گربه ی مهتاب شدم

1401/12/29

با سلام خدمت دوستان خوبم
خاطره ای که می‌خوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به آذر ماه 1401،یه شب که از مترو پیاده شده بودمو منتظر سواری بودم تا برم سمت خونه،دیدم یه خانوم حدود 40یا 45ساله با یه مانتو اداری خوشگل که روش یه بافت پوشیده بود جلوتر از من منتظر تاکسی بود،کفشهای پاشنه دار و جوراب مشکی نازکش خیلی جذابش کرده بود، همینطور که وایساده بودیم یه پژو اومدو اول اونو بعد منو سوار کرد،قبلشم یه دختری رو سوار کرده بود،من که نشستم دیدم اون خانوم هم راحت نشسته ولی من زانوهامو به هم نزدیک کرده بودم که یه وقت ناراحت نشه،ولی از وسطای رونم تا باسنم کامل بهش چسبیده بودو راهی نداشتم، نرمی رونشو خوب حس میکردمو داشتم تصور میکردم که چه باسن نرمی داره ،دیدم کیرم داره یواش یواش میاد بالا،یه لحظه حس کردم سرش به سمت منه،وقتی برگشتم سمتش دیدم روشو مستقیم کرد ولی یه پوزخندی روی لباش بود که سعی داشت جمش کنه، فهمیده بود راست کردم، دو دقیقه بعد دیدم یکی از انگشتای دست چپش که روی رون راستش گذاشته بود رو گذاشت روی دستم،برگشتم سمتش دیدم باز داره پوزخند میزنه، فهمیدم میخواد کرم بریزه،منم دستمو بردم جلوتر و انگشتشو گرفتم،دیدم اون انگشتشو از دستم درآورد و دستمو گرفت،یه کم دست همدیگه رو مالیدیم،با شستم کف دستشو انگشتاشو میمالیدمو انگشترشو توی انگشتش میچرخوندم،دیگه زانوهامو از هم جدا کردمو کامل چسبیدم بهش،بعد دیدم یه خودکار درآورد و شمارشو کف دستم نوشت،خودکارو گذاشت توی کیفشو همزمان دست منو گذاشت وسط پاش،دیدم الانه که راننده دست منو ببینه،دستمو کشیدم بیرونو شماره اشو سیو کردم و بهش پیامک دادم،نوشتم تو چقدر داغی دختر،اسمت چیه؟گفت من مهتابم اسم تو چیه؟ گفتم سهیلم بانو…گفت چرا دستتو کشیدی؟ گفتم ترسیدم راننده ببینه،گفت خب ببینه،خم شدمو به بهانه ی خاروندن پام پشت ساق پای راستشو یه کم مالوندم،گفت خوشت اومده ها،گفتم این درسته که هر کی اسمش مهتابه شبها حشری میشه؟گفت آره یکیش خود من،گفتم اونوقت چجوری حشرشو خالی میکنه،گفت یه پیشی می‌بره خونه تا براش بلیسه،بهش پیامک دادم میو میو…یهو زد زیر خنده،اونم توی سکوت ماشین،چون توی ترافیک هم بودیم بیشتر نمود میکرد،پیام داد گفت باشه تو امشب گربه ی من باش،گفتم البته پیشیا شیر خیلی دوست دارن،شیر هم میدی؟گفت تو بخورشون اگه شیر اومد نوش جونت،گفتم جوووووون…چند دقیقه بعد پیام داد هر جا پیاده شدم بیا دنبالم،گفتم چشم بانو…
رفتیم نزدیک به آپارتمان وایساد و من که داشتم دنبالش میرفتم با فاصله ی چند متریش وایسادم،در رو باز کرد و رفت بالا، دو سه دقیقه بعد پیام داد که بیا طبقه ی سوم، یه آپارتمان پنج طبقه تک واحدی بود،رفتم بالا آروم در رو باز کردمو رفتم تو و کفشمم بردم گذاشتم جا کفشی،دیدم نشسته روی مبل و مقنعه شو در آورده،موهاش قهوه ای و لخت و قشنگ بود، گفت بیا ببینم حرف حسابت چیه گربه ی حشری، گفتم اگه من گربه ی حشری ام تو پلنگ حشری هستی،نشستم جلوی پاشو همینجور که داشتم جوراباشو در میاوردم گفتم این پاهات توی اون کفش خوشگلت خیلی سکسیت کرده بود، گفت میدونم هواسم بود که داشتی با چشمات میخوردیم،یه کم پاهاشو ماساژ دادمو گفتم می‌خوام لباسامونو در بیارم،گفت در بیار، منم دکمه های مانتوشو باز کردمو سریع در آوردمشو شلوارشم کشیدم پایینو به کم از روی مبل جابجا شد که شلوارش از کونش در اومد،پاهای خوشگلو نرم و سفیدی داشت،شورتشم قرمز بود، سریع تی شرتشو در آوردمو دوتا ممه ی دنبه ای توی یه سوتین بنفش افتاد بیرون،لباسای خودمم در آوردمو بلندش کردمو سفت همدیگه رو بغل کردیمو لب بازی حسابی کردیم، با اینکه هردومون نیاز به حموم داشتیم ولی بیخیال همدیگه رو بوس بوس میکردیمو دستمالی،همینطور که داشتم گردنشو می‌خوردمو کمرشو دست میکشیدم سوتینشو باز کردمو گرمای ممه هاشو به سینه ام منتقل کردم،چه حالی میداد،هر چقدر که بیشتر به خودم فشارش میدادم ممه های نازش بیشتر روی سینه ام پخش میشدنو حشری تر میشدم،اومدم پایینو ممه ی راستشو با دهنم گرفتمو حسابی مکیدم،بعد ممه ی چپشو،بعد رفتم پشت سرشو شرتمو در آوردمو مال اونم کشیدم پایینو کیرمو لای کونش میمالوندمو ممه هاشو از پشت گرفته بودمو با نوکشون بازی میکردمو نرم میچلوندمشون،بعد دست چپمو بردم روی کسشو با انگشت وسطم چوچولشو میمالیدمو میکردم توی کسشو در میاوردم،خیلی حال میکرد،نفس نفس میزد و آه میکشید،گردنشو میخوردمو لاله ی گوششو میمکیدم،بعد رفتم از توی کیفم یه کاندوم در آوردمو کشیدم روی کیرم،برگشتم دیدم روی مبل نشسته و پاهاشو داده بالا،دوست داشتم کسشو بلیسم ولی چون نمیشناختمش یه کم ترسیدم، گفتم میو میو،به خواهش گفت بکن دیگه گربه ی شیطون، آوردمت برای همین دیگه،بکن توش… چشم بانو،دستمو یه کم به کسش مالیدم که دیدم حسابی خیسه،با آب خودش کیرمو لیز کردمو گذاشتم سر کسش،با دست چپم ممه ی راستشو میمالیدمو با دست راستم چوچولشو که الان حسابی باد کرده بود رو گردشی میمالوندم،یهو پاهاشو پشت کونم حلقه کردو با یه حرکت کیرمو بلعید،یه آه بلند کشید و گفت تلمبه بزن،منم شروع کردم به تلمبه زدن،کسش لیز لیز شده بودو اگه هواسم نبود ممکن بود خودمم لیز بخورم تو کسش، صدای شالاپ و شولوپش فضای خونه رو پر کرده بود،یهو گفت دیگه نزن،ولی من ادامه میدادم،یهو منو سفت بغل کردو با یه صدای لرزون گفت نزن دیگه،اومدم،درست همون لحظه که تا ته کسش فرو کرده بودم منم اومدو حدود بیست ثانیه کیرم داشت نبض میزد،بعد یواش کشیدم بیرونو روی زمین ولو شدم،اونم روی مبل ولو بود،یه کم که گذشت پاشدم ازش تشکر کردمو حسابی دست مالیش کردمو لباسامو پوشیدم،بهش گفتم مهتاب جون عجب کسی هستیا،بازم بهم میدی؟گفت خیلی وقت بود سکس نداشتم،تو که توی تاکسی نشستی منم کرمم جنبید،گفتم قربون کرمت عزیزم، هر وقت دوست داشتی بگو تا بیام برات بلیسم،گفت تو که نلیسیدی،گفتم تو هم مال منو نلیسیدی،ولی دفعه ی بعد حتما میلیسم برات…
امیدوارم خاطره ی منو مهتاب جون حشری رو دوست داشته باشید،اگه خوشتون اومده بود بگید تا خاطره ام با مریم توی مترو رو هم تعریف کنم…

نوشته: سهیل


👍 9
👎 13
21801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

919583
2023-03-20 04:54:02 +0330 +0330

داش ریدم تو سطح فکریت
همین؟
یه چارتا کلمه کصشر سر هم کردی و داستان نوشتی؟
میو میو؟ترسیدم؟ تاکسی؟
این کصشرا بدرد همون کیر ۵ سانتی خودت میخوره

0 ❤️

919607
2023-03-20 09:49:28 +0330 +0330

اگه قول بدی دیگه کصشعر ننویسی کاری با مامانت ندارم

0 ❤️

919821
2023-03-22 15:19:46 +0330 +0330

میسترس و ارباب و برده که احیانا میدونی چیه نه🤣🤣

0 ❤️

920042
2023-03-24 16:05:20 +0330 +0330

کوسکش خوش شانص من پیش هر کی میشینم فرار میکنه کیرم تو کونت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها