پسر زیبای من (۱)

1402/12/11

در اینکه من آدم کثیفی هستم شکی نیست و توجیهی برای کارهام ندارم اما اتفاقاتی که افتاده رو فقط اينجا میتونم بیان کنم
سامان هستم شیش ساله پسرم باهام زندگی میکنه قبلش پیش مادرش بود تا اینکه مادرش فوت شد و اومد پیشم همه چی از تابستون دو سال پیش شروع شد من ۴۵ سالم بود و پسرم پارسا ۱۷ سالش
خونه ما کوچیکه و یه خواب داره که منو پسرم رو تخت کنار هم میخوابیم شبا که هوا گرم بود من با ی شلوارک میخوابیدم و هیچی تنم نبود یه شب موقع خواب پارسا گفت بابا یه چیزی میخوام بگم ولی خجالت میکشم
_ راحت بگو عزیزم خجالت نکش
*آخه خیلی ضایس گفتنش
_پول میخوای؟خودمم قصد داشتم پول تو جیبیتو زیاد کنم
*نه بابا پول لازم ندارم
_گوشی میخوای؟بزار دم عید پول دستم اومد برات میگیرم
*بابا این چیزا نیست اصلا
_خب راحت باش بگو چی میخوای؟
*میدونم پدربزرگی شدم میدونم بچه نیستم ولی میگم میشه مثل قبلنا بغلت کنم
سمتش چرخیدمو گفتم آره عزیزم بیا بغلم اومد تو بغلم دستشو دور گردنم انداختو سرش رو سینم بود
_من برات پدر خوبی نبودم تو بچگی که بهم نیاز داشتی کنارت نبودم ولی تو این سالها تمام سعیم این بوده گذشته رو جبران کنم
*خیلی ام خوب بودی فقط الان دلم میخواست بغلت کنم
سرشو بوسیدمو صورتشو ناز میکردم بعد چند دقیقه خودشو از بغلم جدا کرد گفت بابا من بخوابم از صورتم بوس کردو
پیشونیش رو بوس کردم و بهش شب خوش گفتم.
روز تعطیل بود پارسا گفت قرار با دوستاش بره بیرون رفت دوش بگیره که بعدش آماده شه همین که رفت تو حموم چهار بار پشت هم صدای اس ام اس رو گوشیش اومد یه حس شک و کنجکاوی منو سمت گوشیش کشوند
تاریخ تولدشو زدم اشتباه بود به میلادی زدم بازم اشتباه بود شانسی تاریخ تولد خودمو زدم قفل گوشیش باز شد
پیام رو خوندم ؛سلام خوبی من فیلتر شکنم قطع شد هورنت آفلاین شدم نیم ساعت دیگه میرسم
با دستپاچگی و عجله فیلتر شکن رو روشن کردم دنبال اپلیکیشنه بودم دیدم یه برنامه نارنجی رنگه واردش شدم آخرین چتشو نگاه کردم پروفایل طرف یه مرد تقریبا ۴۰ ساله بود👇👇
آقا پسری که قهر کرد و رفت چطوره؟
*سلام قهر نکردم فقط فازامون همخوانی نداشت
مگه گی نیستی چجوری از سکس بدت میاد
*بدم نمیاد فقط دوس ندارم جلسه اول کسی منو بماله یا ببره مکان
باشه اصلا بیخیال سکس،شرقم بیام دنبالت ی دوری بزنیم

