امیر برادرشوهر کیرکلفت (۴)

1401/02/11

...قسمت قبل

سلام خدمت دوستان شهوانی امیدوارم همه یک زندگی خوب و ارام تجربه کنن و هیچ‌دردی تو زندگیتون نداشته باشید .
تعجب کردم که چطور مامورا سر رسیدن ، یعنی بهشون وحی نازل شده بود و جای منو بهشون نشون داده بود .
امیر و مستانه و دکتر دستگیر شد و یک خانوم پلیس چادرش کشید روی من تا همه برن بیرون بعد دست و‌پای منو باز کرد .
گفتم چطوری پیدام کردید . با کلمات ارامش دهنده بلندم کرد و گفت دوستت به دادت رسید ، بعد از رفتن من امیر از پارک دوستم مارو تعقیب میکنه و وقتی امیر منو میزنه و جیغم میره روی هوا صدامو میشنوه .
بعد از اینکه امیر از خونه میزنه بیرون دوستم با پلیس تماس میگیره و میگه که ادم ربایی شده و مامورا کمین میکنن تا امیر برگرده و سر صحنه جرم بگیرنش ، امیر با مستانه و دکتر برمیگرده و بلافاصله مامورا میریزن و من و بچه ی بیگناهم نجات میدن .
بله این بچه گناهی نداشت ، تقصیر من بود که تن به ذلت و کثافت داده بودم ،با مردی همخواب شده بودم که ادعای جوانمردی داشت ولی حتی به حرفم یک ذره هم اهمیت نمیداد .
من با امبولانس به بیمارستان منتقل شدم و اثار ضرب و شتم تایید و مسئول مربوطه همه چیز را مکتوب کرد ،دوستم سریع گفت وقت انتقام از این کثافته ، بلافاصله گفت که احتمالا تجاوز هم صورت گرفته ولی از شرم نمیتونم عنوان کنم .
سریعا از من ازمایش گرفتن و چون نمونه اسپرم در رحم مانده بود براحتی قابل تشخیص بوده ضمن اینکه وجود دی ان ای امیر روی لباسها و خیلی از جاهای دیگر نشان از تماس بدنی شدید داشت ،پس رسما امیر متجاوز شد .
اعتراضی به دوستم نکردم چون جونم نجات داده بود اجازه دادم هر کاری میگه انجام بدن .
بعد از یک روز طولانی شب بالاخره ساعت ده مرخص شدم و با خانوادم به منزل برگشتم و انها بی خبر از کثافت کاری های من عاشقانه به دورم میگشتن .
فرداش پدرم با توپ پر رفت شکایت کرد و دادگاه هم بخاطر جرم سنگین تجاوز و ادم ربایی دنبال یک وکیل کلفت میگشت ولی روش نمیشد بگه پولش نداره ،تو چشماش میخوندم که چقدر شرمنده است و نمیتونه به من بگه ، سرم انداختم پایین پیش خودم بیشتر شرمنده شدم که پدرم به این وضعیت افتاده .
تا ساعت چهار صبح بیدار بودم فکر میکردم به این نتیجه رسیدم انتقام چیزی حل نمیکنه و یک پای قضیه اینده بچه و خودم یک پای قضیه کسی بود که لاقل ولو برای چند ثانیه دوستش داشتم گرچه من بیش از یکسال بود که عاشق امیر بودم .
تصمیم گرفتم طوری رفتار کنم تا به من پیشنهاد پول بدن من هم پول بگیرم و رضایت بدم لاقل اینجوری میتونستم بچه رو نگهش دارم ،گناه با گناه بزرگتر نشورم .
از پدرم درخواست کردم فعلا تا نوبت اول دادگاه وکیل نگیره تا ببینیم چه اتفاقی میفته ، تا اونموقع یک وکیل خوب بگردیم پیدا کنیم .
دو روز بعد از دادگاه تماس گرفتن گفتن وکیل متهم میخواد باشما صحبت کنه ،این دو روز کلا درمورد وضعیت خودم مطالعه کردم و حکم های صادره از سوی قضات را در پرونده های مشابه بررسی و مطالعه کرده بودم تا یکدستی نخورم ، قبول کردم که وکیل ببینم اما نه در منزل خودمون در دادگاه و در حضور یک شخص سوم که از طرف دادگاه باشه ، بازپرس نفر سوم قبول نکرد اما اجازه داد در دادگاه همدیگر را ببینیم و صحبت کنیم .
برای روز بعد ساعت ده صبح قرار گذاشته شد .
وارد محوطه دادگاه شدم وقتی نزد بازپرس رفتم وکیل مسن و‌پخته ای بلند شد و بعد از سلام و علیک عنوان کرد که وکیل امیر و مادرش و دکتر هست .
با راهنمایی اقای وکیل به عبارت دیگر اقای سنجابی به حیاط دادگاه رفتیم و صحبتهاش شروع شد .
بعد از کلی گویی و چند حرف بدرد نخور گفتم برو سر اصل مطلب جناب من وقت اراجیف شما را ندارم .
اقای سنجابی گفت چقدر ، گفتم چی چقدر .
چقدر میگیری که رضایت بدی و بیخیال ماجرا بشی .
گفتم همین حرفات همین بودن .
گفتش دخترم میدونم چی شده از اول امیرخان برام تعریف کرده همینطور مادرش ، میدونی که میتونم کاری کنم از تجاوز مبرا بشه و ادم ربایی هم یک نقشه از پیش تایین شده توسط شما و دوستت جلوه بدم .
کمی عصبی شدم ولی سریع به خودم مسلط شدم و بلند شدم .
کجا دخترم حرفام تمام نشده .
جناب سنجابی مثل اینکه اشتباه به عرض رسوندن اما بخاطر اینکه دوست داری بازی کنی مشکلی ندارم پس اگر وجودش داری و میتوانی همین کار را بکن چرا پیشنهاد پول میدهید خدانگهدار .
سنجابی بلند شد و گفت چند دقیقه اجازه بدهید ، گفتم راهی که شما میروید به ناکجااباد ختم میشه و میدونید که کاری از شما ساخته نیست با اینحال باز منو تهدید میکنید مشکلی نیست با تمام توان و پارتی که دارید اگر میتوانید از پرونده قصر دربرید راه بازه و جاده دراز .
گفت حق باشماست من کمی بد صحبت کردم اما بفکر بچه تو شکمت باش بفکر ایندت یک پیشنهاد خوب دارم برات .
گفتم گوش میدم .
گفت مهریه شما بیست سکه بود که گردن برادر خدابیامرز امیر بود درسته گفتم بله .
ادامه داد که دویست سکه بعلاوه یک واحد اپارتمان با تمام تجهیزات بنام خود شما ، رضایت بدید قال قضیه کنده بشه بره .
گفتم قبوله ولی اول همه چیز اماده میشه بعد رضایت میدم .
گفت قبوله .
همه چیز اماده شد پول به حسابم واریز شد سند بنامم خورد و منم رفتم رضایت دادم ولی بازهم جرم عمومی پابرجا بود که اونم بخاطر نداشتن سابقه و در بعضی جاها و پروژه ها کمک به حکومت باعث شد مدت زمان زندانش خریداری کنه و فقط سه ماه زندان باشه و تمام .
بعد از گذشت یک ماه به خانوادم اعلام کردم از اون تجاوز حامله شدم خیلی ناراحت شدن اما دیگه جابجا شدم و رفتم پی زندگی خودم و خونه خودم پولی هم که داشتم باهاش یک بوتیک زدم و شروع کردم بکار تا بچه خودمو بدنیا بیارم .
کامیلا فرشته کوچولوی من به دنیای کثیف خوش اومدی عزیزم .
کامیلارو تو بغل گرفتم و عاشقانه شیرش دادم شرایط زندگیم خوب شده بود بعد از سرکیسه کردن امیر مستانه و دکتر اما یک چیزی ازارم میداد اینکه تو سن کم بیوه بودم و نمیتونستم باکسی سکس کنم و همین باعث شده بود افسرده بشم .
عصر ساعت چهار بود که پرستار بهم گفت چه شوهر نازنینی داری کل بیمارستان شیرینی داد هیچ به پرستارای این بخش هرکدوم پنجاه هزارتومن جدا پول شیرینی داده .
گفتم من شوهر ندارم.
پس پشت در کیه ، در باز شد و امیر تو چارچوب در ظاهر شد کمی بنظرم شکسته شده بود ، ولی همچنان برای من خوش استیل ترین و خوش تیپ ترین مرد دنیا بود .
با یک لحن شاد اومد داخل و گفت ، سلام عزیژم مبارکه بالاخره بدنیا اومد زیبای بابا و بعد پیشانی من بوسید .
از شک که دراومدم گفتم اینجا چیکار میکنی مگه نگفتی بچه تو نیست .
گفت عزیزم همه چیز فراموش کن الان من و تو دخترمون مهم هستیم فقط .
نقطه ضعف منو میدونست دست گذاشت روی تعریف از من راه عاشق پیشگی پیش گرفت .
روز بعد مرخص شدم که امیر همه کارهارو کرده بود مارو رسوند خونه و خودش هم بی اجازه بالا اومد .
مادرم چند روزی امد و کمکم کرد بعد ده روز رفت ، بعد رفتن کادرم امیر مجدد پیدا شد .
روز دوم بعد رفتن مادرم داشتم بچه رو شیر میدادم که امیر اومد گفتم برو اونطرف نگاه نکن ولی واقعیت اینه که دلم میخواست نگاه کنه بعد شیر دادن کامیلا امیر شناسنامه کامیلا گرفته بودم گذاشت جلوم .
جای اسم پدر نام امیر بود، سرم بلند کردم که لباشو چسبوند به لبم .
هجوم هوس به بدنم عین انفجار یک بمب بود دوباره خودم سپردم به تقدیر ، سرم با دستاش نگه داشته بود وحشیانه لبامو میخورد منم بعد کمی مکث بهش کمک کردم .
همراه با امیر لبهای گره خوردمون بهم بیشتر فشار میدادیم زبونش میداد تو دهنم و بعد من زبونم میدادم تو دهنش .
دستاش رفت پایین ، بخاطر کامیلا یک پیراهن فقط تنم بود سوتین نداشتم ، چون تازه زایمان کرده بودم بخاطر ترشحات واژنم شورت پادار میپوشیدم و یکسره دستمال لای کوسم بود و یک شلوار پارچه ای راحت تنم بود .
براحتی پیراهنم کند و خواست سینه هام بخوره که سرشو گرفتم گفتم اونا دیگه فقط مال کامیلاس .اونم دوباره لب گرفت از من دستاش رفت پایینتر .
شلوار و شرتم دراورد ‌خواست کوسم لیس بزنه گفتم ترشحاتم زیاده بخاطر زایمان ولی بیخیال من شد کمی کوسم خورد که مشخص بود بخاطر ترشحات و عفونت ابم مزش خیلی تلخه پس بیخیال شد و رفت سراغ کونم . کمی دور سوراخ کونم زبون زد و حسابی لیسید و انگشتش کرد .
منم نامردی نکردم و کیرش کشیدم بیرون شروع کردم به ساک زدن و لیسیدن .
حسابی براش ساک زدم ،بلند شد من داگی استایل از کون شروع کرد به کردن بخاطر سکس نداشتن کونم تنگ شده بود و جمع شده بود اما بزور وازلین کل کیرش جا داد تو کونم ،خودمن شروع کردم ارام مالیدن کوسم و چوچولم …
اب کوسم راه افتاده بود شدیدا دوبار زیر کیر امیر ارضا شده بودم و امیر درحال تلمبه زدن بود که داغی ابش ته کونم حس کردم و برای بار سوم ارضا شدم ، هفت هشت ماه بود سکس نداشتم پس بهم حق بدید که از کون سه بار ارضا بشم .
امیر دیگه کلا شده بود شوهر من هر شب کنارمون بود هر جا کامیلارو میبردم اونم همراهم بود سنجش شنوایی دوبار بردم همراهم بود بخاطر زردی کامیلا هرلحظه کنارم بود سنجش بینایی شنجش مجدد شنوایی خلاصه همه جا کنارم بود .
سکسهای رویایی باهم داشتیم و حسابی هم از کون و هم از کوس منو میگایید خوشبختی با تمام وجودم حس میکردم ،فکر میکردم دیگه همه چی بروفق مراد من هست و خر مراد سوار شدم .
دو روز مانده بود به تولد یک سالگی کامیلا ، کامیلا یک دختر زیبا و ناز و تو دل برو بود ، با چشمهایی سیاه رنگ درشت که دل همرو برده بود .
عاشقانه داشتم اماده میشدم برای اولین تولد فرشته کوچولوم ، شب شیرش دادم و خسته بودم احساس میکردم دارم گیج میزنم ، امیر صداش کردم ازش برای بار سوم اب خواستم ، خوردم دراز کشیدم بخوابم اما چرا اینجوری بیتاب بودم .
تو یک خلسه بودم نه خواب بودم نه میتونستم تکون بخورم ، امیر تکونم داد و صدام کرد با اینکه بیدار بودم توان تکان خوردن نداشتم خدایا چرا اینجوری شدم .
صبح شده بود بزور با یک سر درد شدید بلند شدم اما پاهام تکون نمیخوردن ،فرشته کوچولوی من کو ، چرا سرجاش نیست بلند داد زدم امیر امیر کجایی کامیلا کوش بیار الان از گشنگی جیغش بلند میشه بیار شیرش بدم .
امیر امیر بزور بلند شدم سرم گیج میرفت گوشیم برداشتم زنگ زدم به امیر ،دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد .
باورم نمیشد یعنی چی ، خودم رسوندم جلوی اینه ، روی اینه با ماژیک نوشته بود عزیزم من کانیلارو میبرم چون تمام دنیای توهستش ،برای اینکه تو تمام دنیای منو از من گرفتی من هم از تو میگیرمش .
افتادم تنها کاری که کردم شماره اورژانس گرفتم

ادامه...

نوشته: ندا 20


👍 18
👎 11
106801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

871494
2022-05-01 00:50:59 +0430 +0430

این قسمت برخلاف قبلی خیلی ضعیفه.

0 ❤️

871496
2022-05-01 01:01:57 +0430 +0430

😂😂😂😂😂یعنی الاغ تر از تو بازم تویی بدون تو یه هرزه ی حشری هستی که هرکسی میتونه بدستت بیاره و باهات سکس کنه و رهات بکنه

3 ❤️

871543
2022-05-01 05:11:55 +0430 +0430

کمی در نگارش و املا دقت کنید.کلی غلط املایی داشتین و علامت های نگارشی هم چندجا نزاشته بودین.لطفا کمی به این مورددقت کنید.ممنون

1 ❤️

871544
2022-05-01 05:47:24 +0430 +0430

ریدییییی جنده

1 ❤️

871548
2022-05-01 06:56:58 +0430 +0430

این داستان فیکه .اثری از خلاقیت ابرو زخمی نیست

0 ❤️

871549
2022-05-01 07:17:26 +0430 +0430

کسخول شدی

0 ❤️

871571
2022-05-01 11:09:26 +0430 +0430

منطق داستان درست نیست. مگر اینکه راوی نوعی بیماری روانی داشته باشه که توی داستان این نشون داده نمیشه. بیتر مثل این سریال آبکیای ایرانی یا ترکیه روند داستان

0 ❤️

871582
2022-05-01 11:43:30 +0430 +0430

هر بار رفتی بدی یه بلایی اومد سرت عبرت نمیکنی😂😂

1 ❤️

871692
2022-05-02 04:13:20 +0430 +0430

بابا عجب کثافت اشغال هرزه ای هستی تو…

0 ❤️

871751
2022-05-02 14:26:33 +0430 +0430

عجب بیناموسیهههههههههههه

2 ❤️

872044
2022-05-04 02:09:34 +0430 +0430

بابا ریدم این چیه میخونی تخم میکنی سمت کسی بری 😂 😂 😂

0 ❤️

906588
2022-12-13 21:47:54 +0330 +0330

لینک ادامه داستان کار نمیکنه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها