سادگی جرمه! (۱)

1402/06/27

با سلام اولین داستان من هست پس جاییش بد بود یا غلط املایی داشت به بزرگی خودتون ببخشید!

من آرمین هستم البته اسممو مستعار گذاشتم! ۲۲ سالمه
داستان برمیگرده به جایی که دیدگاه من نسبت به موجودات دور ورم عوض شد! یه روزایی بود فکر میکردم همه خوبن و همه واسه هم چیزای خوب میخوان ولی اتفاق هایی افتاد که بر خلاف تصوراتم گذشت! ما یه رفیق داشتیم تو دانشگاه اسمش رضا بود کلا رفیق شیش ما بود به اصطلاح! شبو روز با هم بودیم خلاصه شده بود یه پارت از زندگی ما! این رفیقمون عاشق یه دختری تو کلاسمون بود اسمش نگار بود ! نگار با چشمانی قهوه ای موهای لخت مشکی و لبایی کوچیک
هیکلش تو پر و کوتاه بود و قدشم نسبتا خوب بود بین دخترای امروزی!
خلاصه از زمان ورود ما به این دانشگاه خراب شده خیلیا دورمون بود من فیسم خوب بود حالا تعریف نباشه😂😑… ولی درسم یک بود تو کلاس جوری که همه چسبیده بودن بهم عین زالو چه دخترش چه پسر
خلاصه رفیق ما که عاشق پیشه نگار بود ولی نگار زیادی پیش من میپلکید و بخاطر درسو هم گروهی بودن زیادی در ارتباط بودیم ولی رضا بخاطر موضوعش تو یه گروه دیگه بود … یه روز منو بچه های گروه که نگارم بود باهامون داشتیم صحبت میکردیم درباره پروژه که نگار زیادی مزه پرت میکرد ما هم میخندیدیم و جوابشو میدادیم… خلاصه از جمعشون جدا شدم رفتم پیش رضا دیدم چهرش اخم کرده بود و تو هم بود گفتم پس چته کونکش گفت هیچی تو که خوب بهت خوش میگذره گفتم خوش چی رضا؟ گفت بچه های گروه تو میگم ! گفتم خب آره دیگه دورهم چرتو پرت میگیم وقت بره ! گفت ولی با یکیشون که حسابی چرتو پرت میگی! من دوهزاریم افتاد داره نگارو میگه گفتمش چه ربطی داره نگار همکلاسیمه و جزوی از گروه منه! نمیتونم که باهاش بگو و بخند نکنم! در ضمن میدونم چقدر بهش علاقه داری ولی چرا بهش نمیگی؟ گفت تو لازم نکرده بگی به من چیکار کنم! اولین باری بود رضا رو سر یه دختر اینطوری جدی میدیدم! گفتم باشه هر طور صلاح میدونی! من و رضا از بچگی رفیق بودیم دلم نیومد ناراحتیشو تحمل کنم بخاطر همین گفتم یه برنامه بچینم که رضا و نگار باهم آشنا بشن شاید فرجی شد! ولی به رضا گفته بودم از اولش که نگار دختر خوب و با شخصیتی هست اگر برای دوران کوتاه مدت میخوای لطفا نزدیکش نشو! رضا خودش پتانسیل ازدواج و داشت دیگه قشنگ یه بابای پولدار معاف از سربازی بود و اینکه یه بنگاه ماشین هم باباش براش اوکی کرده بود خلاصه فرق بین منو رضا زیاد بود! یه روز به نگار پیام دادم گفتمش میایی بریم کافه گپ بزنیم دلم گرفته! اولش پرسید چرا و فلان این حرفا! ولی متقاعدش کردم بیاد زنگ زدم رضا هم سریع تایید داد بیاد پیشم ولی نمیدونستن جفتشون که قراره با هم بیان پیشم! خلاصه عصر شدو یه تیپ معمولی زدمو از خونه زدم بیرون رضا با ماشینش سر خیابون بود سوار شدیم تو راه گپ زدیمو گفت چرا حالا بریم کافه؟ چرا نریم یه جایی یه قلیون میلیونی بزنیم ! گفتم نه حاجی کارت دارم بریم اونجا سورپرایز میشی! گفت حله ! رسیدیم دیدم نگار سر یه میز خودش نشسته سر تو گوشی رضا تا نگارو دید خشکش زد گفت این اینجا چیکار میکنه گفتمش من دعوتش کردم بیاد گفت اگر میخواستی خودتون باشید چرا منو گفتی اینو با یه حالت ناراحتی گفت و خواست بره که یکی زدم پس سرش گفتم کصمغز بخاطر تو کونی کون گشاد اوکیش کردم بیاد که بتونی سر صحبتو باز کنی قدمی برداری! یهو چشماش برق زد واقعا دیدن خوشحالی رفیقم مخصوصا کسی مثل رضا خیلی مهم بود اون لحظه رفتیم نشستیم پیشش با نگار احوالپرسی کردیم ولی وای چی میدیدم یه مانتو جلو باز شیک یه شال خفن بنفش کفشهای اسپرت سفید اصلا منو برد یه جای دیگه هیچوقت تو دانشگاه اینطور ندیده بودمش ولی اونروز محوش شدم که با صدای یوهو نگار به خودم اومدم گفتم بله جانم😂… گفت رفتی تو هپروت ها کجایی! گفتمش هیچ تو کجایی😂😂 خلاصه شر و ور زیاد می گفتیم ولی واقعا من قلبی از شخصیت و تیپ و چهره نگار خوشم میومد اصلا به رابطه باهاش و مثل خیلیا چیزای سکسی فکر نمیکردم! عجیب بود برام که خودشو دوس داشتم نه اندامشو! توی شوخی ها به نگار گفتم بدبخت شوهر آیندت گفت مگه چمه خیلیم دلش بخواد! گفتم حالا که بحث شوهر شد معیار هات شوهر آیندت چیه؟! گفت صداقت و وفاداری و و… گفتم اینو که همه شعار میدن بعد یهو به خنده گفت چیه حالا وضعشم اورت باشه شرطه! نمیدونم بی دلیل چرا یهو حالم گرفته شد! اصلا یهویی دایره روشنی که تو وجودم بود یهو سیاه شد! درسته شوخی گفت ولی من رفتم تو فکر که رضا تنها وضعش اورته و من متوسط رو به بالام! خلاصه نوشیدنیم هم کامل نخوردم اونجا با یه خدافظی پس از حرفای طولانی جدا شدیم به رضا گفتم میخوام تا خونمون پیاده برم خودت برو گفت کصخل شدی داداش خب میرسونمت چه کاریه؟! گفتمش نه میخوام قدم بزنم! تو مسیر انقدی به حرفای نگار و رضا فکر کردم که یادم رفت کی رسیدم خونه وقتیم رفتم بالا لش افتادم روی تخت نگاه سقف میکردم و شادمهر گوش میدادم! فقط حرفای نگار و رضای پلی میشدن تو سرم! اینکه نگار بعد گفتن اون جمله که وضعش اورت باشه شرطه! نگاه رضا کرد ! …

ادامه دارد…

نوشته: بیننده


👍 5
👎 0
5401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

948406
2023-09-20 00:20:16 +0330 +0330

شاید باورت نشه ولی عین مانهوا های هنتایی بود
اما جالب بود هیچ صحنه سکسی //پورن// توش ندیدم

0 ❤️