  • پس من برم حموم آماده شم تا تو بیای.
    باشه برو عکسای خودته دیگه؟قدت چنده؟
    *آره عکس خودمه،قدم ۱۶۵.
    خوبه هیکلت گنده نیست فقط یکم لاغری درسته؟
    *آره لاغرم من برم تا تو میای آماده باشم
    باشه سوال آخر پوزت چیه؟
    *بات سافتم ولی اگ کسی واقعا دوسم داشته باشه باتم میشم
    یعنی تا حالا ندادی؟
    *نه با یکی کلا ۳ بار سافت داشتم
    اونم سن بالا بود؟
    *آره من فقط به سن بالا حس دارم البته ن همشون.
    خیلی عجیبی خخ فعلا.
    با خوندن چتشون دنیا رو سرم آوار شد بدون معطلی با گوشی خود پارسا زنگ زدم به مرده
    چهار تا فحش دادیمو گوشیو روم قطع کرد بعدش زنگ زدم خاموش بود
    پارسا از حموم بیرون اومد موهاشو سشوار کشید با خودم کلنجار میرفتم چجوری باهاش برخورد کنم
    اومد گوشیش رو برداشت گفت من میرم فعلا
    صداش کردم؛ از کی تا حالا توچشمام نگاه میکنیو دروغ میگی.
    *وا بابا چه دروغی چی میگی؟
    _زنگ زدم به اون حروم زاده ای که باهاش قرار داشتی فحش کشش کردم از ترسش گوشیشو خاموش کرد
    چشماش از تعجب گرد شد با ترس گفت بابا بخدا اونجوری که فکر میکنی نیست فقط میخواستم باهاش برم ی دوری بزنم همین
    با دستم محکم زدم به سینشو گفتم زر نزن میدونم داری چ غلطی میکنی
    *اصلا چرا بی اجازه دست به گوشیم زدی؟
    کنترلمو از دست دادمو ی سیلی محکم تو صورتش زدم گوشیشو کوبیدم تو دیوار
    دستشو گذاشت رو صورتش و شروع کرد به گریه کردن از شونش گرفتمو هلش دادم گفتم گمشو تو اتاق زر زر کن جلو چشمم نباش میزنم لهت میکنم
    رو صندلی آشپزخونه نشستم دستم رو سرم بود تو شوک بودمو باورم نمیشد چه اتفاقی افتاده یه ساعتی گذشتو در اتاقو باز کردم زیر پتو کز کرده بود کنارش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم گفتم درسته که کارت خیلی زشت بود و نباید بهم دروغ میگفتی ولی منم نباید روت دست بلند میکردم خیلی از کاری که کردم پشیمونم.
    حرفی نمیزد و فقط صدای نفس کشیدن هاشو میشنیدم دستشو گرفتمو بوسیدم گفتم بخدا حال من بدتر از توئه دستم بشکنه که زدمت میدونم ازم ناراحتی ولی اگه یه ذره دوسم داری برگرد نگام کن.
    برگشت نگام کرد یهو زد زیر گریه بغلش کردم سرشو بوس کردم
    *ببخشید بابا میدونم نا امیدت کردم ولی قول میدم دیگه با هیچ مردی چت نکنم
    _قربونت بشم نمیگی اگه یه بلایی سرت بیاد من چیکار کنم اگه چهار نفر دیگرم سرت می ریخت چی؟نمیدونی مردم چقدر بی شرف شدن که.
    *ببخشید بابا دیگه تکرار نمیشه
    لبخند زدمو اشکاشو پاک کردم گفتم میای بریم گوشی بگیرم برات
    *ن نمیخواد گوشی خودمو درستش میکنیم
    _امسال قرار بود عوضش کنیم حالا بهانه ای شد برا آشتی
    *من که قهر نبودم باهات
    +میخوام برا پسرم گوشی بگیرم مشکل داری؟
    لبخند زد و گفت باشه ممنونم بابا
    رفتیم براش گوشی گرفتمو شامو بیرون خوردیمو یه جورایی از دلش در آوردم
    یه ماهی گذشت و هر روز صبح موقع سرکار رفتن قایمکی گوشیش رو چک میکردم ولی خبری نبود و باعث میشد فکر کنم درست شده خودمم تو نوجوانی و جوونی چند باری کون پسر کرده بودم ولی داستان من فرق داشت من تفریحی اینکارو کردم و گرایش اصلیم به زن بود
    آخر هفته بود پارسا میخواست بره تیشرت و شلوار بگیره از اونجایی که همیشه خرید کردناش خیلی طول میکشه با سکس فرندم(الهام)هماهنگ کردیم بعد رفتن پارسا اومد خونم
    سکسمون تموم شده بود و فقط شورت و سوتین تنش بود و داشتم موهاشو سشوار میکشیدم یهو پارسا جلو در اتاق ظاهر شد الهام از ترس جیغ زد
    پارسا خشکش زده بود و داشت نگامون میکرد
    رو به الهام کردمو گفتم چیزی نیست پسرمه نگران نباش دست پارسا رو گرفتم رو مبل کنارش نشستم
    _هی چقدر زود برگشتی مگه خرید نکردی؟
    سرش پایین بود و حرفی نمیزد
    _چرا هیچی نمیگی من که نمیدونستم زود میای
    سکوتشو شکست ؛من با کسی چت کنم باید کتک بخورم ولی تو آزادی بیاری خونه لذتشو ببری آره؟
    _این زنه فرق میکنه
    *پس مشکل جنسیتشه؟
    _آره اگه دوس دخترتو بیاری خودم خونه رو برات خالی میکنم حس طبیعی آدما به جنس مخالفشونه
    ما بین حرفامون الهام از اتاق بیرون اومد و یه خدافظی سردی کردو رفت.
    *هر کاری میکنم نمیتونم رو دخترا حس بگیرم
    _چرا نمیای بریم دکتر درمان بشی
    *همجنسگرایی بیماری نیست که درمان بشه علم روانشناسی اینو میگه
    _پارسا تو همجنسگرا نیستی فقط احساساتی شدی و دلت محبت پدرتو میخواد
    *خودتم میدونی هستم فقط نمیخوای با واقعیت کنار بیای خودت خوندی که با یه مرده سه بار سافت داشتم
    _سافت چیه؟این چیزا رو کی بهت یاد داده؟
    *رابطه بدون دخول، از مجازی یاد گرفتم
    ببین پارسا من نمیخوام بزنمت چون زدن چیزیو حل نمیکنه ولی یکم خجالت بکش جلو من میگی با یه مرده فلان کردم بخدا شلوار مردی که بهت دست بزنه رو در میارم
    پاشد قهر کرد رفت تو اتاق گفت از اون زنه متنفرم چرا تختمونو نجس کردی
    با عصبانیت رو تختی رو انداخت تو لباسشویی
    موقع خواب اومدم بغلش کنم دستمو پس زد گفت الان حس خوبی بهت ندارم
    پشتشو بهم کرد و خوابید
    چند روزی گذشت تا دوباره باهام آشتی کنه رو مبل نشسته بودم مشغول فیلم دیدن بودم اومد زمین نشست و سرشو گذاشت رو پام
    دستمو رو سرش کشیدمو خودشو لوس میکرد دو سه بار دستمو بوسید آوردمش بالا کنارم نشست سرشو گذاشتم رو سینمو بغلم کرد دستمو تو دستش گرفته بود و یه جور خاصی به دستامون که تو هم گره خورده بودن نگاه میکرد
    سرشو بالا آورد و تو چشمای هم زل زدیم لبخند رو صورت جفتمون بود و صورتمو بوسید با یه دستم صورتشو نوازش میکردمو چند باری لپشو بوسیدم
    اون لحظه نفهمیدم چی تو ذهن من یا پارسا گذشت همزمان لبامونو جلو آوردیم و لبای همو بوسیدیم صورتشو ناز میکردم و لباشو آروم میخوردم
    خودشو عقب کشید دوباره تو چشمام نگاه کرد
    تو بغلم گرفتمش دستشو رو موهای سینم میمکید و بدنمو بوس میکرد
    دستمو گذاشتم رو کیرش خیلی زود شق کرده بود تو چشماش نگاه کردم و گفتم دوست داری باهم حال کنیم؟
    سرشو پایین انداخت:آخه تو بابامی خجالت میکشم
    _ازم خجالت نکش میدونم بهم حس داری
    لباشو آورد جلو و دوباره شروع کردیم به لب بازی با لرز دستشو گذاشت رو کیرم
    کیرمو میمالید و همزمان لب بازی میکردیم
    کیرم از زیر شلوارکم داشت تکون میخورد و آروم آروم شق میشد انگار یادم رفته بود پارسا پسرمه نگاهش میکردمو صورت خوشگلش تازه برام نمایان شده بود انگار قبلا چشمای خوشگل مشکیش و صورت ناز سفیدش به چشمم نمیومد
    تاپشو در آوردمو نگاهش کردم یکم خجالت کشید لبخند زدمو گفتم دوس داری بابایی کامل لخت بشه؟
    لباشو چسبوند به لبم و دستشو برد زیر شورتمو با کیرم که کامل شق شده بود بازی میکرد
    دستشو گرفتم گفتم بریم رو تخت راحت تریم
    کاملا لخت شدم چشماش رو کیر راست شدم بود و چشم ازش بر نمی‌داشت
    پارسا هنوز شلوارک و شورتش پاش بود
    رو تخت نشسته بود روبروش وایسادمو کیرم دم دهنش بود با لبخند به چشمام نگاه کرد
    دست رو سرش کشیدم و گفتم دوست داری بخوریش؟
    با دستش کیرمو گرفتو سر کیرمو گذاشت تو دهنش زبون داغشو رو کیرم میکشید و بیشتر شهوتیم میکرد
    با دستش کیرمو تو دهنش هل میداد و میک میزد عقب جلو شدن کیرم تو دهنش لذتی وصف نشدنی برام ایجاد کرده بود همزمان که برام ساک میزد سرشو نوازش میکردم: قربون پسر خوشگلم بشم دورت بگردم چقدر با ناز میخوری
    حرکات دهنش تند تر شدن سعی میکرد کیرمو تا ته بخوره
    دست رو صورتش کشیدم و گفتم پسر قشنگم بزار دراز بکشم برام بخور
    اومد لای پام کیرمو تو دهنش میکرد و با ی دستش با تخمام بازی میکرد
    دستمو بردم رو کونشو گفتم میخوام شورتتو در بیارم حرفی نزد شورت و شلوارکشو در آوردم و گفتم بیا تو بغلم
    کنارم دراز کشیده بود سرشو رو سینم گذاشته بود و دست به بدنم میکشید
    سرشو رو سینم فشار میداد و کیرشو تو دستم گرفتم
    قطر کیرش از برا من نازک تر بود اندازش ۱۲ سانت میشد کمی کوچک تر از برا من
    با تفم کیرشو خیس کردمو باهاش بازی می‌کردم
    چشماشو بسته بودو داشت لذت میبرد لباشو تو دهنم کردم و شروع کردم به میک زدنشون
    خودشم همراهی میکرد دست رو ریشم میکشید کم کم صداش در اومد: بابایی نمیدونی که چقدر دارم حال میکنم
    صورتشو بوس کردمو و تو چشماش نگاه کردم :قربون پسر خوشگلم بشم دوس داری بخوابم روت بزارم لاپات؟
    دمر خوابید صورت خوشگلش نمیرخ شده بود و لبخند رو لبش بود
    تف انداختم خوابیدم روش کیرمو لای پاش عقب جلو میکردم و گهگاهی با دستم کونشو میگرفتم
    لاپای نرمش کیرمو داغ کرده بود برخلاف من که پرمو هستم پسرم فقط رو ساق پاش مو داشت و روناش خیلی کم مو بود
    پاهاشو با دستم چفت کردمو تند تر تلمبه میزدم
    آروم گفت بابایی میشه باز برات بخورم
    تکیه دادم پاهامو باز کردم
    کیرمو تو دهنش کرد و شروع کرد به ساک زدن اینبار تند تر ساک میزد ولی تا نصفه می خورد با کیرش ور میرفتو برا خودش جق میزد ناله هاش خیلی آروم شنیده می شود از خوردن کیرم نهایت لذتو می‌برد
    صدای نفساش بلند تر شد و دهنشو ثابت نگه داشت نفس عمیقی کشید و دیدم آبش اومده و دستش زیر کیرشه
    دستمالو دادم بهش دستاشو پاک کرد
    دراز کشید دست رو سرش کشیدمو گفتم پسرم یکم برام میخوری منم آبم بیاد؟
    سرشو تکون داد و کیرمو تو دهنش میکرد خودمم کیرمو تو دهنش عقب جلو میکردم ولی جوری نبود که اذیت بشه
    دستم رو صورتش بود و نازش میکردم و کیرمو تو دهنش فرو میکردم بعد دو سه دقیقه از دهنش در آوردم و رو لباش میمالیدم با آب دهنش که کیرمو خیس کرده بود جق میزدمو نگاه چشماش میکردم ضربان قلبم تند شدنو آبمو با فشار ریختم رو سینش
    با دستمال بدنشو پاک کردم از لپش کشیدم گفتم مرسی پسرم
    ولی سکوت اون دوباره شروع شد رفت خودشو شست موقع خواب از پشت بغلش کردم ولی خیلی علاقه ای نشون نداد
    از سرکار تعطیل شدم تا خرید شامو انجام بدم غروب شد رسیدم خونه
    پارسا تو اتاق دراز کشیده بود وسایل رو گذاشتم تو آشپزخونه و نشستم رو تخت پشتش به من بود دست رو سرش کشیدمو گفتم چی شده حتی نیومدی یه سلام کنی
    آروم گفت سلام بابا خسته نباشی
    _هی پارسا چت شده چرا از دیشب اینجوری شدی؟ من که برخلاف میلت کاری انجام ندادم
    تن صداش خیلی آروم و ناراحت بود گفت:بابا نمیتونم تو چشمات نگاه کنم از خودم بدم میاد
    _این حرفارو نزن تو پسر گل منی تو نفس منی
    کنارش دراز کشیدم و برش گردوندم سمت خودم سعی کرد مقاومت کنه ولی بیخیال نشدم صورتشو گرفتمو تو چشماش نگاه کردم
