یه رفیق صمیمی پیدا کردم (۲)

1401/10/01

....قسمت قبل
دوستان سلام مجدد
[[بخش دوم]]
رفتم سر کوچه دیدم توی ماشین منتظرم نشسته
در ماشین رو باز کردم و نشستم کنارش
خیلی خجالت میکشیدم انگار کلا دفعه اول بود که میدیدمش شده بودم یه دختر ۲۰ ساله که پنهون از چشم پدر و مادرش با دوست پسرش قرار گذاشته
گفتم:((سلام…))
گفت:((سلام عروس خانم))
پیش خودم گفتم اینو باش انگار نه انگار من مادرزنشم
بعد از حال و احوال پرسی حرکت کردیم
یه موزیک ملایم توی ماشین در حال پخش بود و سکوت من و اون
انگار خیابون‌ها عوض شده بود درخت ها قشنگ تر بودن
راحت تر نفس میکشیدم
انگاری خبری از اون حس سنگینی که یه گوشه از دلم جا خوش کرده بود نبود
خالی شده بودم سبک تر بودم
ناخودآگاه دستمو گذاشتم روی دستش که روی دنده بود
گرم بود گرم‌تر از چیزی که توی تصورم بود
گفت:((خب عروس خانم کجا بریم؟چی بخریم؟))
گفتم:((چیزی لازم ندارم!فقط بچرخیم))
گفت:((نمیشه که…مثلا اومدیم خرید عروسی ها))
گفتم:((آخه چیزی لازم ندارم))
گفت:((من لازم دارم))
گفتم:((چی؟))
گفت:((یه ست لیمویی))
خنده م گرفت
گفت:((چرا میخندی؟))
گفتم:((ای کلک از کجا میدونی ست لیمویی پوشیدم؟))
یهو زد کنار و ترمز کرد روشو برگردوند به من
گفت:((جان من راست میگی؟))
گفتم:((آره چرت باید دروغ بگم؟))
گفت:((دیشب تا حالا داشتم بدنتو توی یه ست لیمویی تصور میکردم))
گفتم:((ما اینیم دیگه علم غیب داریم!))
دوتایی خندیدیم دستشو محکم فشار دادم و حرکت کردیم
مسیر رو عوض کرد انداختیم توی اتوبان که به سمت باغش میرفت(یه باغی داشت سمت جاده شهریار که ارث پدریش بود و از برادراش خریده بود خیلی اونجا رو دوست داشتم)
توی دلم خالی شد و به خودم وعده سکس دادم
ولی از طرفی هم استرس داشتم و نمیدونستم کارم و حسم درسته یا نه ۴۵ دقیقه ای توی راه بودیم و فقط سکوت بینمون بود و سکوت
رسیدیم
ریموت زد و رفتیم داخل
ماشین رو پارک کرد و آوند سمت من و در رو باز کرد و گفت:((تشریف نمیارید عروس خانم؟))
من که تا ته قصه رو خونده بودم ولی خودم رو زدم به گیج بازی و پرسیدم:((پیاده بشیم؟چرا؟))
گفت:((عروس رو باید شب اول برد توی حجله.حالا که دیشب نشد امروز آوردمت حجله!))
از این همه رک بودنش خوشم اومد ولی از طرفی هم ترسیده بودم
آخه چرا باید انقدر راحت پیش بریم؟
گفتم:((آخه من که آماده نیستم؟!))
گفت:((تو که تا الان علم غیب داشتی و سوتین لیمویی بستی!مگا میشه آماده نباشی؟ضمن اینکه مگه ۱۴ سالته که میترسی؟))
با یه چشم به هم زدنی از ماشین پیاده م کرد و همونجا لبامو خورد
وااااای که روی پاهام بند نبودم خودمو سپردم دستش و کشوند منو توی ویلای وسط باغ
با اینکه صدبار اینجا اومده بودم ولی انگار بار اولیه که اینجام
وسط ویلا مات و مبهوت وایساده بودم
از پشت بغلم کرد
نمیدونم چرا ولی داشتم به این فکر میکردم آخرین بار کی ارضا شده بودم که اصلا یادم نمیومد
شالمو برداشت
مانتومو باز کرد و درآورد
دکمه شلوارم رو باز کرد کشید پایین
تاپمو از تنم درآورد
گفت:((ااووووف عجب لیمویی!میتونم آبشو بخورم؟))
یهو یخ کردم از خجالت
چشمامو بستم فقط بغلش کردم
وسط پاهام سفتی کیرشو حس کردم دلم میخواست زودتر لختش کنم ولی لعنتی خیلی آروم کار رو پیش میبرد
خیس خیس بودم
شرتم خیس شده بود و دستشو مالید روی شرتم
گفت:((آآآآآخ آخ خیلی بی ادبی دختر!بیین این زبون بسته رو چقدر گشنه نگه داشتی که داره گریه میکنه!))
از لحنش خوشم اومد زدم زیر خنده
بلند بلند خندیدم
گفت:((گفت جووووون بخند!تو نخندی کی بخنده عروسک؟))
منم پررو شدم
گفتم:((پس بدو سیرش کن اصلا حوصله حاشیه ندارم))
گفت:((ای به چشم عروسک خوشگل من))
سریع پیراهنشو درآورد و شلوارشو کشید پایین
شرت و رکابی تنش موند
کیرشو از روی شرت دیدم زیاد بزرگ نبود انگار از کیر شوهرم کوچیکتر بود ولی نمیدونم چرا خوشمزه تر به نظر می‌رسید
دستمو انداختم روی کش شرتش و کشیدم پایین
کیرش زد بیرون یه کیر ۱۵-۱۶ سانتی قلمی شروع کردم به خوردنش اووووووم خیلی خوشمزه بود و البته خوش بود و تمیز
بهش گفتم:(( عطر زدی بهش ؟))
گفت:((خیر لوسیون زدم))
خیلی خوشم اومد بخاطر این تمیزی و رعایت آدابش ۱۰۰ درصد برعکس شوهرم بود که بعد از کار با بوی گند عرق میومد خونه و میگفت لخت شو و یه تف بو گندو مینداخت سر کیرشو تا ته میفرستاد تو و تلمبه میزد و می‌کشید بیرون و میرفت حموم انگار نه انگار منم آدمم
بگذریم
حسابی براش ساک زوم
گفت حالا بخواب و لخت شو که نوبت منه
سرشو برد پایین که برام بخوره گفتم:((نه خیلی خیسه اول بکن بعدا وقت برای خوردن هست))
گفت:((آبدارش خوشمزه تره))و مثل ندید بدیدها سرشو گذاشت لای پام شروع کرد به خوردن
اووووووووووم دوبار نشد که زبونش رفت لای کسم و لرزیدم و خالی شدم
سرشو کشیدم سمت بالا و بهش فهموندم که بخوابه بغلم
زیر گوشم آروم گفت:((لعنت به شوهرت که انقدر حریص نگهت داشته!فکر نمیکردم انقدر زود و راحت ارضا بشی))
گفتم:((باورت میشه یادم‌نمیاد آخرین بار کی ارضا شدم؟))
گفت :((از این به بعد دائم میشی و تاریخهاشو بنویس))
زدیم زیر خنده
به پهلو خوابیدیم از پشت گذاشت لای پام و آروم فرستا توی کسم خیلی نرم و رمانتیک عقب و جلو می‌کرد توی اوج لذت بود میخواستم تموم نشه این لحظه سرمو چرخوندم و لبهاشو خوردم بهشت گفتم:((خیلی میخوامت))
گفت:((منو یا کیرمو؟))خندید
گفتم :((هم خودتو هم کیرتو))
انگار بنزین توی باکش ریختم و تلمبه هاشو سریعتر کرد
شاید باورتون نشه توی ۵ دقیقه ۲بار دیگه آبم زیر کیرش اومد از بس که تشنه بودم
نمیدونم چی شد که یهو گفتم:((میخوام آبتو بخورم))(آخه از این کار بدم‌میومد)
اونم انگار ازخداش باشه کشید بیرون و گفت:((پس ساک بزن که نزدیکه))
پاشدم رفتم سمت کیرش و شروع کردم به ساک زدم و یهو سرمو محکم گرفت و خالی کرد توی دهنم
کنارم دراز کشید و یکساعتی سکوت بود و سکوت تا اینکه گفت:((بریم حموم؟))

[[پایان بخش دوم]]

ادامه...

نوشته: سکوت


👍 29
👎 3
71401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

907635
2022-12-22 01:34:02 +0330 +0330

ادامه بده
فقط دیر به دیر نده لطفا
زود بزار

0 ❤️

907655
2022-12-22 03:12:06 +0330 +0330

ایول عالی بود

0 ❤️

907711
2022-12-22 10:33:27 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود ولی ایکاش از اندامت بگی سایز سینه قد وزن اینا مهمه برای تجسم داستان

1 ❤️

907770
2022-12-22 21:45:31 +0330 +0330

نوش جانه دامادت اون نکنه کی بکنه کوسی که به خانه رواست برای مسجد خرامه😄😄😄😄

0 ❤️

908375
2022-12-27 07:36:54 +0330 +0330

خوب نوشته بودی ولی زیادرمانتیکش کرده بودی مادر زنت بوده ها نه دوست دخترت یا زنت با زنت قشنگ تر میشد بروبچش به عشق زنت میزدند

0 ❤️