحته که بدونه هماهنگی من کاری نمیکنی
گفتم حالا دیدی بهت گفتم تورو ول نمیکنم هواتو دارم تا وقتی که زنده باشم پای تو و پسرت میمونم حالا دیدی ترس هات تبدیل به لذت شد دیدی وقتی که بخوای میتونی و نباید بترسی اونم گفت تونستم چون تو کنارم بودی لباشو روی لبهام گذاشت پاهاش رو قفل کرد لای پاهام بغلش کردم انقدر دست کشیدم تو موهاش نوازش کردم تا اینکه هر دوتامون به خواب عمیقی فرو رفتیم و تا صبح یکسره توی بغل همدیگه خوابمون برد
و حسابی خستگی در کردیم

نوشته: فریدون


👍 22
👎 2
39401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

924219
2023-04-20 01:26:55 +0330 +0330

داستان زیبایی بود .دست مریزاد

1 ❤️

924229
2023-04-20 02:04:12 +0330 +0330

کیر تمام رشتیها ب کونت بلا می سر ،حالا نمیشد اسم شهر رو نگی فقط میگفتی زن شمالی .

0 ❤️

924259
2023-04-20 12:14:44 +0330 +0330

نابی بود

1 ❤️

943747
2023-08-23 02:26:54 +0330 +0330

سلام خیلی خوب بود لطفا قسمت سوم اکرم و پروین رو بنویس

0 ❤️