بخاطر خواهرم (1)

1391/10/21

نمیدونستم کجام نمیدونستم چی شده اصلا چرا من خوابم؟چرا همه جا سیاهه؟خواستم چشمامو باز کنم که احساس سوزش شدیدی توی چشم چپم کردم ولی چشم راستمو تونستم باز کنم.نه مثل اینکه فرقی نمیکرد چون باز همه جا سیاه بود پای راستمم به شدت درد میکرد سعی میکردم بفهمم کجام ولی فایده نداشت.
با هر زحمتی بود نیم خیز شدم و با دردی که به تمام بدنم فشار میاورد از جام پاشدم به پام نگاه کردم خون خشک شده روش نشون میداد که پاره شده ولی نمیتونستم شلوارمو بکشم بالا که ببینم،تمام بدنم کوفته شده بود.رگه های خون خشک شده رو رو دستم میدیدم.تازه یادم اومد باید بفهمم کجام.نگاهی به اطرف کردم توی اون تاریکی تا جایی که چشم کار میکرد زمین خاکی بود ولی بیابون نبود داشتم از تشنگی هلاک میشدم ولی مگه اینجا آب پیدا میشه؟
باهر زحمتی بود چند قدم لنگان لنگان جلو رفتم ولی دیگه نمیشد جون نداشتم.یه صداهایی میشنیدم گوشامو که تیز کردم فهمیدم صدای قورباغس به سمت صدا رفتم یه جوی آب بود خواستم بخورم که وقتی نزدیک شدم دیدم همش لجنه.حالم گرفته شد همونجا دراز کشیدم و تصمیم گرفتم تا چند ساعت دیگه که هوا روشن میشه صبر کنم.بدجوری هوس سیگار کرده بودم.دو دستمو کردم تو جیبم که ببینم چی دارم ولی جز یه بسته سیگار و یه فندک هیچی نبود.نه موبایل نه پول…یه سیگار آتیش زدم و همزمان که کام میگرفتم سعی میکردم بفهمم چرا اینجام و
چه بلایی سرم اومده ولی فایده ای نداشت هیچی یادم نمیومد.دوسه کام که گرفتم از فرط خستگی آروم چشام رفت رو هم و…


تو حال خودم بودم سرمو گذاشته بودم رو میز و توی خودم مچاله شده بودم که رضا بغل دستیم با کتاب زد تو سرم.عین برق گرفته ها پریدم هوا
-چه مرگته سرمو شکوندی گاو
-کس مشنگ نمیبینی داره اسمارو میخونه شیش تا دیگه نوبت تو میشه باید بری کارنامتو بگیری یعنی باید بری گندی رو که زدی ببینی
-مگه تو کارناممو دیدی؟
-کی من؟نه کجا بیا بگرد؟
دیدم داره شرو ور میگه به حرفاش توجه نکردم و دوباره سرمو گذاشتم رو میز که معاون با صدای مزخرفش داد زد:علی محمدی
سرمو آوردم بالا دیدم برگرو گرفته روبروم از دستش گرفتمش چشمامو بستم خدا خدا میکردم که قبول شده باشم و دیپلم لعنتی رو گرفته باشم چشامو وا کردم دیدم ای واییییییییییی دیفرانسیل و هندسه تحلیلی مونده هردوتا رو 9.75گرفتم.رضا که زودتر از من نمره هامو دیده بود گفت:
-چقد بهت گفتم آدامس نذار رو صندلیش گوز پلاستیکی نذار نگفتم؟
یه نگاه بهش کردم و خواستم محکم بزنم تو گوشش آخه دبیره این دوتا درس یکی بود:آقای رادمنش…رضا هم که دکترای کرم ریزی داشت آدامس و گوز پلاستیکی رو گذاشته بود زیر صندلیه این بدبخت و بهش گفته بود که کاره منه منم به خاطر رفاقت و این کس شعرا چیزی نگفتم رادمنش هم گفت به مدیر چیزی نمیگم ولی هر نمره ای بگیری یه کاری میکنم مردود بشی.
دستمو بلند کردم که بزنم تو گوش رضا که دوباره گفت:نه نه نزنی جون علی میرم باهاش حرف میزنم میگم کار خودم بوده
-کس کش حالا من با دوتا افتاده برم خونه چی بگم؟
-خب بگو کارنامه ها رو پس فردا میدن.الان برو اعتراض بزن پس فردا جوابش میاد منم میرم با رادمنش کونی حرف میزنم
-بخدا قبول نشم پارت کردم رضا
-باشه بابای چه غلطی کردیم
زنگ مدرسه خورد و من پاشدم و با اعصاب داغون رفتم خونه مامان که طبق معمول مدرسه بود و داشت به بچه دبستانیا درس میداد و بابا هم که داشت سگ دو میزد دنبال دو گرم هروءین که بندازه بالا و به قول خودش غم عالم از یادش بره.یادش بره که چه کرد با خونوادش و چجور بهترین دوستش سرش کلاه گذاشت و دارو ندارشو تو شرکت بالا کشید و فلنگو بست لاس وگاس.ستاره خواهرم هم که 5سال ازم بزرگتر بود و اونم طبق معمول دانشگاه بود که کنار درسش توی کتابخونه اونجا کار میکرد.سریع رفتم تو آشپزخونه،یه سرک کشیدم دیدم به به ناهار قرمه سبزیه یکم ناخنک زدم و رفتم رو تختم ولو شدم از خستگی و استرسی که داشتم سریع چشام رفت روهم.
نمیدونستم چقد خواب بودم ولی کم کم داشتم تکون میخوردم که بیدار شم سرمو از زیر پتو آوردم بیرون دیدم که در اتاق باز شد ستاره بود که با حوله تنش از حموم اومد.آخه دوتامون توی یه اتاق بودیم.خواستم بترسونمش واسه همین خودمو به خواب زدم و چشامو بستم ستاره اومد تو و درو بست هنوز مامانو بابا نیومده بودن.یکی از چشمامو یه ذره باز کردم که دیدم ستاره داره حولشو باز میکنه.قلبم داشت تند تند میزد و توی یه ثانیه ضربانش یه هزار رسید ستاره حولشو باز کرد و کاملا لخت شد ولی من نیم رخشو میدیدم و اون فکر میکرد خوابم.دهنم خشک شد و طوری میلرزیدم که انگار تشنج گرفتم.خواستم چشمامو ببندم ولی نمیشد قفل کرده بودم.بدن سبزه مایل به سفید و اون برجستگی ها و زیبایی های بدن ستاره هوش از سرم برده بود.یکم دیگه خودشو خشک کرد و اینبار کامل به طرف من چرخید و من تونستم درست ببینمش دیگه قلبم طوری میتپید که اگه چیزی میذاشتم روش بالا پایین میپرید.شرت و سوتینشو بست و لباساشو پوشید و از اتاق رفت بیرون ولی من هنگ کرده بودم و عرق سرد تمام بدنمو گرفته بود.حال خودمو نمیفهمیدم.توی یه لحظه هزار تا فکر به سرم زد و به خودم تف و لعنت فرستادم.نمیخواستم زود بیدارشم که بفهمه چون سرو وضعم تابلو بود رنگ سفید بدنم و عرقی که همه جامو گرفته بود گویای همه چیز بود.
با هر کوفتی بود نیم ساعت دیگه سرجام غلت زدم و تو این نیم ساعت کیرم راست مونده بود و ستاره هم تو اتاق نیومده بود .بیدار شدم وحولمو برداشتم و خواستم برم حموم که دیدم ستاره نشسته داره تلویزیون میبینه و میوه میخوره نمیتونستم نگاش کنم سرمو انداختم پایین و گفتم:
-سلام
-علیک
ستاره کاملا محو سریال مورد علاقش شده بود منم بی توجه رفتم حموم.زیر دوش بودم که دیدم این کیر لامصب نمیخوابه یه دونه محکم کوبیدم بهش که خودم از درد بلند گفتم آخخخخخخ.صدام فکرکنم تو کل خونه پیچید ولی ستاره چیزی نگفت.یواش یواش داشت میخوابید.آروم زیر لب زمزمه کردم:آخه کثافت الاغ کونی آدم واسه خواهر خودش راست میکنه؟آخه این رسمشه؟چطور به خودت اجازه میدی همچین فکرایی بکنی؟گریم گرفته بود و اشکهام زیر دوش گم میشدن.آخه چرا ستاره وقتی میدونست من تو اتاقم ممکنه بیدار شم اومد و لباس پوشید؟آخه چرا؟داشتم به مرز جنون میرسیدم میخواستم خودمو قانع کنم که هیچ اتفاقی نیوفتاده و باید عادی رفتار کنم ولی یه لحظه هم بدن لخت ستاره از جلو چشمام کنار نمیرفت.منو ستاره صمیمی ترین دوستای همدیگه بودیم و شوخی زیاد میکردیم حتی بعضی وقتا اون از پشتم نیشگون میگرفت و من شکمشو.ولی فکر دید زدن ستاره و یا حتی سکس با اون منو روانی میکرد به هیچ وجه نمیخواستم این اتفاق بیوفته حتی اگه تیکه تیکم کنن
-علی علی
صدای ستاره بود که منو صدا میزد و منو به رعشه مینداخت با ترس و لرز گفتم:بله؟
-موبایلت داره زنگ میخوره رضاس
-جواب بده بگو الان میام
-باشه داداشی
سریع دوش گرفتمو ریشمو زدم که برم مغازه از حموم که اومدم و چهره ی معصوم ستاره دوباره به چشمم خورد تصمیم گرفتم که فکرکنم هیچ اتفاقی نیوفتاده.لباسامو پوشیدم و رفتم سرکار.منو رضا باهم شریک بودیم یعنی بابای خرپولش براش یه بوتیک لباس گذاشته بود منم کار میکردم اونجا و هرماه 40درصد فروشو بهم میداد.واقعا عالی بود بهتر ازین کار گیرم نمیومد تازه دوماه بود که اینکارو گذاشته بودیم حسابی هم فروش میکردیم.یه جورایی منو همه کاره خودش میدونست آخه خیلی دستوپا چلفتی بود هرغلطی میکرد من پشتش بودم.تا رسیدم گفت
-سلام آقا علی خوبی خانوم بچه ها خوبن؟نیم ساعت دیر کردی تا دوماه حقوقتو نمیدم
اصلا حوصله چرتوپرتای رضا رو نداشتم فکرم یه حظه از ستاره دور نمیشد و هرثانیه هزار بار به خودم تف و لعنت میفرستادم.
-سلام و درد بی درمون بذار بیام بعد کس شگفتنتو شروع کن.کارنامم چی شد؟
-کارنامه چیه؟
-کارنامه کیر باباته که میکنمش تو دهنت
-یعنی منو بابام گی میشیم؟ای جون فیفتی فیفتی میزنم باهاش ولی باید بصبریم تا از حج برگردن حاج آقا همجنسباز
-ای دهن سرویس بسه دیگه حالمو بهم نزن کارنامم چی شد؟
-هیچی دیگه زنگ زدم رادمنش کلی خواهش التماس کردم گفت فایده نداره فردا میرم دم خونشون میگم اگه قبولت کنه تا یه هفته میتونه بیاد ازمون جنس مجانی بخره
-واقعا میکنی اینکارو؟
-آره خو پس چه غلطی بکنم؟
-ببین رضا…
-میدونم میدومم اگه قبول نشدی دهنم سرویسه
-دقیقا
اونروز اصلا تو حال خودم نبودم رضا هم مدام گیر میداد که چی شده و من خستگی رو بهونه میکردم.شب رفتم خونه دیدم شام خوردن و مامان از خستگی خوابیده.خیلی دلم به حالش میسوخت بخاطر آبروش و ماها از بابا جدا نشد ولی جواب سلامشم نمیداد.رفتم تو اتاق و با ستاره سلام کردم و سعی کردم لرزش صدامو مخفی کنم.
-ستاره بابا کو؟
-چه میدونم کدوم گوریه هنوز نیومده خبر مرگش
-ا باز که تو اینجور حرف زدی آجی؟هرچی باشه اون باباته
-برو بچه همینم مونده تو منو نصیحت کنی.میخوام صدسال سیاه نباشه.ماسه تا کار کنیم که اون خرج عملش در بیاد
ستاره باز مثل همیشه زود گریش گرفت و پاشد اومد تو بغل من.همیشه اینکارو میکرد هروقت ناراحت بود سریع میومد تو بغلم و من موهاشو نوازش میکردم تا آروم بشه ولی اینبار به محض تماس بدنش با من کیر لامصبم بلند شد.یکم دلداریش دادم و زود از خودم جداش کردم متوجه تغییر رفتار من شده بود و گفت چیزی شده داداشی؟
-نه فقط خیلی خستم
شب بخیر گفتیم و چراغو خاموش کردیم.ولی مگه من خوابم میگرفت با این افکار بیمار؟دیگه تحملشو نداشتم.باید یه حرکتی میکردم به رضا اس دادم:
-داشی یه کار بخوام میتونی واسم بکنی؟
یکم بعد جواب داد:
-کیو باید بکنم؟
-ننتو.جدی باش دیگه
-باشه حالا بگو چه کاری؟
-فاطیما
یه ربع بعد جواب داد:
اصلا فکرشم نکن روانی میخوای دستی دستی خودتو به کشتن بدی؟کست خله آخه؟
-تو به اونش چیکار داری؟فردا اومدم بوتیک باشه.بای
اینو نوشتم و گوشی رو گذاشتم رو سایلنت و با هزارتا فکرو خیال که فردا چه غلطی میخوام بکنم خوابیدم

ادامه …


دوستان این اولین داستان یا بهتره بگم خاطره ی منه .خواستم بگم اگه کم و کاستی بود به بزرگی خودتون ببخشید و درضمن زود قضاوت نکنید.امیدوارم که خوشتون بیاد و با انصاف امتیاز بدین.

نوشته: سردرگم.شرررر


👍 5
👎 0
133674 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

352070
2013-01-10 22:23:38 +0330 +0330

ناز کشیدن غضنفر از زن خود:
سکینه اگه حوصله ات سر رفته پاشم بکنمت

0 ❤️

352071
2013-01-11 00:02:11 +0330 +0330
NA

داستانت بد نبود .فعلا که مشخص نیست چی می خوای بگی.اگه می خواستی تجاوز کنی تا حالا

کرده بودی.امیدوارم قسمت بعدیشو بهتر بنویسی و طولانی تر.باز هم امیدوارم قسمت بعد

به خواهرت تجاوز نکنی.که بعید می دونم.ظاهرا بلایی سر خودت اومده.

موفق باشی.

0 ❤️

352073
2013-01-11 02:59:43 +0330 +0330
NA

فاطيما خواهرش بود

0 ❤️

352074
2013-01-11 03:25:17 +0330 +0330
NA

داستانت گنگ بود یکم بازترش کن

0 ❤️

352075
2013-01-11 04:00:54 +0330 +0330

من نمیدونم واقعا همه اینطورین که به خواهرشون نظر دارن؟
یعنی همه پسرا این قدر تحمل ندارن؟
آخه خواهر ومادر حرمتی داره
من که در مورد برادرم اینجوری فکر نمی کنم ومطمئن هستم اونم در مورد من این جوری نیست

0 ❤️

352076
2013-01-11 05:07:54 +0330 +0330
NA

من نمیفهمم چرا ی عده اینقد اینجا خودشون رو غیرتی نشون میدن؟
طرف به دختر مردم انواع نظرهارو داره ولی حاضر نیس به خواهرخودش کوچکترین نظری باشه.
میشه یکی غیرتو معنی کنه واسم؟
غیرتی که عربا و اسلام وارد عقاید ما کردن جز جنایت چیزی به بار نیاورده
داش اگه خواهرتم گاییدی نوش جونت.بهتراز اینه که بره زیر دست باغیرتا.
داستانتم عالی بود

0 ❤️

352077
2013-01-11 05:43:48 +0330 +0330
NA

من داستان رو تا اونجایی که کارنامه دادن بیشتر نخوندم اومدم بگم احمق امتحانهای پیش نهایی نمره دست معلم نیست .سن مهم نیست مهم اینه که داستانت خوب باشه حال ندارم داستانت بقیه داستانت رو بخونم

0 ❤️

352078
2013-01-11 06:18:28 +0330 +0330
NA

ایول. خیلی عالی نوشتی. منتظر قسمت بعد هستم.

0 ❤️

352079
2013-01-11 07:21:19 +0330 +0330
NA

درجواب به دوست عزیز نه نویسنده محترم:

شما نسخه واسه دیگران نپیچ دوست عزیز. شما خواهرتو بیار می دمش دست افغانی ها ی سایت.

تو هم حالشو ببر.داستانش هم می دیم بچه ها بنویسن دوست عزیز که از عرب ها بی غیرت بودنو

یاد گرفتی نه اتحادشون.

شرمنده خودم نمی تونم ترتیبشو بدم.اخه لز نیستم.

ای گند یزنن سر تا پای مملکتی که مجری تلوزیونش می گه خانمها خودتونو بپوشونید تجاوز فکری نکنید به مردها. ای گند بزنن به سر تا پای ادمهایی که پای خواهرشو می بینه تحریک

می شه.اخه این کارو که میمون هم می تونه انجام بده.چی بگم بهت.

0 ❤️

352081
2013-01-11 12:07:30 +0330 +0330
NA

مرسی قشنگ بود. . .

اقای عمو علی!
هیچ ادمی ذاتا نمیتونه به محرم خودش نظر داشته باشه.
ممکنه که تو یه شرایط خاص با دیدن بدن محرمش تحریک بشه ولی هیچ کس مثل شما حرمت هارو نمیشکنه!

0 ❤️

352082
2013-01-11 12:55:58 +0330 +0330

من از موقعی این داستانهای سکس با خواهر و… اینها را می خونم باور کنید تنها با برادرم خونه نمی مونم ، چرا ذهن ما دخترها رو خراب می کنید ، واقعا همه این طورن ؟

0 ❤️

352083
2013-01-11 14:03:24 +0330 +0330
NA

نه خانم. شما فکر بد در مورد دادشت نکن. خیلی کم پسری پیدا میشه که به خواهر خودش نظر داشته باشه. ولی واقعا زشته. حتی حیوانات هم (بیشترشون) این کار رو نمیکنن.

0 ❤️

352084
2013-01-11 14:22:54 +0330 +0330
NA

خدا آخر وعاقبت ما شهواني هارو ختم به خير کنه

0 ❤️

352085
2013-01-11 16:20:11 +0330 +0330
NA

Khobe, edame bde vali depresish nakon

0 ❤️

352086
2013-01-11 16:25:34 +0330 +0330

age edame dastan be sex ba khaharesh berese ke mozue khubi nist vali age na ghashange, amma az dide kolli dastane khubi bud

0 ❤️

352087
2013-01-12 04:20:17 +0330 +0330
NA

خوب بود،لطفا همینجوری ادامه بده و خوب تمومش کن.ممنون.

0 ❤️

352088
2013-01-12 09:58:23 +0330 +0330
NA

داستانت در هم است فعلا تا اندازایی باور نکردنی

0 ❤️

352089
2013-01-18 19:40:53 +0330 +0330
NA

عمو علی خان , شما دو تا مغوله ی جدا از همو به شکل بدی بهم پیوند دادی .

منم قوانین اسلام رو قبول ندارم حتی یکیش .
ولی اینکه آدم پارو از حد خودش فراتر بزاره دیگه قابل تحمل نیست , آدم میتونه با هر کس سکس داشته باشه , اما خواهر و مادر آدم پروسه ی دیگه ایه, چون آدم اگه فرق این چیزا رو ندونه به نظرم چیزی از حیوون بیشتر نداره .

پس خواهشا اگه اینجا میخوای تبلیغ ضد اسلام بکنی , سعی کن دیگر عقاید رو کیری جلوه ندی . چون با این کارت نه تنها برای عقیدت طرفداری پیدا نمیشه , بلکه بیشتر باعث جذب دشمن میشه .

0 ❤️

352090
2013-01-19 13:48:57 +0330 +0330
NA

به سلامتی همه خواهربرادرای باغیرت

0 ❤️

352091
2013-01-19 19:01:02 +0330 +0330
NA

دوستان با عرض سلام خدمتتون بگم خیلی سریع و مختصر:
1سکس با محارم چیزه غیر قابله انکاریه و منم اینجا نخواستم که تاییدش کنم فقط از یک زاویه و نقطه خواستم داستانمو شروع کنم خودتون در آینده متوجه میشن
2داستانای بیشتری از من میبینید ولی چون با موبایل تایپ میکنم زیاد نمیتونم بنویسم به بزرگی خودتون ببخشید
3موفق و پیروز و شررررررر باشید درضمن زود قضاوت نکنید

0 ❤️




آخرین بازدیدها