    *بابا تو رو خدا اینجوری نکن من خیلی از کاری که کردیم پشیمونم
    _باشه دیگه اونکارو باهام نمی‌کنیم اما یه سوال دارم وقتی با اون مرده صاف میکری بعدش خجالت میکشیدی؟بعدش حس پشیمونی داشتی؟
    تو اوج ناراحتی با کلافگی گفت بابا صاف نه سافت
    خندم گرفت و گفتم بابای پیرت بی سواده دیگه چه انتظاری ازش داری
    *بابا اون غریبه بود فرق داشت با اون حس پشیمونی نداشتم
    _پس اگه اینجوریه مشکل منم، باشه دیگه بهت گیر نمیدم آزادی با کسی که دلت میخواد باشی ولی لطفا فقط هر جا میری بهم بگو که اگه اتفاقی افتاد بتونم پیگیر باشم برای کنترلت نمیگم از رو نگرانیه
    *بابا بسه لطفا راجب این چیزا حرف نزنیم
    _میدونی دیشب فهمیدم چقدر از بودن با ی مرد سن بالا لذت میبری برام سخته ولی دیگه کاری ندارم میتونی با مردی که میخوای باشی
    *بابا گفتم بسه تورو خدا دیشبو یادم نیار
    _باشه پسر گلم لطفا مثل قبلنا بیا کمکم کن باهم حرف بزنیم شامو درست کنیم و دیشبو فراموش کنیم
    از دستش گرفتم آوردمش تو پذیرایی راجب خاطرات سربازی و مدرسم براش گفتم یکم خجالتش کم شد
    چند روز بعد از سرکار که رسیدم خونه دیدم پارسا حاضر شده و داره میره بیرون
    _پسرم مراقب خودت باش و شب زود برگرد
    گوشیش زنگ خورد صدا رو گذاشت رو اسپیکر صدای پسر نوجوان بود حرفش تموم شد گوشیو قطع کرد بهم نگاه کردو گفت بابا شنیدی که دوستم بود همسن خودمه و مثل خودمه اونم باته اینم عکسشه.
    از ته قلبم خوشحال شدم و گفتم باشه پسرم من که چیزی نگفتم، بات یعنی چی خیلی کلمات عجیبی میگی
    لبخند و خجالتش باهم قاطی شده بود سرشو انداخت پایین گفت بابا بات یعنی همون مفعول، من دارم میرم فعلا
    پیشونیش رو بوسیدم و خدافظی کردیم
    بعد یه ساعت شروع کردم به مشروب خوردن نمیخواستم مست شم فقط در حدی که حواسم از مشکلات زندگی برای چند لحظه پرت شه
    ولی اهنگ های غمگین کار خودشون کردن بغض کرده بودم و پشت هم می‌ریختم
    ۸.۹ تا پیک خورده بودم که سرگیجه منو گرفت رو تخت دراز کشیدم خوابم برد
    چشامو باز کردم دیدم پارسا کنارم دراز کشیده
    _سلام عزیزم کی اومدی؟
    *سلام نیم ساعتی میشه
    _ساعت چنده؟
    *ساعت ۱۱ بابا از کی خوابیدی؟
    _دو ساعتی میشه بیرون چیزی خوردی؟
    *آره خوردم، مشروب زیاد خوردی بابا؟
    _آره یکم زیاده روی کردم تو چیکار کردی بیرون خوش گذشت؟
    *بد نبود، با پرهام همون که صداشو گذاشتم بلندگو و دوستش سهند که اونم مثل خودمون بود رفتیم بیرون دیگه دوس پسر پرهام برگشتنی اومد دنبالمون منو رسوندن سهندم میخواست بره پیش دوست پسرش.
    _اونا دوس پسرشون چند سالشون بود؟
    *تقریبا ۲۰ سالش بود دوس پسر سهندم داره میره سربازی
    با ناراحتی لبخند زدم: پس همشون رفتن پیش دوست پسرشون تو فقط تنها موندی
    اومد تو بغلمو صورتمو بوسید و گفت منم دوس پسر دارم خیلی ام دوسش دارم تازه دوس پسر من عاشقمه
    با حرفش انگار سیخ داغ کردن تو قلبم سعی کردم آروم باشم گفتم: عه کی آشنا شدی باهاش؟آدم اذیت کنی که نیست نه؟
    با خنده تو چشمام نگاه می‌کرد: چند سال پیش باهاش آشنا شدم وقتی مامانم مرد اومد منو نجات داد نذاشت زیر دست ناپدری باشم
    _پدر سوخته خیلی عوضی هستی منو ایسگاه میکنی؟
    از صورتم کشید و خودشو محکم تر به سینم چسبوند: خیلی دوست دارم بابایی.
    تو بغلم فشارش میدادم: تو زندگی منی نمیدونی که تو قلبم چخبره تو دار ندار منی.
    لباشو آورد جلو که لبامو بوس کنه سرمو عقب بردم گفتم پارسا نمیخوام ازم متنفر بشی درسته خیلی روت حساسم ولی درکت میکنم تو هم حست اینجوری با مردی که دلت میخواد باش دیگه کاریت ندارم.
    دستشو رو ریشم کشید و گفت بابا من هیچ مردیو نمیخوام مردا دنبال سواستفاده کردن هستن احساساتم براشون مهم نیست ولی تو اینجوری نیستی تو بابامی هیچوقت با احساساتم بازی نمیکنی هیچوقت تنهام نمیزاری میدونم قبولش برات سخته ولی من دلم میخواد فقط مال تو باشم.
    حرفایی که میشنیدم مکالمه عادی بین پدر پسر نبود ولی خوشحالم میکرد
    _من فدات بشم پسر قشنگم الهی من پیشمرگت بشم
    لباشو آورد جلو و شروع کردم به خوردنشون
    دهنم هنوز بو الکل میداد و هنوز مستی از سرم نپریده بود لباشو گاز میگرفتم و عمیق تر میک میزدم دست به بدنم میکشید و رفت پایین تر کیر خوابمو با دستش بازی میداد
    لبای خوشمزش تو دهنم بودو از خوردنشون سیر نمی‌شدم کاملا روش باز شده بود خودش شورتمو کشید پایین و کیرمو تو دهنش گذاشت طولی نکشید که کیرم تو دهنش سفت شد دهنشو عقب جلو میکرد کیرم داغ شده بود دست گذاشتم رو سرش آروم هل میدادم
    اومد تو بغلم دوباره سرشو گذاشت رو سینم تیشرتشو در آوردم داشت شلوارشو در میاورد دستمو گذاشتم رو کونش و شورتشو کشیدم پایین ی وری شدم و چسبیدم بهش
    *بابا بزار شلوارمو در بیارم
    کونشو فشار دادم گفت بابا لطفا خشن نشو مثل اون روز باش
    _چشم دورت بگردم
    صورتشو بوس کردمو لباشو میخوردم کیرش تو دستم بود کیر منم تو دست اون
    برا هم جق میزدیم و لب می‌گرفتیم بعد چند دقیقه دوباره رفت کیرمو کرد تو دهنش تند تند ساک زد دور دهنش پر تف جمع شده بود و جنون وار کیرمو میخورد
    بهش گفتم دراز بکش نوبت منه کیرتو بخورم
    *بابا بدت نیاد؟نمیخوام ضد حال بشه
    کیرشو تو دهنم کردمو چند بار سرمو عقب جلو میکردم برای اولین بار تو زندگیم کیر کسیو تو دهنم کردم سرشو میک میزدمو کیرشو بوس میکردم :قربون کیر پسرم بشم که اینقدر خوشمزس.
    بهش گفتم دمر بخوابه خوابیدم روش سوراخشو با تف خیس کردم سر کیرمو که گذاشتم گفت نه بابا داخل نمیتونم
    _چرا؟مگه دوسم نداری؟ بدجور هوس کون کردم چیکار کنم
    *بابا دوسِت دارم فقط آماده نیستم بعدش خودمو تمیز نکردم
    _نمیخواد تمیز کنی فقط سرشو میکنم تو ولی اگ نمیخوای همون لاپا میزارم
    یکم حالت چهرمو ناراحت کردم و گفت باشه بابا ولی اگه کثیف شد تو ذوقت نزنه
    وازلین رو برداشتم سوراخشو چرب چرب کردم به کیر خودمم مالیدم خوابیدم روش کیرم دم سوراخش بود عضلات باسنشو سفت میکرد گفتم پارسا عزیزم شل کن اینجوری هم خودت درد میکشی هم حال منو میگیری
    خودشو شل کرد کیرمو رو سوراخشو بازی میدادم از ته کیرم گرفته بودمو دم سوراخش آروم فشار میدادم تو نمیرفت لامصب واقعا تنگ بود آروم زدم رو لپ کونشو با حالت جدی گفتم پارسا گفتم سفت نکن خب؟
    مظلومانه نگام کرد و گفت باشه ببخشید بابایی
    کیرمو فشار میدادمو دنبال ی روزنه بودم که بره داخل از این طرفم مست بودم نمیتونستم درست تمرکز کنم
    بالاخره راه باز شد و سر کیرم آروم داخل سوراخش خزید
    لذت عجیبی وجودمو گرفت و سوراخ داغش منو تهییج میکرد تا کیرمو بیشتر توش فرو کنم
    صداش در اومد و آخ اوخ میکرد
    صورتشو بوسیدم و گفتم پسر قشنگم بذار بابایی کارشو راحت انجام بده اینقدر خودتو سفت نکن
    نفس عمیقی کشید و عضلاتشو شل کرد از فرصت استفاده کردمو یه فشار کوچیک دادم هنوز تا خط ختنه داخل رفته بود ولی درد داشت کیرمو تو همونجا آروم عقب جلو میکردم تا بیشتر داخل بره همزمان صورتشو بوس میکردم
    *بابایی تو که گفتی سرشه فقط
    _قربونت بشم سرشه دیگه سخت نگیر
    آخ و ناله پارسا بیشتر شده بود و کیرم تا نصفه تو کونش رفته بود دیگه راحت تلمبه میزدمو پارسا میگفت بابا تو رو خدا درد دارم
    _پسرم نمیزاری بابایی حالشو بکنه؟همش میخوای غر بزنی
    دوباره حرفام شلش کرد و سعی میکرد منو راضی نگه داره
    یه فشار دیگه کافی بود که کیرم تا ته بره توش یه جیغ آرومی زد دستمو گذاشتم جلو دهنش و کامل خوابیدم روش
    تا ته تلمبه میزدمو از کردن کونش لذت می‌بردم
    با دستاش بالشتو چنگ میزد ناله هاش شدید تر شده بود و میگفت بابایی تو رو خدا تمومش کن دارم درد میکشم
    نمیخواستم درد بکشه ولی باید عادت میکرد چون اولین بارش بود و خب طبیعی بود اذیت بشه
    تو گوشش گفتم پسر خوشگلم اگه کیرمو در بیارم تا آخر عمر یه خاطره بد برات میمونه از کون دادن ولی اگ طاقت بیاری سوراخت باز میشه و دفعه بعد حال میکنی
    *بابایی خیلی درد دارم نمیتونم دیگه
    صورتشو بوسیدم و دستمو محکم تر دم دهنش فشار دادم تلمبه هامو تند تر کردم و تا ته کیرمو تو سوراخش میکردم
    ناله هاش تبدیل به گریه شده بودنو اشکاشو رو انگشت دستم حس کردم
    دستمو از دم دهنش برداشتم و گفتم پارسا عزیزم گریه نکن الان تمومش میکنم بابایی دورت بگرده گریه نکن لطفا
    کونشو شل تر کرده بود و کیر بی رحم منم شدت تلمبه هاش محکم تر میشد داغی سوراخش وحشی ترم کرده بود
    آروم گریه میکرد ولی دیگه اعتراضی نمی کرد
    کیرمو تو کونش عقب جلو میکردم و صورتشو میبوسیدم: پسر نازم خوشگل بابا چقدر سوراخت داغو تنگه میزاری همیشه بکنمش؟
    گریه هاش تقریبا قطع شده بود و ناله هاش آروم شده بودن
    *بابایی واقعا داری حال میکنی؟
    _آره دورت بگردم الان انگار بالا ابرام
    *بابایی از کردن من بیشتر حال میکنی یا اون زنه؟
    _کون تنگ تو کجا کوس اون کجا تو عشق منی پسر خوشگلم سوراخشو برا باباش گذاشت تا بازش کنه
    کاملا شل شده بود و آه اوه میکرد ناله های دردش به ناله های لذت تبدیل شده بود
    شدت ضربه های کیرم تو سوراخش خیلی تند شده بود جوری که صدای فنرای تخت رو میشد شنید پارسا یه ناله بلندی کردو بعدش چند بار نفس نفس زد
    کیرم تا دسته تو کونش بود و آخرین ضربه هارم زدم با فشار تمام آبمو تو کونش خالی کردم و کامل روش خوابیدم
    از گونش بوسیدمو گفتم پسرم ببخشید اذیت شدی بابایی فدات شه
    کیرمو کشیدم بیرون یکم کثیف شده بود پارسا خجالت کشید و از جاش بلند شد آروم گفت بابا دستمال بده رو تختی رو تمیز کنم آبم ریخته روش
    دست رو صورتش کشیدمو گفتم ای جان پسرم زیر کیرم ارضا شده لبخند زدو زود رفت خودشو شستو سوراخشو تخلیه کرد
    منم کیرمو شستمو نشستم رو مبل
    با استرس کنارم نشست و گفت بابایی از کونم یکم خون اومد
    _پاشو وایسا شورتتو بکش پایین
    لپای کونشو باز کردمو با دستمال کاغذی سوراخشو پاک کردم دیدم خیلی کم خون مالیده شد به دستمال
    چیزی نیست پسرم بار اولت بوده طبیعیه چند روز کرم بزنیم دور سوراخش خوب میشه
    سرشو رو سینم گذاشتو گفت بابایی ولی خیلی حال داد فکر نمیکردم اینقدر لذت داشته باشه
    سرشو بوس کردمو گفتم امشب یکم مست بودم ولی قول میدم دفعه بعد دیگه درد نکشی
    *بابایی الان تو هم شوهرمی هم بابام مگه نه؟
    صورتشو محکم بوسیدم؛ ای قربونش بشم آره هم باباتم هم شوهرت پسر قشنگم
    تو آغوشم بود و همدیگرو میبوسیدیم و دستامون دوباره تو هم گره خورد بازم اون نگاه قشنگش رو دستامون تکرار شد

ادامه دارد…

نوشته: سامان


👍 19
👎 16
21801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

973276
2024-03-01 23:14:32 +0330 +0330

همیشه مخالف محارم بودم هستم
واسه چند دقیقه شهوت گند نزنید به خانواده

6 ❤️

973277
2024-03-01 23:15:04 +0330 +0330

همیشه مخالف محارم بودم هستم
واسه چند دقیقه شهوت گند نزنید به خانواده

0 ❤️

973288
2024-03-01 23:50:48 +0330 +0330

عجب کصکشی هستی
خودت بدت میاد پسرت با کسی که دوس داره باشه بعدم خودت ترتیبشو میدی حرومزاده
من جای تو خجالت کشیدم همیشه از خودت بدت بیاد

1 ❤️

973293
2024-03-02 00:20:21 +0330 +0330

چندش

1 ❤️

973295
2024-03-02 00:23:00 +0330 +0330

بعیده راست باشه…
ولی حتی فانتزیشم قشنگ نیست متاسفانه…
مسخره و نشدنیه…
با این تخیل و قلم جور دیگه بنویس بهتر میشه

1 ❤️

973314
2024-03-02 01:33:26 +0330 +0330

درک نکردم چرا فانتزی مادر پسری انقد طرفدار داره ولی پدر پسری نه
این چهارمین داستان پدر پسری ایه ک خوندم و از سه تاش واقعا خوشم اومده
بیشتر از همه از داستان “شب بخیر بابایی” Luckyfer خوشم اومده بود و اونم با اینکه فوق‌العاده نوشته بود ولی با هیت شدیدی مواجه شد
منتظر ادامشم به هیتا توجه نکن

4 ❤️

973324
2024-03-02 02:37:00 +0330 +0330

از نوع نگارشت شرط میبندم همون نویسنده «زمانی که رضا آنجا بود» هستی

3 ❤️

973331
2024-03-02 05:29:28 +0330 +0330

تف به ذات کثیف تو و امثال تو
تف به شرف نداشته همتون حرومزاده های بی‌ناموس

2 ❤️

973343
2024-03-02 08:54:44 +0330 +0330

خوبه حالا چند بار تو حوونی خاطره کون کردن داشتی وگرنه به چهل روش ناممکن پسرتون می کردی
والا آدم غریبه رحمش بیشتره تا توی حرموزاده که با دروغ و کلک تا بیخ هل دادی توش
من خودم اگه آماده نیستم پاتنرم هیچ اصراری نمی کنه توش بکنه یا اگه میگه سرش فقط سرشو می کنه
ولی اگه این داشتن واقعی باشه تو خیلی لاشی تشریف داری
ولی بعید میدونم واقعی بود بیشتر فانتزیه

2 ❤️

973368
2024-03-02 15:39:31 +0330 +0330

داستان داغ و پر آرامش همه چی تموم بود 😘

0 ❤️

973369
2024-03-02 15:50:26 +0330 +0330

همچین چیزی تو واقعیت رخ نمیده
ولی اگه رخ بده بدون هیچ استثنایی یا خودکشی داره یا ترک خونه و جدا شدن و نفرت و کلی آسیب روان

0 ❤️

973372
2024-03-02 16:15:32 +0330 +0330

به نظر من که این داستان واقعی نبود… همیشه گفتم کسایی که تجربه آنال واقعی داشته باشن چه فاعل چه مفعول از یه سری جزئیات داستان واقعی و غیر واقعی بودنشو‌میفهمن و خب منم بر اساس تجربیاتم میگم واقعی نیست ولی جالب بود واسم

0 ❤️

973465
2024-03-03 04:49:05 +0330 +0330

والا شرایطه سختیه نمیتونم قضاوت کنم
شما خودتونو بزارین جای اون مرد چیکار میکردین؟؟؟؟

0 ❤️

973542
2024-03-03 21:22:57 +0330 +0330

اصلأ محارم تو ایران مخصوص هم غیر ممکنه هم مسخره و اصلأ حس شهوت هم نداره کلا دروغ هست نمی‌دونم چرا اصرار دارن داستان بنویسند

0 ❤️

974100
2024-03-07 09:51:35 +0330 +0330

کاش منم پسر کم سن داشتم

0 ❤️

974141
2024-03-07 17:34:25 +0330 +0330

قربون پسر خوشکلم برم
😳😳😳😳😳😳😳😳
گفتم زیبایی دردسر ساز میشه

0 ❤️

974756
2024-03-12 02:46:45 +0330 +0330

سلام دوستان
زیاد ناراحت نشید از روند قصه
نمیخوام کار این نویسنده رو رد یا تأیید کنم و در ضمن منظورم این نیست که داستان واقعیه یا کیکه 😂😂
فقط یه داستان کوتاه رو میخوام روایت کنم براتون
عین همین قصه جلوی چشمام اومده
یه روز یکی از دوستام که خیلی باهم صمیمی بودیم اومد گفت فلانی چند وقتیه اخلاق بابام عوض شده و حس میکنم بیشتر داره بهم توجه میکنه . اینم بگم باباش چند وقت پیش از زنش(مامان دوستم)جدا شده بود .
گفتم یعنی چجوری ؟ گفت امشب بیا خونمون ولی یه جا قایم شو که بابام نبینه منم گفتم باشه . از شانس بدش اون شب بابائه ترتیب رفیق مارو داد و منم شاهد این ماجرا بودم(راستی من تو اتاق دوستم قایم شده بودم و اونا تو اتاق باباش بودن)
چندباری هم باهم دیگه دختر آوردن و اصلا یه وضعی شده بود
مزاحمتون نشم خلاصه ماجرا اینه که واقعاً همچین چیزایی هست
الانم رفتن آلمان دارن زندگی میکنن
ببخشید خودش یه داستان شد
😂😂😂

0 ❤️

974925
2024-03-13 16:17:57 +0330 +0330

خوب نوشنی ولی امیدوارم واقعی نباشه ، خیلی دردناکه 😒

0 ❤️