خواهر حشری و جذاب من (۳)

1401/09/03

...قسمت قبل

خب ادامه،واسه اونایی ک لذت بردن و دوس داشتن،کسایی هم فوش میدن که خب تربیت ندارن،بهتره به عقاید هم احترام بگذاریم
بعد از رفتن شایان
سمانه: نیمااااا کثافط جررررم داد شایان
من: قربونت برم من توم که بدت نیومد
سمانه: راسش خوشم اومده بود،سکس خشن دوس دارم
من:جووون فدات بشم من اجی خوشگله
سمانه: نیما بریم دیر میشه
من:نه وقت دارم یک ساعتی
سمانه: من دیگه حال ندارم،امروزم چند بار ارضا شدم نمیتونم
من رفتم سمتش بغلش کردم لب به لب
سمانه: نیما
من: جوووونم
سمانه: دوست دارم
من: منم دوست دارم خانمم
سمانه: نیما خیلی خوشحالم ک ت رو دارم،دلگرمیم هسی،
من: قربونت برم من اجی،خودم کنارتم
بچهااااااا
یهو تو بغل هم بودیم ک ی پاشو اورد بالا چسبوند به پهلوم سرمو با دستاش محکم گرفت و شروع کرد ب خوردن لبام،منم خب لباشو میخوردم،یهو سرشو برد عقب یک لحظه تف انداخت تو صورت
گفت دوس داری داداشی
منم ک خیلی حشری شده بودم گفتم ارررره اجی جوووونم
سمانه: نیما حرفای سکسی بهم بزن
منم با سر اشاره کردم ک باشه
بچهااااا خیلی حشری شده بودم،بهش گفتم ت هم بگو اونم وااای ی چشمک بهم زد
سمانه: نیما
من: جونم
سمانه: چه حسی داشتی وقتی شایان داشت باهام
که یهو مکث کرد
گفتم اجی بیا باهم راحت باشیم
خندید
سمانه: نیما محکم بغلم کن
من: نه جمله قبلتو کامل کن
سمانه: عههه کوفت میزنمتاااااا نمیخام
من: جان داداشی
سمانه عههههه نه
من یهو با دوتا دستام باسنشو محکم گرفتم تو بغلم گفتم بگو بهم
سمانه شروع کرد لبامو خوردن، نیما از حست بگو وقتی دوستت داشت اجیتو جر میداد
واااای با این حرفش اصن ابم میخاست بیاد بچهااا
جفتمون حشری حشری شده بودیم،مست مست
من جواب ندادم محکم بغلش کردم
سمانه ی اخمی کرد گفت بگوو دوس دارم بشنوم،
منم ک دیگ حشرم امپر چسبونده بود، گفتم خیلی حس خوبی داشتم که داری حسابی حال میکنی
سمانه: دوس داری اجیتو جلوت جر بدن بیغیرت
من: اره قربونت بررررم دوس دارم وقتی داشت لختت میکرد خیلی خوب بود
سمانه: واااای مردم براااش شایان خیلی جذابه عشقمه،ولی نیما گاییده شدم،
من : لذت بردی؟
سمانه: اررررررره خیلی حال داد محشر میکنه دوستت،خیلی بهم چسبید،
سمانه: نیما زیر دوستت شایان خابیده بودم،دیگ زنش شدم رسماااا میخام بیشتر زیرش بخابم
من: جووووون فداتشم الهی،کیر شایانو بیشتر دوس داشتی یا رضارو
سمانه: اخخخخ نیمااااااا جفتشون
من: کدوم بیشتر قربونت بشم من
سمانه: هر کدوم ی حس خاصی بهم میده
یهو پرتش کردم رو تخت
دستاشو باز کردم بالاسرش،دستامو قفل کردم تو دستاش ی لب ازش گرفتم،وای اب دهنمو ریختم تو دهنش دوباره لب
من: جنده کی بودی اجی جونم
سمانه: جنده دوستت شایان،خوب میکنه ابجیتو
سمانه: سری بعدی باید تو هم باشی
من: رضا پس چی ناقلا
سمانه خندیددد یهو گفت واااای اون ک زندگیمههه
من: شیطون چنتا چنتاااا
سمانه: خب دوس دارررررم دیگگگ با خنده
من: جنده کی بودی توووو
سمانه: الان جنده توام داداشی
سمانه: نیمااااا برو پایین کصمو بخور حسابی
من: برو بشورش دوتا کیر امروز خورده این کص
سمانه: نه دوس دارم اینجوری داداشی واسه اجیش بخوره،بخورش نیما
من: فداتبشم چشممممممممممم
رفتم سراغ کصش وای با اینکه دوتا کیر خورده بود این کص و دوبار ارضا شده بود ولی بازم بوی عطر میداد
سمانه: حالا فهمیدی چرا عاشق شایان و رضام( منظورش ب این بود ک با اینکه کرده بودنش ولی هنوز کصش احساس تازگی میکرد)
شروع کردم به خوردن کص نازش،زبون میزدم
سمانه:نیما بالاتر قربونت برم
وای زبونمو انداختم بالاتر که ی اه بلندی کشید،
سمانه: واااای نیما دارم دیوونه میشم دورد بگردم،آهههههههههههه وااااای نیما فداتبشم
انگشتای دستشو کرده بود لای موهام و سرمو فشار میداد به کصش
وای نیماااااا چه خوب میخوررری،اخخخخ نیماااا مردم برات داداشی
من: ابتو میخام اجی ابتو بده،سمااااانه ابتو بده بهممممم میخام بخورم
سمانه: وای نیما بیشترررر
من: وای چه کصی اجی،فدای این کص بشم که هر چی کیر میره توش بازم دوس داره،کصت طعم کیر شایانو میده واااای،اجیم جنده دوستم شده،
سمانه: جووووون فداتشمممم اههههههه جووون آهههههه آهههه آهههههه جوووون جوووووون جوووون
که با داد بلند اخخخخخ سرمو محکم فشار داد حالت قیچی کردن،دساشم گذاشت رو سرمممم
وای داشتم وسط لنگاش خفه میشدم،کصش خیس خیس،
سمانه: بخور ابمو لاشی بخور ابمو بیغیرت بخوررررررررررررر
یواش خودشو ول کرد
صورتم خیس شده بود خدا چه لذتی داشت
سمانه: نیما بیا بغلم
دراز کشیدم روش با صورت خیس شروع کردیم به لب گرفتن
سمانه: ابم چطور بود
من : عااااالی بهترین بود گلاب بود جنده
من: سمانه
سمانه: با صدای اروم و لرزون جوووونم
من: جلو من سکس میکنی،ساک میزنی چه حسی داری؟
سمانه: دوس دارم بیغیرتیتو ببینم،اینکه دوستت داره باهام حال میکنه و تو میبینی و لذت میبری دوس دارم لاشی
سمانه: نیماااااااا ی چیز بگم
من: جووووونم
سمانه: من دوسال بود که زیر خاب دوست تو شدم،یادته عروسی مژگان بود که دعوت بودیم
خودت منو جنده شایان کردی،همون موقع ک میخاسیم بریم ارایشگاه منو با شایان فرستادی ارایشگاه که بریم اونجا
من: خب اون موقع دوستت مژگانم بود،اره مژگانم بود،ولی خب بعد اینکه من ارایشم تموم شد،مژگان واسه لباساش منو با شایان فرستاد
رفتیم،نشستم عقب که شایان گفت سمانه جان میشه بیان جلو
گفتم نه راحتم،برگشت عقب نگام کرد مکث کرد گفت خیلی خوشگل و ناز شدی،منم بهش گفتم مرسی،اقا شایان من هم دوست خاهرتونم هم شما دوست نیما هسین،که شایان گفت خب میدونم،بهش گفتم پس بهتره بریم واسه لباس عروس،بهم گفت بی معرفتی، که وقتی اینو گفت بهش گفتم از شما توقع نداشتم،یکم حریم نگه دار، پیاده شدم،رفتم سمت ارایشگاه داخل شدم،مژگان گفت چی شده،گفتم مژگان جان بهتره اگ میشه کسی دیگ رو بفرس که بره،که مژگان اصرار ک ت برو،دیگ بهش گفتم داداشت …دیگ ادامه ندادم
مژگان زنگ زد ب شایان رفت کناری حرف زدن،بعد اومد جلو منم باهاش حرف زدن ک مثلا دعواش کرد،بهم گفت سمانه ت رو خدا بخاطر من برو،خب منم ک عروسی بهترین دوستم بود( حالا ی سری کصمغز نگن لباس عروس رو عروس میره،اینا سفارش داده بودن اینجور ک من پرسیدم،خب حالا برنامه ریزی شده بوده کلا این ماجراهااا)
خب منم ک عروسی دوستم بود گفتم باشه
قرار شد بریم خونه مژگان اینا خب منم بلد بودم
سوار شدم ک شایان گفت سمانه جان،گفتم چی،گفت سمانه خانم ببخشید منظور بدی نداشتم
منم گفتم بهتره فراموش کنیم،ک دیدم اومد در همین خونه،گفت پیاده شیم،گفتم اینجا ک خونه شما نیست،خب این خونه خود شایان بود،گفت اره لباس اینجاس،از این چرتا
خب منم ک با ی ساپورت تنگ ی تاپ نیمه،ی مانتو کوتاه،موها بلوند،ارایش غلیظ
رفتیم داخل
دیدم خلوته کسی نیس،گفتم اقا شایان اینجا ک کسی نیس،.گف لباس بالاس،با اخم گفت و رفت بالا گفت اگ میترسی نیا بالا تا بیارم
وقتی اینو گفت،گفتم خب پس برم بالا که ناراحت نشه
وارد خونه ک شدم،درو بست از پشت بغلم کرد،چسبید بهم،گفتم چیکار میکنی حیوون گمشوووو،ولی حشری شده بود،چیزی نمیفهمید،
گف دارم شق درد میمیرم،دوساله تو کفتم،نمیتونم سمانه،ت رو خدا ی بار فقط،منم مقاومت کردم و شروع کردم داد و بیداد،محکم بغلم کرده بود،گردنمو گرفته بود،دستشو کرد تو ساپورت و شورتم کصمو میمالید،میخاستم از زیر دستش فرار کنم نمیشد خب شایان هیکلیه بچها
بهش گفتم شایان ولم کن ت رو خدا باشه ارضات میکنم ولم کن،گوشش بدهکار نبود،با کصم بازی میکرد و گردنمو لیس میزد،گفتم شایان ت رو خدا نکن،من خاهر دوستتم نکن،ولی خب…
دیگ شهوتی شده بودم،خودمو شل کردم،مانتومو در کرد،هلم داد دلا شدم محکم زد رو باسن ساپورت و شرتمو کشید پایین،وای فدای این بدن ناز جوووونم،ساپورت و شورتم تا نیمه پایین بود،منم ک داشتم با التماس میگفتم شایان ت رو خدا بس کن شایان ولم کن،ولی خب از طرفیم شهوت وجودمو گرفته بود،یه یهو حس کردم ی چیزی رفت بهم
گفتم وااااای چیکار کردی،گفت خفه شو جنده،محکم میزد رو باسنم جوری ک واقعا هم از درد داشتم میمردم هم لذت داشت برام
شروع کرد به تلمبه زدم،وحشیانه هقب جلو میکرد .منم ‌ ک خب مدام میگفتم شایان تمومش کن ت رو خدا بسه شایان جر خوردم بسه،ت رو خدا،شایان واااای نزن شایان کبود میشه بسه
جوری تلمبه میزد که یهو نفهمیدم چی شد با ی اه بلند ارضا شدم،گفت شدی،گفتم اره،گفت من چی،گفتم تمومش کن ت رو خدا،دوباره شروع کرد ب تلمبه زدن،ارضا نمیشد دیگ گوشیم مدام زنگ میخورد،گفتم شایان تمومش کن بزار ببینم کییه شاید همسرمه،از کیفم ک کنارم افتاده بود دیگ بخاطر اینکه گفتم شاید همسرمه،گوشیمو برداشت،دید نوشته مژگان جان، گفت مژگانه،گفتم شایان تمومش کن دیگ،مژگان منتظر لباسه،دیدم خندید گوشیمو جواب داد،باورم نمیشد،کیرش داخل کصم بود،محکم بغلم کرد،گفت جانم ابجی خوشگله،زد رو ایفون،دیدم مژگان گفت کجایین،شایان چرا گوشی سمانه دست توعه،شایانم گفت اجی،سمانه خانم دستشون بند بود من جواب دادم،مژگان گفت یعنی چی،گوشیو بده بهش کجایین،گوشیو داد بهم،خب منم موندم چی بگم،گفتم سلام خوبی،که یهو شروع کرد ب تلمبه زدن وحشیانه،صدای اه و ناله منو مژگان داشت میشنید،دیگ حواسم ب گوشی نبود،داد زدم،شایان یووووواش گاییدی منوووو اشغال یواش،شایانم میگفت وای فداتشم سمانه‌من
گوشی از دستت افتاد دیدم مژگان داره داد میزنه من شمارو فرستادم لباسمو بیارین رفتین عشق و حال،سمانه از تو توقع نداشتم،خب منم ک متوجه هیچی کلا نبودم عصبی شده بودم گفتم مژگان …
ک مژگان گفت،سمانه جان زوتر تمومش کنین بیاین ت رو خدا،داره دیر میشه و قط کرد
خب منم دیدم ارضا نمیشه شایان خب معلوم بود قرصی چیزی خورده،با عصبانیت خودمو جدا کردم،دوباره اومد سمتم،گفتم گمشو بخاب،خب دیدم داره دیر میشه کاری هم ک نباید اتفاق افتاده بود،کفشمو باز کردم،گفت بزار خودم باز کنم،گفتم گمشو بخاب اشغال،ساپوتمم کامل کندم،نشستم رو کیرش،خودم اونقدر بالا پایین کردم و حرفای سکسی زدم ک ارضا شد،گفتم اگ میشه بیا بریم دیگ اگر حالتو کردی
گفت چته بابا،گفتم خب دیر شده،نمیفهمی،ی شبه توی عمر ما دخترا ک مهمه اونم شب عروسیه،چقد تو نفهمی،گفت خب ما یک ساعت دیگ وقت داریم،گفتم تا بریم خونه شما و بریم پیش مژگان میشه یک ساعت،خندید گفت نگران نباش،لباسارو اوردم،گفتم کجا اوردی،گفت داخل صندقه،از اول فکر همه جاشو کرده بود،گفتم خب باشه،بریم شایان،ک گفت بیا بخورش،با التماس ن ت رو خدا بس کن،حالم خوب نیست،یک ساعت داری میکنی،دیگ بار دوم ارضا نمیشی،ارایشمم خراب میشه،شایان ت رو خدا بس کن،ولی مست کرده بود،مجبورم کرد واسش خوردم،دیگ دهنم بی حس شده بود،داشتم بالا میوردم،شق کرد،دوباره گذاشت دم کصم،ی چند دقیقه ای کرد،گفتم نمیشی با گریه بس کن ولم کن،دیدم گذاشت در کونم،ک داد زدم برو گمشو حیوون،گفت اگ میخای دیرمون نشه بزار بکنم تا بیاد،گفتم شایان امشب عروسیه بعد نمیتونم بشینم ،ت رو خدا بزار واسه ی وقت دیگ،با التماس راضیش کرد،ی نیم ساعتی گذشت،دیدم دوباره گوشیم زنگ خورد،مژگان بود،ج دادم،با عصبانیت،جنده خانم اگ تموم شدی زوتر بیاین دیگ،ریدی ب عروسی من
گفتم مژگان،داداشت ول نمیکنه،دیگ با کلی چرت و پرت گفتن ب شایان،شایان راضی شد،رفتیم لباسارو دادیم ب مژگان،اونم عصبانی،
اون شب کلا حالم خوب نبود،ولی خب کم کم شدم جنده دوستت
گفتم خب بعد چی شد…
ادامه دارد…

نوشته: نیما


👍 23
👎 9
127101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

903931
2022-11-24 02:37:48 +0330 +0330

تخمی تخیلی

0 ❤️

903936
2022-11-24 03:07:08 +0330 +0330

برگرفته از فیلم خرها پرواز میکنن دلفین ها شطرنج بازی میکنن

1 ❤️

903937
2022-11-24 03:10:44 +0330 +0330

خیلی خوبع داستانت

0 ❤️

903945
2022-11-24 03:58:26 +0330 +0330

ریدم تو مغزت کسخل

1 ❤️

903976
2022-11-24 08:20:46 +0330 +0330

جووون دوست منم ابحیمو گاییده بود. من بعدا فهمیدم ابحیم می‌ره خونه دوستم کون میده بهش. حس خوبی داشت اینکه کیر دوستم رفته تو کون ناز خاهرم

1 ❤️

903989
2022-11-24 10:18:53 +0330 +0330

چجوری باید تاپیک بنویسیم؟

0 ❤️

904137
2022-11-25 16:36:55 +0330 +0330

چقدر کلمه بچه ها رو که البته نوشتی بچها روتکرارمیکنی باشه باورمون شد که لذت میبردی ازبی غیرت بازیات

1 ❤️

917368
2023-03-03 01:26:49 +0330 +0330

یعنی تو دیگه کی هستی عین تورا ندیده بودم ک دیدم

0 ❤️