اولین سکسم با آهو

1401/10/15

آقا سلام علیکم من اسمم ایمانه هر چی که تو این داستان میگم عین حقیقته هیچی چاخان نکردم
من 22 سالمه ما ساکن اصفهانیم سال 97 بود که بعد از 3 سال خونمون ساختش تموم شده بودو ما رفتیم اونجا ساکن شدیم
اون موقع 18 سالم بود سال آخر دبیرستان بودم خیلی هیکلم خوب نبود ولی قدم بلند بود چهارشونه ام بودم یه شیکمم داشتم چون نزدیک 2 سال بود اصن ورزش نکرده بودم یه ته ریشم داشتم چون صورتم تپل بود میزاشتم که خیلی صورتم نیوفته بیرون
آقا سرتو درد نیارم من با اتوبوس همیشه میرفتم مدرسه روز اول که رفتم ایستگاه اتوبوس تنها بودن بعد دو سه دقیقه یه دختر عینکی اومد اونم نشست تو ایستگاه معلوم بود تجربیه چون دیدم کتاب زیست دستشه
ماسکم زده بود انگار مریض بود تا یه هفته هر روز اینجوری میدیدمش اون ایستگاهی که من منتظر اتوبوس می موندم معمولا صبحا کسی نبود من بودم و همون دختر
بعد اون یه هفته یه روز که همینجوری واسه خودم داشتم آهنگ گوش میدادم دیدم یه دختر اومد نشست تو ایستگاه پرام ریخته همون بود ولی ماسک نداشت خیلی خوشگل بود لباش کبود و دماغش کوچولو و خلاصه خیلی خوشگل بود اصن امروز نتونستم از تو فکرش دربیام تو مدرسه تو خونه همش تو فکر اون سه چهار دقیقه ای بودم که دیدمش بعد دو هفته یروز دیدم هودی صورتی پوشیده بود خیلی ناز شده بود دیگه اونروز نتونستم جلو خودمو بگیرم که باهاش حرف بزنم بلاخره بعد کلی لاس زدنو حرف زدن و این داستانا شمارشو گرفتمو اسمشو پرسیدم گفت اسمم آهو عه تا زمانی که اومدیم با هم صمیمی بشیم یک ماه طول کشید یروز صبح که تو ایستگاه منتظرش بودم اومد بعد یکم حرف زدنو اینا یهو لپمو بوس کردو اومد تو بغلم من اون لحظه اصن یه حالی شدمو ناخواسته کیرم داشت شق میشد اونم دستاشو از دور کمرم بر نمی‌داشت منم نمیخاستم بهش بگم دستتو بردار وقتی خودش دستشو برداشت یه نگاه به اون پایینا آنداخت بعدشم یه نگا به من بعدش اتوبوس اومد سوار شدیم رفتیم از اون روز به بعد هروز منو بغل میکرد گذشت تا دو ماه بعدش که تولدش بود روز بعد تولدش با هم تو یه پارک وعده کردیم همو ببینیم براش کادو یدونه ماگ خریده بودم انقد با هم دیگه کلی حرف زدیم تا وقتی هوا داشت تاریک میشد گفت تا خونه خواهرم میشه بیای دنبالم گفتم:چرا اونجا _ آخه خواهرم با خونوادش رفتن مسافرت نیستن شبا منو مامانم میریم اونجا منم قبول کردم و دنبالش رفتم وقتی رسیدیم گفت بیا بالا بزار برات یه لیوان چایی بیارم گفتم مگه نمیگی مامانت ام میاد گفت امشب میخاد بره خونه به بابام سر بزنه و امشب دیر میاد منم رفتم بالا بعد یکم حرف زدن یهو نمیدونم چیشد اومد نشست رو پاهامو لباشو گذاشت رو لبام اومد بگم داری چیکار می‌کنی دیدم واقعا خیلی حال میده هیچی نگفتمو خودمم شروع کردم به خوردن لباشو موهاشو گودی کمرشو ناز میکردم دیگه کیرم بدجور شق شده بودو کاریش نمیشد کرد تو همون لحظه ها آهو دستشو گذاشت رو کیرمو هی از رو شلوار می‌مالید وسط لب گرفتنمون یهو بلند شد منم بلند شدم باهاش دستمو گرفت برد تو اتاق خواب دوباره خودم لبامو گذاشتم رو لباش دکمه ها مانتوشو باز کردم دیدم نوک سینه هاشو از زیر پیرهنش زده بیرون پیرهنشو در آوردم و دیدم دوتا ممه کوچیکو خوشگل رو یه بدن لاغرو ریزه میزه داره شروع کردم به بوس کردن گردنشو بین سینه هاش شلوارمو در آوردم اونم کامل لخت شده بود تا اومدم لباسمو در بیارم دیدم یه چیز کوچیک داره میخوره به سر کیرم بعد دیدم آهو داره هی به سرش زبون میزنه بعد یکم وقت بعد پاشد وایساده زد تخت سینم افتادم رو تخت اومد نشست رو صورتم منم فقط شرو کردم به زبون زدن بعد چند دیقه گرفتمش انداختمش رو تخت بین پاهاشو باز کردم اومدم بکنمش یهو گفت پاشو گذاشت رو شکمم گفت هی چته نکنه میخای حاملم بکنی گفتم خب چیکار کنم از تو یه کشو های اتاق یدونه کاندوم در اورد گفت بیا اینو بکش بعدش هر کار خواستی بکن کاندومو گذاشتم بعد شروع کردم به کردنش مث چی عرق کرده بودم بلاخره آبم اومد زانو هام خالی شده بود نمیتونستم وایسم افتادم رو تخت بعدش آهو اومد دوباره نشست رو صورتم اونم میخاست ارضا بشه همینطور براش لیس میزدم تا اینکه یهو بدنش شروع کرد یه لرزیدن یهو یه چیزی پاشید دور دهنم اونم ارضا شده تا قیافمو دید اونجوری شده هی میگفت ببخشید دست خودم نبود😂 بعدش با هم یه دوش کوچیک گرفتیمو من بوسش کردمو رفتم خونمون
بعدش تا یه شیش هفت ماه با هم بودیمو کات کردیم ولی من هنوزم اگه بتونم قید همه چیو میزنمو هر کار میکنم بازم برگردیم پیشه هم واقعا دلتنگشم🙁☹️

نوشته: ایمان


👍 0
👎 8
18801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

909492
2023-01-04 23:44:30 +0330 +0330

یکی نیست به این دیوث های ماده ندیده بگه زن مثل مرد آبش نمیاد

0 ❤️

909528
2023-01-05 05:22:14 +0330 +0330

اینجور که معلومه آهو بهت تجاوز کرده

0 ❤️