چطور شد که اینطور شد ؟

1402/05/21

هر جایی همچین داستانی میشنیدم فقط فحش میدادم تا اینکه به خودم اومدم دیدم شش ماهه شبا به اجبار خونه خواهرم میرم تا اون و دوتا پسرش تنها نباشن و کم کم داشت برام داستان هایی که شنیده بودم بهم یادآوری میشید،
شش سال اختلاف سنی منو کتی بود و دایره ارتباطی کتی به قدری تنگ بود که تنها مردی که در طول هفته میدید منو بابام بودیم و این من بودم که هرشب میدیدش و انگار از اجتماعی بودن میترسید و انرژیش رو نداشت ،
کتی بی حد و اندازه سه تا پسری که توی خونه داشت(من و پسراش)رو دوست داشت و در تلافی اجتماعی نبودنش برای این سه نفر انرژی میزاشت ، کتی توان یک ساعت قهر کردن با خانوادش رو نداشت و تقریباً هر روز باید همه رو میدید تا دلهره نداشته باشه،
وسایل آرایشی کتی ی رژ و ی کرم بود و اونم فقط برای بیرون رفتنش استفاده می کرد ، چند وقتی یک بار آرایشگاه می‌رفت و موها و ابروهاش رو مرتب میکرد و موهای مشکیش رو توی خونه حنا میزد ، کتی بخاطر فشار خون کمش صورت زرد و سفیدی داشت و گاهی از افت فشار اذیت میشد ، کتی قبلاً چاق بود تا اینکه با رژیم گرفتن وزن کم کرد و همین باعث شده بود که حالت سینه های هشتادش کم حجم و افتاده بشه و اکثراً لباس لش میپوشید و فقط موقع خواب می شد بدنش رو از زیر لباس خواب دید ،
چند وقتی بود که موضوع نیاز کتی به ذهنم فشار می‌آورد و نه من دوست داشتم وارد رابطه دیگه ای بشه و نه کتی با این منوال قرار بود وارد رابطه ای بشه،
راحت بودن با کتی به بالاترین حد خودش رسیده بود که یک شب قبل از خواب همه رو به تلویزیون نشسته بودیم و کتی کنارم به کاناپه تکیه داده بود تا اینکه اونجایی که محو تماشای فیلم شده بودم و وسط فیلم آگهی پخش شد و به خودم که اومدم متوجه شدم مثل خیلی از وقتا کتی سرش رو روی رونم گذاشته و داره تلویزیون میبینه ،
پسرا هم دیدشون سمت ما شد که من شروع کردم به اذیت کردن کتی و اجزای صورتش رو می‌کشیدم ،
کتی روی رونم طاقباز شد و سعی میکرد مانع کارم بشه و دستاش روی صورتش نشست که در لحظه ای که بچه ها نگاه نمیکردن فکرم سمت شوخی با سینه‌هاش رفت و به یاد زمانی که تازه به بلوغ رسیده بود و اذیتش میکردم دستم رو به روی سینش بردم و در یک لحظه با صدا درآوردن بوق از دهنم سینش رو از روی بلوز و سوتین فشار دادم ،
کتی به قدری تند و سریع نشست که ترسیدم و نگاهی به جهت دید بچه ها انداخت و با خیالی راحت تر از قبل نگاهم کرد و بعد از گفتن بیشعور لبخندی زد ،
از کارم پشیمون شدم ولی باید قبلش بهش میفهموندم که قصدم شوخی بوده و باز دستم رو سمت سینش بردم و با دفاع کتی عقب کشیدم و خنده کنان گفتم یادته چقدر اذیتت میکردم ؟
هم من و هم کتی میدونستیم که این سینه ها چندین برابر شده و دیگه نگاهمون نسبت به این موضوع تغییر کرده ،
بعد از اون شب تصمیم گرفتم که دیگه این کار رو انجام ندم تا دیگه پیشش قهوه‌ای نشم ولی دقیقا روز بعدش بود که کتی وسط بازی با پسر کوچیکش به من پناه آورد و در حالی که به سینه من تکیه داده بود و دستای جفتمون ازش دفاع میکرد که بعد از اینکه کتی پسرش رو بین پاهاش رام کرد دستام زیر سینه‌هاش موند و نه برای لذت بلکه انگار یادم رفته بود که نمی‌خواستم تکرارش کنم که دستم رو آروم از زیر سینش باز کردم و با بالا بردن دستم سینش کف دستم افتاد و آروم سینش رو توی دستم گرفتم ،
دستای کتی گیر پسرش بود و احتمالا نمی‌خواست واکنش تندی داشته باشه و سرش رو چرخوند و نگاهی به چشمام انداخت و اون لبخند شوخ طبعی رو توی نگاهم دید و نگاهش رو برگردوند ،
منم دیگه وقتش شده بود که دستم رو رها کنم ولی سینش تا تصمیم گرفتن بعدیم توی دستام موند و هر لحظه با خودم تکرار میکردم با ی جمله ای کارت رو تموم کن تا کتی بدونه شوخی کردی ،
حتی یک اپسیلون شهوت در بدنم فعال نشده بود و فقط داشتم با کتی بازیی انجام میدادم که تهش معلوم نبود به کجا ختم میشه ولی شاید افکارم در مورد نیازش تحت تأثیرم قرار داده بود ،
تصمیم گرفتم با صدای بوق کارم رو به شوخی جلوه بدم و با صدای بوقی ممتد به بازی کردن با سینه کتی ریتم میدادم ولی کتی نه قصد بازی کردن داشت و نه قصد واکنش نشون دادن، فهمیدم باید به بازی بی مزه‌ای که شروع کرده بودم پایان بدم و با فکری که ضایع شده بود دستم رو دور شکمش گذاشتم و محو تلویزیون شدم ،
وقتی داشتم فکر میکردم متوجه شدم هیچوقت قدمی به این بزرگی بر نداشتم ولی ریسکش بسیار بالا بود ،
نمیدونستم چجوری از دل کتی در بیارم تا اینکه وقت خوابمون رسید و کتی لباس خوابش رو پوشیده بود که در راه برگشت از دستشویی صداش زدم و بالای رختخوابم وایساد تا حرفم رو بشنوه ،
دستش رو گرفتم و به سمت خودم کشیدم که کنارم نشست و منم که دراز کشیده بودم کنارش نشستم و دستم رو به پشت سرش و روی موهاش کشیدم و گفتم کتی بخدا قسم قصدم شوخی کردن بود ،
کتی که انگار نمی تونست ببخشه گفت میدونم ولی خیلی پیش رفتی ،
از شنیدن حرفش حالم خراب شده بود و گفتم کتی این رو تو داری به من میگی ؟ مگه ما قبلاً از این شوخی نمی کردیم اصلأ مگه ما کسی دیگه رو داریم که باهاش راحت باشیم ؟واقعا این نظرته؟
کتی سکوت کرده بود و انگار تلنگر خورده بود که ادامه دادم اگه این شوخی رو باهات انجام دادم چون میدونستم کسی رو نداری باهات از این شوخی ها کنه و پیش خودم فکر کردم خوشحال میشی باهات از این شوخی ها کنم ،
میدونستم کتی منو می‌بخشه و باز برای اینکه شوخی بینمون رد و بدل بشه دستم رو از پشتش رد کردم و به سینش رسوندم که در ی لحظه خیلی کوتاه متوجه شدم سوتین نبسته و نوک سینه اش رو بین انگشتام حس کردم ،
در همون لحظه دست کتی به دستم رسید و با چلوندن دستم اشتباهم رو بهم فهموند و من که بدجوری ضایع شده بودم درد دستم رو بهونه کردم تا از این پوزیشن در بیام ،
کتی نگاهی به درد کشیدنم کرد و بلند شد و به سمت اتاقش رفت و من تازه به یادم اومد در اون لحظه کوتاه چقدر احساس خوبی داشتم و چقدر سینه بدون سوتینش برام لذت بخش بود ،
به یاد تاپ نازک دوران شیردهی که تنش بود افتادم و داشتم بدنش رو آنالیز میکردم که متوجه شدم کیرم بدجوری سیخ شده و چشمم رو باز کردم تا نگاهی به کیرم بندازم که در اون تاریکی سایه تاریک کتی بالای سرم ترسوندم و برای یک لحظه شهوت رو از سرم پروند ،
میخواستم بفهمم که علت حضورش چیه که خم شد و آروم گفت خوبی ؟
نمیدونستم که منظورش چیه تا اینکه به دستم اشاره کرد و تازه یادم افتاد که ناز کنم و گفتم آره خوبم الان دردش کمتر شد ولی بدجوری فشارش دادی و هنوز رد ناخنت هستش،
حضور کتی ناراحت بالای سرم وقت اینو بهم داد که بگم ببخشید نمیدونستم چیزی زیر تاپت نپوشیدی ،
کتی برای اینکه مطمئنم کنه که بخشیدم گفت من که بجز تو با کسی دیگه از این شوخی ها ندارم ، کتی اینجوری روی گناه من سرپوش گذاشت و میدونستم این جمله به این معنیه که باز هم میتونیم از این شوخی ها داشته باشیم و فقط برای آشتی کردن دستش رو سمت خودم کشیدم تا با بغل کردنش مُهری بر آشتیمون بزنم ،
انگار کتی هم همین رو میخواست و راحت تر از همیشه به سمتم اومد و با زانو زدن بغلم کرد و گفت دست خودم نبود وگرنه…،
دوتا بوسه از همدیگه گرفتیم و فرصت شد که به حضورش کنارم فکر کنم که دیدم با اینکه بغل کردنمون تموم شده ولی هنوز عجله ای برای رفتن نداره و برای مطمئن شدنم گفتم چرا ی کم پیشم نمیمونی؟ ،
کتی آروم و با عشوه گری گفت به شرطی اذیت نکنی ،
انگار برق به بدنم وصل کردن که با این حرفش مو به تنم سیخ شد و در عین حال که دلم سوخت احساس کردم که با این حرفش گفت دلم میخواد اذیتم کنی ،
کتی اومد بغلم و به مناسبت آشتی کردنمون روبروی هم لبخند زنان قرار گرفتیم و کتی خودش رو حسابی روی تشک و توی بغلم جا کرد و من ملحفه رو روی شونه هامون کشیدم به طوری که دیگه دیدی به پایین نداشتیم ،
کمی گذشت که دست زیریم که خسته شده بود رو جابجا کردم که کتی خندش گرفته بود و هر چقدر فکر کردم منظورش رو نفهمیدم تا اینکه گفت میدونستم باز شروع میکنی ،
حالا متوجه شدم منظورش چیه و دو بار تاکید کردم که چنین قصدی ندارم و خنده مرموز کتی کم‌رنگ شد که با خودم فکر کردم که شاید کتی هم برای همین اینجاست ولی این موضوع امکان نداشت،
شانسمو اینجوری امتحان کردم که خودمو لوس کردم و با نگاه به صورتش گفتم خب در حد ی کوچولو که ایرادی نداره؟
صورت کتی پر از خنده شد و گفت دیدی گفتم ، با تکرار حرف قبلیم گفت اگه ی کم باشه اشکال نداره ،
لبخندی به صورتم دوختم و از درون از آتش شهوت سوختم و دستم رو زیر بردم و آماده لمس کردن شدم که با اولین لمس سینش خنده از صورت جفتمون محو شد ولی من از شهوت و کتی از شرم و چشمامون تماشاگر صورت هم شد که سینه بزرگ و نرمش رو تماما از روی تاپ نازکش حس میکردم و وزنش رو توی دستم می‌گرفتم که کتی که از این ماجرا قصدش فقط خوب شدن حال من بود سرش رو بالا گرفت تا موقعیت بچه ها رو ببینه و گفت بسه دیگه ،
تقریباً مطمئن بودم که این اولین موفقیت زندگیم بوده و همین راه رو باید ادامه بدم و باز خودمو لوس کردم و در حالی که سرم رو زیر ملحفه می‌بردم گفتم فقط ی کوچولوی دیگه ،
لبخند رضایت کتی بر چهره پر از مهربونیش هم نویدی تازه بود و یک لحظه بعد من زیر ملحفه روبروی سینه های بزرگ کتی داشتم خط سینه‌هاش رو از زیر یقه‌ش تماشا میکردم و در شرایطی نا متعادل از روی تاپ با سینه هاش ور میرفتم ،
باید سریعا به هدفم نزدیک میشدم و دستم رو به زیر سینش گذاشتم و با بازی کردن با سینه بالاییش آروم آروم به یقه‌ش نزدیکش میکردم که سکوت کتی بهم جرأت اینو داد که بخش بزرگی از سینش رو بیرون بیارم و داشتم اون بزرگی و سفیدی سینش رو میدیدم که کتی باز گفت بسه دیگه و من که زیر ملحفه مست بوی سینه هاش شده بودم یک فرصت کوتاه دیگه خواستم بلکه بتونم همین امشب کارمو به پایان برسونم و همون لحظه سینش رو از توی یقه بیرون انداختم که کتی نفس سنگینی کشید تا بتونه این کار منو تحمل کنه و این من بودم که احساس کردم راهم برای رسیدن به کتی هموار شده و کتی هم از من همین رو میخواد ،
کمتر از دو ثانیه طول کشید تا تمام اون فکری که قبلاً داشتم رو زیر پا بزارم و در حالی که کیرم به سیخ ترین حالت عمرم رسیده بود با حالی شهوت آلود نوک سینش رو توی دهنم بردم و در یکی دو ثانیه نفس گیر چندباری سینش رو خوردم که کتی با حالتی متعجب و ناراحت گفت بسه دیگه و همزمان خودشو به عقب کشوند و با مرتب کردن خودش طاقباز شد و بعد از سکوتی که من از شرم کرده بودم احتمالا منتظر معذرت خواهیم شد ولی با سکوتم به اتاقش رفت و من رو با اون همه خجالتم تنها گذاشت ،
تا صبح شهوت و شرم و فکر لو رفتنم پیش خانواده تنهام نزاشت و کاملاً متوجه شده بودم که زیاده روی کردم ،
ظهر که از خواب بیدار شدم اثری از کتی و بچه ها نبود و مطمئن بودم که رفتن خونه خودمون ،
وقتی به خونه رسیدم دعا میکردم که کتی چیزی از دیشب نگفته باشه و با دیدن چهره آروم اعضای خانواده خیالم راحت شد ،
شب بعد از دیر رفتن به خونه کتی متوجه شدم که هنوز بیدارن و توی حیاط خونه خودم رو سرگرم آبپاشی کرده بودم که کتی اومد و کنارم نشست،
با برخورد مهربانانه کتی باز خجالت کشیدم که کتی بدون اینکه اشاره به خوردن سینه‌هاش بکنه گفت داداش قول بده دیگه دست به سینه‌هام نزنی ؟
از شرم سرم رو پایین گرفته بودم که ادامه داد و گفت تو رو بجون مامان دیگه هیچوقت بهشون دست نزن ،باشه؟
من که تمام تلاشم رو بر باد رفته دیده بودم برای برگشتن به صمیمیت قبل به شوخی گفتم باشه ، یعنی حتی یک‌بار ؟
خودم هم نمیدونستم جواب درخواست بار آخر چی میتونه باشه که کتی با پریشونی گفت امان از دست تو ، قول میدی فقط یک بار باشه ؟
به یکباره آنچه رو که در یک لحظه قبل باخته بودم برگشت خود و لاتاری هم روش،
نفسی عمیق کشیدم و گفتم آره ،فقط امشب،
کتی داشت حساب و کتاب میکرد که گفت باشه ولی فردا شب ،اونم ده دقیقه نه بیشتر ،
تمام مغزم رو به کار گرفته بودم تا بفهمم ده دقیقه زمان کافی برای تحریکش هست یا نه که معترضانه گفتم نه قبولم نیست باید ی ساعت وقت بدی ،
کتی ی کم مکث کرد که قبل از اینکه پشیمون بشه خودم گفتم باشه نیم ساعت ،
کتی مصمم گفت فقط پونزده دقیقه و من هم چاره ای جز قبول شرط ندیدم ،
کتی که ازم قول گرفته بود آخرین باری باشه که به سینش دست میزنم خوشحال بود و من خوشحال ولی من با اون هوش کمم گفتم بزار امشب انجامش بدم که کتی به فردا اشاره کرد که روز چهارشنبه بود و آخرین روز هفته بود که بچه هاش به مدرسه میرفتن و قصدش خالی کردن خونه بود،
به بهانه توافقی که کردیم بغلش کردم و چندتایی بوسه ازش گرفتم و کل فردا بهش یادآوری میکردم که یادش نره ،
طبق نقشه کتی من شب رو با بچه ها خونه خودمون رفتیم تا کتی کارهای خونه رو انجام بده و بیاد خونه بابام ،
من به بهانه دیدن دوستام بیرون زدم و ساعت ده شد که پیش کتی رسیدم و کتی با مامان تماس گرفت که نمی‌تونه بره اونجا و سپرد من بچه ها رو ببرم خونه کتی ،
مامان با من هماهنگ کرد که برم سراغ بچه ها و در نهایت ساعت یازده شب مامان پیام داد که بچه ها خوابیدن و نمیخواد برم سراغشون و ازم خواست زودی برم پیش کتی تا تنها نباشه ،
من در حالی که روی کاناپه کتی رو بغل کرده بودم گفتم حالا خیالت راحت شد ؟ برم آماده شم ؟
کتی از لحظه ای که دیده بودمش خیالش راحت تر شده بود که قراره این خلوت کردن من با سینه‌هاش باعث نشاط و شادی من بشه و یک حس آرامش بخش از این خلوت بگیرم و به خاطر داداشش دوش تازه ای گرفته بود و با لبخندی بر لب گفت باشه برو آماده شو ،
قرار بود توی اتاق خواب کتی من به حموم برم و بعد از دوش گرفتن آماده قرارمون بشم ،
از دیشب تا الان که وقت قرارمون شده بود نقشه‌هایی کشیده بودم که منو به آدم بالغی تبدیل کرده بود ،
همه چیز آماده بود و از تاثیر قرص کیرم آماده سکس طولانی شده بود ،
بعد از دوش گرفتن شلوارک راحتی تنها لباسی بود که میخواستم مابین منو کتی باشه و برای پنهون کردن کیرم به تاج تختخواب تکیه دادم و مچ پاهام رو روی هم انداختم و کیر رو بین رونام گیر انداختم و با مروری بر نقشه‌م صداش زدم ،
ده ثانیه طول کشید تا کتی در اتاق رو باز کرد و با دیدن بالاتنه لختم لبخندش رو بیشتر کرد و برای گذروندن لطفی اجباری نزدیک اومد و به تشک که رسید به ساعت دیواری نگاه کرد که عقربه دقیقه‌ش بین پنج و شش مونده بود که فوراً گفتم فعلأ قبول نیست اومد روی شش شروع میکنیم فعلأ بیا بغلم باهم صحبت کنیم ،
توجیه قانع کننده ای بود و کتی به دنبال دستم اومد که اشاره به بغل کردنش میکرد و زانوهاش تا کنار رونم اومد و همو بغل کردیم ،
گرم لبخند زدن به بالاتنه لختم بود که اشاره دادم روی رونم بشینه تا در اون حالت صحبت کنیم ،

کتی اومد و زانوهاش رو کنار رونام ستون کرد و روی زانوهام نشست ،
در اولین فرصت ازش پرسیدم آماده ای ؟
کتی با لبخندی همراه با کلافگی گفت آره ،
آنچه من ازش میدیدم شلوار خواب آبی کمرنگی بود با نقش هایی از ستاره های سفید بزرگ و کوچیک و تاپی زرشکی که یقه گرد ساده ای داشت تا کمتر سینه هاش معلوم باشه و من برای سوال بعدی دست در یقه‌ش کردم و با نگاه کردن به سینه‌هاش گفتم سینه‌هات چطور ؟آماده‌ان؟
با دیدن سوتین قرمز روی سینه‌هاش شاکی شدم و متعجب و ناراحت گفتم پس چرا سوتین بستی؟
کتی که از اینکه سینه هاش رو نگاه کردم خجالت کشیده بود سرش رو پایین گرفت و گفت خب چیه؟
گفتم میخوای برای باز کردن سوتینت کل وقتمو بگیری ؟
کتی از اینکه لو رفته بود خندش گرفت و من بغلش کردم و با اخمی که از ناراحتی روی صورتم بود دستام رو به دورش حلقه کردم و زیر تاپش بردم و دستم رو به سوتینش رسوندم و بازش کردم ،
اینقدر سوال و اخم و حرکتم به هم نزدیک بود که کتی فرصت عکس العمل رو نداشت و وقتی از تنم فاصله گرفت به دنبال درآوردن سوتینش تاپش رو بالا دادم که دستای کتی مانعم شد ،
نگاه به چهره خجالتیش کردم و گفتم کتی وقتم داره شروع میشه و حالا من باید کل وقت کممو برای درآوردن لباست بزارم ،
کتی زیر فشار دستام گفت خب بزار دراز بکشم بعد درش میارم ،
میدونستم دلیل و معنی حرفش رو ولی گفتم که چی بشه ؟اصلا من میخوام پونزده دقیقه رو اینجوری نگات کنم ، یالا دیگه اذیتم نکن ،
کتی از همه چیز براش سخت تر این شد که جلوی داداش کوچیکترش لخت بشه ،
کتی یکی یکی تاپ و سوتینش رو جدا کرد و نگاهی به ساعت کرد و نگاهی به من و گفت شروع شد ،
لبخند به صورت زیباش زدم و گفتم نه کتی یک دقیقه مونده و من هنوز شروع نکردم ، همزمان انگشتمو توی دهنم کردم و انگشت خیسمو نوک سینش گذاشتم ،
کتی دستاش رو روی سینه هاش گذاشت و گفت خب پس نگاه نکن و انگار که حرصم داده باشه لبخند زد و باعث شد طلب بوسیدنش رو بکنم و توی بغلم نگهش دارم ،
چند ثانیه‌ای گذشته بود که گفتم شروع کنیم ؟
کتی نگاه به ساعت کرد که گفتم دیگه این ثانیه ها رو حساب نکن ،
در حالیکه سینه هاش رو در دست داشت و خودش رو به سینم فشار میداد گفت پس دراز بکشیم ،
زانوهام رو پشت لمبراش جمع کردم و گفتم نیاز نیست ،
کتی رو به عقب هل دادم و با قرار گرفتن روبروی صورتم ازش خواستم که دیگه دستاش رو باز کنه ،
کتی که حالا نمیتونست توی این حالت بمونه و منو در حال خوردن سینه‌هاش ببینه هر لحظه ازم میخواست که دراز بکشیم و من درست در زیر باسنش کیر سیخ شده ای داشتم که نمیتونستم پاهام رو صاف کنم و نباید از بین پاهاش خارج میشدم ،
بین دستای کتی یکی از سینه هاش رو گرفتم و در اون حالت سینه زیبا و سفیدش رو توی دستم گرفتم و با جمع کردن زانوم پشت کتی سینه رو روبروی صورتم قرار دادم و آزاد کردن دستای کتی توی دهنم بردم ،
کتی در حالتی که روی زانو مونده بود و سرش بالای سرم و دستاش بالای سرم به تختخواب ستون شده بود داشت به صدای خوردن سینه‌هاش گوش میداد و سعی میکرد از لذت بردن به دور باشه ولی دفعه بعدی که گفت بزار دراز بکشم لحظه ای بود که یک دقیقه ای بود که داشتم سینه هاش رو میخوردم و سینه هاش و صداش شکل دیگری گرفته بود ،
به کتی فرصت انتخاب پوزیشن ندادم و در همون حالت به بغل انداختمش تا در حالی که بین پاهاش قرار دارم سینه هاش رو بخورم ،
با حالت گرفتن پوزیشن شکمم بالای چوچول کتی بود و باید آروم آروم بالا میرفتم ،
سینه‌های کتی توی دسترسم بود و داشتم میخوردم و کتی راهی برای درآمدن از این پوزیشن نداشت جز اعتراض کردن ،
ولی کتی برای گذروندن پونزده دقیقه سخت سکوت کرده بود و حالا دیگه از سرخی صورتش میشد فهمید فشار و گردش خونش بالا رفته و با بالا رفتنم اولین برخورد کیرم به لای پاهاش رو نادیده گرفت و با کف دستاش صورتش رو پوشوند و زیر دستاش آروم صورتش رو تکون میداد تا به لذتش فکر نکنه،
یک دستم به سینش بود و لبام رو به بالای سینه‌هاش رسونده بودم و در حال خوردنش بودم ،
همونطور که انتظار می‌رفت دوری شش ماهه کتی از سکس اونو از خود بیخود کرده بود و داشت آروم آروم لذتش رو بروز میداد ،
کیرم کاملاً روی کس کتی نشسته بود و ته کیرم به چوچولش میسابید و در اون حالت آروم تکونش میدادم تا وقت لذت بردن من هم برسه ،
آنچنان فکرم مشغول لذت دادن به کتی بود که یادم رفت دارم سینه های لختش رو میخورم ،
خوردنم رو به لای گردنش رسونده بودم و داشتم صدای نفس های نا هماهنگی ازش می شنیدم و دیگه به جای دستام سینم رو به روی سینش میکشیدم ،
با جفت دستام دستاش رو از صورتش دور کردم و پنجه توی موهاش کرده بودم و گردنش رو میخوردم ،
ضمیر ناخودآگاه کتی دستی به روی شونه‌م گذاشته بود و به عقب هل می داد ولی نبض بدنش و صدای نفس هاش که هر لحظه بیشتر میشد چیز دیگه ای میگفت ،
دستی که شونه‌م رو داشت فشار میداد زورش کم شده بود و روی شونم رو چنگ میزد و بدنش در زیر بدنم بی قرار شد و در یک الا دو ثانیه این عمل اوج گرفت و بدنش با حالتی شبیه به ویبره لذت ارگاسم رو بروز داد
بعد از هر بوسه به صورتش نگاه میکردم که رنگ سرخش داشت سفید میشد و قبل از اینکه چشم باز کنه به سمت سینه هاش رفتم و بعد از چندین ثانیه خوردن سینه‌هاش بین پاهاش قرار گرفتم و یک پاش رو از خودم رد کردم تا پشت به من به پهلو باشه ،
پشت سرش شلوارکم رو درآوردم و با حفظ فاصله کیرم با بدنش بالاتنه‌م رو بهش چسبوندم و پشت سرش آرنج دستم رو ستون کردم و دستمو به سینش و صورتم رو به صورتش رسوندم ،
کتی چشماش رو بسته بود و براش ارگاسمی رو که با داداشش تجربه کرده بود قابل هضم نبود ،
آهسته در گوشش گفتم اینقدر قشنگ ارضا شدی که دلم میخواد قبل از اینکه وقتم تموم بشه یک بار دیگه اون صحنه رو ببینم ،
همونجوری که انتظار می‌رفت کتی سکوت سنگینی کرد که من پشتش بهش چسبوندم و با اینکه گفتم میشه پات رو بدی بالا ولی خودم اقدام کردم و با گذاشتن کیرم لای پاهاش تکونی که به بدنش داد که بهم فهموند که متوجه کیرم شده ،
در حالیکه کیرم لای پاهاش بود داشتم
آروم و بدون عجله با دست و لبام بهش حال میدادم و دو بار کیرم رو از لای شلوار و پاهاش بیرون کشیدم و هر بار رونش رو بالا میگرفتم و کیرمو میزاشتم ،
بار بعدی که کیرم در اومد جابجا شدم و دستم رو بالای سرش ستون کردم و انگار که به اجازش احتیاج داشته باشم گفتم کتی دارم از درد میمیرم میخوام شلوارتو فقط تا حد رونات پایین ببرم ،
کتی زودی دستش رو به کش شلوارش رسوند و به قصد دفاع کردن میخواست طاقباز بشه که جلوش رو گرفتم و گفتم کتی تو رو خدا برنگرد چون نمیخوام حالا که چیزی تنم نیست نگام کنی ،
کتی که دلیلم براش قانع کننده بود توی پوزیشن موند و کش شلوارش رو محکم توی دستش گرفت و زانوهاش رو توی شکمش جمع کرد ،
دستم رو روی مچ کتی گذاشتم و گفتم کتی ارضا شدن امر طبیعی بدنه و نباید ازش خجالت بکشیم ، چرا کمک نمیکنی تا منم ارضا بشم ؟
بار دیگه گفتم کتی فقط شش دقیقه دیگه مونده و بعد از اون دیگه قرار نیست فرصتی پیش بیاد که به هم کمک کنیم ،
طبیعتاً کتی نمیتونست کش شلوارش رو ول کنه و من همراه با زور دستش رو بوسیدم و گفتم به خاطر من ،فقط یکبار ،
زور دستم اونقدری نبود که کتی ناخواسته دستش رو آزاد کنه ولی براش توجیه کننده بود و دست من بجای دستش روی کش شلوارش نشست و اینکه دست دیگرش از زیر کش شلوارش رو مهار کرده بود آروم آروم کش رو از لمبراش پایین می بردم و دستش رو همراهش میکشوندم و با یک تکون کوچیک کش رو از زیرش آزاد کردم ،
شورت زرد و قرمزش بیرون افتاده بود و فضای کمی برای مانور کیرم ایجاد شده بود که دستای کتی مانع پایین رفتن بیشتر میشدن و من پشت سرش حالت سکس گرفتم و با تفی بزرگ کیرم رو به لای پاهاش فشار دادم و برای جا شدن از کتی خواستم که پاهاش رو از هم باز کنه ،
حس روناش جلوی کیرم به قدری لذت بخش بود که بخش تازه ای از لذت رو احساس کردم و جا شدن کیرم توان مقابله دارو رو برای جلوگیری از ارضا شدنم کم دیدم و عملاً حس سکس بهم دست داد و برای کتی که داشت منو تحمل میکرد حس کیری بزرگ لای پاهاش نمیتونست در تحریک کردنش بی تاثیر باشه ،
بعد از چند تا تلمبه زدن کیرم داشت خشک میشد و تلمبه زدنم رو کند کردم تا با بازی با سینه‌هاش کارم رو جلو ببرم و تا حدی پیش رفته بودم که با دستم سعی کردم از لابلای دستای کتی از جلو به کیرم تف برسونم و اونجا دستم با کیرم اتصال پیدا کرد که تف کافی نبود ولی اتصال دستم به لای پاهاش و تحریک چوچولش بی تاثیر نبود که گفتم کتی اجازه بده روی شکم بندازمت تا راحت تر بتونم کارم رو انجام بدم ،
من میرفتم تا پوزیشن رو بسازم و کتی حق انتخاب رو ازش گرفته بودم و وقتی بالشتی زیر شکمش انداختم و با دستام اونو به طرف بالشت هل میدادم کش شلوارش رو با یک دستش تا حد لگن همراه خودش برد ولی وقتی روی روناش نشستم دیگه نمیتونست کش شلوارش رو کنترل کنه که در همون حوالی موند و کیر خیسم رو لای پاهاش گذاشتم و با خم شدن چندتا تلمبه لای پاهاش زدم و چندتا بوسه به کمرش زدم و برگشتم و در همون حالت که کیرم لای پاهاش عقب و جلو میشد دستم رو به بهانه باز نگه داشتن لای پاهاش و تنظیم کیرم روی شورت خیسش و کصش نگه داشتم و رفته رفته یک دستم داشت با کصش ور میرفت و یک دستم کیرم رو در میآورد و باز لای پاهاش و با فشار به کصش داخل میکرد ،
اینبار یک دست کتی به شورتش گرفته شده بود ولی نتونست جلوی رفتن انگشتام به زیر شورت رو بگیره و با وجود صدای نُچ از توی دهنش و تکون دادن بدنش در حالت هایی که دوست نداشت انجام بدم انگشتم داشت کس خیسش رو دست میکشید و فضا رو برای کشیدن کیرم روی خط کصش آماده میکرد ،
بالاخره کتی فهمیده بود مقاومتش بی فایده‌ست و دستش کش شورتش رو هم بیخیال شد و شورتش بیشتر کنار رفت و اینبار کیرم در هنگام کشیدن شدن روی کصش مکث کرد و فشاری رو به داخل کس میاورد ،
انقباض ماهیچه های کون کتی نشون میداد که قصدم رو فهمیده و دستاش که با بی تابی زیر سرش جمع شد و اسمم رو از زبونش شنیدم که قبل از تمام شدن تلفظ کش‌دار اسمم کلاهک کیرم داخل رفت و با لفظ اوووم حرفش قطع شد و شهوتم به اوج خودش رسید و بلافاصله آروم روی رونای کتی خودمو عقب و جلو کردم و تا جایی که میشد جلوی خودمو گرفتم و چقدر دوست داشتم بار دیگه کتی رو ارضا کنم ولی تلمبه سوم یا چهارم رو که زدم کیرم شروع به پاشیدن شیره بدنم شد و بدون نگرانی کیرمو فشار میدادم تا تمام قطرات آبم به داخل کصش هدایت بشه ،
تقریباً نیمی از کیرم داخل رفته بود و شرایط و تنگی کس داغ کتی و ارضا شدنم نذاشت که بیشتر کیرمو داخل ببینم ،
برای نظافت جفتمون شلوارکم رو فدا کردم و شورتش رو به اجبار خواستم که در بیارم ،
کتی که همه چیزش رو داده بود و در عوض خواسته داداشش رو برآورده بود و البته ارگاسم خودش میلی به مقاومت و حتی حمایت نداشت که با درآوردن شلوار و شورتش و کشیدن شورتش توی خط کوصش گفت نمیخواد ،
کصش رو حسابی نظافت کرده بودم که در همون حالت بغلش کردم و با منت کشی چندتایی بوس ازش گرفتم و ازش خواستم توی این حالت بمونه تا براش قرص و آب بیارم ،
کتی که توی خونه قرصی نداشت مسلما باید میفهمید که از قبل پیش‌بینی کردم و بالای سرش با یک لیوان نوشیدنی و بسته ای قرص پیشش حاضر شدم و انتظار دیگری که داشت این بود که تنهاش بزارم تا بتونه بلند بشه ولی در حالیکه جفتمون لخت بودیم نشوندمش و قرص رو بهش دادم و پیشش دراز کشیدم تا دقایق پایانی رو بغلش کنم ولی با سیخ شدن دوباره کیرم برنامه عوض شد.

نوشته: داداش سعید


👍 51
👎 11
94501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

941946
2023-08-12 23:52:05 +0330 +0330

از کتگوری محرم بیزارم

2 ❤️

941978
2023-08-13 01:51:01 +0330 +0330

ولک یه کس ربع ساعته چقدر طول کشید 😅🤣

0 ❤️

941994
2023-08-13 03:24:02 +0330 +0330

این تجاوزه

خیلی کثافتی

1 ❤️

942013
2023-08-13 07:52:40 +0330 +0330

دیوثا بیرون ماده‌سگ هم نگاهشون نمیکنه میرن سراغ خواهر و مادر و خاله و عمه و …
اسمشم گذاشتن غریزه طبیعی،
خوب پفیوزای چاقال، اگه میتونید غریزه طبیعی رو بیرون از دایره محارم و تابو ها ببرید

5 ❤️

942022
2023-08-13 08:46:08 +0330 +0330

به بعضی ها محبت خواهر برادری نیومده ، باید با پس گردنی محبت کرد .
تو این داستان فانتزی باید ازت یک برده می‌ساخت ، بیرون هرزه کم که نقشه بکشی واسه خواهرت یا نکنه هرچی مفت باید خورد .
سواستفاده گر پلید .

2 ❤️

942057
2023-08-13 14:02:09 +0330 +0330

Aydin1297@ از کتگوری محارم بیزاری ولی میای و میخونی و کامنت اول هم میشی . باریکلا به تو

3 ❤️

942274
2023-08-14 13:12:32 +0330 +0330

خب خب این سبک نوشتار بیشتر شبیه ترجمه بود ، نوشته ای خالی از روح با زوایای غیر قابل درک من کسم اونجا بود دست فلانجا نیم ساعت باید فکر میکردی چه پوزیشنی بوده ، نویسنده یه جقی معتاد به داستانه و این داستان و برای ترجمه انتخاب کرده ، بد نیست ولی کاش یکم خلاقیت داشتی ، مضاف بر این که حقت فحش حقته

1 ❤️

942286
2023-08-14 14:19:47 +0330 +0330

handpou,حق داره بیزار بشه چون بعد از جق زدن و ارضا شدن آدم از خودشم بیزار میشه

1 ❤️

942331
2023-08-14 22:01:25 +0330 +0330

مرسی خوب بود
کاش یه آهنگ ملایم می ذاشتی براش

0 ❤️

943526
2023-08-21 19:43:04 +0330 +0330

ببین قشنگ نوشتی ولی خصوصیاتی که درحین سکس باید باشه ننوشتی.من نمیگم نخوندم و محارم نمیخونم.اونایی که این حرف رو میزنن اگه تو چنین مواقعی گیر کنن کیر یه غریبه رو حلال میدونن؟؟؟؟عجب.میخونین بعد میگین محارم.خب نخون…وشما هرچی دوستداری بنویس.اینا اهل کوفه هستن توجه نکن

0 ❤️

943992
2023-08-24 11:43:40 +0330 +0330

واسه تو یه رب بود واسه ما یک ساعت طول کشید چرا؟

0 ❤️

945174
2023-09-01 09:01:40 +0330 +0330

خیلی تخیلی بود من داداشم بهم نظر دارع ولی اصلا اینجوری رفتارنمیکنیم بابا بیخیال
من خودم لبلسای لختی میپوشم شوخی زیاد میکنیم اما انقدر اب توش نمیبندم حداقل

1 ❤️

960997
2023-12-06 19:21:10 +0330 +0330

عالی بود عالی دمت گرم
ادامه نداره؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها