27 طیف خاکستری (۱)

1401/11/01

معمولا تابستونا عادت دارم موقع خواب پیرهنمو درمیارم میخوابم ولی اون شب وقتی رفتم زیر ملافه به سرم زد شلوار شرتمم دربیارم، کامل که لخت شدم گوشیمو برداشتم که ترق در اتاقم باز شد مامانم اومد داخل
مامان: بیداری؟
من: آره ولی داشتم میخوابیدم

لامپ اتاق خاموش بود ولی نور ماه و محیط بیرون کم و بیش اتاقو روشن نگهداشته بود اومد سمت تخت، منم برای اینکه کیرم زیر اون ملافه نازک تابلو نباشه چرخیدم به پهلو، لباسام که دراورده بودم اونطرف تخت رو زمین بود، نمی‌دید گفتم حتما ی کار کوچیک داره زود میره ولی اومد نشست لبه تخت
من: چی شده؟

موضوع در مورد دختر یکی از آشناهامون بود که به مامانش به دروغ گفته بود من بهش چشم دارم و مزاحمش شدم، مامانشم به مامانم گفته بود، و حالا که بابا خوابیده بود مامان اومده بود ازم بپرسه جریان چیه. چون واسه شما جذابیتی نداره در همین حد بدونید و ازش میگذریم، خلاصه بعد که یکم حرف زدیم مامان قانع شد که اونطوری هم که تعریف کردن واسش نبوده

بعد گفت یکم برو اونورتر و خودشم دراز کشید کنارم رو تخت، منم یکم رفتم اونور تر به پهلو بودن دیگه ناجور بود منم تخت خوابیدم و اونم شروع کرد از خاطرات و تجربیات خودش گفتن و ی جوریایی نصیحت کردنم که تو اونجور مواقع باید چطوری با خانما برخورد کنم

عصبانیتم فروکش کرده بود الان من و مامان رو تخت دراز کشیده بودیم ی ملافه نازک روی من بود و یادم افتاد که لختم هستم! به هر حال تلاش میکردم شرایطو عادی جلوه بدم تا اینکه مامان چرخید دستشو گذاشت رو سینم، لبشو چسبوند رو لپم و لپمو بوسید و گفت پسر یکی یدونه خودمی، درحالی که دستش رو سینه اینوریم بود سرشو گذاشت رو سمت قلبم

منم موهاشو بوسیدم دستمو گذاشتم رو دستش، ی پرانتز باز کنم (این صمیمیت و بغل کردن برای بار اول نیست و شما وسط ی داستان رو دارید میخونید اگه قسمت های قبل و بعد داستانو دوست دارید بخونید کانال تلگــرام، مینا۴۹۲ یا اسم “نویسنده داستان” ریل مام اند سان که انتهای متن هست کپی کنید سرچ کنید). یکم که گذشت دستش از زیر دستم سر خورد بردش به سمت پهلوم، خیلی حس آرامش بخشی بود بالاتنم که لخت بیرون ملافه بود مامانم بغل گرفته بود و منو به خودش فشار میداد، ی لباس نازک تنش بود با ی ساپورت مشکی و البته با پهلوم قشنگ حس میشد که سوتینم داره ولی خب بازم همه چیز نرم بود

چیزی طول نکشید که ی پاشو انداخت رو پام، از اونجایی سرش رو سینم بود پاهاش با کیرم تماسی نداشت و قسمت زانوش رو رون پام قرار گرفت
مامان: شلوار پات نیست؟
من: نوچ

مامان: این چه وضعه خوابیدنه؟ هر شب اینطوری میخوابی؟
من: نه فقط امشب دراوردم
یهو دیدم پاش که رو پام بود داره میاد بالا
مامان: شورت که پاته؟
پاشو کشید بالا که ببینه شورت پامه یا نه ولی خیلی سریع پیش رفت تا خواستم چیزی بگم پاش رو کیرم بود، هر چی تلاش کرده بودم همه چیزو عادی جلوه بدم با این حرکت همش پرید کیرم هر لحظه داشت بزرگتر میشد

با دست رون پاشو هل دادم پایین ولی باز پاشو گذاشت روش
مامان: باشه شورت نپوشیدی قبول ولی چرا الان انقدر بزرگ شده؟

دستمو گذاشتم رو صورتم و گفتم خب پات چسبید بهش
مامان: پای مامانته وحشی به خودت مسلط باش!
من: من مسلطم ولی اونکه چشم نداره ببینه پای کیه
مامان خندید و گفت پس باید تنبیه بشه
پاشو فشار داد رو کیرم و با همون رون و زانو فشارش میداد، بدتر تحریک شده بودم دستمو دور کمرش حلقه کردم

مامان: خب باشه ظاهرا خودتم داری از کنترل خارج میشی
پاشو از رو پام برداشت، خواست پاشه که اجازه ندادم محکم گرفته بودمش

مامان: چیکار میکنی
من: میشه بمونی؟
مامان: بابات خونه س
من: باشه یکم دیگه بمون
مامان: داری خطرناک میشیا

من: خطرناک تویی که ی موجود که نمیتونه ببینه چی روشه رو تنبیه میکنی
ی نیش خند زد و گفت موجود!؟
من: آره خب ی موجود مظلوم
همینطور که ریز ریز میخندیدیم مامان گفت الهی الان دل موجودتو شکستم؟
من: آره دلش شیکس
مامان: ولم کن تا از دلش دربیارم

دستم که دورش بود ول کردم پاشد نشست، با نوک سه تا انگشتش کشید رو ملافه رو شکمم تا جای دقیقشو پیدا کرد، با انگشت داشت کیرمو ناز میکرد، نگاهش کردم اون چهره سکسی و نازش، موهاش که ریخته بود رو شونه‌ش تو اون نور کم اتاق خیلی سکسی بود

دستشو کم کم با ملافه دور کیرم گرفت یهو با تمام قدرت دو دستی فشار داد و گفت خب چی میگفتی؟
من: چیزی نگفتم

طفلک انتظار داشت از درد الان به غلط کردم بی افتم ولی خب کیر شق، و زور ی خانوم، درد گرفتن؟ اصلا منطقی نیست
به روی خودمم نیوردم که اونی که فشارش بدی درد میگیره تخمامه نه خود کیر
مامان: درد نمیاد یعنی؟
من: نه مگه چقدر زور داری که دردم بگیره

با خنده گفت اشغال بی ادب، کیرمو ول کرد و ی سیلی به کیرم زد
ی مکث کرد و گفت ملافه رو رد کن ببینمش
من: نه آخه
مامان: زود یالا
من: میخوای چیکار کنی؟

دستشو گذاشت رو رون ‌پاش برگشت به در نگاه کرد، در بسته بود ولی پاشد رفت درو باز کرد ی نگاه به حال انداخت باز درو بست لامپ اتاق روشن کرد، داشت می اومد سمتم با دست اشاره کرد که ملافه رو رد کن

من: میذاشتی حداقل لامپ خاموش باشه
مامان: خاموش چی میبینم؟
من: چی ببینی؟
مامان: میخوام ببینم از وقتی واست شیو کردم چه تغییری کرده
من: بخدا اینجوری روم نمیشه مامان

مامان: لوس نشو دیگه
ملافه رو گرفت کشید کنار، دوتا دستم گذاشتم رو کیرم

اومد رو تخت چهارزانو نشست کنارم ابروهاشو انداخت بالا با انگشت زد رو دستم
من: خب پس شرط داره
مامان خندید و گفت رد کن دستتو ببینم شرط میذاره واسم!
من: نه نمیشه مامان باید قبول کنی
مامان: بگو چیه؟
من: منم از تو رو ببینم

چشاش گرد شد و گفت دیگه چی!؟ بچه پرو، اصلا نخواستم
پاشد سرپا که بره
من: نه نرو بیا غلط کردم
دستمو رد کردم گذاشتم کنارم

یکم مکث کرد نگاهش کرد و گفت خوبه چرخید که بره
من: همین؟

برگشت و گفت اره مگه انتظار داشتی بخورمش؟
من: نه فرق کردنشو میخواستی ببینی فرق کرده؟ من هر روز میبینمش متوجه نمیشم

مامان: اوووم نه به نظر همونه
من: ولی سفت تر شده
خندید و گفت لوسه مسخره

من: نه سفت اونجوری نه منظورم پوستشه
مامان: یعنی چی پوستش!؟
من: بیا خودت ببین
آروم خندید و اومد سمت تخت باز نشست و گفت منکه میدونم دردت چیه

کیرمو گرفت تو دستش بالا پایین میکرد
مامان: پوستشم هیچ تغییری نکرده دقل باز

نرمی دستاش دور کیرم خیلی خوب بود ولی بازم تمام تلاشمو میکردم زود آبم نیاد یکم که گذشت گفت زود باش پوریا باید برم

من: خب دست من نیست یکم دیگه میاد
مامان: هوووف
مشخص بود یکم استرسی شده بود میخواست زودتر بره

من: میشه به پات دست بزنم؟
ی اخم کوچیک کرد ولی گفت بزن فقط زودتر تمومش کن

دستمو گذاشتم رو رون پاش، ساپورت تنگ و بدن نمایی بود، یکم پاهای نرمشو فشار دادم، لپمم از داخل مدام گاز میگرفتم که درد داشته باشم آبم نیاد
من: یکم میای اینور تر؟

خودشو کشید به سمت دستم که راحت تر باهاش ور برم که هر چه زودتر این بازی کثیف تموم شه
دستمو بردم سمت باسنش، رو ابرا بودم در حالی که کنار باسنشو میمالیدم داشت واسم جق میزد چی بهتر از این

دستمو بردم جلوش از رو شلوار گذاشتم رو کصش
مامان: نه اونجا نه دستتو بردار

من: از رو شلواره که
جق زدنو متوقف کرد و گفت میگم نه پوریا
دستمو برگردوندم روی رونش اونم زدنو ادامه داد
من: حداقل پاچه شلوارتو بده بالا پاهاتو ببینم
مامان: تنگه بالا نمیره

من: خب درش بیار
مامان: دیگه چی؟ اگه بابات الان بیاد تو چه جوابی باید بهش بدم؟
من: مامان ترو خدااا
مامان: وای پوریا اذیت نکن دیگه زود باش
من: بابا اینجوری میکنی منم استرس گرفتم بدتر نمیاد که!

کلافه شده بود نوع نشستنشو عوض کرد موهاشو داد عقب واو سرشو برد سمت کیرم زبونشو دراورد کشید رو کیرم
من: آهههه اره عالیه اینجوری

کلاهک کیرمو بوسید یکم میک زدشو کامل برد تو دهنش، ی دستش به پهلوم بود و حسابی داشت کیرمو تند تند میخورد، یکم که ادامه داد آبم اومد ولی هیچی نگفتم تو دهنش داشت خالی میشد که چندبار کوبید به پهلوم و چنگم زد، کامل که خالی شد کیرمو دراورد همه آبمو رو شکمم ریخت و تف کرد

مامان: اه اه خاک تو سرت میمیری قبلش بگی حالم بهم خورد

من: هوووووف مرسی مامان خوشگلم خیلی خوب بود
مامان: زهرمارو خوب بود خودتو پاک و بگیر بخواب من برم دهنمو بشورم

پاشد دستمالو از رو میز پرت کرد رو تخت و رفت بیرون، منم خودمو پاک کردم لامپو خاموش کردم و ی خواب عمیق رفتم تا فردا
فردایی که خیلی نقشه های پلیدی واسش داشتم …

نوشته: RealMomAndSon


👍 27
👎 7
71301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911605
2023-01-21 02:09:26 +0330 +0330

کوسشعر محض

0 ❤️

911748
2023-01-22 10:59:09 +0330 +0330

عالی ادامه بده

0 ❤️

911816
2023-01-23 01:33:19 +0330 +0330

حالا کی گفت بری ترجمه کنی بیای اینجا؟😅😅

0 ❤️

912197
2023-01-25 23:58:17 +0330 +0330

منم پنجاه طیف زمردی رو نوشتم…
اسماشون شبیه بود خواستم منشن کنم
https://shahvani.com/dastan/پنجاه-طیف-زمردی-۱-

0 ❤️