اولین کون، اولین کوس، جوراب زنانه، زن جنده ی من (۴)

1401/11/21

...قسمت قبل

دوستان درقسمت سوم ماجرا به اونجا رسید که من با اکبر برای بار اول رفتم خونه خاله نریم همون جنده ای که گفتم براتون و اکبر اونروز نذاشت من مریم رو بکنم و گفت برو رو کار دخترش چون دفعه اوله یخورده هیکل زن جماعت ببین وگفتم که مهستی دختر مریم چون نمیخواست بکارت از دست بده فقط کون میداد منم رفتم رو کارش که براتون نوشتم،بعد از اونروز سر کار بنایی بعضی مواقع وقتی با اکبر تنها غر می‌زدم بهش که نذاشتی منم زنه رو بکنم که هی میگفت یه دفعه دیگه،بعد سه چهار روز اکبر گفت ‌‍‌‍میای امروز بریم خونه مریم که گفتم آره،عصر بعد از تعطیلی کار راه افتادیم رفتیم خونه مریم اکبر زنگ زد طبق معمول دختره درو بازکرد رفتیم تو گفتم ایندفه من اول میرم پیش مریم که اکبر گفت هش بابا افسار بریدی اول خودم، میخوای بری با کیر کلفتت گشادش کنی برام تو امروزم اول دختره رو بکن بعد اینکه کار من تموم شد بیا برو رو مادرش،با اکراه قبول کردم رفتیم تو هال که رسیدیم مریم یه دامن کوتاه با یه زیرپوش رکابی دم در اتاقش ایستاده بود باهامون دست داد گفت حالا اکبر جون کی میاد اول که اکبر گفت خودم،بعد رفت تو اتاق مریم هنوز در نبسته گفت پس این بیچاره رو برا چی میاری ،که در بسته شد ونفهمیدم اکبر چه جوابی داد،منم مثل دفعه قبل دنبال مهستی رفتم اتاقش ،یه دامن بلند مچ پا پوشیده بود با یه پیرهن،اول دامن رو کشید پایین شورت نداشت و بعدم پیرهنش رو در آورد یه نگاه کرد وگفت مگه نمی‌خوای کاری کنی گفتم نه من امروز نمیکنمت فقط برام ساک بزن که گفت اینم مد جدیده ،گفتم کارت نباشه پولتو بگیر دراصل داشتم خودمو واسه مامانش آماده میکردم،جلوم زانو زد کیرمو کردم تو دهنش ،اون که از خداش بود که کون نده با یه ولع به خصوص داشت ساک میزد دور دهنش کف کرده بود لامصب ده دقیقه ای شد بد جور کیرمو میمکید داشت از جا میکندش که گفتم کنده میشه که گفت میخوام یه حال اساسی به کیرت بدم فهمیده
بود ظاهرا که یه نقشه ای برای مامانش کشیدم میخواست خستم کنه که گفتم بلندشو،بلند که شد سینه هاشو شروع کردم به مالیدن اولین بار بود با یه دختر تو بغلم رخ به رخ میشدم تغییر حالت صورتش رو با مالیدن پستوناش میشد دید ،هیکلی داشت برا خودش ولی افسوس از جلو نمیشد،دست چپم پشتش کتفهاش بود وبا راست هم سینه هاشو به صورت چرخشی میمالیدم چشماشو بسته بود ظاهرا کیف میکرد کم کم دستمو آوردم پایین ونوک پستون چپشو گذاشتم دهنم،چون با اکبر تو همون دوران خفقان ویدیو دو سه تا سوپر دیده بودم شروع کردم مثل همونا خوردن سینش ،چون پستونش کوچک بود خیلی از پستونش تو دهنم بود ولی تو دهنم با نوک زبونم نوک پستونش رو قلقلک میدادم یه دفعه متوجه شدم زانوهاش خم شد ورو زانو نشست ویه دفعه گفت چکار کردی،گفتم هیچی،مگه چی شد که گفت زانوهام سست شد بس که با زبونت سینم رو خوردی یخورده ولش کردم پشتشو مالیدم وایندفه پستون راستشو گذاشتم دهنم بدبخت اینقدر کیف میکرد که نگو، متوجه نشده بود آب از کوسش راه افتاده یه لحظه نگاه کردم پایین لا پاهاش خیس شده بود نا خود آگاه دست بردم کوسشو بمالم با دستش نگذاشت گفت اینجا ممنوعه گفتم آبش راه افتاده گناه داره زبون بسته ،گفت بخدا اگه دست خودم بود همین حالا پاهامو باز میکردم بکنی توش بس که حال به حالم کردی ولی حیف مامانم گفته از جلو مواظب باش البته حق داشت اون موقعها یادمه ملاک سالم بودن دخترا بکارتشون بود حتی شب عروسی بزرگترای عروس البته از جنس مونث میشستن پشت در حجله تا دستمال خونی بیاد بیرون ومعلوم بشه دختره باکره بود و دستمال خونی مدرک بود اونایی که سنشون بالاتر از بقیس تو سایت ،اینو حتما میدونن ،بگذریم ده پونزده دقیقه ای شد من از اتاق بیرون اومدم ودختره رو ول کردم که دیدم اکبر فقط شورت پاشه از در اومد بیرون گفت دختره رو کردی ،گشادش کردی برام که گفتم نه من اصلا نکردمش،که گفت خب حالا تو برو تو ببینم میخوای چه گوهی بخوری همش کوس کوس میکنی وقتی رفتم تو مریم رو تشک دراز کشیده بود هیچی تنش نبود الا یه جفت جوراب بلند ونازک مشکی که تا نزدیک کوسش بالا رفته بود حالم بهم خورد اکبر آبش رو ریخته بود رو پاهاش وکلی کثیفش کرده بود ،مریم فهمید چه حالی شدم،گفت تقصیر رفیقته بهش گفتم کثیف کاری نکن گوش نداد سریع دستشو آورد جوراباشو کشید پایین ودوتا لنگه جورابو جمع کرد و کرد توی همدیگه وخیسی پاهاشو با همونا تمیز کرد من بازم دلم نمیگرفت گفتم من حالم خراب شد نمیخواد اصلا کاری بکنیم یه دفعه دیگه که گفت ،نه نه الان یه جفت جوراب تمیز میپوشم که هیچی معلوم نشه دستشو کرد زیر تشک دوسه جفت جوراب کشید بیرون ،ظاهرا از قبل پیش بینی کرده بود تو جوراباش یه جفت سفید بود گفتم همین سفیدا بهتره که گفت ای ذبل پس تو برخلاف رفیقت که با سیاه حال میکنه با سفید حال میکنی هیچی نگفتم،جورابارو که پوشید از زمین تا آسمون فرق کرد یه جفت پای خوشگل تو جوراب سفید چه شود برا منی که تا بحال همچین چیزی ندیده بودم ،چون هیکلش از من بزرگتر بود یه خنده نیشدارگفت بیا تو بغلم،منم عادی رفتم تو بغلش،به پهلوی چپ خوابیده بود منو کشید تو بغلش ،مونده بودم حالا من باید چیکارکنم،دفه اول وناشی گری ،که دیدم دست راستشو برد لای پاهام وکیرمو گرفت تو دستش،دستاش گرم و نرم بودن یخورده خایه هامو مالید ودست انداخت دور کیرم هی بالا وپایین میکرد ،گفت کیر تو از مال اکبر خیلی کلفت تر ومردونه تره هیچی نگفتم ولی جوری دست میکشید که داشت از جا کنده میشد خایه هام درد گرفته بود اما چیزی نمیگفتم یه دفعه برگشت روم ومن رفتم زیرش ،خم شد روم گفتم لابد میخواد لب بگیره برخلاف تصورم پستون چپ منو کرد تو دهنش و مثل وحشیا فقط میمکید مثل یه مکنده قوی پستونمو میکشید تو دهنش و آخر کار که میخواست ول کنه با دندونای جلوش میکشید بعد ولش میکردیه مقدار با چپ ور رفت بعد اومد پستون راست رو کرد دهنش همون کارا رو تکرار میکرد ،قاطی کرده بودم تا اون لحظه فکر میکردم من باید سینه هاشو بخورم حالا برعکس شده بود ،یه لحظه گفت چن سالته گفتم،هفده ،که با صدای بلنذی گفت هفده ساله رو عشق است رفت عقب با زانوهاش پاهامو باز کرد وقتی جوراباش میمالید به تنم یه حس غیر قابل وصفی داشت تازه داشتم خال اکبر رو میفهمیدم که دیوونه حوراب بود منم کم کم داشت خوشم میومد کیرم تو دستش بود داشت بالا پایین میکرد که دهنشو برد بالای کیرم یه تف کنده از دهنش انداخت سر کیرم دستش گرم ونرم بود با تفش لیز هم شده بود گاهی یه صدای چلق چولوق میومد بعد یکی دو دقیقه ملایم سر کیرمو کذاشت دهنش اول سرشو خورد بعد کامل کرد تو دهنش که خیلی لیز و لزج بود ناکس خیلی وارد بود سر کیرمو میکرد تو لپش و دهنش میچرخوند تمام لای پاهام خیس شده بود که گفت بسه دیگه اومد کنارم دراز کشید گفت حالا نوبت توئه ببینم چی بلدی،بلندشدم خم شدم رو هیکلش وشروع به خوردن سینه هاش با سینه هاش همون کاری که با سینه های دخترش کردم انجام میدادم که دیدم گفت بسه اگه میشه لا پاهام رو یخورده بخور ،نگاه به کوسش کردم وگفتم من نمیتونم،گفت برا چی گفتم آخه روزی حداقل ده نفر این کوس رو میکنن من چجوری بخورم دلم نمیگیره یه خنده ی تلخی کرد وگفت باشه پس هر کار دوست داری بکن منم نشستم لای پاهاش یه حالی داشتم که نگو استرس یه طرف ،تا حالا کوس نکرده بودم یه طرف ،دل رو زدم به دریا ،کیرمو گرفتم دستم با دست چپم میخواستم تف بزنم سرش که گفت تف نمیخواد بکن توش راست میگفت لیز که بود ،گشاد هم بود دو سه مرتبه ای سر کیرمو مالیدم در کوسش بالا وپایین میکردم از زور لذتی که میبرد باسناشو از زمین بلند میکرد دوباره می آورد پایین ،کم کم کیرمو کردم تو کوس گرمش وبا یه فشار ملایم تا خایه کردم توش عجب حالی داشت تجربه اولین دخول تو یه کوس،یه بافت گوشتی خیلی نرم وگرم ودر عین حال لیز ولزج،یه جاییش خیلی حال میداد ته کوسش یه بافت نرمی داشت سر کیرم که به اونجا میرسید هم برای من حال میداد هم برای اون، حالی به حالی میشد چند باری تلمبه بلند میزدم منظورم اینه تا نوک کیرم میکشیدم بیرون دوباره میرفتم توش که گفت تورا خدا بزن تهش ،گفت تلمبه کوچولو بزن منم رفتم تو بغلش پاهاشو قفل کرد دور کمرم ودستاشو آورد قفل کرد پشت کتفهام ،مثل مار دورم چنبره زده بود من داشتم ته کوسش کوچولو کوچولو تلمبه میزدم خیلی هم با خرکت ملایم پنج شش دقیقه ای میشد همش میگفت اووووه کیر هفده ساله رو عشق است چه کلفته جون ،تورا خدا جرش بده من هی حشری میشدم وبیشتر تو کوسش فشار میدادم تموم کیر وخایه هام لای پاهام خیس شده بود بس که آب از کوسش میزد بیرون نگاه یه لحظه به میرم آب سفید رنگی از کنار کوس میزد تو همین حال دیدم محکم منو نگه داشت و شروع کرد تو بغلش فشار دادن داشتم خفه میشدم که یه آآآآآآه ه ه ه ه بلندی کشید ودستو پاش ولو شد روی زمین و منو ول کرد عین فنری که جمعش کنی ویه دفه ولش کنی من که تحربه زیادی نداشتم وتا اونروز نمیدونستم به اورگاسم رسیدن زنها چجوریه فقط نگاش کردم وگفت چیزیت شد گفت نه تو کارتو بکن شاید باور نکنید اینقدر هیکلش عرق کرده بود که جورابا تو پاهاش خیس شده بودن وخود منم خیس عرق بودم ،با اینحال دوباره رفتم لای پاهاش کیرمو کردم توش دیدم کاری به کارم نداره ومثل ضربدر ولو شده رو زمین شروع کردم تلمبه ردن روش چنان شلپ وشولوپ میکرد که نگو ده قیقه ای اینجوری زدم که یه دفعه دستو پاشو مثل قبل جمع کرد ودوباره مثل خرچنگ منو گرفت تو خودش دوباره تلمبه کوچک کوچک میزدم هر جور میخواست میکردم برای بار دوم ارگاسم رسید چند ثانیه ای محکم منو نگه داشت ودوباره ولم کرد من که کیر وخایه هام درد گرفته بودن نفهمیدم کی آبم اومد،چه آب اومدنی یه لحظه از زیر دنده ها تا شصت پاهام حسابی کرخت شده یه آه بلندی کشیدم وتا اومدم بکشم بیرون یه پاش ریختم تو کوس وقتی کشیدم بیرون از زیر نافش تا سر زانوهاش پنج شش تا پاش حسابی آبم اومد شکم وجوراباشو خیس کردم ،با شوخی گفت شیر آبه اینقدرآب ازش میاد صد رحمت به اکبر ،اینقدرا آب ازش نمیاد گفتم آخه من تازه کارم ،کوسش که حسابی گشاد شده بود داشت آب منو پس میداد که لاپاشو چسبوند بهم وگفت از اون جعبه دستمال کاغذی چنتا بده من ،بهش دادم کوس وپاهاش وشکمشو پاک کرد وگفت ولی تو از اکبر خیلی باحال تری خوب حال میدی معلومه کمر سفتی هم داری خدا به داد زن آیندت برسه من که هر روز حداقلش پنج نفر میان روم کلفتی کیر تو یه الف بچه گیجم کرد وای به حال دختر مردم ،با شوخی کفتم تو اونم یه حور جا میدم،در حالیکه جورابا رو از پاهاش در می آورد گفت میتونی یه کار بکنی ،گفتم چکاری،گفت از دفعه دیگه خودت تنها بیا،گفتم برای چی،گفت توضیحش برا تو سخته ولی میگم شاید حالیت بشه،بعد شروع کرد به اینکه معمولا روزانه بین ونج تا ده نفر میان اینجا حالشونو میکنن وپولشو میدن ومیرن تا حالا هیچکس منو پشت سر هم نتونسته بود ارضا کنه که امروز تو منو دو دفعه ارضا کردی گفتم پس حالتت به خاطر ارضا بود که گفت آره اصلا هر کی میاد اینجا یا زنش بهش پا نمیده یا تنوع طلبه هیچکس لذت من فکر نمیکنه فقط به به فکر خودشه کوس بکنه آبش بیاد بلند شه بره در ضمن اینکه اکبر هم جوون با حالی نیست فقط به کیر خودش فکر میکنه وتو پول دادن خیلی اذیت میکنه،میخوام تنها بیای اگه بیایی واینحوریه حال به خدا از تو پول نمیگیرم،گفتم باشه ولی ته قلبم دلم براش سوخت،عین کارمند بانکی که سر گاو صندوق پر پول نشسته باشه ولی مال خودش نباشه ،اما از بیرون رفتن از خونه بگم که وقتی لباسامو پوشیدم وبا اکبر از خونش زدیم بیرون به خم کوچه نرسیده از بیحالی خوردم زمین جوری که کف دستام زخم شد اکبر گفت چته گفتم زانوهام جون ندارن راه بیام گفت پسر چکار کردی لابد رو دادی بهش شیره هیکلتو مکیده گفتم اکبر کیر وخایم حسابی درد میکنه که گفت زنیکه جنده،پسر محرد افتاده تو تورش تا جایی جون داشته با کوس و دهنش شیره جونتو مکیده گفتم نمیدونم هر چیه نای راه رفتن ندارم اکبر گفت ارضاشم کردی گفتم آره دوبار که بلند گفت خاک بر سرت من که دو سال از تو بزرگترم و جوندار تر نذاشتم یه بارم ازم ارضا بشه چجوری اینکارو کردی این که از کیر سیرمونی نداره ،با کلی دعوا ومرافعه دستمو گرفت تا در خونمون برد نذاشتم خونه بفهمن چه حالی دارم اکبر گفت فردا رو استراحت کن نیا سر کار، اتاق من یه اتاق جدا بود روی پشت بام که باید از راه پله بالا میرفتم به خواری دست دادم به نرده خودمو کشیدم تو اتاق ،و روی پتو دراز کشیدم ،اینقدر کوفته شده بودم که نفهمیدم کی خوابم برد وقتی از خواب بیدار شدم فکر کردم یه ساعت خوابیدم به ساعتم نگاه کردم ،از صفحه کامپیوتریش فهمیدم پنج صبحه چیزی حدود ده ساعت خوابیده بودم بلند شدم نشستم دیگه خوابم نمیرفت دوباره دراز کشیدم پهلو به پهلو شدم تا هفت ،یه دفه مادرم درو باز گفت احمدجان دیشب مگه چقدر خسته بودی هر چی صدات کردم بلند نشدی بیای شام بخوری ،گفتم کارمون یه چن روزه سنگین شده خوردیم به شیب بندی پشت بوم خیلی سخته گفت دیگه نمیزارم بری اذیت میش دیگه اول شهریوره هر چی کار کردی بگیر هر چی احتیاج داشتی برا مدرسه بخر کم آوردی از بابات میگیرم بهت میدم که من قبول نکردم وگفتم امروز استراحت میکنم از فردا دوباره میرم ،ولی انصافا مریم حنده مثل غلطک از روم رد شده بود بعدها فهمیدم جنده ها دنبال جوونای مجردن بخاطر اینکه سر حال وقوین ،اونروز رو استراحت کردم ویه دوش گرفتم سرحال شدم چن روزی گذشت اکبر گفت میای امروز بریم سراغ مریمی گفتم نه تصمیم گرفته بودم ایندفعه تنهایی برم جرش بدم اکبر گفت چرا نمیای گفتم یه روز دیگه اگه شد تنهایی میرم کفت پسر دیوونه ای ندیدی اونروز چکارت کرده بود با شوخی گفت ایندفه مثل جاروبرقی تو را میکشه توکوسش،گفتم تو فقط یه کاری کن من دیر تر آبم بیاد یه راهی جلو پام بذار،گفت کار نداره ازین قرصای تاخیری هست یکی میگیرم بهت میدم اینقدر تلمبه توش بزنی که جر بخوره،اونروز اکبر تنهایی رفت وقرار شد هماهنگ بکنه من فرداش برم ،فردا صبحش اکبر اومد سر کار ویه قرص داد به من ،قهوه ایه تیره بود گفت عصری نیم ساعت قبل رفتن بخور وبرو ببینم چکاره ای میتونی مریم اژدها رو مریم سوسکه بکنی،عصری تنهایی رفتم از وقتی قرص رو خوردم عطش زیادی به آب پیدا کرده بودم مریم طبق معمول روی تشکش دراز کشیده بود،دنبال مهستی که رفتم تو اتاقش به مهستی گفت این با تو کار نداره برو بیرون درم ببند دختره اومد بره بیرون گفتم یه پارچ آب خنک بیار،رفت و بعد چهار پنج دقیقه یه پارچ آب آورد گذاشت کنار دست مامانش و رفت درو بست،لباسامو در آوردمو به مریم کفتم امروز جورابت کو ،گفت سفیدارو براتو کنار گذاشتم دست کرد اززیر بالشت آورد بیرون وبه چشم به زدنی کرد پاش گفت بیا تو بغلم بینم امروز چکاره ای،فهمیدم داستان روز اول رو میخواد پیاده کنه ،تو دلم گفتم کورخوندی،رفتم گفتم بلندشو رو زانوهات ،رو زانو هاش که نشست دست انداختم تو موهاش تا اومد با دستاش کیرمو بگیره کردم تو دهنش ،با سختی گفت چته امروز ،گفتم هیچی فقط بخور، سرش تو دستام بود وکیرم تو دهنش سرشو رو کیرم عقب حلو میکردم اینو از تو یکی از فیلمای سوپر یا گرفته بودم دست می آورد کیرمو بگیره میکردم تو دهنش ،از اثرات قرص کیرم مثل سنگ شده بود هیچی نمیفهمیدم فقط کرمی دهنشو میفهمیدم نشانه ای از ارضا وجودنداشت ده دقیقه ای محکم دهنشو گاییدم بدبخت به اوق زدن افتاده بود با کمال تعجب گفت بسه تو را خدا خفه شدم ،خوابوندمش رو زمین شیرجه رفتم رفتم تو سینه هاش پستوناش میکردم تو دهنم ومحکم میمکیدم مثل خودش که سینه هامو کاز گرفته بود نوک پستوناشو کاز ملایم میگرفتم خودشم وحشی شده بود دست چپم رو دور کوسش میچرخوندم گاهی دو انگشت میکردم توش و در می آوردم،جوری شد که یه دفه گفت تو را خدا بکن توش که مردم گفتم پاهاشو باز کرد بازم عین علامت ضربدر رفتم وسط پاهاش افتادم روش دهنم روبروی دهنش بود ،لباشو کرفتم تو دهنم سرشو با دوتا دستام محکم نگه داشتم ولباشو مثل وحشیا میخوردم و از پایین پاهام رو به پاهاش میمالیدم چه حس خوبی داشت وداره مالیدن پاهات به پایی که جوراب پوشیده،حس خیلی عالیی داست با دستاش دهنمو از دهنش جدا کرد وگفت،مگه از قحطی اومدی،رفتم پایین تر به خاطر اینکه نتونه دورم چنبر بزنه ونگه داره پاهام رو باز کردم وساق پاهم رو گذاشتم رو ساق پاش که نتونه بلند کنه واز بالا هم آرنجهامو گذاشتم زمین و دستامو گره کردم تو دستم که نتونه کاری کنه در همون حال کیرمو تنظیم کردم رو سوراخ کوس وکردم تو کوس گرم ونرمش ،چن تا تلمبه اول رو ملایم زدم جا که باز مرد ولیز شده شروع کردم وحشیانه تلمبه زدن خیلی زور میزد دستاشو آزاد کنه احازه نمیدادم،میخواست پاهاشو آزاد کنه من پاهام رو حسابی باز کرده بودن به حالت شنا ،نمیتونست آزاد کنه یه چنباری زور زد نشد ظاهرا خسته شد ولو شد رو زمین من به قول قدیمیا خره خسته از خدا خواسته،چنان تلمبه ای میزدم که صدای شالاپ شولوپ اتاق رو برداشته بود نیم ساعتی زدم خودم خسته شدم لعنتی این قرص نمیدونم چکار کرده بود چنان عرقی از سر روم میریخت که نگو دوتا لیوان آب خوردم که مریم گفتم یه لیوانم به من بده جر خوردم آبو که خورد هنوز تو فکر پیاده کردن تاکتیک خودش بود که گفتم برگرد رو شکم اول قبول نمیکرد با زور چرخوندمش وبالش رو از زیر سرش کشیدم و شکمش رو بلند کرد هل دادم زیرش از پشت رفتم روش کوسش به خاطر بالش از پشت کامل باز شده بود کیرمو گذاشتم در کوسش ورفتم توش شروع کردم تلمبه حالا نزن کی بزن بس که تقلا کرده بود جورابا تا سر زانوهاش جمع شده بود بعد ده پونزده دقیقه کفت تورا خدا یه نفس کش بهم بده چکار کردی با خودت امروز ،گفتم هیچی،من مثل همون روزم دست آورد حورابشو بالا بکشه کفتم خودم میکشم بالا خودم دست انداختم به کش جوراباش کشیدم بالا ،خدایی اینجاش خیلی حال داد حوراب پوشوندن به پای یه زن،آهسته گفت خیلی خستم کردی امروز ،دلم براش سوخت وگفتم خستگیت رو در میارم دوباره از پشت کردم تو کپس ایندفه دیگه تند تند نمیزدم تا ته کردم توش وته کوسش کیرموبازی میدادم که یه یه دفعه کفت لامصب اینحوری خوبه،اگه بدونی چه حالی میدی از این حرفش ذوق زده شدم گفتم این حال کردن، آب اومدن رو حورابت رو هم داره گفت تو حال بده هر جا دوست داری بریز اصلا همه حورابامو میارم بریزی روشون،گفتم همینا بسه ودو باره شروع کردم ملایم تلمبه زدم پنج دقیقه ای نشده بود با یه صدا آه خیلی بلندی ارگاسم شد فقط آخرش فهمیدم گفت مردم خدا،اونروز سه بار ارگاسمش کردم آب از کوسش سرازیر شده بود تشک زیر پاهاش خیس شده بود که با مکافات وبدبختی آبم اومد پاهاش رو چسبوندم بهم ومحکم ازبالای روناش ریختم روپاهاش تا پشت مچ پاهاش،بعدم آهسته جورابارو از پاش در آوردم وسرکیرمم باهاشون پاک کردم از رو کارش که بلند شدم برخلاف کون کردن که همیشه دوسه بار آبم رو رو طرف می آوردم این یه بار بیشتر نمیشد،نا نداشتم لباسامو پوشیدم پول در آوردم بهش بدم قبول نمیکرد با زور پولو بهش دادم گفت خب حالا نرو بشین یه چایی هم تو خونه یه جنده بخور تو که کوس و کون کردی یه چایی هم روش دخترشو صدا زد گفت چابی درست کن بیار،کنجکاو شدم بفهمم برای چی تو این راه کشیده شده ،گفتم برا چی تو جنده شدی شوهرت کجاس،گفت شوهرم هفت ساله مرده بعد مرگ شوهرم برادر وخواهرای شوهرم اموال پدریش رو بالا کشیدن وما به این بد بختی افتادیم پدر شوهرم وضع مالیش خیلی خوب بود از اون تکه زمینهایی که ازش مونده بود اگه یه تکه به ما داده بودن ،به این راه نمی افتادیم از درد بدبختی به این راه افتادیم،بعدش ازم پرسید چکار میکنی کارت چیه که من شرح کارگری خودم با اکبر رو براش گفتم تو همین حین دختره چایی آورد یه چایی خوردم وبلند شدم که مریم کفتم کاش من یه پسر داشتم مثل تو، گفتم خب هرروز تو کوچه بهم میگفتن خارکوسه مادر جنده اونا کجای دلم میذاشتم با خنده گفت اخه اگه یکی مثل تو داشتم که جنده نمیشدم اونروز خیلی دلم به حالش سوخت یه اندوهی تو حرفاش بود که هیچ جور نمیشه وصفش کرد،بلند شدم واز خونش زدم بیرون،هوا تقریبا گرگ ومیش بود رسیدم در کوچه خودمون که دیدم اکبر در کوچه جلومغازه خالی نشسته تا منو دید گفت شیری یا روباه گفتم شیر ،جر و واجرش کردم این داستان ادامه دارد

نوشته: احمد


👍 21
👎 1
44801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

914429
2023-02-10 01:55:25 +0330 +0330

ادامه بده ولی جون هرکی دوست داری داستانو کاکولدش نکن

0 ❤️

914532
2023-02-10 22:16:37 +0330 +0330

عالی یادش بخیر مارو یاد نوجوانی انداختی .
بجنورد خانم پایه دوستی ایدی پرفایلم هست
بجنورد خانم پایه دوستی ایدی پرفایلم هست
بجنورد خانم پایه دوستی ایدی پرفایلم هست

0 ❤️

914899
2023-02-12 15:48:44 +0330 +0330

یعنی تو چقدر بدبختی که از سال ۷۰ یادته با جزئیات
به خدا کمتر کس بگین نمی‌میرند
بعدم جنده تو و امثال توان که میرن دنبال این کارا
اون زن کارگر جنسیه و از ناچاری این کار رو میکرده
شرفش به صدای تو و رفیق و لاشی تر از تو میرزه

1 ❤️

914961
2023-02-13 00:42:53 +0330 +0330

خیلی طولانیه

0 ❤️

916487
2023-02-23 17:49:47 +0330 +0330

عزیز دل ها زیادی عصبی نشین تو قسمت بعدی ک فکر کنم قسمت آخر باشه این مهستی خانم زن ایشون میشه و زن جنده ک میگن همون دختری هس ک میکننش

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها