تلقین

1393/11/29

داشتیم میرفتیم.توی جاده های مارپیچ عین کرم میلولیدیم.قرار بود یه مسافرت ساده باشه.میلی به رفتن نداشتم.اصلا چرا باید همش با بابامامانم باشم؟19سال بچه موندن خیلی دردناکه.نه؟حس میکنم خونوادم عین یه چیز لزج چندش آور بهم چسبیدن.چه فرقی میکنه؟ماشین جایی میره که اونا بخوان.عین یه اسپرم شدم که بیرون میپاشه ولی نمیتونه انتخاب کنه که کجا بریزه؟واژن نیکا نوئل…یا…سطل آشغال… خسته وبی رمقم عین کمری که شب تا صبح واسه یه عجوزه تلمبه زده باشه…بی هیجان… لابه لای جنگلای شرجی و نمدار پیش میری.آفتاب روی صورت عرق کردت میماله انگار که سگی لیست بزنه…لااقل این هوای نمور مامانمو راضیش کرده.به خودش تلقین کرده که واسه پوستش خوبه.اونقدر از این هوا راضیه که حاضره تمام شب بدنشو در اختیارش بذاره وآلت بزرگ این هوای شرجی رو توی اون واژن داغ و تنگش جا بده.خدا رو شکر که هوا آدم نیست که توی فکر گایش مامانم باشه.بعد از رد شدن از یه عالمه کوه و درخت و دکه های لواشک فروشی کم کم ساختمونا پیدا میشن و آدما و روستاها و …حالا مطمئنم که توی شمالیم.دیدن آدما تنها کاریه که از پشت شیشه های ماشین میشه کرد.دیدزدن عابرای پیاده،مغازه ها،دخترایی که ساپورت تنگ پاشونه،زنای جاافتاده و خوش بدن عین مامانم. کاش مامانم مامانم نبود.کاش یکی دیگه بود مثلا زن همسایمون یا فروشنده ی یه فروشگاه یا خانوم تنهایی که روی نیمکت یه پارک پاهاشو روی هم انداخته و قلبمو خراش میده با اون موهای طلایی برّنده و تیزش و لبامو خیس میکنه با اون لبای آلبالویی رنگ که از آب دهنش لیز شده و اگه خوش شانس باشم یه دل سیر آلتمو میمکه و سینه های اناری نازش …وااای …اما فعلا خبری ازین چیزا نیست.فقط یه سفر ساده واسه دیدن خونواده بغلایی و چند شب ساحل و جوجه کبابای بابامو جوک گفتن با دخترپسرای بغلایی ونوازش امواج وکمی …تلقین …

اینجا پایان نیست…

نوشته: پسرک


👍 1
👎 0
30265 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

453732
2015-02-18 16:57:50 +0330 +0330
NA

dash1 fucked up

0 ❤️

453734
2015-02-18 20:10:38 +0330 +0330
NA

بعضیا انگار ته یک کوچه بمبست با 3 تا قزوینی گیر افتادن اونام گفتن یا داستان مینویسی یا کونت میزاریم!!! اخه چاقال مگه مجبورت کردن؟؟ تصمیم کبری بار ادبیش از این بیشتر بود!! میخواستی خونه تنها بمونی بچه محلات بیان دسته جمعی فیلم سوپر ببینین بعدشم دور هم کونت بزارن که فانتزی هات تبدیل به حقیقت بشه بابات ضد حال زده گفته نمیشه باید حتما بیای!! وگرنه دریا و ساحل و کباب اینقدرام چیز بدی نیست که اینجوری گریت گرفته ملت سرطان میگیرن اینجوری ونگ نمیزنن

2 ❤️

453735
2015-02-18 21:08:23 +0330 +0330

دوست عزیز توصیفاتت خیلی قشنگه اما ازونا در جهت داستان استفاده نکردی.یعنی صرفا اونارو نوشتی.یه تعلیق خیلی کمرنگ هم داری.بهرحال امیدوارم تو قسمت بعد جبران کنی.دوست دارم بخونم

1 ❤️

453737
2015-02-19 10:00:55 +0330 +0330

داداش حالت خوبه؟ميگم يه وقت بيشتر تلقين نكني شايد اون وقت الت بزرگ هوا كونتو پاره ميكنه و بي اختيار ميگوزي قرصات و بخور اگه عق زدي بغل شون كن با كيسه اب گرم زير پتو لالايي بخون بخواب شب بخير لورا(اين يه تيكه رو قديميا يادشونه لورا كيه)

0 ❤️

453738
2015-02-19 12:06:31 +0330 +0330
NA

کیرم تو کونت .کس مغز این چیه نوشتی کسخل شدی یا مارون کسخل گیر آوردی عمو جون.

0 ❤️

453739
2015-02-19 13:19:58 +0330 +0330

کیر ایرج میرزا تو کونت با این کسشرات

0 ❤️

453740
2015-02-19 14:15:16 +0330 +0330

واقعانظرهاروبيشترازداستان حال ميكنم فعلا كه فقط نظراروميخونم خعلي باحاله

0 ❤️

453741
2015-02-19 15:58:24 +0330 +0330

مگه هوا کیر داره؟ نکنه تو به هوا هم کون دادی کونی:| خیلی سعی کردی بگی ننت جنده س خو مث ادم بگو جنده س دیگه چرا هوای بدبخت و بهونه میکنی

2 ❤️

453742
2015-02-19 17:06:30 +0330 +0330
NA

خاک بر سرت برای ننت راس کردی البته کسی که از رابطه نا مشروع به دنیا بیاد همینه

0 ❤️

453743
2015-02-20 01:07:02 +0330 +0330

کیرمن را بزن به رگ درست خواهی شد

0 ❤️

453744
2015-02-20 04:35:44 +0330 +0330
NA

عمو جان همه رو گوز پيچ كردي خدا عمرت بده…روابط عمومي مهدي كيييير كلفت.

0 ❤️

453745
2015-02-20 05:21:04 +0330 +0330
NA

یکی ترجمه کنه

0 ❤️

453747
2015-02-20 07:25:03 +0330 +0330
NA

دیوث دیگه خر هم تو و ننه ات را نمی کند. داری کون هوایی میدین.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها