برده برای عشق حقیقی

1402/01/12

سلام دوستان گل شهوانی
من اومدم یکی دیگه از داستان هایی که مربوط به حدود ۱۰ سال پیش می شه و مربوط به رابطه من و تنها عشق زندگیم یعنی خواهرم رو براتون تعریف کنم
این داستان ها فقط خاطره س که بخاطر شرایطی که بعد از ازدواج پیدا کردم و در ادامه داستان هام براتون تعریف میکنم به قلم میارم تا با خوندنش بدونید که رابطه ی جنسی هیچ محدودیت و انتهایی نداره و این گذر زندگی هستش که کارما تو رابطه ی جنسی چه کارهای که نمیتونه بکنه
خب برسیم سراغ خاطره
من اسمم بهزاد هست و تو یکی از شهرستان های بزرگ و مذهبی زندگی میکنم خانواده کاملا مذهبی اما نه خشک مذهب و عقب مونده
من یه خواهر دارم به اسم فاطمه که ۵ سال از من بزرگتر هستش اون موقع من ۱۵ سالم بود و تاحالا از نزدیک کص ندیده بودم و تا دلتون بخواد وابسطه به فیلم سوپر شده بودم و توی گوشیم انواع و اقسام سوپر ها بود و هر روز ۲ ۳ بار باهاشون خود ارضایی میکردم
خواهرم خیلی با من مهربون بود و هست اما من هیچ حسی نسبت بهش نداشتم تا زمانی که یه روز وقتی تو پذیرایی خونه بودم اون رفته بود حمام و وقتی در حمام رو باز کرد و اومد بیرون با حوله تنپوش که تنش بود از کنارم گذشت و رفت تو اتاقش و درو بست تا خودش رو خشک کنه وقتی از کنارم رد شد بوی خوش شامپو ی که استفاده کرده بود من رو مجذوب خودش کرد و یهو هوش از سرم برد جوری که نفس های عمیقی میکشیدم و کیرم ناخود آگاه بلند شد سری بلند شدم رفتم تو حمام و تا جایی که ریه هام جا داشت نفس میکشیدم با دست کیرم رو می مالیدم دنبال شرتش گشتم که بردارم و بو بکشم اما شرتی نبود و فهمیدم کلا شرتی پاش نبود حالم گرفته شد اومدم بیرون که صدای سشوار نظرم رو جلب خودش کرد چون خونه مون کسی نبود به سرم زد برم پشت در اتاقش اما امیدی نداشتم چیزی معلوم باشه خونه مون دوبلکس بود و توی دوبلکس فقط دوتا اتاق بود که یکیش برای آبجیم یکیش برای من بود اتاق همون در و پنجره ش از اینا بود که کلا شیشه های کوچیک کوچیک کنارهم بود اما آبجیم همون اولی که اومده بودیم تو این خونه تمام شیشه های اتاقشو با مقوای رنگی پوشونده بود که هیچی ازش معلوم نبود من رفتم پشت در و از هرکدوم از شیشه ها نگاه کردم هیچی معلوم نبود تا انگار شیطون بغل گوشم خوند که برای دفعه ی بعد یواشی برو تو اتاقش و یکی دو تا از شیشه هارو به اندازه یه سوراخ چشم مقواشو ببر و راحت دید بزن گذشت و فرداش شد که آبجیم و مامانم رفتن بیرون منم سری پریدم و اون چیزی که تو ذهنم بود انجام دادم سری تست کردم که ببینم چیزی معلوم میشه یا نه و دیدم بله نمای داخل اتاق از همون یه ذره سوراخ کاملا دیده میشه حالا فقط باید منتظر می موندم تا ابجی جونم بازم حوس آب تنی کنه و بره دوش بگیره انقدر این افکار حشریم کرده بود که رفتم تو اتاقم و جق زدم تا اینکه بعد دو سه ساعت برگشتن و مامانم رفت تو آشپز خونه ابجیمم اومد بالا و رفت تو اتاقش منم که قلبم عین بمب شده بود زد به سرم که برم و نگاه کنم شاید شد چیزی ببینم اروم چهار دست و پا از اتاقم کلمو کشیدم سمت در اتاقش و اون سوراخ رو مقوای پنجره که دیدم ابجیم با مانتو و شلوار لی داره وسایل هاشو جا به جا میکنه که شروع کرد باز کردن دکمه های مانتوش که وقتی مانتو رو در آورد یه بدن بلوری خوش فرم به سفیدی برف که سوتین سفید تنش بود جلوم ظاهر شد من واقعا از شدت هیجان گلوم به هم چسبیده بود و به سختی نفس میکشیدم که شروع کرد به در آوردن شلوار لی که یه شورت سفید نازک پاش بود کمر باریک و خوش فرم رون های سفید کون نسبتا بزرگ و خوش فرم وای منو میگی داشتم میمردم از طرفی استرس اینکه مامانم یهو نیاد از طرفی هنوز مطمعن نبودم منی که پشت درم اصلا معلوم هستم یا نه تا اینکه دیدم کش مو هاشو باز کرد و موهای طلایی خرمایی رنگشو ریخت پشت کمرش و دستش رو از پشت برد سمت دکمه سوتینش و بازش کرد و زود از تنش در اورد وای خدای من چی می دیدم باورم نمیشه واقعا دارم سینه های خواهرمو میبینم سینه های سایز ۶۵ خوش فرم نوک سینه هاش کاملا صورتی و نوک تیز سینه های سر به بالا تا این صحنه رو دیدم ابم پاشید تو شرتم ولی میخواستم بازم ببینم که یه دستی لای سینه هاش کشید و معلوم بود میخواد خستگی تو سوتین بودنش در بره که دیگه سری لباسی که اماده کرده بود رو پوشید و شلوار راحتی پاش کرد من که دیگه مطمعن بودم چیزی نیست که ببینم فقط اومدم تو اتاقم و ولو شدم رو تختم و انگار تو ابرا بودم و فقط تو فکر اینکه کی میره حمام عشق من ولی مطمعن بودم زود میره چون خیلی به بهداشت اهمیت میداد و زود به زود دوش میگیرفت که گذشت و شب شد دیدم بله حوله تن پوش دست گرفت و رفت تو حمام باز قبلم شروع به زدن کرد و سری پریدم تو اتاقم و منتظر که بعد نیم ساعت اومد بیرون و رفت تو اتاق حالا دیگه نوبت من بود که دید زدنمو شروع کنم رفتم چشممو گذاشتم لای سوراخ پنجره ی عاشقی و شروع به دید زدن کردم وای چی میدیدم داشت با همون حوله موهای نازشو خشک میکرد که بعد از دودقیقه خشک کردن حوله رو کامل از تنش در اورد و بدن بلوری نازش کاملا نمایان شد وای یعنی این واقعا کون خواهر منه یه کون خوش فرم و هلویی سفیدیش چشمو در میاورد اول تو آینه قدی اتاقش خودشو یه برانداز کرد گوشیشو برداشت چک کرد گذاشت سرجاش و برگشت برگشت و برای اولین بار تونستم یه کص رو از نزدیک ببینم که اون کص ناز خواهر خوشگلم بود یه کص پف کرده که از بغل کشاله های پاش استخون های کشاله ها کاملا نمایان بود و فق کصش بود که برجسته بود لای پاش یکم پشم بالای کصش در حدی که فقط نمای کص رو زیباتر کرده بود با شورتی که از قبل در اورده بود اول کمی لای پاشو باز کرد و خیسی کصشو رو با اون شرت پاک کرد که من اونجا کامل تونستم کص صورتی رنگ صافشو ببینم و باز آبم اومد تو شرتم اونم وقتی خیسی کصشو پاک کرد کمی بوش کرد که بعدا فهمیدم دخترا میتونن با بوی کصشون از سلامتش اطمینان پیدا کنن رفت و لوسیون رو برداشت و ریخت کف دستشو شروع کرد به چرب کردن و ماساژ بدنش به سینه اش میمالید به کونش انقدر حشری بودم که حد نداشت تا اینکه دیگه کارش تموم شد و لباس پوشید پای سیستمش مشغول موزیک شد منم اومدم تو اتاقم و با صحنه ایی که دیده بود مشغول جق زدن شدم این جریان ها گذشت و کار هر بار من شده بود دید زدنش تا جایی که انقدر تو سایتا میگشتم و همه مدل سوپری میدیم که ناخود آگاه من رو تبدیل به برده ی خواهرم کرده بود اما اون هنوز از هیچی خبر نداشت اما رابطه من باهاش عوض شده بود هرچی بهم میگفت میگفتم چشم باهاش موادبانه رفتار میکردم همش بهش احترام میزاشتم که خودش هنگ کرده بود که چی شده من انقدر بهش احترام میزارم یه روز که تو اتاقش نشسته بودم و اونم مشغول سیستمش بود و داشت باهاش کار میکرد دیدم یه لنگه از جورابش رو تختشه رفتم برش داشتم و شروع کردم باهاش بازی کردن ولی اون اصلا حواسش به من نبود منم برداشتم نزدیک صورتم کردم و شروع کردم به بو کردنش اما اصلا بو نمیداد حالم گرفته شد یهو برگشت دید زد زیر خنده گفت مگه بو میده جورابم اینارو نشستم منم گفتم نه اصلا بو نمیده گفت مگه بو میاد رفتی ببینی از جورابه گفتم نه میخواستم ببینم اگه بو میده خواستی ببرم برات بشورم اونم خندید و گفت مگه ماشین لباس شویی خرابه که تو بشوری گفتم مگه بده میخوام جوراب ابجی بزرگترمو بشورم اونم پرو پرو گفت خب برو بشور منم گفتم چشم یهو چشماش گرد شد گفت واقعا گفتم بله امر امر شماس اونم گفت نه بابا شوخی کردم منم گفتم منکه شوخی نکردم ابجی الان شسته تمیز میارمش که رفتم حسابی شستمشو اوردم گفت خیلی عجیبه واقعا گفتم چی گفت همین کارت گفتم من بهت احترام میزارم و هرکاری بگی مثل نوکرم گفت از کی تاحالا گفتم از وقتی فهمیدم چه خواهر مهربون و دلسوزی دارم اونم گفت خب آفرین پسر خوب هیچی گذشت تا اینکه یه روز تابستونی از بیرون اومده بود و رفت تو اتاقش منم رفتم تو اتاقشو همینجوری بی دلیل نشستم واقعا نمیدونم چرا ولی انگار مسخه ش شده بودم گفت خب چیه گفتم هیچی دیر اومدی نگران بودم گفت وا خلی گفتم اره گفت خب برو بیرون میخوام لباس عوض کنم گفتم چشم همین که خواستم از جام بلند شم گفتم اجازه میدی جوراباتو ببرم بشورم اونم با شیطنت خاصی گفت وا مگه بو میده گفتم بو هم بده بوش خوبه ولی خب خیلی وقته تو کفش بوده گفتم تمیز بشه گفت آخه این چه کاریه واقعا چرا میخوای اینکارو بکنی گفتم خب دوست دازم اونم که مطمعن بودم کنجکاویش گل کرده بود و میخواست دلیل این کارامو بدونه نشست رو تخت و گفت خب بیا همین که اومد درشون بیاره گفتم اجازه بده خودم در بیارم اونم یه ابرو بالا نداخت و گفت نمیدونم چی تو سرته بیا در بیار ببر زود منم همونجور که نشسته بودم حالت سجده شدم و شروع کردم به دراوردن جورابش اولی رو که دراوردم دومی هم که در اوردم یه بوس از پاش کردم و یه لحظه خشکش زد منم بی تفاوت یه نیم نگاه انداختم و از اتاقش اومدم بیرون اونم هیچی نگفت اومدم رفتم تو حمام و یه جق زدم ریختم تو جورابش بعد حسابی شستمش و تمیزش کردم گذشت و یکی دیگه از روز ها که از بیرون اومده بود مثل دفعه قبل که دید رفتم تو اتاقش خودش گفت میخوای جوراب بشوری گفتم اگه اجازه بدی گفت باشه ولی باید توضیح بدی چرا وقتی جورابمو در اوردی پامو بوسیدی منم گفتم چون حس میکنم باید بهت خدمت کنم و یه خدمتکار باید مطیع باشه اونم لب واچید که هان اصن اینا که گفتی یعنی چی گفتم یعنی اگه اجازه میدادی جز جورابت که میشورم پاهاتم خودم تمیز کنم گفت پرو شدیا چی تو سرته گفتم بخدا هیچی ولی حسمو برات کامل گفتم گفت رک بگو گفتم احساس میکنم تو ناخواسته اربابم هستی و من باید هرچی میگی بگم چشم گفت خب اینکه از خواهر بزرگت حرف شنوی داشته باشی خوبه ولی یکم حرفات مشکوکه گفتم از چه لحاظ گفت از لحاظ سن بلوغ گفتم سن بلوغم که رد شده گفت اره ولی خب حرفات بو داره گفتم هیچ دلیلی نداره به من شکاک باشی چون ابجیمی و هیچ کاری قرار نیست بکنم که برای خودم یا خودت گرون تموم شه خندید گفت آفرین پس بچه سر به راهی باش گفتم چشم فردای اون روز دیدم صدام میکنه رفتم تو اتاقش گفت از دیروز اون حرفات تا الان فکرم خیلی درگیره که فازت چیه برام توضیح بده گفتم خب من که بهت گفتم تو ارباب من هستی هرکاری بگی میگم چشم قربان گفت خب مثلا با پاهام چیکار داشتی گفتم میخواستم تمیزشون کنم گفت وا مگه کثیف بود گفتم نه به هر حال تو کفش بود و عرق کرده بود گفت یعنی میخواستی ببریم پاهامو بشوری گفتم نه گفت پ چی گفتم همونجوری که برات عجیب بود چرا بوس کردم گفت هیچی نمیخوام بگی هیچی هم نمیخوام بگم فقط حواست به خودت باشه که برات بد نشه میخوام بدونم چطوری میخوای پاهامو تمیز کنی همین چیز دیگه ایی تو سرت باشه سرتو میشکنم گفتم چشم قربان اومدم برم سمت پاهاش گفت نمیخوام چشم تو چشم باشیم رفت رو تخت دراز شد پتو انداخت بالا تنش پاهاشو داد بیرون منم رفتم کنار پاهاش شروع کردم به ماساژ چند وقیقه ایی ماساژ دادم که صورتمو بردم نزدیک و بو میکشیدم دیدم خیلی ریز پاهاشو میکشه گفتم قربان پاهاتون نیاز به تمیز شدن داره اجازه بدید براتون انجامش بدم که هیچی نگفت منم شروع کردم به بوسیدن باهاش واقعا تمیز بود هیچ بویی نمیداد تک تک انگشتاشو خیلی آروم و ریلکس که بوسیدم خیلی آروم شست پاشو گرفتم به لبم اروم کردمش تو دهنم اون هیچی نمیگفت و هیچ کاری نمیکرد ولی معلوم بود میخکوب شده از کارم ولی میخواست باور کنه دارم چیکار میکنم هیچی نمیگفت تا ته شستش که تو دهنم بود چند بار سرمو چرخوندم و میک زدم و تفم رو قورت دادم جوری که صداشو بشنوه از دهنم در اوردم و اروم زیر لب گفتم خب این تمیز شد بقیه انگشتاشو با زبون ردیفی از بالا تا زیرش میکشیدم بین هر انگشت رو زبون میکردم و تکون میدادم انگار آفریده شده بودم برا اینکار تا رسیدم به کف پاش کل زبونم رو بیرون آوردم و گذاشتم کف پاشنه پاش ابجیم که خیلی قلقلگی بود هیچ تکونی نمیخورد و مطمعن بودم داره لذت میبره یه لیس محکم کشیدم تا نوک انگشتاش جوری لیس نمیزدم که خیسی تفم زیاد باشه و روش بمونه باید تمیزش میکردم نه اینکه کاری کنم از خیسیش بدش بیاد کارم که تموم شد فقط گفتم تمیز شد قربان و بدون اینکه تو چشماش نگاه کنم از اتاقش اومدم بیرون و درو بستم رفتم تو اتاقم فهمیدم بدون اینکه دستم به کیرم بخوره همون موقع آبم اومده بوده یه لحظه به مخم زد برم از سوراخ پنجره ببینم چه حالی داره بعدش رفتم آروم نشستم به دیدن در کمال ناباوری دیدم زیر همون پتو که روش بود داره تکون میخوره که مطمعن شدم داره کصشو میماله و بعد چند ثانیه مکث کرد و خوابید منم رفتم اتاقم و خوابیدم گذشت و همه چی برامون عادی بود چون دیگه میدونست قرار نیست از سمت من آسیبی ببینه و خیالش راحت بود پامو از گلیمم درازتر نمیکنم و دستور اونه هرچی بگه خودش از این حس قدرتی که رو من پیدا کرده بود راضی بود یه روز جمعه که همه ی فامیل برای آخر هفته برنامه چیده بودن برن باغ پدربزرگم تو روستا آبجیم به بهونه امتحانای میان ترم گفت من نمیام منم گفتم اصلا با جمعتون حال نمیکنم و ترجیح میدم با سیستم بازی کنم روز تعطیلمو نزدیک قبل از ظهر بود که خونوادم جمع کردن و رفتن من با تمام خونسردی تو اتاقم منتظر بودم تا ببینم آبجیم میخواد کاری بکنه یا دستوری برام داشته باشه یا نه که یهو صدام زد بهزاد گفتم جانم قربان دیگه به راحتی وقتی کسی نبود با این لفظ جواب میدادم گفت من ژیلتم تموم شده برو یه مخصوص بانوان که رنگش صورتیه برام بخر بیار گفتم چشم قربان گفت بیا پول بگیر گفتم پول دارم گفت بیخود کردی بهت میگم بیا پولشو بگیر در اتاقشو که باز کردم دیدم با شرت و سوتین جلوی آینه س و داره ابروهاشو تمیز میکنه گفت رو میز کامپیتور بردار منم با خونسردی انگار که یه صحنه کاملا طبیعیه برداشتم رفتم سوپری و خریدم برگشتم در اتاقشو زدم گفت بیا تو رفتم دیدم به دیواز تکیه داده گفت بزارش رو میز گذاشتم نگاهش کردم زیر چشمی گفتم امر دیگه ایی هم هست گفت برات هیجان انگیز نیست با این لباسا داری نگاهم میکنی گفتم ارباب شما هرطور راحت هستید من هم راحتم که پاهاشو نگاه کرد گفت باورم نمیشد انقدر باهام تمیز بشه بعد اون کاری که کردی کلا نرم تر شده وقتی راه میرم گفتم خوشحالم تونستم برات مفید باشم گفت ببین من سه روز هست حمام نرفتم احساس میکنم تنم بو گرفته حرفشو قطع کردم گفتم بوی گل میده خندش گرفت گفت اره از دید تو میدونم ادامه داد گفت نمیدونم باید اینکارو ازت بخوام که بقیه ی بدنمم مثل پاهام تمیز کنی یا نه میترسم از حدت بگذری گفتم ارباب دستور دستور شماس من هیچ اراده ایی از خودم ندارم گفت یعنی میتونم اطمینان کنم اگه برای تمیز شدن لباسامو در بیارم به کندن لباسای خودت ختم نمیشه چون واقعا نمیخوام یه اونجا برسه گفتم مطعن باشید چند لحظه ایی با تردید تو فکر و خیال بود که گفت مطمعنی بدت نمیاد گفتم تو خواهرمی هیچ خوشی برام بالاتر از خوش بودن تو نیست گفت خب الان چیکار کنم گفتم خب قراره من شما رو تمیز کنم گفتم میخواید بخوابید گفت نه میخوام ایستاده باشم منم حس ارباب بودن گرفتم خوب کارتو بلد بودی داداشمی ولی بدم نمیاد از دید بالا کمی تحقیر شدنتو ببینم گفتم چشم همونجور که ایستاده بود رفتم بین پاهاش دوزانو نشستم تنش کمی میلرزید و استرس داشت گفتم اجازه بده از پایین بو کنم ببینم کجا نیاز به تمیز شدن داره پاهاشو بو کردم گفتم کاملا تمیزه همینجوری با بینی کشیدم تا نزدیک رون پاش گفتم تمیزه ولی اگه نیاز میبینی براتون لیس بزنم گفت نه نیاز نیس یه شورت قرمز با دور دوخت مشکی تنش بود بینیم رو چسبوندم روش و نفسای تند و عمیق میکشیدم وای چه بوی لذیذی داشت داشتم به آرزوم که لیس زدن کص خواهر نازم باشه میرسیدم حسابی که بو کشیدم گفتم نیاز به تمیزکاری داره هیچی نگفت واقعا ازم خجالت کشیده بود ولی من کاملا بی حیا و پرو رو دست انداخت دور شورتشو آروم کشیدم تا زیر زانو هاش آخخخ خدای من چی میدیدم کص کوچولو و باد کرده سفید خواهرم انقدر محوش شدم نقشم یادم رفته بود که دیدم گفت اولین بارته میبینی با سر تایید کردم گفت من دیگه قرار نیست چیزی بگم زودتر وظیفه تو انجام بده یه چشم ریز گفتم زبونم رو در آوردم و گذاشتم وسط چاک کصش که یه لرز شدید گرفت ولی جیک نزد زبونم رو حالت کشیدن از لای چاک کسش زد کردم داشت نگاهم میکرد خیس از اب بی رنگ کصش بود رو کشیدم بیرون همینجور که نگاهش رو زبونم بود کردم تو دهنم و با یه قورت دادن صدا دار فرستادم پایین که دیگه دیوونه ش کرده بود این بار سرمو کردم لای کشاله های پاش و بو کشیدم کمی بو میداد ولی اصلا بوی بدی نبود گفتم باید لیس زده بشه که دیدم پاشو باز تر کرد منم دیگه سری تر زبون میکشیدم و لیس میزدم یه لحظه دیدم انگار نمیتونه رو پاش وایسه فهمیدم باید بخوابونمش گفتم ارباب لای اونجاتون باید بیشتر زبونم برسه اجازه بدید همین که این حرفو تموم کردم دستشو گرفتم کشیدمش سمت تختش تو همین حین شورت رو هم کامل از پاش دراوردم رو تخت که خوابید پاهاشو جمع کرده بود که منم جلوش نشستم هیچ کاری نکردم تعجب کرده بود میخواست بپرسه چرا کاری نمیکنم که خودش فهمید میسترس هستش و خودش باید بخواد دیدم آروم آروم کاملا پاهاشو از هم باز کرد دستشو به حالت اشاره برد سمت کصش بعد گذاشت رو چشماش باز کار من شروع شده بود رفتم سمت کصش از چوچولش بوس های ریز پشت سر هم کردم که دیدم به به چقدر آب کص لذیذ برام بیرون اومده لبمو محکم چسبوندم رو کصش و یه میک سفت زدم که مقدار زیادی از آب کصش رفت ته حلقم نمیدونم چی شد که خودمو تو اون حالت یه سگ دست آموز دیدم اما شروع کردم با زبونم له له زدن به صورت کاملا تند لیسیدن همه جای کص نازش کصش حسابی باد کرده بود چون باکره بود هیچ کلایت اضافه ایی نداشت این لذیذترش کرده بود دیدم دیگه واقعا داره حالش بد میشه از لذت گفتم ارباب تمیز کردن جلوتون تموم شد اگه اجازه بدید میخوام پشتتون تمیز کنم گفت خجالت میکشم با خنده ایی که شیکمش کامل تو میرفت از هیجان و شهوت گفتم لطفا برگردید و کونتون رو کامل بدید سمتم بقیه ش با من سری برگشت و کاری که گفتم رو کرد وای چی میدیدم کون سفید نرم که وقتی قوس به کمرش داد سوراخ کون همرنگ پوستش که کاملا تمیز و تنگ و دایره ای شکل جلوم در اومد با دیدن اون صحنه آبم تو شورتم اومد ولی نباید رو میکردم چون قرار نبود کیر من از شلوارم در بیاد دستم رو که گذاشتم روی کپل هاش و لاشو بازتر کردم کمی خودشو جمع کرد گفت بو نده گفتم من براهمین اینجام اول یه بوی عمیق کشیدم کمی بوی کون میداد ولی اصلا تند و تیز نبود منم سری برای اینکه خجالت بریزه شروع کردم به زبون کشیدن روی سوراخ کونش دید که چقدر این کارو دوست دارم شیطنتش گل کرد و سوراخشو منقبض و شل میکرد منم از اون شیطون تر گفتم اربابم داره با کونش برام بوس میفرسته و لبامو چسبوندم به سوراخ کونشو با کونش لب بازی کردم باورتون نمیشه اما اب کص داشت میچکید و لیز میخورد پایین زبونم رو لوله کردم فشار میدادم تو کونش اول سفت میکردن نمیزاشت بره تو ولی وقتی دید اصرار دارم شل کرد و یه گردی خیلی کوچولو تو کونش باز شد خیلی راحت زبونم میرفت توش دیدم یهو لرزید و دستشو به کصش گرفت و رو شکم خوابید فهمیدم دیگه جونی براش نمونده از پشتش بلند شدم و کنارش نشستم برگشت تو چشمام نگاه میکرد زیر چشماش کاملا گل انداخته بود بهم گفت مرسی توله یه خنده ریز کرد روش رو برگردوند منم کونشو بوس کردم و از اتاقش اومدم بیرون درو بستم یه نیم ساعتی خوابید بیدار شده بود اومد بیرون شرتش پاش بود حوله رو دوشش رفت تو حمام که صدام زد بهزاد گفتم جانم گفت تیغی که خریدی یادم رفت بردارم از اتاقم بیار سری رفتم آوردم دیگه کاملا لخت زیر دوش بود گفت توله کاری باهام کردی دستام جون نداره میتونی موهای اونجامو بزنی گفتم چشم گفت خسته نیستی گفتم هیچوقت برات خسته نیستم گفت اوکی بیا گفتم با لباس گفت نه بکن منم لباس و شلوارم رو کندم با شرت رفتم تو چون تو شرتم آبم اومده بود هنوز خیسیش معلوم بود گفت تو هم که خیسی گفتم اره همون موقع خیس شدم گفت اشکال نداره اگه میخوای درش بیار منم گفتم چشم جلوش استادم و درش آوردم کیر نیم خیز سفید و بزرگم رو دید مطمعنم اونم بار اولش بود کیر از نزدیک میبینه ولی خب قطعا فیلم سوپر کیر دیده بود کله کیرم خیلی بزرگ و براقه تا دید گفت اووو کیرشووو گفتم تاحالا از نزدیک دیدی گفت به جون خودم اولین کیر زندگیم که از نزدیک میبینم گفت ولی خب بهت که گفتم قرار نیست کاری بکنیم گفتم حتا خوردنش گفت اون که تو فکر خودم بود کیر داداش جونم خوردن داره گفت بیا زیر دوش رفتم و گرفتش تو دستش و کیف کرده بود زیر دوش میشستش من تو ابرا بودم و یهو رفتم سراغ سینه هاش نوک و سینه هاش کامل تو دهن جا میشد خوردم که آه و اوه میکرد شیر اب رو بست نشست جلو پام گفت باورم نمیشه رابطمون به اینجا رسید همینو گفت و کیرمو کرد تو دهنش گرما دهنش کیرمو بیش از حد بزرگ کرده بود در حدی که باید کامل دهنشو باز میکرد تا کله کیرم توش جا بشه ولی خب خیلی دندون میزد و معلوم بود اولین بار کیر میخوره گفتم آبم داره میاد گفت هیچوقت دلم نمیخواد آبکیر بخورم گفتم خب نخوردی که طعمشو بچشی گفت تو که دیگه غریبه نیستی همین که تو فیلم سوپر میدیدم اب سفید رنگ میپاشه بیرون حالت تهوع بم دست میده گفتم اوکی گفت بریزش تو دستم فقط لمسش کنم دوباره شروع کرد ساک زدن سرشو گرفتم چندبار بفرستم ته حلقش ولی نتونست اوق زد خودش دستمو پس زد کله کیرمو تو دهتش نگه داشت با زبونش دورش میچرخوند انقدر اینکارو کرد که کشیدم بیرون آبم که زیادم نبود ریختم کف دستش گفت اووف چقدر داغه بچه هات مثل خودت هاتن خندیدیم اورد بالا کمی بو کردش نگام کرد گفت دیوث نگاه نکن یواشی یه زبون بهش زد یهو بدش اومد شروع کرد تف کردن بعدم دستشو زیر شیر گرفت و شست بلند شد زد رو کصش گفت هوی کار اصلیت یادت نره گفتم نه ارباب با شامپو حسابی لیز کردم پشماشو با ظرافت خاصی که باورش نمیشد کلا پشماشو صاف کردم وقتی شستش یه نمای نورانی و عجیبی پیدا کرده بود باورم نمیشد من جقی همچین صحنه هایی رو ببینم ولی همش واقعیت و جلو چشمام بود گفت خب دستت درد نکنه برو دیگه من بشدت جیش دارم بکنم بشورم بیام بیرون وای انگار فانتزی جدید رو خودش لو داده بود بی مقدمه گفتم میشه برا من جیش کنی گفت میخوای ببینی گفتم نه بریز رو من گفت برو گمشوووو کثیف گفتم خواهش میکنم این دیگه آخریشه الانم که میتونم راحت خودمو بشورم گفت من اینکارو نمیکنم نمیخوام گفتم خواهش گفت بدت نمیاد جیش بخوری دیدم اوه اوه فکرش تا کجا رفته گفتم نه عشقم من میخوام کف حمام تو رو سینه و کیرم جیش کن گفت چاره ایی نیست بخواب سری دارم میریزم سری خوابیدم پاهاشو گذاشت بینم و لای کصشو باز کرد ولی در کمال ناباوری سوی جیشش سمت صورتم بود ریخت رو صورتم خودمم ترسیدم ولی زبونم رو بیرون آوردم یه وای بلند گفت یه لحظه قطع کرد دوباره تنظیم کرد ریخت رو سینه هام با فشار تا رسوند به کیرم گفت اخیش چه حالی میده میشاشم رو داداش دیوثم گفتم شاش نیست طلای منه کیرمو با جیشش میمالیدم تا تموم شد گفت خب پاشو بشور بینم دیگه کلا شستم و اومدم بیرون خودمو خشک کردم اونم رفت تو اتاق خودش خشک کرد و این شروع ماجرای منو عشق اول و آخر زندگیم شد
امیدوارم لذت برده باشید من در حال حاضر متاهلم و ازدواج کردم و کارمای زندگیم زنی رو به من داد که در عین اینکه دوسش دارم اما اتفاقاتی عجیب و نزدیک به باور های جنسی من تو زندگیش داشته همه زندگی نامه جنسیمو براتون تعریف میکنم با نظرات مثبت انرژی بدید چون خاطرات و داستان هایی دارم از زندگی مجردی و متاهلی که مطمعنم کمتر به گوشتون خورده نظرات زیاد منفی باشه منصرف میشم چون اینجا رو تنها جایی میبینم که راحت میتونم حرفای دلمو بزنم

نوشته: بهزاد


👍 60
👎 5
75401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

921267
2023-04-01 01:45:52 +0330 +0330

عجب 😬 😬 😬 👎

2 ❤️

921270
2023-04-01 01:59:05 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

921288
2023-04-01 04:04:23 +0330 +0330

وای باورم نمیشه عو کیر خر. هر یک خط میگی وای باورم نمیشه.

0 ❤️

921291
2023-04-01 04:43:40 +0330 +0330

خواهرتو اوکی کن، بیار دوتایی بکنیم، اینم بشه برات تجربه جدید

0 ❤️

921304
2023-04-01 06:46:58 +0330 +0330

آفرین قشنگ بود

3 ❤️

921331
2023-04-01 11:57:38 +0330 +0330

تبریک به این شانس

0 ❤️

921348
2023-04-01 14:39:33 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده

0 ❤️

921379
2023-04-01 20:42:37 +0330 +0330

این همه لیس زدی آخرش شاشید بهت.ولی واسه تو لذت زیادی داشت.ناکام ازدنیا نری

0 ❤️

921466
2023-04-02 05:16:19 +0330 +0330

خیلی عالی و روان نوشته بودی منتظر ادامه داستان های قشنگت هستم

0 ❤️

921512
2023-04-02 11:54:55 +0330 +0330

سلام بهزادجون عالی بود👍👍
رضا عسگری ام از مشهد

0 ❤️

921539
2023-04-02 16:30:59 +0330 +0330

وجدانا نظر منفی ندین تا قهر نکنه🤣🤣🤣

0 ❤️

921976
2023-04-05 07:26:48 +0330 +0330

نمیخام تئوری توطئه بدم ، ولی بعد اعتراضات تم اکثریت داستان ها شده بی غیرتی و خواهر و… ، اعتراضاتی که جلودارش دخترا بودن ، غیرممکنه اگه این موضوع اتفاقی باشه و ج.ا و سایبری ها دستی توش نداشته باشن ، و اینکه هدف شون از اینکار خیلی مشخصه.

1 ❤️

923223
2023-04-13 20:47:21 +0330 +0330

دمت گرم

0 ❤️

923575
2023-04-15 17:39:19 +0330 +0330

عالی بود.کامل خوندم و خیلی خوب توضیح دادی.حسو انتقال دادی ادامه بده

0 ❤️

924699
2023-04-23 08:36:11 +0330 +0330

محشرررررررررهههه همچیش کامل بود

0 ❤️

928380
2023-05-17 00:33:22 +0330 +0330

عالی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها