الهام (۵ و پایانی)

1402/05/07

...قسمت قبل

همونطور که گفتم تازه فهمیده بودم که شوهرم از زنی که شیطون و شوخ و شاد باشه خوشش میاد. ‌دوست داره زن بهش بگم چکار کنه و چکار نکنه. توی سکسهای اخیر وقتی بهش میگفتم چه مدلی بکن یا میگفتم از کون بکن، در هر صورت استقبال میکرد و بیشتر تحریک میشد. دیگه با سکسهاش خوب منو سرحال میاورد و احساس رضایت داشتم. با داریوش و ارشیا هفته ای یه بار بیشتر رابطه نداشتم، اونم فقط به خاطر لذت بردن از دابل سکس. آخه وقتی دوتایی همزمان کس و کونم رو میکردن خیلی بهم حال میداد و تا مرز دیوونگی شهوتی میشدم و لذت میبردم.
پریسا معلم هست و صبح ها میره مدرسه. واسه همین مثل همیشه بعد از ظهر رفتم خونه ی پریسا و گفتم که بالاخره با نیما صحبت کردم و دوست داره با تو باشه.‌ اگه تو هم راضی هستی امشب بیا خونه ی ما.
-الهام مطمئنی که بعدا پشیمون نمیشی؟ نیما شوهرته و با داریوش فرق میکنه ها.
-میدونم عزیزم، تو هم که داری شوهر میکنی و خیالم راحته که نمیتونه فردا به خاطر تو از من جدا بشه. حتی به اینم فکر کردم شاید در آینده که با ارشیا ازدواج کردی به سکس ضربدری هم برسیم.
-ههههه ای شیطون، تا اونجاها رو هم فکر کردی؟
-هههه تو و ارشیا که مشکلی ندارین، منم که کارم سخته و باید نیما رو راضی کنم.
-واسه اونم خودم کمکت میکنم. شوهرت مثل موم توی دستمه هههه
-آره میدونم، الان خودمم فهمیدم اخلاقش چیه و گرفتمش تو مُشتم.
-دیروز موقع خداحافظی که روبوسی می کردیم برای اولین بار لبشو بوسیدم، فهمیدی؟
-نه حواسم نبود.
-یه برقی توی چشماش دیدم که اگه تو نبودی همونجا منو میکرد.
-پس امشب که اومدی خودت شروع کن و باهاش لب تو لب شو و ادامه کارو بگیر دستت و تا تهش برو. ببینم چیکار میکنی ها.
-حتما. فقط ببین چه کارش میکنم. تازه بعد از سکسمون میخوام بهش بگم که دارم ازدواج میکنم. اون موقع حواست به چشماش و حرکاتش باشه، ببین چه عکس العملی نشون میده.
-باشه.
به نیما زنگ زدم مثل همیشه موقع برگشتن از محل کارش بیاد دنبالم. پریسا قبل از اومدنش رفت حموم و خودش رو آماده ی سکس با شوهرم کرد. نیما که رسید با پریسا رفتیم بیرون و نیما که پشت فرمون منتظر بود، مثل همیشه با دیدن پریسا خوشحال شد و رفتیم خونه. با پریسا توی آشپزخونه بودیم و داشتم شام درست میکردم. نیما هم اومد و روی صندلی نشسته بود و با من و پریسا هم صحبت شد. با هم حرف میزدیم و شوخی و خنده برقرار بود. کارم که تموم شد و غذا رو گذاشتم که بپزه، منم نشستم کنارشون و چند دقیقه بعد پریسا رفت نشست روی پای نیما و گفت شیطون شنیدم دلت یه چیزایی میخواد، درست شنیدم؟
نیما یه لبخندی زد و تا اومد حرف بزنه پریسا لبش رو گذاشت روی لبش و یه بوسه گرفت و جدا شد. نیما یه نگاه به من کرد و منم با چشمام بله رو بهش دادم و اونم سرشو برد جلو و یه بوس از لب پریسا گرفت و با هم چشم تو چشم شدن. اون برق شادی و شهوت که پریسا میگفت رو منم توی چشمش دیدم. قبلا غیر از در مورد خودم این برق رو توی چشمش نسبت به کسی ندیده بودم. البته این چند مدت اخیر زیاد با پریسا چشم تو چشم میشدن و حرف میزدن یا شوخی میکردن. ولی من به چشماش دقت نکرده بودم. اما پریسا از من زرنگتر بود و خوب شوهر منو شناخته بود و قلقش رو فهمیده بود.
بوسه های نیما و پریسا یواش یواش به لب گرفتن و خوردن لبهای همدیگه تبدیل شد و محکم همدیگه رو بغل کرده بودن. بعد از مدتی پریسا صورت و بعد گردن نیما رو بوسید و با خوردن گردنش و دست کشیدن به سینه ش ادامه داد. نیما نیم نگاهی به من مینداخت و چشماش رو میبست و آروم آه میکشید. با اینکه دیشب سکس خوبی داشتیم ولی داشتم تحریک میشدم و ناخواداگاه دستم رفت روی کوسم. خیس شده بود و هر لحظه هم بیشتر میشد. دستمو کردم توی شرتم و نگاهشون میکردم و به کوسم دست میکشیدم. پریسا سرشو از گردن نیما جدا کرد و لب تو لب شدن و بعد نیما شروع کرد گردن پریسا رو خوردن و همزمان سینه ش رو گرفت توی مشتش و آروم مالشش میداد. وقتی نیما گردن پریسا رو رها کرد، پریسا بلند شد و تاپش رو درآورد و بعد تیشرت نیما رو هم از پایین گرفت و آورد بالا و از تنش درآورد. پشت کرد به نیما و گفت زحمت سوتینمو میکشی؟
نیما هنوز کلامی حرف نزده بود و با لبخند بازش کرد و خودش سوتین رو درآورد و گذاشت روی میز. پریسا از رو برو نشست روی پای نیما و پاهاش دو طرف پاهای نیما بود. دستاشو انداخت روی شونه های نیما و چشم تو چشم بودن و به صورت و سینه های پریسا نگاه میکرد و بالاخره زبون باز کرد.
-دختر بدنت بهتر از اون چیزیه که تصور میکردم.
-هنوز بقیه ش رو ندیدی هههه
-نیما لبش رو گذاشت روی لب پریسا و با لذت میخورد و سینه هاش رو دست میکشید. بعد رفت سراغ خوردن سینه هاش. یکی یکی میخوردشون و میمالید. پریسا هم آه میکشید و دستش لای موهای شوهرم بود. نیما که حسابی تحریک شده بود، پریسا رو بلند کرد و شلوارش رو کشید پایین. شرتش هم با شلوارش اومد پایین و تا نزدیک زانو هاش برد پایین و بعد به کوس و رونهایش نگاه کرد و چرخوندش و کونش رو هم نگاه کرد و یه دستی هم به کونش کشید و گفت حالا همه رو دیدم و کامل پسندیدم.
-هههههه اگه نمی پسندیدی تعجب میکردم.
-شما دوتا مثل هم سکسی و خوشگل و خوش هیکلید.
دستش رو گذاشت روی کوس پریسا و لبش رو گرفت توی لبش. بلند شدم و رفتم شلوار و شورت پریسا رو کامل از پاش درآوردم و پریسا هم شلوار نیما رو کشید پایین و کیرش روکه دید یه لبخند زد و به من نگاه کرد.
-الهام خوش به حالت چه چیزی میخوردی و نمیگفتی هههه
-هههه حالا تو بخور تا بی نصیب نمیری ههههه
-جوووون بله که میخوردم.
کیر نیما رو گرفت تو دستش و چند تا بالا پایین کرد و بعد گفت این از کیر شوهر سابقم کلفت تره. باید حسابی حال بده، نه الهام؟
-به من که خیلی حال میده، تو هم امتحانش کن.
کیر شوهرمو کرد توی دهنش و شروع کرد خورد و لیس زدن. منم شلوار نیما رو کمک کردم از پاش درآوردم.
نیما در حالی که پریسا براش ساک میزد و چشمش به صورت پریسا بود. منو کشید سمت خودش و بغلم کرد. لبش رو گذاشت روی لبم، بوسید و گفت هیچ زنی حاضر نیست شوهرش با زن دیگه ای باشه، اما تو اینقدر خانمی که این اجازه رو به من دادی. نمیدونم چطوری تشکر کنم. ولی قول میدم این لطف و محبتت رو جبران کنم.
-قربونت برم عشقم، من خیلی دوست دارم، پس وقتی میدونم دلت میخواد، چرا باید جلوتو بگیرم. میدونم که تو هم به من خیانت نمیکنی و حد خودت رو نگه میداری، درسته؟
-به جون جفتمون قول میدم.
با هم لب تو لب شدیم و بعدش من نشستم کنار پریسا و دو تایی براش ساک میزدیم. دستش روی سر ما بود و نوازشمون میکرد. بعدش نیما بلندمون کرد و گفت عشقم این اولین سکس منو پریسا هست و دلم میخواد روش تمرکز کنم و از تمام بدنش لذت ببرم، اگه اجازه بدی بریم روی تختخواب و دوتایی راحت باشیم.
-برید عشقم، تا موقع حاضر شدن شام هر چقدر دوست دارین حال کنید. من مزاحمتون نمیشم و گاهی میام نگاهتون میکنم و از لذت شما لذت میبرم.
-تو مزاحم نیستی قربونت برم، تو که کنارم باشی منم بیشتر لذت میبرم، منظورم این بود روی تخت راحتتریم و اولین بار دوتایی سکس کنیم، از دفعه ی بعد همیشه سه تایی با هم باشیم.
-باشه عشقم، شما برید من غذا رو یه نگاه بندازم میام پیشتون.
-اونا رفتن سمت اتاق و منم رفتم به غذا یه سری زدم و زیر خورشت رو کمتر کردم و رفتم پیششون. خوابیده بودن توی بغل همدیگه و لب میگرفتن. بعد نیما سینه های پریسا رو خورد و کل شکم و اطراف کوسش رو زبون میکشید و رفت سمت رونهاش. دست میکشید و چنگ میزد و زبون میکشید به رونهاش تا رسید به ساق پاش. بعد از مالیدن و لیسیدن ساقش اومد بالا و مستقیم رفت سراغ کوسش. یه کم با دست باهاش بازی کرد و لای کوسش رو نگاه میکرد.
-شیطون کوس خوشکلی داری ها، ظاهرا مثل کوس خوشکل الهام تنگ و کردنیه. ببینم مزه ش چطوره.
لباش رو گذاشت روی کوس الهام و بعد از یکی دو تا بوسه شروع کرد خوردن و لیسیدنش. خوب میخورد و لیس میزد. من که همیشه از این کارش راضی بودم و حسابی لذت میبردم. پاهای پریسا رو بیشتر بالا برد و سوراخ کونش رو هم نگاه کرد و چند بار زبون کشید. اینقدر کوسش رو خورد و رونها و حتی سینه ی پریسا رو مالید که پریسا با داد و ناله های بلند ارضا شد و لرزش و تکونهای شدیدی خورد. این شدت لرزش و تکونها رو فقط موقع سکس دو به تک از پریسا دیده بودم و فهمیدم خیلی از سکس با نیما تحریک شده و لذت میبره. حقیقتا شوهرم از ارشیا و داریوش خوشکلتر و خوشتیپ تره، کیرشم کلفت تره. مشکل من باهاش سکس کم و اخلاق خشکش بود که حالا مشکل حل شده بود و همونی شده بود که میخواستم. پس پریسا حق داشت دلش بخواد با نیما باشه و حق داره الان اینطور تحریک بشه و لذت ببره.
بعد از اینکه پریسا ارضا شد نیما کیرشو کرد توی کوسش و خوابید روش. لب میگرفتن و توی کوسش تلمبه میزد و یواش یواش سرعتش رو زیاد کرد و صدای شلپ شلپش توی اتاق پیچیده بود. هر دو آه و ناله میکردن و پریسا که چنان صداش بلند بود، اتاق رو گذاشته بود روی سرش. درب اتاق رو بستم که صداش بیرون نره. خودمم از کوسم آب راه افتاده بود و داشتم میمالیدمش که همون موقع از شدت شهوت ارضا شدم. چند دقیقه گذشته بود که پریسا دوباره ارضا شد و محکم نیما رو بغل گرفت و ناله میکرد. نیما یه کم مکث کرد و بعد پریسا رو مدل داگی درآورد و از پشت کرد توی کوسش. کپل هاشو گرفته بود و میکوبید بهش و چشمش به کون پریسا بود. بعد خم شد روش و سینه هاش رو گرفت و بلندش کرد. همینطور میکوبید بهش و سینه هاش رو توی دستاش فشار میداد. صدای پریسا و شلپ شلپ ضربه های نیما منو کشوند سمتشون و از جلو لب پریسا رو میخوردم و چوچولش رو میمالیدم. پریسا هم دستش دور گردنم بود و همراه من لب میگرفت. نیما گفت پریسا میتونم بریزم توش؟
-آااااااهههههه بریز عزیزم، اختیار کوسم با خودته. اصلا مال خودته… وااااایییییی نیما چه داغه آاااااهههههه
همون موقع پریسا هم ارضا شد و منو محکم بغل کرد و میلرزید.
-آاااااهههههه قربون کوس تنگ و آبدارت بشم خوشگل خانم، خیلی دلم میخواست بکنمت و آبمو بریزم توی کوست، به آرزوم رسیدم.
نیما رفت دستمال آورد و گذاشت زیر کوس پریسا و کیر خودشم تمیز کرد و خوابید روی تخت. پریسا هم که دستمال رو زیر کوسش نگه داشته بود خوابید کنارش و بغلش کرد و از هم لب میگرفتن. زدم روی کون پریسا و گفتم خوب حال کردی با شوهرم هههه
-سرشو چرخوند سمت من و گفت الهام واقعا خیلی حال داد. از جفتتون ممنونم.
-عشقم تو هم که معلوم بود چه حالی داری میکنی، درسته؟
-آره قربونت برم. واقعا خیلی عالی بود، حتی بیشتر از اونی که فکرشو میکردم. این دختره ی شیطون خیلی حشریم کرده بود، اگه تو نگفته بودی آخرش یه کاری دست خودم میدادم و امکان داشت هر طور شده بکنمش.
-ههههه واقعا خیلی دلت میخواست منو بکنی؟
-خیییلی، ولی نمیتونستم به الهام خیانت کنم.
-عشقم، منم برای همین وقتی حس کردم و فهمیدم، گفتم که من راضی ام تا تو اینقدر اذیت نشی و به خواستت برسی.
-میدونم خانم خوشکل و مهربونم. واقعا ازت ممنونم. بهترین زن دنیایی و دیوونه وار عاشقتم الهام.
-منم عاشقتم نیما، خیلی خیلی دوست دارم.
-جفتشون رو بوسیدم و گفتم استراحت کنید من برم به غذام سر بزنم.
رفتم سراغ خورشت و برنجم گذاشتم بپزه و رفتم یه سر بهشون زدم دیدم هنوز توی بغل همدیگه هستن و دارن با هم حرف میزنن و همدیگه رو نوازش میکنن و میبوسن. برنج رو که دم کردم دوباره رفتم پیششون و خوابیدم کنارشون.
-لیلی مجنونی شدین واسه خودتون، خوش میگذره؟
-الهام بیا منو از پشت بغلم کن میخوام یه چیزی به نیما بگم روم نمیشه.
رفتم از پشت بغلش کردم و صورتش رو بوسیدم و گفتم چیه که روت نمیشه بگی؟ بالاتر از این کار چیزی هست؟
-نیما من دارم ازدواج میکنم. همین روزا عقد میکنیم.
نیما که با لبخند داشت نگاهش میکرد یکدفعه لبخند روی لبش پژمرد و چشماش رو غم گرفت. چند ثانیه همینجوری نگاهش کرد و گفت به سلامتی، مبارک باشه.
بلند شد و گفت من برم دوش بگیرم بیام.
هیچ حرفی نزدیم و رفت. بعد پریسا گفت دیدی چه حالی شد؟
-آره، معلومه واقعا دوست داره، اگه شوهر نمیکردی صد در صد چند وقت دیگه می خواست عقدت کنه و بشی هووی من؟
-چکارش کنم حالا، راستش منم دوسش دارم، ولی حاضر نیستم زندگیت خراب بشه.
-خوب موقعی که شام میخوریم بهش بگو قول میدم بعد از ازدواج بازم باهات باشم. ببین چی میگه.
-باشه، باور کن اگه شوهر تو نبود باهاش ازدواج میکردم و با اینکه خیلی ارشیا رو دوست دارم میگفتم کون لق ارشیا.
-واقعا اینقدر از نیما خوشت میاد؟
-آره، خدایی هم مرد خوب و خوش اخلاقیه، هم کیرش و سکسش عالیه، درست میگم؟
-درسته عزیزم، تا هر وقت خودت بخوای من مشکلی ندارم که با هم باشین، ولی ارشیا خیلی دوست داره و عاشقته، جلوی خانوادش وایستاد به خاطر تو. حقش نیست این حرفو در موردش بزنی. ازدواج کن و هر موقع تو و نیما خواستید یا هم باشین. اگه بتونیم ضربدری رو راه بندازیم، منم با داریوش تموم میکنم و خودمون چهار نفری با شوهرامون حال میکنیم. دیگه دردسر و ترس از آبروریزی هم نداریم. اینجوری خیلی بهتره. نه؟
-درسته، همینکارو میکنیم. حتی میتونیم چند روز چند روز خونه ی همدیگه بمونیم و با هم زندگی کنیم. هر جور شده باید نیما رو راضی کنیم.
-آره، دوتایی راضیش میکنیم. پریسا من تو رو خیلی دوست دارم، دلم میخواد تا آخر عمر با هم باشیم.
-دختر منم خیلی دوست دارم، امروز بهترین سکسمو داشتم اونم به خاطر تو. نمیدونی توی آغوش شوهرت چه آرامشی داشتم.
-میدونم، خودم هر شب همین آرامش رو دارم. برو دوش بگیر بیا شام حاضره.
پریسا در حموم رو باز کرد و رفت داخل پیش نیما. منم رفتم آشپزخونه دنبال کارام. نیما چند دقیقه بعد صدام زد براش حوله ببرم. بردم و اومدم بیرون. هنوز ناراحت بود. موقعی که شام میخوردیم پریسا گفت نیما چرا حرف نمیزنی؟ ناراحت شدی؟
-دختر تو که میخواستی شوهر کنی، چرا با احساسات من بازی کردی؟
-مگه من قراره تا آخر عمر مجرد بمونم؟ تو هم که متاهلی و خانمت هم بهترین دوستمه. مگه چه توقعی از من داشتی؟
نیما با این حرف پریسا جا خورد و سرش رو انداخت پایین و نتونست جوابی بده.
-نکنه انتظار داشتی تا آخر عمر مثل دوست دخترت باشم؟ یا نکنه میخواستی عقدم کنی و بشم هووی دوست خودم؟ یا بدتر از اون اینکه بخوای از الهام جدا بشی به خاطر من؟
-نه، ولی یه حس هایی بهت پیدا کردم و دوست دارم. حالا میخوای منو ول کنی بری.
-کی گفته میخوام ولت کنم برم، قرار شوهر کنم، نه اینکه بمیرم یا از این کشور برم. بازم میام پیشت، بازم توی آغوشت میخوابم و سه تایی سکس و عشق و حال میکنیم.
-شوهرت چی؟
-اونم سر جای خودش. ولی قول میدم بازم باهات باشم.
-با زن شوهر دار باشم؟
-شوهرمو راضی میکنم خودش بیاد منو تحویلت بده و بره.
-چرت نگو دختر، کدوم شوهری این کارو میکنه؟
-کدوم زنی کاری که الهام کرد رو میکنه؟
-نیما که انگار تازه یاد من و حضورم افتاده بود، یه نگاهی به من کرد و سرش رو انداخت پایین و گفت هیچ زنی.
-شوهر منم مثل الهام دلش پاکه و مهربونه، اونم به خاطر من گذشت میکنه، مطمئنم.
من گفتم راست میگه، من میشناسمش. خیلی وقته با هم دوست هستن و پسر با شخصیت و مودبیه، خیلی خیلی پریسا رو دوست داره و عاشقشه. حتی به خاطر پریسا جلوی خانوادش وایستاد. چون مطلقه بود قبول نمیکردن برای پسرشون بگیرنش. آخر راضیشون کرد.
-یعنی قول میدی پریسا؟
-به جون هر سه تامون همینجا بهت قول میدم. حالا بخند…
نیما لبخند زد و گفت میدونم تو شیطون میتونی هر کاری که بخوای رو بکنی.
-ههههه آفرین حالا شدی یه پسر خوب.
-بعد از شام نشستیم دور هم به حرف زدن و بگو بخند، بعدش یه کمی رقصیدیم و رفتیم سه نفری کنار هم روی تختخواب و یه سکس داغ و عاشقانه کردیم و آخرش من و پریسا از دو طرف نیما رو بغل کردیم و خوابیدیم.

نوشته: الهام


👍 42
👎 7
46801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

939910
2023-07-30 00:49:07 +0330 +0330

پریسا معلم بود؟؟؟
معلمی شغل انبیا بود…

5 ❤️

939926
2023-07-30 02:11:07 +0330 +0330

فقط بگو چجوری سایت چهار قسمت داستانتو یک شب گذاشته ؟؟ب مدیر سایتم کس میدی جنده ؟؟؟


939930
2023-07-30 03:01:01 +0330 +0330

داستان جالبی بود تا قبل از اینکه نیما بیاد تو بازی.

1 ❤️

939935
2023-07-30 03:22:02 +0330 +0330

الان شیوا بود ته داستان بمب اتم میزد تک تک شخصیتارو میکشت😂


939938
2023-07-30 04:36:29 +0330 +0330

داستان اروتیک قشنگی بود ، اما در واقعیت یکم دور از عقل و منطق بود.
دوم اینکه قسمت دوم تکرار آخر داستان اول بود، مگه مجبوری حتما پنج قسمت کنی ؟!
سوم اینکه تو که کیر نیاز داشتی و شوهر کیر کلفت و خوبی داشتی مگه مرض داشتی مثل عهد بوق باشی و زیر پتو و یواشکی باهاش سکس کنی و بگی سرد وقتی یکشبه گرم شد و تو یه شب دوبار سکس کرد ؟!
زن و مردابی که متاهل هستن میدونن که این حرفت چرت و چه زن چه مرد وقتی نیاز دارند بخصوص مرد میاد به زنش توضیح میده و میگه نیاز داره و میگه به خودت برس و … نه اینکه مدتها سکوت کنه و کاری نکنه و زنی که راه میوفته تو کوچه و خیابون دست رفته گر زحمت کش میگیره بیاره خونه بگه بکن من که شوهرش کونش پاره می‌کنه از تیپ زدن و انواع و اقسام ترفند واسه جلب توجه ، این عجیب که همچین زنی بگه چون شوهرم سنتی هست من بهش پا نمی‌دم و اونم بگه فکر کردم سنتی هستی این یکم زیادی دلیل کصخول گونه داشت .
اینم واسه کاربر ، شیوا هیچ وقت تو داستانش نمیگه واقعی و … میگه این یک داستان و تخیل هست و جوری هم داستان شکل میده که با تمام تخیلی بودن توش دلیل و منطقی جلوه کنه و میگه این داستان ، این فانتزی تخیلی ، این محارم و … آخرشم ۳۰۰ نفر لایک و انگشت شمار دیس میدن ، این عزیزم فرقش ، گلم ، خوشگلم .
درست اینجا شهوانی ، ولی وقتی یکی میاد میگه ، رفتم تو کوچه دست یارو رو گرفتم آوردم گفتم بکن ، میگن جنده هم به این راحتی وا نمی‌ده ،
وقتی میگن رفتم تو خونه دیدم مادرم با لباس راحتی بود سیخ کردم رفتم دامن دادم بالا ، شرت کشیدم پایین تا دسته چپوندم تو ، مادرم هم ناراحت که نشد هیچ گفت تا حالا کجا بودی کاش زودتر میکردی ، بدون هیچ ناراحتی و … اونم بی مقدمه. این که عقل و منطق میگه ، چرت ، کصشعر و … خونده میشه گلم ولی ۳۰۰ تا لایک و استقبال نمیشه، کاربر و داستان نویس هم نباید انتظار داشته باشه ، گل پسر .

2 ❤️

939939
2023-07-30 04:46:21 +0330 +0330

واو فقط میشه نوشت :

یکی از بهترین ها 💠🤍

0 ❤️

939965
2023-07-30 09:05:36 +0330 +0330

قشنگ بود و مفهومش این بود شوهرتو نشناخته بودی و اگر ا امه پیدا میکرد زندگیتون خراب میشد ولی خواهشا داستانهای بعدیتون با شوهر پریسا رو بنویس

0 ❤️

939969
2023-07-30 09:24:26 +0330 +0330

تو این جابجایی کس و کون و کیر،کاندومم می زدین

0 ❤️

939970
2023-07-30 09:42:33 +0330 +0330

پس داریوش بنده خدا چی شد؟

0 ❤️

939980
2023-07-30 11:44:12 +0330 +0330

وات د فاک
چرا همه قسمتاش یه شبه اومده :////
توطئه در کار است

1 ❤️

939987
2023-07-30 12:59:19 +0330 +0330

داستان رو دوست داشتم و کامل خوندمش
مرسی وخسته نباشی

0 ❤️

940016
2023-07-30 19:30:55 +0330 +0330

کیر پدر الهام چرخ دنده تو کونت مردک لاشی دروغگو
راستی از قدیم الهام اسم زن بود چرا اسم تو را بابات الهام گذاشته نمی‌دونم اما من شک ندارم تو یه بچه کونی بی سر و پا هستی که اینقدر تو کف کص موندی که آرزو داری زن بودی و راحت کص میدادی و اینقدر کمبود سکس نداشتی
تو از اون آدمایی هستی که دلت میخواد از کوچه ای که رد میشی دری باز بشه و بهت بگه آهای خوشتیپ بیا بالا کص من از بی کیری له له میزنه بکن بعد مدنی هم تازه دوستاشم خبر کنه بگه بیایید ببینید چه کیری پیدا کردم اونا هم با ذوق و شوق بت بدن اما کور خوندی از قدیم میگن برو فکر نون باش که خربزه آبه
تنها نکته مثبت داستانت این بود که قلم روانی داری و میتونی مخاطب را
جذب کنی و کم اشتباه مینویسی وگرنه داستانت چرت و پرت بود و احساسات مردانه پشت داستان نهفته بود و داد میزد در حالی که احساسات زنانه اصلأ نداشت اینا هم که بت لایک میدن بخاطر قلمت بوده و یا اینکه فکر کردن تو زنی و همیشه داستان ها یی که نویسنده خودشو زن معرفی می‌کنه لایک بیشتر میگیره

0 ❤️

940029
2023-07-30 23:53:47 +0330 +0330

غیر از قسمت سکس محارم بقیه داستان برای من خاطره بود. یازده سال پیش موازی و بعدش ضرب رو شروع کردیم. الهام من میدونم این داستان اگه بخوای ادامه بدی چی میشه، اگه خواستی پیوی پیام بده تا بهت بگم.

0 ❤️

940046
2023-07-31 00:38:28 +0330 +0330

اینکه تازه میخواست ضربدری بشه چرا تموم شد

0 ❤️

940279
2023-08-01 03:55:52 +0330 +0330

دیگه اینقد بکن بکن بود که حالت تهوع گرفتم.
ولی قشنگ بود لایک 👍

0 ❤️

940310
2023-08-01 11:22:57 +0330 +0330

چه خبرتونه چهههه خبرتونه ۲۴ ساعت در حال سکسین اصلا داستانت با عقل جور در نمیاد هیچ زنی تو دنیا شریک نمیخواد مخصوصا تو زناشویی . حتی حیوان نمیپذیره پس همش کسشعر بود دوستان این داستان ها فقط رو ذهنتون اثر بد میذاره ک ادم بی غیرت شه به خواهر مادرش هم نظر داشته باشه حواستون باشه این داستان های گی . همسر . مادر . خواهر رو اصلا نخونید . داستان های فامیل اشکال نداره بخونید . به حرفام بیشتر فکر کنید عمق فاجعه رو متوجه میشید

0 ❤️

940312
2023-08-01 11:28:35 +0330 +0330

خوب بود و ممنون که زود همه قسمتها را نوشتی

0 ❤️

977444
2024-03-30 06:46:48 +0330 +0330

نوشتن داستان یک هنره. نگارش و تصویر سازی و اتفاقات داستان همه عالی و حشری کننده ست.‌ دمت گرم دختر

0 ❤️