پشت کنکور پشت کون

1401/12/20

داستان اولین لز عمرم با زن همسایه رو براتون مینویسم
اسمم سوفیا الان ۲۴ سالمه ولی این داستان مال ۱۷ سالگیمه
زمانی که کنکور داشتم
به شدت مشغول درس خوندن بودم که پزشکی قبول شم
وسطای بهار بود که چندتا از فامیلای مامانم قرار بود از شمال بیان خونمون و‌ یه هفته ای بمونن
خونه ما هم یه آپارتمان کوچیک بود و اتاق منم برای پذیرایی لازم بود ضمن اینکه نزدیک کنکور بود و مامان بابا نمیخواستن مشکلی برای درس خوندن من ایجاد شه مامانم پیشنهاد داد که این هفته که مهمونا میان تو برو پیش همسایه طبقه پایینمون خاله فاطی که از قرار همشهری مامانم بود و رابطه خانوادگی صمیمی بینمون بود،خاله فاطی دو سال بود ازدواج کرده بود ۳۰ سالش بود شوهرش عسلویه کار میکرد سه هفته اونجا بود دو هفته میومد تهران
واسه همین خاله فاطی بیشتر موقع ها تنها بود
مامان باهاش حرف زد اونم با خوشرویی قبول کرد و گفت اتفاقا مهدی هم تازه رفته جنوب و من تنهام
خلاصه من کتابا و وسایل ضروریمو بردم که یک هفته اونجا با آرامش درسمو بخونم
خاله فاطی خیلی مهربون خوشگل و خوش خنده بود
خیلی هم به خودش میرسید
منم خیلی دوست داشت
هیکلش خیلی سکسی بود
قدش متوسط سینه های بزرگ و باسن خوش فرم
روز اول که رفتم دروباز کرد لباس خواب تنش بود
یه لباس ساتن کرم حلقه آستین تا بالای زانوش
زیرشم سوتین نپوشیده بود نوک ممه هاش معلوم بود
منو برد تو اتاق کوچیکه خونشون گفت وسایلتو بزار اینجا هرجای خونه هم راحتی همونجا بشین درستو بخون تو سالن یا میز آشپزخونه خلاصه که فکر کن خونه خودتی منم تشکر کردم و مشغول برنامه ریزی
صدام زد گفت بیا با هم صبحونه بخوریم
من که خونه خورده بودم ولی برای اینکه تنها نباشه نشستم باهاش صبحانه خوردم
گفت برو سراغ درست منم برای ناهار چیزی آماده کنم چی دوست داری بپزم
گفتم هرچی باشه میخورم
محبتش خیلی دلنشین بود
بعد دو ساعت درس خوندن رفتم تو آشپزخونه دیدم مشغوله آشپزیه
اومد سفت بغلم کرد گفت سوفی جون تروخدا راحت باش هرچی میخوای بدون تعارف خودت وردار خیلی بغلش جذاب بود
گفتم چشم
با هم ناهارو خوردیم خیلی حرف زد و ناراحت از اینکه اینجا خیلی تنهاست شوهرشم کم هست و حوصله اش سر میره کنی هم از من سوال پرسید راجب پسر و رابطه و این حرفا که گفتم نه چون واقعا هم با کسی نبودم
پاشد ظرفارو بشوره لباسش هیکلش باسنش سینه هاش تحریکم کرده بود حسابی دوست داشتم بهش دست بزنم تجربه کنم ولی خجالت میکشیدم ولی نمیدونم چرا حس میکردم اون هم بدش نمیاد این اتفاق بیوفته شاید بخاطر بغل چند ساعت پیشش این حسو بهم داده بود
بهم گفت من میرم بخوابم اگه خواستی بخوابی میتونی بیای تو اتاق ما رو تخت بخوابی یا تو سالن رو کاناپه یا هرجا دوست داری من در اتاقمو باز میزارم که تو راحت باشی
منم افکار شیطانی اومد سراغم و خودمو در حال عشق بازی و دستمالی با خاله فاطی تصور میکردم و حسابی تحریک شده بودم ولی نمیدونستم از کجا باید شروع کنم و چه آینده ای در انتظارم خواهد بود
نیم ساعتی گذشت من تو سالن به این فکر میکردم چطور میتونم خودمو بهش‌نزدیکتر کنم
دل رو به دریا زدم رفتم تو اتاقش داراز کشیده بود پشتش به من بود تختشون بزرگ بود رفتم کنارش دراز کشیدم حس کردم خوابه
هزارتا فکر میومد تو سرم حشری شده بودم نوک سینه هاش از جلوی چشام نمیرفت داغ داغ بودم فکر میکردم چطور خودمو بهش بچسبونم بدون اینکه شک کنه کمی خودمو بهش نزدیک کردم پشتمون به همدیگه بود
فکر کردم یه تماس کوچیک میتونه گرمای بدنش رو بهم هدیه بده و همین تو اون لحظه برام کافی بود
کمی خودمو بهش نزدیک کردم کونم با کونش مماس شد دیگه تکون نخوردم که بیدار نشه خیلی حس خوبی داشتم گرمای بدنش رفته‌بود توی جونم شاید ده دقیقه‌تو این حالت بودم حس میکردم اونم بیداره
دیدم داره با ماهیچه های کونش بازی میکنه و کونش تکون ریز میخورد انگار داشت به من علامت میداد من که دیگه مطمئن شدم بیداره و داره به من میگه راحت باش برگشتم و داشتم از پشت نگاش میکردم همچنان کونش رو تکون ریز میداد زیر این لباس ساتن واقعا تحریک آمیز بود
بدون اینکه چیزی بگم کمی رفتم جلوتر و دستمو گذاشتم روی کون در حال حرکتش داشتم دیوونه میشدم دستمو بردم پایین لباسشو دادم بالاتر از کونش دیدم بله خاله فاطی شورت هم نپوشیده
دیدن چاک کونش بیشتر خرابم کرد دستمو میکشیدم روی کونش اونم معلوم بود داره کیف میکنه
همونجا روی تخت شلوارمو دروردم انداختم پایین تخت میخواستم بدنم حسش کنه
رونمو گذاشتم زیر کونش و همچنان داشت با حرکات کونش بیشتر منو تحریک میکرد از پشت چسبیدم بهش دستمو بردم روی شکمش
کمی تپل بود کمی مالیدم اومدم بالاتر به سینه های گنده اش رسیدم
خودش یکی از سینه هاش رو از تو یقه اش کشید بیرون منم دستمو از زیر لباسش اوردم بیرون شروع کردم مالیدن ممه های نرم و تپلیش
خیلی تحریک شده بودم شرتم خیس خیس بود
خاله فاطی هم داشت کیف میکرد
نمیخواستم پام از کونش جدا شه ولی خاله فاطی برگشت
با یه سینه بیرون از لباس بهم گفت ممه میخوری؟ سرمو تکون دادم به نشونه تایید سرمو گذاشتم رو سینه اش و‌شروع کردم‌ ممه خوردن خیلی لذت میبردیم هم من هم اون
گفت‌پاشو کامل لخت شو
لخت شدم کمک کردم اونم لباسشو درورد دراز کشید گفت بیا روم
چشمم به کوسش افتاد وای چه چیزی بود یه کس کلوچه ای تپلی سفید بدون مو
من که خجالت کشیدم از خودم شیو نکرده بودم لاغر هم بود گفتم ببخشید من باید یه حموم میرفتم قبلش
گفت خیلی هم خوبی عزیزم کسم رو‌گذاشتم روی کلوچه تپلش چه حالی میداد شروع کردم خوردن ممه هاش
حسابی تحریک شده‌بود گفت میخوای کسمو بخوری من که اصلا فکرشم نمیکردم بتونم این کارو بکنم ولی اون لحظه اینقدر تحریک شده بودم که هرکاری ازم برمیومد
گفتم اره ممه هارو ول کردم اومدم پایین کس تپلش رو چند بار بوسیدم پاهاشو باز کرد لبو زبونمو بردم تو سوراخش با شدت هرچه بیشتر میخوردمو میک میزدم صدای لذت بردنش بیشتر تحریک و‌تشویقم‌ میکرد
گفت بسه بسه دیگه مردم،اومدم بالا سرمو گذاشتم وسط سینه هاش
گفت تو ارضا نشدی بگو چکار کنم گفتم برگرد میخوام برم رو کونت
برگشت کسمو گذاشتم رو چاک کونش برامدگی هیکلش دیونم کرده بود چندبار مثل تلمبه زدن خودمو مالوندم بهش سریع ارضا شدم
این اولین لز زندگیم بود بعد از اون شروع شد
اون یه هفته که اونجا بودم از درس و کنکور خبری نبود
بیشتر پشت کون خاله فاطی بودم تا پشت کنکور
تجربه های زیادی هم به دست اوردم اگه خواستید بیشتر از اون یه هفته براتون بنویسم

نوشته: سوفی


👍 37
👎 3
60101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

918396
2023-03-11 02:09:16 +0330 +0330

😬 😬 بله افکار شیطانی
چرا اشتباهات خودتون رو تقصیرشیطان میندازین اون بد بخت مگه چه گناهی کرده

2 ❤️

918398
2023-03-11 02:12:37 +0330 +0330

سوفی کیر کلفتم تو کوس پشمالوت

3 ❤️

918429
2023-03-11 06:32:27 +0330 +0330

حالا پزشکی قبول شدی یا مشغول جلق زدنی هنوز؟

7 ❤️

918444
2023-03-11 12:34:33 +0330 +0330

هعی سوفی
بازم عسلویه؟

1 ❤️

918445
2023-03-11 12:40:27 +0330 +0330

طوری که از داستانهای شهوانی پیداست،اکثر اون بخت برگشته هایی که عسلویه کار میکنن ، زنشون در غیاب شوهر خیلی بهشون خوش میگذره. هر چه اونا گرما و شرجی میخورن در عوضش خانماشون کس و کیر میخورن.

3 ❤️

920035
2023-03-24 14:53:42 +0330 +0330

بیشتر بنویس . خوش نگاشتی

0 ❤️