بهترین مسافرت

1402/05/19

سلام این داستان مال پارساله که با خانواده رفته بودیم مسافرت
که خب نمیگم کجا
از خودم بگم اسمم را میزارم علی ۱۸ سالمه و قدم ۱۷۸ و وزنم هم ۶۸ کیلوئه و باشگاه میرم و هیکلم خوبه ولی نه اینکه عالی باشه

خب ما پارسال با خانواده رفته بودیم مسافرت برای ۵ روز و مقصد مشخصی نداشتیم و چون اونجا پر از چشمه بود هر روز میرفتیم سراغ یه چشمه و هر کدوم هم یا توی دره بود یا بالایه کوه و اگه میرفتیم توی اقامتگاه های اونجا هم میموندیم یه شب
یروز ما رفته بودیم یه چشمه و ناهار درست کردیم و یکم استراحت کردیم که بابام به داداشم که کوچیکتره گفت بیا بریم یکم کنار آب و به من و مامانم هم گفت میایین که مامانم گفت من خستم و همین جا میمونم و منم گفتم نه شما برید و اونام رفتن
یکم که گذشت حدود یه ربع حوصلم سر رفت و به مامانم گفتم میرم یکم بگردم و گفت برو ولی مواظب باش و منم رفتم ولی نرفتم کنار اب و از تپه های اونجا رفتم بالا و یکم رفتم و هوا هم خیلی گرم بود
یکم رفتم دیدم یه چند تا درخت کنار هم هست و منم عین کسخلا رفتم کنار درختا و نشستم روی زمین و چون یکم اومده بودم بالا میتونستم اب را ببینم
یه پنج دقیقه که گذشت یه گله گوسفند اومد و دیدم چوپان هاش اومدن کنار درخت و خب دوتا چوپان بودن یه دختر تقریبا همسن مثلا ۱۶ ساله و یه پسر هم همسن خودم که با چوب توی دستشون گوسفند را هدایت میکردن و اومدن کنار درخت و من و منم سلام کردم و جواب دادن و پسره پرسید مسافری و منم گفتم اره و گفت اینجا خوبه ؟ و خودش میگذره و از این سوالا و منم جواب میدادم که سگ گله شون اومد نزدیکمون و گفتم وایی نگیرتم اونام گفتم نه نمیگیرتت اگه نری سمت گله و منم گفتم نه نمیرم و دختره به پسره با لهجه خودشون گفت برو گوسفندارا ببر چرا و من فقط فهمیدم اسم پسره کیانوشه و همین و دختره کنار درخت نشست و دختره یه دختر لاغر خوشگل ولی سبزه بود و چون لباس محلی پوشیده بود زیاد اندامش پیدا نبود ولی مشخص بود توپر نیست
یکم نشست هر دو یخ بودیم که یکم آب شد و گفت اسمت چیه و گفتم علی و اسم تو چیه و گفت کیمیا و یکم حرف زد و فهمیدم اون داداشش بود و رفته بود از پشت تپه که یه رود کوچیکه و یکم سر سبزه گوسفندارا چرا کنه و دختره هم اینجا میمونه و بعد میره پیشش
از حرفاش و سوالایی که پرسیدم فهمیدم عشایر هستن و خونشون یه چندتا تپه اونور تره
بعد پرسیدم اینجا اقامت گاه نداره که گفت نه و باید برین شهر
خلاصه حدود نیم ساعت بعد کیانوش اومد و گفت که برن دیگه و به منم یه تعارف زد و گفتم دوست دارم ولی نمیشه که گفت چرا و اگه میخوای ما بعد از ظهر قبل از غروب اون یکی گله را میاریم و با خونواده بیایین و ما هم با کدخدا حرف میزنیم که بیایید و گفتم باشه و رفتیم و با خانواده حرف زدم و بابام گفت باشه و بعد از ظهر رفتیم و دیدیم که اونام تازه دارن میان و وقتی رسیدن کیانوش سلام کرد و بهم گفت با کدخدا حرف زدم و گفته قدمشون به چشم و بعد دختره گله را برد اونور و پسره هم مارا برد پیش چادر هاشون که پنج تا چادر بزرگ بود کنار هم و اسب و اینا هم بود و کدخدا اومد و سلام و احوال پرسی گرم کرد و مارا برد داخل چاد ها و خلاصه یه بیست دقیقه گذشت که کیانوش گفت من میرم پیش خواهرم و میای و منم گفتم باشه و داشتیم میرفتیم که یه خانومی صداش کرد و گفت بیا و کارت دارم اونم گفت باشه و رفت حرف زد و اومد پیش من و گفت یکم کارم طول میکشه و تو همین تپه را مستقیم برو میرسی به درختا و منم رفتم و رسیدم و دیدم کیمیا داره میاد و اومد و براش توضیح دادم و گفت باشه حالا میریم و من برم دستشویی و بیام و گفتم کجا مگه دستشویی هست اینجا و گفت نه و از کیف چرمی که دستش بود یه چندتا دستمال برداشت و رفت پشت درختا و گله هم که کنار من بود و میترسیدم برن ولی سگا خودشون کارشونا بلد بودن و نمیزاشتن
یکم کنجکاو شدم و رفتم به سری انداختم ببینم چه خبره که دیدم نشسته و کشیده پایین و داره میشاشه و منم ضایع ایستاده بودم داشتم نگاه میکردم که منا دید و گفت چیو نگاه میکنی و منم گفتم شرمنده ببخشید و اونم گفت حالا که دیدی از داخل کیف چندتا دستمال بده چون اونا از دستم افتاد و باد برد و منم دستمال کندم و رفتم پیشش و دیدم همونجوریه و انگار خجالت نمیکشه و اصلا مهم نیست و یکم که ضایع سرما کشیدم کنار تا کصشا ببینم دیدم مثه اینکه زیاد سیاه نیست ولی چون شیو نکرده و مو داره سیاه میزد داشتم کصشا میدیدم که پاشد و گفت هرچه دیدی بسه و شورت سبز شو پوشید و شلوارشم همین طور

خب شرتشا پوشید و شلوارشم پوشید و رفتیم ( بگم که این ماجرا کلا ۳ ، ۴ دقیقه بیشتر نبود ) داشتیم به سمت چادر ها میرفتیم و هوا هم داشت نم نم به سمت غروب می رفت و تاریک میشد
توی راه با خنده بهم گفت چطور بود منظره لذت بردی که من یکم گیج شدم که چرا از چشمه میپرسه که دیدم دستش را زد به کصش و فهمیدم که منظورش چیه و گفتم لذت که نه کامل و خیلی ولی میشه گفت 😒
گفت مثلا چطوری لذت کامل میبری گفتم وقتی که نخوام زور بزنم و بتونم بهش دست بزنم و خندیدم
اونم یکم جدی گفت بیا دست بزن خب و کصشا اورد جلو
گفتم نه اینطوری که حال نمیده منظورم بدون لباس بود و یکم شوکه شد و گفت الان ؟ گفتم نه هر وقت و اونم گفت باشه حالا تا بعد ، گفتم انگار تو بیشتر از من دلت میخواد و یکم حالت با عشوه بهم نگاه کرد و سرشو تکون داد و تایید کرد
( برام خیلی عجیب بود که دختری که چند ساعته میشناسم میخواد این کارا بکنه و ممکنه حتی بهم بده و واقعا برام کصشر بود)
یکم حرف زدیم و گفتم تو شیو نمیکنی و گفت چی و گفتم شیو یعنی موهای اونجا تا بزنی گفت تا حالا نکردم مگه فرقی میکنه ؟
گفتم صددرصد فرق میکنه هم خوشگل میشه هم خوشبو و هم تمیز و چجوری میری حمام ؟
به یجا اشاره کرد که چراغ هاش روشن بود و چون بالا بودیم راحت میشد دید و به چشمه نزدیک بود و گفت اونجا یه حمام کوچیک هست اونجا میریم و بهش گفتم پس فردا برو و شیو کن و اگه خواستی بهت ژیلت میدم و اونم گفت باشه و رفتیم .
بابام داشت با کدخدا حرف میزد و خداحافظی میکرد و میگفت بریم تا شب نشده از اینجا و بریم یجا برای شب پیدا کنیم و کدخدا هم که خیلی خوش اخلاق و مهمون نواز بود گفت چرا اینجا نمیمونین و گفتیم نه و زحمت دادیم و کدخدا اصرار داشت بمونیم و بابام هی میگفت نه تا اینکه کدخدا بابام حرف زد و نمیدونم چجوری ولی بابام راضی شد ولی گفتیم توی چادر خودمون که آوردیم میخوابیم و اونام گفتن باشه و کدخدا با بابام رفت تا ماشینا بزارن داخل پارکینگ ، چون کدخدا با پارکینگ دار اشنا بود و میزاشت شب را اونجا پارک کنیم
خلاصه رفتیم چادر را پهن کردیم و لباس هامون را عوض کردیم که اومدن صدا مون زدن و گفتن بیایین داخل چادر و رفتیم و یه خانم پیر بود که بهش میگفتن بی بی که بزرگ اونجا بود و بهمون خوش آمد گفت و داخل چادر بودیم و دوغ خوردیم و یکم سرگرم شدیم و گفتن شام بخوریم و کباب درست کردن و خوردیم و یکم خندیدیم تا وقت خواب شد و رفتیم داخل چادر و من و بابام رفتیم بریم دستشویی و بابام با کدخدا کار داشت
رفتیم که با کدخدا حرف بزنیم و بابام درمورد امنیت پرسید و کدخدا گفت ما تفنگ داریم و نگران نباشید و همچی حله
و اومدیم بریم داخل چادر که کیانوش را دیدیدم که کنار آتش نشسته بود و بهش شب بخیر کردیم و رفتیم
نصف شب بود که از خواب بیدار شدم که برم دستشویی و با خودم یه بطری اب بردم و وقتی دستشویی کردم و برگشتم دیدم اتیش روشنه و یکم رفتم کنار آتیش و سه تا سنگ کنار اتیش بود که نشستم روی یکیش و پای گوشیم بودم و چون خیلی انتن قوی نبود نمیشد برم توی اینترنت و برای همین داشتم همین طور الکی توی گوشی کصچرخ میزدم که صدای پا اومد و من خایه هم جفت شد که کیه یا چیه و یه چوب برداشتم که دیدم کیمیا و کیانوش و اونام دستشویی بودن و اومدن کنارم روی سنگا نشستن و یکم حرف زدیم خیلی کم و کیانوش به کیمیا گفت بریم بخوابیم و کیمیا گفت من خوابم نمیبره و یکم اینجام و بعد میام و نمیدونم چطوری ولی کیانوش قبول کرد و رفت و گفت خوش بگذره و خندید
یکم که توی گوشی بودم دیدم کیمیا داره سعی میکنه ببینه و گفتم میخوای ببینی و اونم گفت اره و چسبید بهم و منم بازی میکردم ولی براش جذاب بود و گفتم تو گوشی نداری؟ و گفت چرا ولی شارژ نداشت و توی پاوربانکه
گفتم اها ولی چرا با خودت نیاورده بودی وقتی پیش گله بودی ؟
گفت هیچ وقت نمی برم و میزارم داخل چادر و میرم منم نپرسیدم و گفتم اوکی یکم خودشو فشار داد توی دلم و منم دستمو بردم پشتش که دستامو پس زد و منم دیگه تکرار نکردم و دیدم سرشو اوردم توی سینه ام به گوشیم نگاه میکرد و منم سرمو بردم نزدیک و توی موهاش را بو کردم با اینکه بوی عرق میداد یکم ولی بوی شامپو هم میداد و یکم که همون طور بود جدا شد و رفت کنار.

یکم حرف زدیم و شمارشو گرفتم و گفت فردا که میخوام برم حموم توام بیا و گفتم اخه نمیگن تو چرا باهاش میری حموم ؟
گفت چرا پس تو برو پیش ماشینتون و حموم با پارکینگ خیلی فاصله نداره و بعد برام ژیلت بیار و بیا و منم گفتم باشه و رفتیم توی چادر هامون و خوابیدیم و صبح که بیدار شدم بقیه بیدار بودن و ساعت ۹ بود و مامانم گفت ما ۷ صبحانه خوردیم و برات گذاشتم توی چادر و منم خوردم و دست و صورتمو شستم و دیدم چادر خلوته و گفتم پس دیشب انقدر تعداد کم نبود و بابام گفت آره خب همه رفتن سر کاراشون
کدخدا اومد بهم سلام کرد و دست داد و گفت من با بابات میرم اونور تپه ها تو میای ؟ گفتم نه میخوام برم دم ماشین کار دارم و کدخدا هم گفت باشه ولی داداشم مشتاق بود و گفت من بیام و اون را بردن و منم سوییچ را گرفتم که بعد برم دم ماشین و یه خانمی از چادر اومد و گفت خانم بیا و با مامانم بود و گفتم منم بیام و گفت بیا
رفتیم داخل چادر و همه به یه کاری مشغول بودن و یکی قالی میبافت و یکی خمیر آماده میکرد و مامانم هم رفتم پیش همون خانمه و نشست و خانمه داشت گوشت ها را تکه تکه میکرد و مامانم رفت پیشش و به مامانم گفت میتونی خمیر درست کنی ؟ و مامانم هم گفت اره و خانمه گفت پس بیا درست کن و مامانم مشغول شد و من یه گوشه نشسته بودم و به همجا نگاه میکردم و دیدم ممه های همشون چقدر بزرگه و هر کدوم ۸۵ و ۹۰ عه و از روی لباس هی تکون میخورد
حوصلم سر رفت و رفتم بیرون و دیدم کیمیا اومد و گفت رفته بودم پیش اسبا و میخوام الان برم حموم و گفتم خب باشه و منم میرم دم ماشین و گفت پس صبر کن تا برم و بیام و رفت داخل چادر یه ۵،۶ دیقه بعد یا کیف چرمیش که پر بود اومد و گفت من میرم و توام یکم دیگه بیا و منم یه پنج دقیقه بعدش به مامانم گفتم و رفتم از تپه ها که کلا ۳ تا بود رد شدم و رفتم دم ماشین و لباس هام را عوض کردم و شرتم را بردم تا توی حموم بشورم و از داخل ماشین از توی ساکم یه ژیلت برداشتم و گفتم بزار یه شامپو هم ببرم و از این شامپو حمومی کوچیکا بردم و رفتم و با یه کون پارگی تونستم حموم را پیدا کنم که یه اتاقک آجری خراب بود که یه ابگرمکن اوراق به دیوارش بود
خلاصه رفتم کنار درش و اونور دیوار سمت درختی که کنارش بود را دیدم که کیف چرمیش با چوب لباسی در زدم و دیدم از گوشه در یه چشم انداخت و منا دید و در را باز کرد و داخلش یه چراغ آفتابی کم نور بود
داخل را که نگاه کردم دیدم کیمیا لخت جلوم ایستاده ‌ خیلی برام تعجب آور بود چون تا حالا ندیده بودم بدن لخت دختری را از نزدیک فقط توی فیلم بود
کیمیا یه بدن تراشیده داشت و بدنش سفید بود بجز جاهایی که آفتاب میخوره و ممه هاش هم ۷۰ یا ۷۵ بود و خیلی بزرگ وخیلی کوچیک نبود
من که داشتم میدیدمش یکم خجالت کشیدم و گفتم عه ببخشید و سرما بردم پایین و به زمین نگاه کردم که صدام زد و گفت میشه ژیلت را بدی و منم ژیلت را بهش دادم و گفتم بیا و شامپو هم بهش دادم و گفتم بیا که گفت نمیخواد خودم دارم ولی گرفت و بعدش گفتم خب برو خودتا بشور و شیو کن من همین جام که گفت باشه و در را بست و پنج دقیقه بعد گفت علی میشه بیای کمکم و منم سرما از لای در بردم تو و گفتم چیه که گفت بلد نیستم و به کصش اشاره کرد و منم گفتم خب باشه برات میگم و در را باز کردم و گفتم بیا دم در تا بگم برات که گفت نه من نمیتونم ولی تو بیا داخل منم گفتم نمیخوام و خیس میشم و اینا که اصرار کرد و منم که از خدام بود گفتم باشه و لباس هام را در اوردم و اویزون کردم و با شرت رفتم داخل و اون شرت کثیفم را هم با خودم بردم و رفتم و دیدم یه چنتا اجر یه گوشه هست و روی اونا نشستم تا خیس نشم و بعدش کیمیا اومد جلوم ایستاد و گفت بیا من بلد نیستم تو برام شیو کن و ژیلت را داد دستم و گفتم خب صابون هم بده و صابون هم داد و قبل از اینکه صابون بمالم یکم به کصش نگاه کردم و کیرم داشت شرتم را جر میداد و اونم میدید و لبخند میزد یکم دستم را بردم نزدیک کصش و بعد دست زدم به کصش و اون یکم خودشا کشید کنار ولی دوباره اومد نزدیکم و ادامه دادم و دستم را روی کصش و موهاش میکشیدم که دیدم با اینکه خیسه ولی از کصش اب میاد که خیلی لیزه و دست کشیدم و اونم کم کم اه اه میکرد ولی سعی میکرد صدا نکنه و که من یکم وحشی شدم و دستم را سریع تر کشیدم و اونم اه و اوه میکرد که دستما گرفت و گفت اینجا نمیشه و منم گفتم باشه
اینم بگم موهاس کصش زخیم بود و معلوم بود قبلا زده و الام ادا در میاورد و منم براش خیلی خفن شیو کردم و شورتمو دادم بهش گفتم اینا برام بشور که گفت باشه و شست و اومدم برم بیرون که گفت وقتی رفتی از داخل کیفم لباس زیر هام را بده و منم گفتم باشه و رفتم سر کیفش و لباس زیر هاش را برداشتم و دیدم یه دونه کاندوم توی کیفشه و تعجب کردم که کاندوم کجا بوده ولی اهمیت ندادم و شرت و سوتینشو دادم بهش البته قبلش شرتشو حسابی مالیدم به کیرم و حال کردم و دادم بهش و اونم گرفت و خودشو خشک کرد و شرت و سوتینش را پوشید و اومد بیرون و شرتم را داد و رفت سراغ کیفش و از داخلش مام برداشت و زد و لباس هاش را پوشید و بعد موهاش را خشک کرد و روسری سرش کرد و خیلی ناز شده بود
بهش گفتم تو که انقدر ناز داری بلد نبودی شیو کنی ؟ اونم گفت چرا ولی میخواستم تو برام بکنی و حالا لذت بردی ؟
گفتم چطور گفت اخه میخواستی دست بزنی و زدی حالا لذت بردی متم گفتم نه اخه تو وسط نزاشتی کامل کارمو بکنم و الان که حسابی تمیز شده فقط باید بدی بخورم تا لذت ببرم و اونم گفت وایی نه اصلا و گفتم الان اینا میگی ولی بعد نه و گفتم بریم دیگه ولی قبلش بریم دم ماشین ما تا شرتمو بزارم و بریم و گفت باشه و وقتی رفتیم دم ماشین در را باز کردم و گفتم میخوای بشین روی صندلی تا من بیام و گفت باشه و نشست و منم رفتم دم صندوق و شرتمو گذاشتم و با خودم گفتم اینا امروز میکنم حتما و در صندوقا بستم و رفتم پیشش و گفت بریم که دستشو گرفتم و گفتم چه عجله ایه حالا و نشوندمش و گفت برا چی و گفتم میخوام بخورمش که گفت نه و نمیشه و ادم میبینه و نمیخوام ولی اصلا با دستاش که گرفته بودم مانعم نمیشد و که گفتم هر چی شد با من و رفتم توی ماشین و در را بستم و ماشینا روشن کردم و کولر را زدم و در ها را قفل کردم و شیشه ها هم دودی بود هیچی معلوم نبود
خوابوندمش ولی اصرار میکرد که ولش کنم ولی گوش نمیدادم و پاهاش را دادم بالا و رفتم ازش یه لب گرفتم که اونم همکاری کرد و لباشو خوردم و اونم لبامو میخورد و رفتم سراغ شلوارش و شلوارشو در اوردم و شرتشم در اوردم و رسیدم به اون کص خوشگلش با اینکه کناره هاش سیاه بود ولی خیلی خوب بود و واقعا بدون مو یچیز دیگه بود و منم دستما گذاشتم روی کصش و شروع کردم به مالیدن و اونم اروم اه اه میکرد و منم حشری تر میشدم . کصش حسابی خیس شده بود و معلوم بود چقدر حشریه و بعد دستمو برداشتم و رفتم برای خوردنش .
یکم که سرما نزدیک بردم بوی کصش زد توی دماغم و حشرم چند برابر شد و شروع کردم به مکیدن کصش و واقعا کصش خیلی خوشمزه بود و اصلا فکرشو نمیکردم انقدر خوب باشه خلاصه زبونما توی کصش میچرخوندم و فرو میکردم و با دستم ممه هاش را میمالوندم و بعدش با دستام کمکش کردم لباساشو در اورد و سوتینش را باز کرد و ممه هاش را داد دستم و منم همچنان کصشا میخورد و اونم اه اه هاش بلندتر شده بود و شل شده بود و خودشو داده بود دست من و منم با ولع کصشا میخوردم
نزدیک ۵ دیقه فقط کصشا خوردم که لرزید و ارضا شد از حال رفت و منم رفتم سراغ ممه هاش و منم ممه هاش را میمالوندم و میک میزدم و اونم دوباره اه اه میکرد ، یکم که ممه هاش را خوردم رفتم ازش لب گرفتم و اونم همکاری کرد
بعدشم من شلوارما در اوردم و شرتما کشیدم پایین و کیرم را انداختم بیرون و یه نگاه به کیرم کرد و گفت بزرگه ( البته بزرگ نیست اندازش ۱۶ سانته و کلفتیش هم بد نیس ) و منم گفتم بخورش برام و اونم گفت نه ولی یکم اصرار کردم و گذاشت توی دهنش و دهنش گرم بود و کیرم حسابی حال کرده بود و برام میک میزد و معلوم بود بلد نیست چون دندون میزد ولی حال میداد و یکم خورد و حسابی تفیش کرد برام و منم رفتم سراغ کصش و دوباره براش یکم خوردم که گفت بکن و من گفتم باشه پس برگرد تا بکنم و گفت از کون نه از کص که گفتم اخه پردت که گفت پرده نداره و خودش زده منم گفتم باشه رفتم سراغ کصش که بکنم توش بهم گفت وایسا و از توی کیفش کاندوم را برداشت و داد بهم و گفت با این و گفتم باشه و کاندوم را کشیدم سر کیرم و اروم مالیدم دم کصش و بعد اروم اروم کردم توش ، خیلی تنگ بود و وقتی فرو میکردم جیغ میکشید و من در میاوردم و دوباره فرو میکردم که یهو تا نصفه کردم توش و اونم جیغ میکشید و اخ و اوخ و اه اه میکرد و منم اروم تلمبه زدم و تقریبا تا اخر کرده بودم توش و داشتم عادی تلمبه میزدم و اونم هی اوه اوه و اخ اخ میکرد و لذت میبرد و ارضا شد دوباره ، پنج دقیقه که تلمبه زدم ابم داشت میومد و منم تا ته ته فرو کردم توش و ابم اومد و از حال رفتم و افتادم روش ازش لب گرفتم و در اوردم و کاندوم را برداشتم و کیرما پاک کردم و پوشیدیم و رفتیم
بعد توی راه برام تعریف کرد که وقتی میرن شهر زنها میرن کاندوم میگیرن و اونم قبلا یکیش را از داخل کیف یکی از زن ها برداشته

رفتیم ناهار خوردیم و عصر گفت برم گله را ببرم چرا و به کیانوش گفت تو نیا با علی میرم و کیانوش هم یکم اخم کرد ولی گفت برین و ماهم رفتیم و به کیمیا گفتم میشه بریم یکجا دیگه و گفت باشه و رفتیم یکم دور تر از اون درختا و کنار همون رود کوچیکه نشستیم و گوسفندا چرا میکردن و ما هم حرف میزدیم که رفتم و از کیمیا لب گرفتم که گفت اینجا خطریه ولی گفتم کسی نیست و راضی شد و لب گرفتیم و منم ممه هاش را میمالوندم و لب میگرفتم که خودشو جدا کرد و منم بلند شدم و کشیدم پایین و گفتم یبار دیگه بخور برام و اونم گفت نمیشه اینجا یکی میبینه ولی اصرار کردم و اونم برام ساک زد و حسابی برام خورد که بهش گفتم بلند شو و شلوارشا در اوردم و شرتشم کشیدم پایین و دیدم انگار چیزی نمیگه که نه و اینا ولی حسابی اخماش تو همه و منم رفتم لب گرفتم و گفتم ببین چیزی نمیشه و یکم باهاش حرف زدم تا راضیش کردم البته به سختی و خم شد و دستاش را گذاشت رای سنگ و کونشا داد به سمتم و منم یکم تف مالیدم در کونش و گذاشتم درش و فشار دادم ولی خیلی تنگ و فابریک بود و نمیرفت راحت پس یکم سعی کردم و تلمبه زدم تا نصفش جا شد و شروع کردم به تلمبه زدن که گفت میسوزه نکن و درش بیار و منم در اوردم و کردم تو کصش که یهو اه بلندی کشید و گفت نه نکن و منم اهمیت نمیدادم و تا ته فرو کرده بودم تو کصش و تلمبه میزدم و مثل وحشیا بودم که یهو ارضا شد و منمدیدم که ابم داره میاد و بهش گفتم و گفت وایی نه درش بیار و نکن و منم تا اومدم در بیارم خالی شدم تو کصش و تا قطره اخر ریخت توش و وقتی در اوردم و کصشا پاک کرد خوابوند توی گوشم و گفت احمق اگه حامله بشم چی ، باید چکار کنم و منم گفتم نمیشی نگران نباش و ترسیده بودم خلاصه تا زمانی که میخواستیم بیاییم باهام حرف نزد و اخرش هم بوسم کرد و گفتم چکار میکنی ؟گفت خودم حلش میکنم و برو به سلامت و رفتیم .

بعدها بهش پیام دادم و فهمیدم کلی زعفرون خورده و با کلی اصرار تونستم ازش نود بگیرم
یه روزم پیام داد و گفت میخواد شوهر کنه و پسر عموش اومده خواستگاری و خانوادش موافقت کردن و باهام خداحافظی کرد و رفت

دوستان واقعا ببخشید طولانی شد نمیخواستم یه پارت دیگه هم داشته باشه .

نوشته: علی


👍 2
👎 20
35101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

941662
2023-08-11 01:10:39 +0330 +0330

خداروشکر شوهر کرد مگر نه مارو میساییدی

3 ❤️

941664
2023-08-11 01:24:00 +0330 +0330

توهمی

1 ❤️

941681
2023-08-11 02:30:48 +0330 +0330

کاش می‌تونستم گیرت بیارم و کیرما تا ته تو کونتا میزاشتما و کونتا جر میدادما با این داستان نوشتنت.
آخه بچه کونی تو که نوشتن بلد نیستی و از پشت کوه اومدی چرا میرینی تو اعصاب مردم با این نگارش مزخرفت؟؟کسکش انگار داره افعال عربی واسمون صرف می‌کنه!!

3 ❤️

941702
2023-08-11 04:44:09 +0330 +0330

دیوث از زن و کردن فقط شیو کردنشو بلده وگرنه هیچ گوهی نیست.بدبخت دنبال نخود سیاه فرستادنت کدخدا بابات و بقیه هم مامان و بقیه همراهاتونو می گاییدن وخواستن تو خجالت نکشی فرستادنت گله چرانی

1 ❤️

941756
2023-08-11 12:37:44 +0330 +0330

چی نوشتی،؟ بابام با کدخدا کار داشت رفتیم، ننم با عمه جونم کار داشت رفتیم؟ تو چکاره حسنی با همه هر جا میری؟
بعد هم کیانوش عشایری بوده و چندبار گاییده بودت؟ کیمیا رو بخاطر همین فرستاد طرفت، اومده جوری داره توضیح میده یعنی هیچ اشتباهی نزاره کسی از او ایراد بگیره، دختره نمی دونست شیو چیه تا حالا اینکارو نکرده بودم ولی ژیلت رو که ب پیغمبر تا ده سالگی نمیدوستم چیه خارج ایران هم بودم زود فهمید برای چیه؟ ((
گفت چرا پس تو برو پیش ماشینتون و حموم با پارکینگ خیلی فاصله نداره)) حیف تا اینجا هم خوندم .

1 ❤️

941762
2023-08-11 14:08:45 +0330 +0330

کاملا کس شعر بود

0 ❤️

941840
2023-08-12 02:06:02 +0330 +0330

کس و کون کردی یه چکم خوابید تو گوشت 😂😂

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها